< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه نهم و دهم کتاب المراجعات

ادله لزوم پيروی از مذهب اهل بيت (ع)

موضوع بحث بيان ادله ای بود که صاحب کتاب «المراجعات» اقامه کردند تا بيان کنند چرا ما شيعيان از مذهب اهل بيت(ع) پيروی کرده و پيرو مذاهب فقهی و اعتقادی اهل سنت نيستيم. ايشان در مراجعه هشتم چند دليل بر اين مطلب اقامه کردند که عبارت بود از: احاديث شريف ثقلين، سفينه، باب حطه و امان. شيخ سليم بشری که در آن زمان شيخ الازهر مصر بود، در پاسخ به اين نامه، درخواست ادله بيشتری می کند و اظهار فراوانی به شنيدن آنها دارد.

مراجعه دهم

مرحوم شرف الدين در مقدمه اين مراجعه با اشاره به تعابيری که شيخ سليم در علاقه مندی خود به شنيدن اين ادله اظهار نموده، می فرمايد:

«لئن تلقيت مراجعتی بانسك، و أقبلت عليها و أنت على جمام من نفسك فطالما عقدت آمالی بالفوز، و ذيلت مسعای بالنجح، و إن من كان طاهر النية، طيب الطوية، متواضع النفس، مطرد الخلق رزين الحصاة، متوّجا بالعلم، محتبيا بنجاد الحلم، لحقيق بأن يتمثّل الحق فی كلمه و قلمه، و يتجلّى الإنصاف و الصدق فی يده و فمه. و ما أولانی بشكرك، و امتثال أمرك، إذ قلت: زدنی، و هل فوق هذا من لطف و عطف و تواضع؟ فلبّيك لبّيك لأنعمنّ و اللّه عينيك‌»[1] اگر شما نامه مرا با انس خودتان دريافت کرديد و با همه وجود نسبت به آن توجه داريد، از اين طرف من هم آرزوهای خودم را در به رستگاری گره زدم (و مايلم بودم تا خواسته هايم به هدف برسد) و تلاش خودم را به توفيق و کاميابی مزين کردم (و اجمالا دنبال اين بودم که تلاش های من هم به نتيجه برسد). به درستی که کسی که نيت طاهری داشته و از نظر فکر پاکيزه باشد؛ انسان متواضعی باشد و در مقابل حق تکبر نورزد؛ از نظر اخلاق و روش نرم و خوش برخورد و از نظر عقل و رای وزين و سنجيده گو باشد؛ تاج علم بر سر نهاده و لباس حلم بر تن پوشيده باشد، چنين فردی سزاوار است که در سخن و نوشتارش حق ظهور و بروز کند و انصاف و صدق در دست و زبانش نمايان شود (مرحوم شرف الدين در اين کلمات اشاره به شيخ سليم دارند) و چقدر بر من لازم است که از شما تشکر کنم و امر شما را امتثال کنم که گفتی «زدنی». آيا از اين تعبيری بالاتر در بيان تواضع و لطف و عطوفت فرد وجود دارد؟ پس من هم اجابت می کنم و چشم شما را روشن خواهم کرد.

سپس مرحوم شرف الدين 14 دليل و روايت ديگر بر لزوم پيروی از مذهب اهل بيت (ع)‌ بيان می فرمايد:

حديث اول:

« أخرج الطبرانی فی الكبير، و الرافعی فی مسنده بالإسناد إلى ابن عباس قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «من سرّه أن يحيا حياتی و يموت مماتی، و يسكن جنة عدن غرسها ربی، فليوال عليا من بعدی، و ليوال وليه، و ليقتد بأهل بيتی من بعدی، فإنهم عترتی، خلقوا من طينتی، و رزقوا فهمی و علمی، فويل للمكذبين بفضلهم من أمتی، القاطعين فيهم صلتی، لا أنالهم اللّه شفاعتی»» طبرانی در کتاب «معجم الکبير» و رافعی در مسندش از ابن عباس اين حديث را نقل کرده اند که پيامبر خدا (ص) فرمود: هر کس خوش دارد و می خواهد که زندگی همانند زندگی من و مرگی همانند من داشته باشد و در بهشت عدن که خدای متعال باغبان آن است ساکن شود، بعد از من ولايت علی (ع) و ولايت ولی او را داشته باشد، و بعد از من به اهل بيتم اقتدا کند. آنان عترت من هستند که از طينت من خلق شده و فهم و علم من به آنها روزی شده است. پس وای بر کسی از امت من که فضيلت آنان را تکذيب کند و پيوند آنان را با من قطع کند. خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نکند.

مرحوم شرف الدين درباره سند اين روايت می فرمايد: « هذا الحديث بعين لفظه هو الحديث 3819 من أحاديث الكنز فی آخر ص 217 من جزئه 6. و قد أورده فی منتخب الكنز أيضا فراجع من المنتخب ما هو فی أوائل هامش ص 94 من الجزء 5 من مسند أحمد، غير أنه قال: و رزقوا فهمی و لم يقل: و علمی و لعله غلط من الناسخ، و أخرجه الحافظ أبو نعيم فی حليته و نقله عنه علامة المعتزلة فی ص 450 من المجلد الثانی من شرح النهج طبع مصر، و نقل نحوه فی ص 449 عن أبی عبد اللّه أحمد بن حنبل فی كل من مسنده و كتاب مناقب علی بن أبی طالب»[2] اين حديث را به عينه متقی هندی در «کنز العمال» و منتخب آن نقل کرده است. در حواشی مسند احمد نيز اين حديث آمده با اين تفاوت که در آنجا عبارت «و رزقوا فهمی» آمده و ديگر کلمه «علمی» نيامده است. ممکن است اين اختلاف به جهت اشتباه ناسخ باشد. قريب به همين حديث را حافظ ابونعيم اصفهانی در کتاب «حليه الاولياء» و ابن ابی الحديد در «شرح نهج البلاغه» و احمد بن حنبل در کتاب «المسند» و کتاب «المناقب علی بن ابيطالب(ع)» آورده است.

بررسی سند اين روايت

اين روايت از چهار نفر از صحابه يعنی ابن عباس،‌حزيفه بن يمان، زيد بن ارقم و ابوذر نقل شده است:

1. ابن عباس که طبرانی سند آن را چنين نقل کرده است: « سليمان بن‌أحمد(طبرانی)، ثنا عمر بن حفص السدوسی، ثنا إسحاق بن بشر الكاهلی، ثنا يعقوب بن المغيرة الهاشمی، عن ابن أبی روّاد، عن إسماعيل بن أميّة، عن عكرمة، عن ابن عبّاس‌».

2. حزيفه بن يمان که ابو نعيم سند آن را اينگونه نقل کرده است: «فهد بن إبراهيم بن فهد، ثنا محمّد بن زكريّا الغلابی، ثنا بشر بن مهران، ثنا شريك، عن الأعمش، عن زيد بن وهب، عن حذيفة».[3]

3. ابو نعيم همچنين اين حديث را از زيد بن ارقم نيز با اين سند آورده است: «رواه شريك أيضاً: عن الأعمش، عن حبيب بن أبی ثابت، عن أبی الطفيل، عن زيد بن‌أرقم».

4. ابن عساکر اين حديث را از جناب ابوذر نقل کرده است: «عن أبی الطفيل، عن سيّدنا أبی ذر».[4]

بيان چند اشکال بر حديث

ابو نعيم درباره روايت ابن عباس گفته است: «و هو غريب.». ابن عساکر نيز اين حديث را منکر دانسته و گفته است «هذا حديث‌ منكر، و فيه غير واحدٍ من المجهولين». حافظ گنجی شافعی اين حديث را در کتاب «کفايه الطالب» آورده اما در مورد آن قدحی نگفته است. در مورد حديث حذيفه نيز ابن عساکر بعد از نقل آن چيزی نگفته است .

در مورد حديث ابوذر و زيد بن ارقم نيز نقدی وارد نشده است. حال به قرينه اينکه اين افراد در مورد حديث ابن عباس موضع گرفته اند، روشن می شود که در مورد احاديث ديگر نقدهای حديث ابن عباس را وارد نمی دانند و لذا سکوت آنان در اينجا نشانه عدم خدشه و پذيرش آن است.

ذهبی درباره حديث حذيفه دو اشکال وارد کرده و گفته است: محمد بن زکريا الغلابی، متهم است و در مورد «بشر بن مهران» نيز، پسر ابی حاتم گفته است: «ترك أبی حديثه».[5]

ارزيابی

1. نکته اول اينکه آيا منکر دانستن حديث، قدح حديث به شمار می رود يا نه؟ در کتاب «تدريب الراوی فی شرح تقريب النواوی» که از بهترين کتاب های حديث شناسی اهل سنت است و از کتب درسی آنان می باشد درباره اصطلاح منکر چنين آمده است « هو الفرد الذی لا يعرف متنه عن غير راويه، وكذا أطلقه كثيرون ...»[6] حديث منکر به حديثی گفته می شود که تنها يک نفر آن را روايت کرده باشد. به تعبير ديگر خبر واحد باشد. نويسنده کتاب «معجم مصطلحات توثيق الحديث» نيز همين مطلب را گفته است. پس روشن می شود که منکر بودن فی حد نفسه قدحی برای روايت به شمار نمی رود و ملازمه ای با ضعف و نقص آن ندارد و اين اصطلاح با آنچه در عرف مبنی بر عدم رضايت الهی است متفاوت است. علاوه بر اينکه طبق نقل هايی که بيان شد اصلا اين حديث منکر يعنی واحد نيست.

2. ابونعيم اين حديث را غريب دانسته است. اما آيا غريب بودن نيز در اصطلاح حديث، ملازمه ای با قدح و نقص حديث دارد يا نه؟ در باره اصطلاح غريب در علم حديث گفته شده: «الغريب والعزيز: إذا انفرد عن الزهری وشبهه ممّن يجمع حديثه رجل بحديثٍ سمّی: غريباً، فإن انفرد اثنان أو ثلاثة سمّی عزيزاً، فإن رواه جماعة سمّی: مشهوراً. ويدخل فی الغريب ما انفرد راو بروايته أو بزيادةٍ فی متنه أو إسناده ... وينقسم إلى صحيح وغيره وهو الغالب‌»[7] . اگر يک نفر حديث را نقل کرده باشد آن را حديث غريب گويند. اگر دو نفر آن را نقل کرده باشد آن را حديث عزيز گويند (عزيز در اينجا يا به معنای تقويت شده و يا به معنای کمياب است). و اگر چند نفر آن را نقل کرده باشند آن را حديث مشهور گويند. پس اصطلاح غريب نيز بما هو قدحی برای حديث به شمار نمی رود به همين خاطر است که در کتاب سنن ترمذی اصطلاح «غريب صحيح» و «غريب حسن» در مورد برخی احاديث بکار رفته است. علاوه بر اينکه همان طور که گفته شد اساسا اين روايت طرق فراوانی داشته و لذا ديگر حديث غريب به شمار نمی رود.

3. ذهبی در اشکالی درباره بشر بن مهران می گويد که ابو حاتم از وی نقل حديث نکرده است. جالب است که اين اشکال را خود ذهبی رد کرده است. وی در مورد توثيق و قدح هايی ابوحاتم رازی گفته است: « إذا وثّق أبو حاتم رجلًا فتمسّك بقوله، فإنّه لا يوثّق إلّارجلًا صحيح الحديث. وإذا ليّن رجلًا أو قال فيه: لا يحتج به، فلا، توقّف حتّى ترى ما قال غيره فيه، فإن وثّقه أحد فلا تبن على تجريح أبی حاتم، فإنّه متعنّت فی الرجال، قد قال فی طائفةٍ من رجال الصحاح: ليس بحجّة، ليس بقوی، أو نحو ذلك»[8] . توثيق های ابوحاتم ارزشمند است زيرا او تنها افرادی را توثيق می کند که صحيح باشند. اما اگر وی راويی را طرد و تنقيص کرد، نبايد حرف او را اخذ کرد بلکه بايد توقف کرد و ديد ديگران در مورد آن شخص چه گفته اند. اگر کسی او را توثيق کرده باشد ديگر به جرح ابوحاتم توجهی نمی شود. اين بدان خاطر است که ابوحاتم در مورد افراد رجالی خيلی سخت گير و به عصبانيت برخورد کرده است.

ذهبی در جای ديگر در شرح حال ابو زرعه گفته است: «يعجبنی كثيراً كلام أبی زرعة فی الجرح والتعديل، يبين عليه الورع والخبرة، بخلاف رفيقه أبی حاتم، فإنّه جرّاح‌»[9] خوشم می آيد از ابوزرعه در توثيق و جرحی که در مورد راويان انجام می دهد، وی اين امر نشانه از خبرويت و ورع او دارد. بر خلاف ابوحاتم که بسيار جراح است (و با شمشير جرح همه را جرح می کند).

4. ذهبی در اشکال ديگری، محمد بن زکريا الغلابی را متهم نموده است. اما اولا اين اتهام مجمل است و وجه آن را بيان نشده است. ثانيا غير از غلابی، ديگران نيز اين روايت را از بشر بن مهران نقل کرده اند. ثالثا ذهبی در کتاب «سير اعلام النبلاء» وقتی درباره الغلاوی سخن می گويد چيزی درباره وی نمی کند. رابعا ذهبی در کتاب «العبر فی خبر من غبر» بعد از بيان خصوصياتی درباره الغلاوی سخن ابن حبان را در توثيق او آورده است که گفته است «قال ابن حبّان: يعتبر بحديثه إذا روى عن الثقات‌»[10] .

خامسا آيت الله ميلانی می فرمايد ذهبی اين روايت را از الغلاوی که در فضيلت اهل بيت (ع) آمده نقل کرده است « حدّثنا الغلابی: حدّثنا إبراهيم بن بشّار، عن سفيان، عن أبی الزبير، قال: كنّا عند جابر، فدخل علی بن الحسين، فقال جابر: دخل الحسين فضمّه النبی صلّى‌ اللَّه عليه [وآله‌] وسلّم إليه وقال: يولد لابنی هذا ابن يقال له علی، إذا كان يوم القيامة نادى منادٍ؛ ليقم سيّد العابدين، فيقوم هذا. ويولد له ولد يقال له: محمّد، إذا رأيته- يا جابر- فأقرأ عليه منّی السلام‌» و سپس بعد از آن گفته است «فهذا كذب من الغلابی‌»[11] . اين مساله نشان می دهد که وجه اتهام او به الغلاوی بيان فضائل اهل بيت (ع) بوده است. غلاوی فردی مورخ بوده که تاليفاتی در فضايل اهل بيت (ع)‌ نگاشته است و بيان شده که وی شيعه بوده است. همين ها اموری است باعث اتهام وی شده و روشن است که اين مساله نادرست است. نجاشی در باره غلاوی می گويد: «وكان هذا الرجل وجهاً من وجوه أصحابنا بالبصرة، وكان أخبارياً واسع العلم، وصنّف كتباً كثيرة»[12]

سادسا بر فرض ضعف اين روايت را بپذيريم، همان طور که گفته شد غير از اين روايت که از حذيفه نقل شده، اين روايت از سه نفر از صحابی ديگر نقل شده است.

سابعا بر فرض بگوييم اين حديث ضعيف است اما طبق قاعده «يقوی بعضها بعضا» جبران ضعف آن می شود. المناوی از عالمان اهل سنت در اين باره در نقدی به اين تيمه می گويد: «و هذه الأخبار و إن فرض ضعفها جميعاً، لكن لا ينكر تقوّی الحديث الضعيف- بكثرة طرقه وتعدّد مخرجيه- إلّاجاهل بالصناعة الحديثية أو معاند متعصّب، و الظنّ به أنّه من القبيل الثانی‌»[13] هر چند همه طرق اين روايات ضعف باشد اما چون طرق آن کثير است جبران ضعف آن خواهد بود. اين چنين حديثی را انکار نمی کند مگر کسانی که جاهل به صنعت حديث باشند و يا عناد و تعصب داشته باشند و ابن تيميه از گونه دوم است.

نکات ديگری در مورد اين حديث شريف باقی مانده که انشاء الله در جلسه آينده بيان می کنيم .

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo