1401/08/08
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت ابی خدیجه در صفات قاضی/شرایط قاضی /فقه القضا
موضوع: فقه القضا/شرایط قاضی /روایت ابی خدیجه در صفات قاضی
روایت نخست ابی خدیجه در صفات قاضی
پیرامون مقبوله عمر ابن حنظلة گفتگو کردیم. دو روایت هم از سالم بن مکرم بازگو شده است که یکی را مشهوره خوانده اند و دیگری را صحیحة. روایت نخست را مشهورة خوانده اند از این رو که همه آن را بازگو کرده و در کاربست بدان دست یازیده اند ولی با اینکه سند آن درست است آن را صحیحة نخوانده اند چرا که میان برخی از رواة آن گسست طبقاتی هست. در روایت نخست ابی خدیجه سخن امام صادق علیه السلام را بازگو می کند که فرموده اند :
اِيَّاكُمْ اَنْ يُحاكِمَ بَعْضُكُم بَعْضاً اِلَي اَهْلِ الْجَورِ وَ لَكِن انْظُرُوا اِلَي رَجُلٍ مِنْكُم يَعْلَمُ شَيْئاً مِن قَضَايَانَا فَاجْعَلُوهُ بَيْنَكُم فَاِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا اِلَيْهِ
روایت دوم این است که
عنه عليه السلام ـ لمّا بَعَثَ أبا خديجَةَ إلى أصحابِهِ ـ : قُلْ لَهُم : إيّاكُم إذا وَقَعَت بينَكُم خُصومَةٌ أو تَدارى بينَكُم في شيءٍ مِن الأخذِ و العَطاءِ أن تَتحاكَمُوا إلى أحَدٍ مِن هؤلاءِ الفُسّاقِ ، اِجعَلُوا بينَكُم رجُلاً مِمَّن قد عَرَفَ حَلالَنا و حَرامَنا ، فإنّي قد جَعَلتُهُ قاضيَا ، و إيّاكُم أن يُخاصِمَ بَعضُكُم بَعضا إلَى السُّلطانِ الجائرِ
در طریق روایت نخست به حسب کتاب رجال نجاشي و الفهرست شیخ طوسی همه افراد موثق و شیعة هستند ولی خرده گرفته اند که حسین بن سعید آیا می توانسته است أبی جهم و بُکَیر بن أعین را دیدار کند یا خیر چرا که اینها از یک طبقه روایی نیستند از این روی گمان ارسال در سند این روایت هست. ولی اصحاب و فقهای ما همه این را بازگو کرده اند و شهرت آنگونه که در علم رجال گفته شده است سستی سند روایت را تلافی می کند به ویژه که این روایت در کتب اربعه هم آمده است و این یعنی که این روایت سند فتوی قرار گرفته است. چرا که کتب اربعة ما کتب فقهی حدیثی هستند. یعنی صاحبان کتب اربعة مرحوم کلینی و شیخ صدوق و شیخ طوسی به زبان حدیث فتوای خود را بیان می کردند. از این روی هنگامی که می گوییم که این روایت اشتهار عمل دارد یعنی فقها بر اساس این روایت فتوی داده اند و این یک ارجمندی و اعتباری به حدیث می دهد که سستی سند آن را تلافی و جبران می کند. آشکار می شود سندی که نارسا به دست ما آمده است نزد آن بزرگان تمام بوده است. یا برای نمونه اگر یک راوی نزد ما ناشناخته است هنگامی که آنها او را پذیرفته اند یعنی این راوی نزد آنها شناخته شده بوده است.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
اشکال مرحوم آیه الله خویی و آیه الله جوادی آملی به قاعده جابر بودن شهرت عملی
برخی به قاعده رجالی بالا خرده گرفته اند برای تمونه مرحوم آیت الله خویی بسیار محکم و گسترده این مبنای رجالی را که عمل اصحاب جابر سستی سند اخبار است را به چالش کشیده اند. آیه الله جوادی آملی هم فرموده اند اینکه ما حدیثی را چون بزرگان ما به آن عمل نکرده اند با اینکه سند آن درست است رها می کنیم یا حدیثی را که سندی سست دارد چون بزرگان ما به آن عمل کرده اند می پذیریم نشان می دهد که فقه ما تکیه بر کتاب و سنت ندارد بلکه تکیه بر دریافت فقها دارد .
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
اشکال استاد به آیه الله جوادی آملی
در پاسخ به آیه الله جوادی آملی باید گفت که اینگونه نیست که ما یک روایت سست را تنها چون نزد فقها پذیرفته شده و مشهور است بپذیریم و تنها به سبب اعتماد به فقها دریافت خود از روایت را کنار بگذاریم
گرچه فقها بزرگان و نوابغ ما هستند ولی در جایگاه اجتهاد نمی توان از ایشان تقلید کرد. دریافت بزرگان مانند ادله اربعه نیست که برای مجتهد حجت باشد. بزرگان ما روایت عمر بن حنظلة را با یک ملاک و أصولي پذیرفته اند. کسی که اینهمه روایت از امام صادق بازگو کرده است و اینهمه سال در پیشگاه آن حضرت بوده است، اینهمه موشکافی داشته و پرسش های فنی از حضرت کرده است، چنین انسان دانشمندی که چنین ارادتی به حضرت داشته است آیا این همه صفات و قرائن به اندازه توثیق یک رجالی که سیصد سال پس از او بوده ارزش ندارد؟ از این روی اینکه ما می گوییم شهرت این روایت نزد فقها سستی سندی آن را تلافی می کند به این معنی نیست که دریافت فقها برای ما حجت است. بلکه ما آن قرائنی که فقها با نظر به آنها به این روایت عمل کرده اند را وارسی و به آن قرائن اعتماد کرده ایم. از این روی این فرمایش آیه الله جوادی آملی محل درنگ است
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
محجوریت قرآن در حوزه های علمیه
البته ما این فرمایش حضرت آیت الله جوادی آملی را می پذیریم که ما در اجتهاد، به قرآن کم می پردازیم. ایشان می فرمایند شدنی است که کسی در حوزه سالها درس بخواند و مجتهد بشود و یک بار هم قرآن را باز نکرده باشد. این سخن درستی است و دیگران هم گفته اند. دریغ آنکه ما برای اجتهاد به پانصد آیه که هزار سال پیش بزرگان ما اینها را آیات الأحکام قلمداد کرده اند بسنده کرده ایم و پا از آنها فراتر نگذارده ایم. حال آنکه با اینهمه فروع نوین که پیش آمده اند اگر نگاه دوباره ای به قرآن کنیم به آیات بسیاری بر می خوریم که از جمله آیات الأحکام هستند.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
محجوریت عقل در استنباط احکام
روایاتی از امام صادق علیه السلام در دست است که حضرت پیرامون عبادات، فرنودآوری و استدلال عقلی می کنند. از امام صادق علیه السلام روایت هست که چیزی پاک کننده تر از غسل نیست. شما در وضو صورت و دست هایتان را می شویید ولی در غسل تمام بدنتان را می شویید. چه چیزی اطهر و پاک کننده تر از غسل است؟ این یعنی استدلال عقلی برای عبادت. حضرت می توانستند بفرمایند این عبادت است و تعبدی است. ولی در یک جستار عبادی استدلال عقلی می کنند. ما کجا اینهمه به عقل اعتنا می کنیم ؟ اینکه مرحوم آیه الله خویی و مقام معظم رهبری فتوی داده اند که غسل های مستحب مانند غسل جمعه از وضو بسنده می کنند از این باب است.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
تبیین دو روایت ابی خدیجة
در روایت دوم ابی خدیجه بازگو می کند که امام صادق (ع) مرا نزد برخی از اصحابشان فرستادند یعنی حضرت پیامی را برای بزرگان شیعه فرستادند. حضرت می فرمایند برو به اصحاب من بگو
إيّاكُم إذا وَقَعَت بينَكُم خُصومَةٌ أو تَدارى بينَكُم في شيءٍ مِن الأخذِ و العَطاءِ أن تَتحاكَمُوا إلى أحَدٍ مِن هؤلاءِ الفُسّاقِ اِجعَلُوا بينَكُم رجُلاً مِمَّن قد عَرَفَ حَلالَنا و حَرامَنا
اگر کشمکش و ستیری میان شما رخ داد مبادا به این ناپاکان رجوع کنید. «عرف» یعنی قاضی باید معرفت و شناخت دقیق داشته باشد. یعنی همه حلال و حرام ما را شناخته باشد نه کسی که بخشی را برای نمونه تنها بخش قضا را بداند. مسأله دان بودن یا تجزئ در اجتهاد بسنده نیست. به کسی که بخشی از حلال و حرام را بداند نمی شود گفت عارف به حلال و حرام بلکه می توان گفت که او عارف به بخشی از حلال و حرام است. البته بسیاری احتمال داده اند که این دو روایت در اساس یک روایت باشند و در یکی ابی خدیجه فرمایش امام را نقل به مضمون کرده است و در دیگری خود واژه های امام علیه السلام را آورده باشد. به ویژه که روایت دوم مفصل تر است
امام در روایت دوم هم شرط عدالت را آورده است آنجا که فرموده است
أن تَتحاكَمُوا إلى أحَدٍ مِن هؤلاءِ الفُسّاقِ
و هم شرط اجتهاد را ذکر فرموده است
اِجعَلُوا بينَكُم رجُلاً مِمَّن قد عَرَفَ حَلالَنا و حَرامَنا
رجل هم در روایت یعنی فرد و به معنای رجل در برابر إمرأة نیست. یعنی یک نفر ، یک فرد یکی از اصحاب و تنها هم سخن از قضاوت و داوری نیست. چون حضرت فرمودند
فإنّي قد جَعَلتُهُ قاضيَا
در بعضی از تعابیر هم هست که فرمودند
فإنّي قد جَعَلتُهُ حاکِماً
سپس افزودند
و إيّاكُم أن يُخاصِمَ بَعضُكُم بَعضا إلَى السُّلطانِ الجائرِ
یعنی تنها سخن از قضاء نیست و اگر این فرد تنها احکام قضا را بداند بسنده نیست. سخن از سلطنت و حاکمیت در میان است. این روایات در اساس برای تعیین مواصفات و شرایط حاکم و ولی أمر هستند. حضرت می فرماید به سلطان ستمگر روی نیاورید. به سلطان ستمگر که تنها در کار قضائی مراجعه نمی کنند. تعبیر «عرف» حتی موشکافانه تر از تعبیر «علم» است . از این روی مسأله دان بودن و مجتهد متجزی بودن برای داوری بسنده نیستند. حضرت هم یک شخص خاص را برای قضاء نگماردند. بلکه می فرمایند هر کسی که این صفات را داشت من او را بر شما قاضی و حاکم می گردانم. گرچه در روایت پرسش از قضا است ولی پاسخ حضرت عام است و حاکم را هم فرا می گیرد. پرسش پیرامون قاضی است ولی حضرت می فرمایند از اساس به حاکم ستمگر روی نیاورید. این پرسش هم پیش نیاید که چرا این شرائط پیش از امام صادق (ع) در سخنان معصومین علیهم السلام نبوده است. ائمه اطهار علیهم السلام که چیزی را تشریع و به دین اضافه نمی کنند. با آیه اکمال دین و انقطاع وحی دین کامل شده بوده است. آنچه که حضرات معصومین علیهم السلام می فرمایند شرح و تفصیل و تفریع است. بله أحکامی در پیشگاه حضرت حجت هست که هنوز ابلاغ نشده اند ولی این بدین معنی نیست که دین کامل نشده است یا تا زمان امام صادق علیه السلام کامل نشده بوده است.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
چهار مرحله قاضی در روایت عمر بن حنظلة
در مقبوله عمر بن حنظلة گفتیم که قاضی و ولی أمر باید چهار مرحله را سپری کرده باشند. مرحله نخست «روی حدیثنا» یعنی مطالعه در منبع داشته باشد ، «نظر» یعنی درنگ و فکر در حدیث ما کرده باشد، « عرف» یعنی به اجتهاد رسیده باشد و مرحله چهارم « حکم باحکامنا» یعنی به احکام ما حکم کند. یعنی قاضی باید یک مجتهد تمام عیار باشد که همه مراحل را سپری کرده است.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
نظر مرحوم امام درباره اجتهاد در عصر معصومین
امام رحمة الله علیه می فرمایند اینکه معصومین علیهم السلام می فرمودند به رواة احادیث ما روی بیاورید به این سبب بوده است که در آن دوران مجتهدین همان رواة احادیث بوده اند. اهل فن بودند و کارشان روایت احادیث بوده است . آن روزگار اجتهاد ساده تر بوده است و رواة احادیث همان مجتهدین آن دوره بوده اند. اجتهاد در آن دوران با همان سادگی بسنده و برای آنها حجت بوده است گرچه شاید اجتهاد آنها برای دوران و روزگار ما بسنده نباشد .