< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث و تحقیق در مورد مقصود از سعادت و شقاوت در روایات

بحث و تحقیق درباره مقصود از سعادت و شقاوت در حدیث که گفته شد «السعید من سعد فی بطن امه الشقی من شقی فی بطن امه» آخرین جوابی بود که از سوی محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه گفته شد که اعمال انسان بالاراده است و هرچند مقهور به اراده ازلیه است ولیکن سعادت و شقاوت یا حسنات و سیئات مقهور به اراده باری تعالی نیست برای اینکه سعادت و شقاوت ذاتی انسان است.

 

معنی سعادت و شقاوت از سه منظر

درباره معنای سعادت و شقاوت از سه منظور بحث می کنیم: منظور فلسفه و منظور اصول و منظور نصوص. از دیدگاه فلسفه همان است که گفته شد که سعادت و شقاوت ذاتی هست و «الذاتی لا یعلّل» خدای متعال سعادت و شقاوت برای انسان نیافریده متعلق اراده خدا نیست خدا ذات شقی را خلق کرده است و ذات سعید را خلق کرده است متعلق اراده خود سعید و خود شقی هست نه سعادت و شقاوت که ذاتیات اوست. چون جعل خوانده ایم مستقل هست بسیط است فقط به ذات و به وجود تعلق می گیرد تسامحاً جعل بالتبع اصطلاح شده است ولی آن جعل بالتبع در حقیقت جعل نیست ما می گوییم جعل بالتّبع است در حقیقت تحریر و ترتب است مثل حدود یک جسم. بنابراین سعادت و شقاوت ذاتیتین هستند و سوال ندارد. اما موید این مطلب هم محقق خراسانی حدیث «السعید سعید فی بطن امه» را گفتند که در منابع «السعید سعید» ندیدیم «السعید من سعد فی بطن امه» هست که مشکل تر است. و بعد فرمودند حدیث دیگر «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه» که ذهب آن فصلی که دارد فصلش یک ارزش ذاتی است آن ارزش ذاتی ذهب است به جعل نیست فضه یک ارزش و یک خصوصیت ذاتی دارد قابل قدر و ارزش بین مردم و عقلاء و عالم ذاتی است جدا خلق نشده است ارزش را مضافا بر ذات ذهب و بر ذات فضه خلق نکرده است خود آن ذات خلق شده است خصوصیت ذاتی اش ذهبیت و به اصطلاح فضه بودن هست. این ها را محقق خراسانی که ذوق فلسفی دارد هرچند ارباب تک تاز میدان اصول است ولی با ذوق فلسفی این مسئله را با همان مسلک فلسفی به پایان برد که سعادت و شقاوت ذاتیتین هستند. اما از منظر اصول سعادت و شقاوت ذاتی نیست صفتی است منتزع از اعمال انسان، انسان «جزاءً بما کانوا یعملون» هدایت شده است و هدایت طریق شده است اگر اعمال حسنه داشت طبیعتاً سعادت منتزع می شود و اگر اعمال سیئه داشت شقاوت منتزع می شود. از ذاتیات انسان نیست یک صفت انتزاعی که منشأ انتزاعش اعمال انسان است. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه به عنوان ارباب و صاحب مکتب اصولی می فرماید: سعادت و شقاوت ذاتی نیست. چون ذاتی یا ذاتی باب ایثاغوجی هست یا ذاتی باب برهان، از این دو صورت بیرون نیست و ذاتی سوم نداریم. اما از باب ایثاغوجی که می شود کلیات خمس. در کلیات خمس ذاتیات یک ذات می شود جنس و فصل، می دانیم سعادت و شقاوت بالوجدان قطعاً جنس و فصل نیست. اگر جنس و فصل باشد لازمه اش این می شود که یک انسان سعید با یک انسان شقی ماهیتاً فرق داشته باشد مثلا انسان و اسب که ماهیتاً باید فرق داشته باشد. بنابراین ذاتی باب ایثاغوجی که بالوجدان نیست. و اما ذاتی باب برهان را ایشان شرح نمی دهد گویا مقدر گذاشته است و تقدیرش این است که ذاتی باب برهان سه مفهوم کلی است که امکان و وجوب و و امتناع. دیگر سعادت و شقاوت نه جزء امکان است نه ضرورت و وجوب است و نه از سنخ امتناع است از سنخ ذاتی باب برهان که بلا شبهه نیست. بنابراین اعلام می فرمایند که شقاوت و سعادت قطعاً ذاتیتین نیست.[1] تا همین مقدار فرموده اند. نتیجه این می شود که در اصول تا به اینجا که ریشه ذاتی بودن را قطع کردند اما شرحی ندادند از این به بعد که این سعادت و شقاوت در حدیث به چه معناست که ان شاء الله شرح آن را ادامه می دهیم. استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه در این رابطه بیانی دارد که این اشکال را تخفیف می دهد می فرماید: سعادت و شقاوت ذاتی انسان است از فصول انسان است می فرماید در فلسفه گفته شده است که یک شیء می تواند فصول متعدد داشته باشد کار ممکنی است منتها باید دقت کرد که منظور از این فصول فصل حقیقی نیست. چون فصل حقیقی نیست چند تا خصوصیت به عنوان فصل مشهوری در نظر می گیریم تا حقیقت معرّف خوب شناسایی بشود. بنابراین سعادت و شقاوت فصل هست فصل مشهوری است از آن فصل حقیقی مقوّم نیست تا بین سعید و شقی دیوار فاصل درست کند یک امتیازی به وجود می آورد.

 

اما معنی سعادت و شقاوت در روایات

در هر صورت معنای سعادت و شقاوت از این دو دید که متوجه شدیم مراجعه می کنیم به روایات، آن روایتی که چند روز پیش برای شما خواندم دوباره تکرار کنم که هم از آن روایت استفاده می شود که سعادت و شقاوت چیست و هم تفسیر حدیث به دست می آید که «الشقی من شقی و السعید من سعد» چیست. کتاب توحید شیخ صدوق باب سعادت و شقاوت صحیحه محمد بن ابی عمیر هم هست از امام موسی بن جعفر «قال سالت ابا الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام عن معنی قول رسول الله الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من سعد فی بطن امه» اصل روایت سوال از معنای این حدیث هست «فقال الشقی من علم الله و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال الاشقیاء و السعید من علم الله و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال السعداء»[2] در این بیان امام می فرماید که تعبیر «السعید و الشقی» به این معناست که فردی که در رحم هست و در آینده اعمال حسنه انجام می دهد سعید می شود این حرکت از ابتداء تا انتهاء در قلمرو علم خداست پیش خدا مکشوف است مثلا کسی پشت بام خانه است می بیند از جلوی در مردم در رفت و آمد است علم دارد که فرد از اینجا وارد شد و آنجا می رسد علمش قابل تخلف برایش نیست قطعی است ولی این علم در حرکت و راه رفتن آن فرد تاثیرگذار نیست. خدای متعال علم دارد از باب اینکه علم دارد این عنوان را و این صفت را به عنوان یک صفت خاصی که منقوش در علم الله است در لوح علم خدا نقش بسته آن نقشه را می گوید نقشه ای که در علم خدا تصویر شده است آن را اعلام می کند. شما یک چیزی می توانید ادبیاتی اضافه کنید که این دیدن و این بیان یک بیان بلاغی درستی است که تمام مبدأ و منتهای آن فرد مکشوف است تا آخر می فهمد. از باب مثال کسی تجربه دارد می گوید این جوان عالم است خوب تجربه کرده که خوب درس می خواند و شرائطش هم آماده است توفیقات الهی هم هست اما الان عالم نشده می گوید مجتهد است نقشه را دارد این برای آدم عادی است برای پروردگار عالم که علمش محیط است نقشه تصویر شکلش کامل است می شود به اش گفته بشود سعید. این تعبیر درستی است حقیقی است منتها با یک دید بلند با کشف شهودی بالا. اما شما می توانید تعبیر ادبیاتی بیاورید بگویید سعید سعید گفته می شود فی علم الله از باب قرینه عول یعنی در آینده این فرد سعید می شود. می توانید ادبیاتی هم اینجا کار کنید مانعی ندارد. اما توجه کنید بعد از آنکه گفتیم «السعید سعد و الشقی شقی» یک تحلیل جانبی هم وجود دارد که گفته شود ما الان سعید را در بطن امه سعید می گوییم که تحلیلاً امکان ندارد. چون سالبه منتفی به انتفاء موضوع است. جنین مکلف نیست جنین عملی انجام نداده صالح و فاسد، پس اصلا صدق این عنوان «فی بطن امه» امکان ندارد از چه باب بگوییم؟ قطع نظر از آن روایت و معنای روایت جوابی که گفته می شود این است که در این جهت که می گوییم «سعید سعید فی بطن امه» یک جنین تمام استعدادهای آینده اش را دارد بالقوه، می گوییم «سعید سعید بالقوه و شقی شقی بالقوه» استعدادها وجود دارد که شما در اصطلاح اصول می گویید مقتضی وجود دارد یک مقتضی اولی وجود دارد براساس وجود مقتضی اگر کسی سعید را سعید بگوید اشکال اصلی نخواهد داشت چون سعید براساس مقتضی سعید گفته شده و این اقتضای سعادت مطلب درستی هم هست. چون که ما الان روایی بحث می کنیم فلسفی بحث نمی کنیم می گوییم این سعادت و شقاوت در حد مقتضی برای جنین هم محقق می شود از طریق تربیت و از طریق لقمه حلال و حرام و از طریق تحقق نسل حلال و حرام و از طریق وراثت که خودش علمی هم هست قرآنی هم هست آیه قرآن خدای متعال می فرماید: «يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا»[3] که اخت هارون خود حضرت مریم است. در وضعیت ولادت آن گونه گویا گفته شده است که تو که مشکل نداری تو که پدرت بدکار نبود آدم بدی نبود که به تو این کار بد رسیده باشد و مادرت هم اهل بغی نبود تا به وراثت رسیده باشد. بنابراین از طریق وراثت اشکال می کنید که چه گناهی دارد که از طریق وراثت برسد؟ جواب: مقتضی سعادت و شقاوت همیشه هست مقتضی بودن خصوصیت خود جهان طبیعت است مقتضیاتی وجود دارد اگر مقتضیات نباشد دیگری تکلیفی هم وجود ندارد. بنابراین تا به اینجا از لحاظ روایی هم معلوم شد که معنای سعادت و شقاوت چیست در یک جمله سعادت و شقاوت «صفتان منتزعتان عن الاعمال» و ریشه اعمال هم شرح داده شد که اشکالات هم در ذهن به وجود نیاید. توضیحی بود درباره معنای سعادت و شقاوت.

 

اما جواب از اشکال اصلی

ما اصل مسئله، ردّ بر شبهه را محقق خراسانی از طریق آخر کار سعادت و شقاوت حل کرد اما استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه آنچه که در این رابطه می فرماید این است که درباره آن اشکال اصلی که افعال انسان هرچند اختیاری هست ولی مقهور اراده الهی است پس بلا اختیار می شود. در آن رابطه یک جواب فلسفی داده است که این جواب را به دقت گوش می دهیم.

 

هشت قسم فاعل در فلسفه

می فرماید: در اینجا با همین شکلی که شما فرض می کنید مسئله ای به نام جبر وجود ندارد. برای اینکه اراده تحت تاثیر اراده الله جبر نیست مستلزم جبر نیست براساس آن مبانی که در معقول آمده در فلسفه آمده است که فواعل هشت تاست: هشت قسم فاعل داریم: 1. فاعل بالطبع، 2. فاعل بالقسر، 3. فاعل بالجبر، 4. فاعل بالرضا، 5. فاعل بالقصد، 6. فاعل بالعنایه، 7. فاعل بالتجلّی، 8. فاعل بالتسخیر. و این ساختاری که ما الان داریم دقیقاً از ساختار فاعل بالتسخیر است انسان اراده انسان مسخّر اراده الهی است فاعل بالتسخیر غیر از فاعل بالجبر هست که حقیقت هم همین است استادنا العلامه فرمودند که از آیه قرآن هم این تسخیر استفاده می شود که خدای متعال می فرماید: «وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ»[4] این از آن باب است مسخراتی است یک حرکت ذاتی دارند که خودشان ذاتا و یک ارتباط هم دارند به اراده خدا. منظور از فاعل بالتسخیر این است که خود انسان اراده دارد و اراده اش استقلال کامل ندارد یک وابستگی به یک اراده فوق دارد. که استادنا العلامه این مثال را زدند می فرمودند مثل موش و گربه، مثلاً یک موشی یک گربه ای را از دور می بیند وقتی که می بیند گربه را دست خودش حرکت می دهد با اراده ولی یک مقدار یک حرکت از کنترلش خارج است به خاطر ترس از گربه. از خودش هم هست این حرکت ارتباط به گربه هم دارد. شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه این مطلب را فرمودند از آیه قرآن هم استفاده کردند و موید دیگر در کلام ملاصدرا هم این رای شیخ صدرا دیده می شود. «اعلم ان النفس فینا و فی سائر الحیوانات مضطره فی افاعیلها و حرکتها لان افاعیلها و حرکتها تسخیریّه کفعل الطبیعه و الشمس و القمر و الفرق ان النفس شاعره باغراضها و الطبیعه لا تشعر»[5] فرق همین است طبیعت هم حرکتش یک مقدار از خودش است غریزی و خودکار و یک مقدار هم وابسته است انسان هم همین است فرقش این است که «الطبیعه لا تشعر و النفس شاعره تشعر» این مقدار فرقش است. بنابراین این اراده اراده مسخّره است و فاعل بالتسخیر است فاعل بالتسخیر فاعل بالجبر نیست و زمینه برای جعل تکلیف وجود دارد. این مطلب تا اینجا تمام شد اما جواب های بعدی از دید نصوص و تحلیلات اصولی ان شاء الله جلسه بعد.


[1] مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص270.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo