« فهرست دروس
درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

1401/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

ولی امر و قاضی/شروط قاضی /فقه القضا

 

موضوع: فقه القضا/شروط قاضی /ولی امر و قاضی

 

رابطه بین ولی أمر و قاضی القضاة

 

نکته پایانی پیرامون قاضی القضاة پیوند میان ولی أمر و قاضی القضاة است. گرچه از این جستار باید در فقه السیاسة در بخش فقه الحکومة و فقه الولایة گفتگو شود ولی در اینجا چکیده ای از پیوند میان ولی أمر و قاضی القضاة را در میان می نهیم. می توان پیوندهای های گوناگونی را میان ولی أمر و رؤسای قوا پیش کشید.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

حقوق متقابل ولی أمر و رییس قوة قضائیة

 

یکی از این پبوندها کارنوشت های دو سویه ولی أمر و رؤسای قوا است. ولی أمر با کسانی که آنها را در جایگاه های گوناگون برمی گمارد یک پیوند حقوقی پیدا می کند و با یکدیگر کارنوشت ها و وظائف دو سویه ای دارند. حقوقی را ولی امر بر عهده آنها دارد و حقوقی را نیز ایشان بر عهده ولی امر دارند. نخست اینکه ولی امر باید گذران زندگی آنها را از محل بیت المال فراهم کند. در نامه امیر المومنین علیه السلام به مالک اشتر این نکته آشکارا بیان شده است که باید چنان گذران زندگی قضاة و بلندپایگان را فراهم کنی که آنها چشم‌داشت به دیگری نداشته باشند و دستخوش سفله خواری نشوند.

کارنوشت دیگر ولی امر آن است که اگر رؤسای قوا در وظایف سپرده شده به دشواری برخوردند ولی امر آن دشواری ها را چاره کند. گاه شاید میان بلندپایگان کشور ناسازی و دوگانگی رخ دهد. یکی از پرسمان های ارجمند دانش راهبری و مدیریت چاره کردن ناسازی هاست. میان دو قوة یا دو کارگزار شاید دو نگره ناهمساز باشد اینجا شأن ولی أمر است که گام به پیش نهد و ناهمسازی میان آنها را چاره کند.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

ولاة صغری و وسطی و صاحبان مناصب باید از ولی أمر اطاعت کنند

 

یکی از پیوندهای میان ولی امر و زیردستان آن است که والیان و سرکردگان باید از ولی أمر فرمانبری کنند. نباید در برابر ولی أمر بایستند وگرنه در نظام آشفتگی پیش می آید و نظام ناتوان و سست می شود. سران قوا و بلندپایگان باید دستیار و دستگیر ولی امر بوده و از او پیروی کنند و گرنه ولایتی برجا نمی ماند و دسترسی هایی که در فقه برای ولی امر استوانش شده اند و پشتوانه عقلی و فطری و قرآنی و روایی دارند همه تباه خواهند شد. بدینگونه ولایت معنی نخواهد داشت و جامعه اداره نخواهد شد و پایه های دولت سست خواهد شد. پس از بیان اقتضای فطرت و تبیین عقلی این پرسمان به سراغ فرنودهای عام و پس از آن به سراغ فرنودهای خاص می رویم. عمومات مانند این آیه شریفه

 

﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ﴾

 

روی سخن این آیه به توده مردم است ولی روشن است که بلندپایگان در سنجش با توده مردم باید به طریق أولی از ولی أمر فرمانبری کنند. چرا که اگر آنها فرمانبری نکنند به پیروی از ایشان دیگران هم فرمانبری نخواهند کرد. هنگامی که فرمانبری از ولی امر بایسته نباشد به طریق اولی فرمانبری از والیان خرد و میانی هم بایسته نخواهد بود. اگر واداشتن ها و بازداشتن های ولی امر به عنوان پیشوای بزرگ امت شکسته شوند، شکستن اوامر و نواهی دیگر سران دولتی هم روا شمرده خواهد شد. هم فطرت حکم می کند که سران قوا و بلندپایگان باید از ولی أمر فرمانبری کنند و هم عقل چنین حکم می کند. وگرنه سامانی در کشور بجا نمی ماند، نه دولتی و نه جامعه ای و در همه امور آشفتگی پیش می آید. شاید برخی از فرنودها ویژه پیروی از معصوم و پاره ای دیگر از فرنود ها عام باشند و همه والیان چه معصوم و چه غیر معصوم را فرا بگیرند. به لحاظ دیگر پاره‌ای از فرنودها شاید دلالت کنند بر بایستگی فرمانبری بلندپایگان از ولی امر و برخی دیگر فراگیر باشند و دلالت کنند بر بایستگی فرمانبری توده مردم از ولی امر. این ادله هم در آیات بسیاری از قرآن هستند و هم در روایات بسیاری یافت می شوند. مرحوم کلینی در باب الحجة کتاب کافی در باب «ما یجب من حق الإمام علی الرعیة و حق الرعیة علی الإمام» در ذیل این عنوان روایاتی را آورده اند که برخی صحیحه و برخی موثقة هستند .‌ چنان که در وسائل و کتب روایی دیگر هم چنین ابواب و چنین روایاتی آمده اند. اینک پیرامون شماری از این آیات و روایات گفتگو می کنیم.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

تبیین آیه اولی الأمر

 

یکی از فرنود ها آیه شریفه

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ﴾

 

است. این آیه از عمومات است و مؤمنین را به فرمانبری از پروردگار و رسول و اولی الأمر دستور می دهد. ولی چند نکته را در این آیه باید روشن کنیم. نخست اینکه آیا در این آیه فرمانبری در احکام تشریعیه در میان است یا افزون بر احکام تشریعیه فرمانبری در احکام تدبیریه هم بایسته است. شاید برخی مبنایی داشته باشند و بگویند فرمانبری از ولی أمر یعنی پیروی از فتاوایی که او از منابع استنباط کرده است. چنانچه برخی از بزرگان مانند شهید صدر می فرمایند در حکم حکومتی حاکم در حوزه های همساز با شرع باید حکم کند از این رو از نگاه ایشان حکم با فتوا چندان جدایی ندارند. مگر در منطقة الفراغ چرا که ایشان باورمند است که شارع نقاطی را دانسته و خودخواسته به عقل انسان ها واگذار کرده است. اسم این را گذاشته است منطقة الفراغ یعنی آن قلمروی که رها است و شارع گفته است که این نقاط را با عقلتان خود چاره کنید. بازجُست دوم آن است که روایاتی هستند که در آنها معصومین سلام الله علیهم فرموده اند اولی الأمر ما هستیم. ما باید استوار و ثابت کنیم که این آیه والیان عادل غیر معصوم را هم فرا می گیرد .

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

نظر اهل سنت در تبیین آیه اولی الأمر

 

بیشتر عامة ادعا کرده اند که آیه اولی الأمر اطلاق دارد و خداوند نگفته است اولی الأمر عادل تا چه برسد به اولی الأمر معصوم. از اولی الأمر فرمانبری کنید گرچه ستمکار باشند شاید توضیح عقلی هم بدهند که جامعه بی قانون و فرمانروا نمی شود و فرمانروای ستمگر بهتر از نبودن فرمانرواست و قانون بد بهتر از بی قانونی است. از این روی آنها باورمند هستند که امامت از هر راهی که به دست کسی رسید گرچه با کودتا و چیرگی باشد چون او چیره شده است با اینکه فرمانروایی را از راه نا مشروع به دست گرفته است اما فرمانبری از او بایسته و واجب است. گرچه میان فقهای عامه هم کسانی هستند که باور دارند از ولی امر ستمگر نباید پیروی کرد. نکته دیگر این است که آیه اولی الأمر روی سخن به توده مردم دارد یا بیشینه روی سخن به مؤمنین دارد و ما چگونه می توانیم از این آیه بایستگی فرمانبری والیان میانی و خرد از ولی امر را برداشت کنیم؟

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

چرا در آیه اولی أمر لطفا اطیعوا تکرار شده است ؟

 

به کوتاهی بکوییم که در آیه بالا کلمه «أطیعوا» دوبار آمده است. این بازگفت و تکرار چرا رخ داده است؟ این بازگفت و تکرار معنی دار است و فرمانبری دوم از گونه دیگری است. چرا که پیروی از پیامبر در احکام شرعی همان پیروی از پروردگار است و از هم جدایی ندارند از این روی فرمانبری دوم در قلمرو دیگری است. پیروی دوم در قلمرو ولایت سیاسی است که پیامبر خدا به عنوان ولی امر آن را دارد. از این روی اولی الأمر غیر رسول خدا هم با عطف، مشمول همین فرمانبری دوم شده اند. این آیه افزون بر پیروی در احکام تشریعیة بر پیروی در احکام تدبیریة هم دلالت دارد. لکن در اوامر تشریعیة الهی افزون بر قرآن عقل هم می گوید که باید از خدا فرمانبری کرد. این آیه در واقع ما را به یک حکم عقلی راهنمایی می کند. عقل می گوید پروردگار آفریننده و روزی دهنده ماست، او نهنده آیین اسلام است و باید از او فرمانبری کرد. اما «اطیعوا» ی دوم سویه ارشادی ندارد بلکه یک امر مولوی خودایستا است. یعنی در «اطیعوا» ی دوم پروردگار حکم پیروی از ولی امر غیر معصوم عادل را تشریع می کند. «اطیعوا» ی دوم تشریع یک حکم است نه ارشاد به یک حکم عقلی. یک حکم خودایستای مولوی در حال رسانش است. از این روی از این آیه در می یابیم که پیروی تنها در احکام تشریعیة نیست بلکه در احکام تدبیریة یعنی احکام حکومتی هم بایسته است.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

آیه اولی الأمر شامل ولی أمر غیر معصوم عادل هم می شود

 

امر دیگری که باید استوانش شود آن است که این بایستگی فرمانبری، مرزبسته و منحصر در امام معصوم نیست. ولی امر معصوم بی گمان فرد سرآمد این پیروی است. ولی آیه ولی أمر غیر معصوم عادل را هم فرا می گیرد. وگرنه تنها در دوران معصومین سلام الله علیهم حکومت اسلامی تشکیل می شود و پس از آن هزاران سال مردم باید زیر چیرگی حکومت های جدا از دین و ستمگر زندگی کنند. بی گمان بایستگی پیروی از والیان عادل جامع الشرائط غیر معصوم هم در اینجا در میان است. اینکه برخی از روایات آیه بالا را حمل کرده اند بر حضرات معصومین علیهم السلام از باب فرد سرآمد است نه از باب مرزبندی و حصر. اگر هم حصری در کار باشد اضافی و نسبی است یعنی احتمال می دهیم که پیروی از ولی امر غیر معصوم غیر عادل هم بایسته باشد از این روی شارع برای وازدن این احتمال می فرماید خیر تنها از والیان عادل فرمانبری کنید.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

امر به اطاعت از ولی أمر ظالم نقض غرض است و از حکیم صادر نمی شود

 

نکته سومی که باید از آن گفتگو شود آن است که باید از حاکم عادل پیروی کرد. چرا که امر به پیروی از فرمانروای ستمگر مایه تناقض است. از سویی شارع بگوید که عدل و حدود الهی باید اجرا شوند و شریعت باید برپا شود از سوی دیگر هم بگوید که از ولی ستمگر که نه عدل را اجرا می کند ، نه شریعت و حدود آن را اجرا می کند پیروی کنید. بی گمان فرمانبری از حاکم ستمگر روا نیست چرا که این نقض غرض است و از شارع حکیم رخ نمی دهد. اما اینکه روی سخن آیه به توده مردم است و غیر مؤمنین هم با ادله دیگری مخاطب این آیه قرار می گیرند از آنجا است که اگر برخی اهل کتاب هستند باید در ذمة حکومت باشند و آنها نیز از حکومت فرمانبری کنند و حکومت هم از آنها پشتیبانی کند. برای نمونه اینگونه نیست که تنها مؤمنین به قوانین راهنمایی و رانندگی پایبند باشند و مالیات بدهند و همه قوانین دیگر را پاس بدارند ولی کفار از پیروی از قوانین برکنار باشند. این خردمندانه نیست .

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

آیا آیه اولی الأمر فقط خطاب به مؤمنین است یا عام است ؟

 

اینکه خداوند در آیه بالا فرموده است ﴿«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»﴾ این در واقع در مقام تشریع است و روی سخن به مؤمنین است اما برابر با ادله دیگر غیر مؤمنین از اهل کتاب هم باید از ولی أمر پیروی کنند. همچنین عقل نیز بر این مطلب دلالت دارد. این آیه به معنی اختصاص حکم پیروی به مؤمنین نیست نه خطاب و نه مورد هیچکدام مخصص نیستند تا بگوییم از آنجا که به مؤمنین خطاب شده است پس غیر مؤمنین مراد آیه نیستند. همانگونه که در جای خود استوار شده است که کفار هم در اصول باید پایبند باشند وگرنه سزا می بینند و هم در فروع باید پایبند باشند وگرنه کیفر می بینند. کسی که کافر است بنابر نگره مشهور همانگونه که به سبب اینکه رسالت پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه را انکار می کند سزا می بیند به سبب اینکه نماز نمی خواند هم کیفر خواهد دید. رویهم رفته این آیه که فرنود عام است و روی سخن به توده مؤمنین دارد چه ارتباطی به والیان خرد و بلندپایگان دارد تا بگوییم که به سبب این آیه پیروی آنها از ولی أمر بایسته است؟ به نگره ما از دید عقلی به طریق اولی پیروی از ولی أمر بر والیان خرد و میانی هم بایسته است. چون اگر بنا باشد که والیان خرد و میانی از ولی أمر پیروی نکنند از اساس دولتی بجا نمی ماند و حکومت معنایی ندارد و در آن صورت بر مردم هم روا است که از آنها پیروی نکنند و جامعه هرج و مرج می شود افزون بر این باید گفت در اینجا فرمانبری در اندازه و گستره توده مردم فراچشم و مورد نظر است حال آنکه فرمانبری والیان میانی و خرد از ولی أمر باید ژرف تر موشکافانه تر و گسترده تر باشد و به دلیل فحوی باید بگوییم که اطاعت بر آنها بایسته تر است تا بر توده مردم و آنها باید از ولی أمر به طریق أولی فرمانبری کنند

 

logo