1401/08/10
بسم الله الرحمن الرحیم
آیات قرآن/شروط قاضی /فقه القضا
موضوع: فقه القضا/شروط قاضی / آیات قرآن
گستره آیات الأحکام بسیار وسیع تر از چیزی است که فقها بیان می کنند
باید دانست که گفتگو پیرامون صفات قاضی القضاة هیچ پیشینه ای نه در منابع اهل سنت و نه در منابع شیعة ندارد از این رو به ادله ی آنها در کتاب و سنت هم پرداخته نشده است و امروزه بایسته است که حوزه های علمیه به این گفتمان بپردازند. هنگامی که ما آیات الأحکام را به پانصد آیه فرو می کاهیم برآیند این می شود که برای بسیاری از فروع به ویژه فروع نوین سراغ آیات نمی رویم. ما امروز به پاره ای از این آیات دست می یازیم که تاکنون مورد توجه قرار نگرفته اند. گرچه هیچ فقیهی ادعا ندارد که ادله او تام است و ما نیز چنین ادعایی نداریم ولی به هر روی این آیات تاکنون از آیات الاحکام به شمار نمی رفته اند و میتوان آنها را در گستره آیات الاحکام جای داد. پهنه آیات الاحکام بسیار گسترده تر از آن چیزی است که هماره فقها بیان کرده اند.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
رئیس قوة قضائیة مدیر است یا قاضي
بسیاری از شرایط قاضی در روایات آمده و همه باورمند و پذیرای آن شرایط هستند ولی چون جایگاه قاضی القضاة در آن دوران نبوده است ما این صفات را برای قاضی القضاة با قیاس اولویت استوانش و اثبات می کنیم. یعنی می گوییم هنگامی که إجتهاد در قاضی شرط است به طریق أولی قاضی القضاة و رئیس قوة قضائیة هم باید مجتهد باشد. البته شاید کسی بگوید رئیس قوة قضائیة تنها مدیر دستگاه قضاء است و قاضی نیست تا این شرائط برای او نیز بایسته باشد نخست آنکه بسیاری از أحکام سنگین قضائی مانند أحکام إعدام به تایید نهایی رئیس قوة قضاییه نیاز دارند و این نشان می دهد که او نه تنها قاضی است بلکه شأن بالاتری از حیث قضایی دارد. گذشته از این ما در «فقه السیاسة» گفتیم که مدیران بالای نظام از بابت اینکه مدیریت بالا دارند و با هزاران پرسش شرعی روبرو هستند باید مجتهد باشند. آنها نمی توانند هر لحظه به ولی امر رو کنند و سؤال شرعي بپرسند. باید خود احکام را بازشناسند و برابر با شریعت رفتار کنند. چرا که یک خطای کوچک از رییس یک قوة یا یک وزیر خسارات کلانی برای کشور به بار می آورد. درآمد و برآمد و داشته ها و دسترسی های این أفراد از یک قاضی ساده که اجتهاد در او شرط است بسیار بیشتر است. از این روی رئیس قوة قضائیة هم از باب اینکه قاضی القضاة است باید مجتهد باشد و هم از باب اینکه یک مدیر عالی است.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
مرور بعضی از فروع شرائط قاضي
برای جستار شرایط قاضی فروع دیگری هم در میان است مانند این فرع که آیا این شروط که برای قاضی بیان شد نفس الأمري هستند و باید إحراز شوند یا علمی هستند؟ شرط علمی یعنی به باور ما این شخص دارای این شرائط هست و همین باور ما بسنده است برای اینکه او صلاحیت قضاوت پیدا کند.
و اینکه آیا اعلمیت و افضلیت هم در قاضی شرط است؟ آیا تجزئ در اجتهاد برای قضاوت بسنده است؟ آیا همین اندازه که قوة اجتهاد داشته باشد بسنده است یا باید بالفعل إجتهاد کرده باشد ؟
و اینکه اگر فقیه جامع شرایط مبسوط الید نباشد آیا نصب مجتهد متجزئ برای امر قضاء جایز است؟ و آیا مجتهد منصوب می تواند هنگام دوگانگی و اختلاف با رای ولی امر به اجتهاد خود حکم کند؟
و آیا مجتهد منصوب می تواند دیگران را در امور قضایی برگمارده و امور قضایی را به آنها واگذارد؟
اینها فروعی هستند که گفتگو از آنها زمان بسیاری می برد و اگر به آنها درآییم سخن بی سرانجام می ماند.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
قاضی القضاة باید در شؤون قضائی متضلع باشد
یکی از شرائط قاضی القضاة آن است که باید در شؤون قضائی متضلع باشد. یعنی به فنونی که در گردانش قوة قضائیه نیاز است چیره باشد و به روش ها و جهات اداری مورد نیاز شناخت بسنده داشته باشد. اینها توانایی های مدیریتی و نیازهای آن جایگاه هستند و باید اینها را دارا باشد. کسی که در جایگاه بالای قضایی است به یک رشته مهارت ها و چیرگی ها نیاز دارد. از این روی ما در دوره های گوناگون در قوة قضائیة فراز و فرود می بینیم. می بینیم کسی که چند ده سال تجربه قضاء داشته است و به عنوان رئیس قوة قضائیة گمارده می شود به زیر و بم امور قضائی آشنا است و آگاهی دارد ولی یک مجتهد که از اساس تجربه قضایی نداشته است هنگامی که رئیس قوة قضائیة می شود می بینیم که توانایی های آن فرد نخست را ندارد. کسی که از کنج حجره آمده و در جایگاه رئیس قوة قضاییه گمارده می شود با کسی که پیشینه کار قضایی دارد دگرسان است. فرد دوم توانا است حال آنکه نصب فرد نخست مایه بیم ها و دشواری های بسیاری برای کشور می شود. گماردن فرد بی تجربة در یک جایگاه برجسته پیش انداختن شخص فرومایه بر شخص پرمایه است و عقلاً درست نیست.
گرچه این تضلع مطلق نیست و اینکه چه اندازه باید این تضلع و علم را دارا باشد به آوندها و شرائط بستگی دارد.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
استدلال فطری برای لزوم شایسته سالاری
تضلع قاضی در امور قضایی و فنون اداری با توجه به شؤون و وظائف پرارج و سنگین او یک امر بدیهی است که هر انسانی که فطرت پاک و ذوق سالمی داشته باشد حتی اگر کافر باشد آن را در می یابد پس در شرط بودن آن جای هیچ گونه کشمکش نیست.
همین گفتارها را ما در فقه السیاسة برای مواصفات ولی أمر هم بیان کردیم و این سخن یک بازجست فطری است
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
استدلال عقلی برای لزوم شایسته سالاری
سویه دوم دست یازیدن به ادله عقلیه است که آن هم روشن است. یک استدلال تناسب سِمَت و صفت است. این از نگاه ما یک قاعدة ای است مانند تناسب حکم و موضوع. هنگامی که شما سمتی را به کسی می سپارید او باید صفاتی را که مقتضی و نیاز آن سمت است را دارا بوده و مدیر و مدبر باشد. از این روی همسازی و تناسب سمت و صفت یک قاعدة و یک أصل است. این حکم عقل است که سمت را به کسی که از صفات بایسته بی بهره است نباید داد. شایسته سالاری یک حکم فقهی است که منشأ آن عقل است. عهده داری سمت برای کسی که از صفات بایسته بی بهره است مشروع نیست. نخست اینکه شخص ناصالح اگر به یک سمت مهم گمارده شود جان و مال انسان ها را تباه می کند، گذشته از این گماردن این شخص بی تخصص از این جهت که مقدم داشتن فرومایه بر پرمایه است قبیح است. نباید در کشوری بزرگ با این همه ظرفیت انسانی و علمی، شخصی بی تخصص ویژه ، در سمتی جای گیرد. شاید این شخص تخصص بالایی هم داشته باشد ولی تخصص او فراخور این سمت نباشد از این روی او در این سمت یک فرد نادان و عامی است.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
اثبات صفات قاضی از قرآن
در موضوع صفات قاضی به برخی از آیات قرآن هم که تا به حال در نگاه نبوده اند می توان روی آورد. متأخرین به این آیه برای استوانش و اثبات شرط اجتهاد قاضی دست یازیده اند
﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴾
کسی که جایگاه مهمی را رهبری می کند باید به فنون و روش های آن جایگاه آگاه باشد. باید به شؤون أساسی آن آشنا باشد و الا اگر آشنا نیست و بر عهده بگیرد کاری بر خلاف شرع انجام داده است. کسی که او را برگمارده نیز وضع الشیء فی غیر موضعه کرده و عادل نیست.
فقها به این قسمت از آیة ۲۴۷ سوره بقره که خداوند می فرماید :
﴿وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ﴾
دست می یازند برای استوانش شرط إجتهاد در حاکم. ولی اگر مراد آقایان تنها إجتهاد شناخته شده در فقه است چنین چیزی از این آیه دریافت نمی شود. واژه «علم» در این آیة فراتر از علم شرعی و جز آن است و إجتهاد متعارف را هم شامل می شود. بلکه همه علوم نظری و مهارت ها و فنون عملی را هم فرا می گیرد. در واقع خداوند متعال طالوت را به سبب بسطی که در علم و جسم داشت برای حکومت برگزید و فرمود :
﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ﴾
شاید شما بگویید طالوت یک فرمانده نظامی بوده است و خداوند پیرامون جایگاه نظامی او می گوید
﴿وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ﴾
ولی این سنجه و ملاک تنها برای جایگاه نظامی نیست. کسی که جایگاه إجرائی، قضایی و یا قانونگذاری به عهده می گیرد نیز باید علم مورد نیاز آن جایگاه را داشته باشد. اینگونه نیست که تنها فرماندهان نظامی بایست دارای تخصص باشند. از قضا جایگاه قضاء از مناصب نظامی بلند مرتبه تر است.
به دلالت اشتراک در ملاک می گوییم که این آیه ویژه مقامات نظامی نیست. این نکته هم شایان گفتن است که طالوت تنها فرمانده نظامی نبود خداوند می فرماید
﴿قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا﴾
خدا او را برگزید تا فرمانروایی کند و کشور شما را اداره کند. و یکی از شؤون ارجمند فرمانروا جدا از شأن نظامی شأن قضایی اوست.
همچنین از این آیه دانسته می شود که آگاهی اندک پیرامون سمتی که انسان به عهده می گیرد بسنده نیست. کلمه «زَادَهُ» و کلمه «بَسْطَةً» دلالت می کنند که باید بهره فراوان و اندازه برین آگاهی را داشته باشد. علم فراوان و گسترده لازم است. «زَادَهُ بَسْطَةً» به معنی أعطاه العلم نیست. خداوند پهنه علم او را گسترش داد.