< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث و تحقیق درباره ماده امر

معانی ذکر شد

گفته شد که برای امر معانی زیادی گفته شده است از پانزده تا هفتاد و دو تا، محقق رشتی[1] قدس الله نفسه الزکیه چهارده تا معنا برای ماده امر ذکر کرده اند، بعد از که وارد تفسیر بشویم صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه برای ماده امر دو معنا ذکر فرمودند که گویا اعلام کردند ماده امر حقیقت است در طلب و شأن و این دو تا معنا را لغتاً و تبادراً اعلام کردند. اما تا اینجا بحث شده بود که فقط یادآوری بود

 

کلام محقق خراسانی و معانی هفتگانه

اما محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه برای ماده امر هفت معنا در خود متن کفایه الاصول آورده است که گویا می فرماید: قولی است یا مشهور است یا معروف که ماده امر معانی متعددی دارد که عبارت است از طلب و شأن و فعل و فعل تعجب و شیء و حادثه و غرض. هفت تا معنا آنگاه می فرماید به همه این موارد مثال ذکر می کند که مراجعه کنید کافی است فقط درباره حادثه مثال زده است که مثالش «لَعَلّ َاللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا»[2] که استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرمود که برای بقیه موارد مثال آورده برای این مورد مثال من ذکر می کنم که «لَعَلّ َاللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا» یعنی حادثه جدیده. آنگاه می فرماید که تحقیق این است که این معانی که گفته شد در حقیقت معنا و مفهوم ماده امر نیست بلکه مصداق است. و این که گفته شده است معانی امر این موارد هست از باب اشتباه مصداق به مفهوم است. مصداق و مفهوم درباره ماده امر به چه صورت اشتباه شده است؟ اولاً مصداق با مفهوم که با هم جا به جا بشود یک نوع مغالطه است از سیزده قسم مغالطه ای که امام مشککین و شیخ المغالطین فخر رازی آورده یک قسمش این است که می گوید مصداق را در عوض مفهوم بکار ببرید تا طرف به اصطلاح در یک هاله ای از مغالطه قرار بگیرد. مثلا اگر کسی سوال کند که «ما هو الانسان» در عوض اینکه جواب مفهومی بدهید «حیوان ناطق» بگویید می گویید «رجل» یا می گویید «زید» جواب مفهوم را به مصداق بدهید. کسی ابتداءً نمی تواند گیر بدهد که رجل انسان است و معنا هم معلوم نمی شود معنای انسان هم روشن نمی شود مغالطه است. مغالطه مفهوم و مصداق را معنایش را فهمیدیم آنگاه پس از اینکه این مغالطه را فهمیدیم الان تطبیق کنیم ماده امر مثال می زند محقق خراسانی به اینکه بگوییم «جئت لامر کذا» یعنی به عنوان غرض آمدم به غرض چنینی، اینجا گفته می شود که «لامر» به معنای غرض به کار رفته، محقق خراسانی می فرماید: اینجا امر به معنای غرض بکار نرفته بلکه امر مصداق غرض قرار گرفته است یعنی در حقیقت منظور این است «جئت لامر کذا» امر هست و یک غرض هم به آن اضافه شده که مصداق بودنش محفوظ است خود امر هست یک عنوان غرض به آن اضافه شده پس امر مصداق غرض قرار گرفته نه اینکه غرض مفهوم امر باشد به عبارت دیگر غرض مصداق امر است نه مفهوم امر. پس اشتباه مصداق به مفهوم این است که «جئت لامر کذا» که می گوییم امر به معنای غرض است اینجا امر به معنای غرض به این معنا نیست که مفهوم امر غرض باشد بلکه امر مصداق امر قرار گرفته به خاطر لام غرض که آنجا آمده «لامر کذا» خود امر محفوظ است یعنی امر را حذف نکنید امری است که غرض قرار گرفته مصداق غرض شده امر، نه اینکه غرض معنای امر هست.

 

اشکال

یک اشکال می کنند که لام برای غرض نیست اگر لام برای غرض باشد معنایش این است که «جئت غرض غرض» چنین چیزی نیست پس لام به معنای غرض نیست این اصطلاحی که بکار می برند که لام برای غرض است خالی از مسامحه نباشد. این یک نکته ادبی بود. آنچه که برای ما معلوم شد این است که محقق خراسانی می فرماید این معانی از مصادیق امر هست نه مفهوم ماده امر. و بعد می فرماید: می توانیم بگوییم بعید نیست که ماده امر برای طلب و شیء لغتاً و عرفاً حقیقت باشد لغتاً و عرفا که بگوییم لف و نشر مرتب را در نظر بگیریم طلب و شیء لغتا و عرفا یعنی ماده امر برای طلب هست لغتاً و برای شیء هست عرفاً. که کسی اشکال نکند یا اشکال بعدی رفع بشود که می گویند در لغت ماده امر به معنای شیء نیامده که نیامده باشد ما می گوییم شیء هست به معنای شیء عرفا نه لغتاً. این دو معنا را داشته باشیم به عنوان «لا یبعد» دلیلی برای اثبات این مطلب در آخر در جمع بندی گفته می شود. بنابراین یا بگوییم فعلاً قدر متیقن از ماده امر طلب و شیء است. در این حد اکتفاء کنیم که آنهایی که معانی کثیر هم می گویند یا در استعمالات هم که مراجعه کنیم قدر متیقن می بینیم که ماده امر به طلب و شیء به کار می رود. پس این نکته تا اینجا برای ما روشن شد و نظر و رای محقق خراسانی برای ما واضح شد.

 

کلام محقق اصفهانی و اشکال ایشان

محقق اصفهانی قدس الله نفسه الزکیه چند اشکالی دارند آنگاه درباره ماده امر نظری می دهند که با اختصار اکتفاء کنیم می فرماید: اولاً فرمایش محقق خراسانی که گفتند ماده امر حقیقت است به طلب و شیء، کلمه شیء در لغت نیامده وضع برای شیء اگر می شد در لغت آمده بود و محقق خراسانی نظرش این است که طلب و شیء معنای ماده امر است به نحو مشترک لفظی که اگر ماده امر به معنای طلب باشد می شود از سنخ مشتقات و جمع امر بر اوامر می آید و اگر ماده امر به معنای شیء باشد می شود از جنس جوامد، جمع امر بر امور می آید. این نیاز به اثبات دارد اثباتش مصدر جواب نمی دهد مصدر یعنی لغت نامه ها. در لغت نامه ها می بینیم که ماده امر به معنای شیء نیامده پس وضع نیست. جوابش را گفته بودیم که وضع عرفی هم وضعی است ماده امر وضع شده است عرفاً برای شیء و لغتاً برای طلب. اشکال دومی هم دارد در اشتباه مفهوم به مصداق که در باب مغالطات آمده اینجا آن سبک تطبیق نمی کند آن سبک نیست سبک مغالطه، جوابش را می دهیم که محقق خراسانی سبک خودش اختراع می کند به آن سبک نیاورده به سبک خودش آورده. در هر صورت بعد می فرماید: معنای ماده امر طلب و اراده است این طلب و اراده هست که می شود امر و تحقیقات هم این را نشان می دهد که ماده امر فقط با طلب و اراده تطبیق می کند.[3] شرح این مسئله را ان شاء الله که ماده امر طلب و اراده است در بحث طلب و اراده می گوییم.

 

نظر محقق نائینی

رای سوم: محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: ماده امر وضع شده است برای معنای خاص به عبارت دیگر معنای ماده امر یک چیزی خاصی است و آن عبارت است از واقعه ذات الاهمیه، امر یک واقعه دارای اهمیت است این معنای امر است. دلیل اقامه نمی کند که امر چرا به معنای واقعه ذات اهمیت است شاید منظور آن بزرگوار این باشد که در فهم معانی الفاظ از منظر ادب و بلاغت امر معلوم می شود که یک واقعه دارای اهمیت است یک چیزی کمی نیست. این داده یا اعلامی است یا استخراجی است از دل بدیع و بیان. یک واقعه دارای اهمیت، این واقعه دارای اهمیت در تمامی این مصادیق قابل صدق است «أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ»[4] به معنای واقعه اهم می شود. برای تعجب بکار برود «أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ»[5] اهمیت صدق می کند. برای تعجب بکار ببریم «أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ» برای تعجب هم اگر بکار برود می شود واقعه دارای اهمیت. به تمامی این معانی صدق می کند. صدقش فراگیری اش واضح و روشن است. یک معناست واقعه دارای اهمیت. پس از آنکه گفتیم یک معناست بین همه این معانی یک عنوان هست طبیعتاً می شود از باب مشترک معنوی. و مشترک معنوی نیاز به وجود قدر جامع دارد قدر جامعش را معرفی کنید، می فرماید: هرچند قدر جامع قریب امر صعبی باشد ولکن ماده امر ثابت است که برای یکایک این معانی که بکار می رود جدا جدا وضع نشده است بنابراین کشف می شود که مشترک لفظی نیست وانگهی بیان ایشان هم شرح می خواهد شرح بیان ایشان این است که مشترک معنوی و مشترک لفظی دو عنوانی است که عنوان سوم ندارد. اگر یکی درست نبود دیگری قطعاً هست و ما می بینیم که مشترک لفظی نیست. چون مطمئناً ماده امر برای هر یکی از این معانی که بکار می رود مستقل وضع نشده پس مشترک لفظی نیست. و هر یکی از این معانی را هم شامل می شود پس مشترک معنوی است. جامعش را صعب است ما که کشف کردیم که مشترک معنوی است آنچه که برای ما لازم است وضع را به نحو مشترک معنوی برای این افراد ثابت کنیم عنوان جامع را اگر ندانستیم مانعی ندارد. جهل موجب عدم وجود نمی شود ممکن است اصلاً ما نفهمیم ولی درک می کنیم که مشترک معنوی است. یک نکته ضمنی هم دارد و آن این است که جامع بعید داریم فرمود که جامع قریب صعب است جامع بعید همان واقعه دارای اهمیت است پس بنابراین حرف ما یعنی رای و نظر ما به اشکالی برنمی خورد اگر شما می گویید باید جامع باشد می گوییم جامع بعید است لازم نیست جامع قریب باشد. جامع هم دارد و مطلب هم از این قرار است.[6] این رای و نظر محقق نائینی.

 

اشکال سید الخوئی به کلام محقق نائینی

سیدنا الاستاد یک اشکالی دارد اینجا که برجسته به نظر می آید به همان یک اشکال اشاره کنیم بعد برویم رای ایشان را. سیدنا الاستاد می فرماید: جامع اصلاً قابل تصور نیست بین این معانی، برای اینکه در ادب و بلاغت ماده حدثی و ماده جامد متضاد هستند متضادین قدر جامع ندارد و طلب ماده حدثی است شیء ماده جامد است بین جامد و حدثی اصلاً قدر جامع قابل تصور نیست. ما می دانیم که قابل تصور نیست لذا معلوم هم نیست لذا شما هم می فرمایید که صعب است پس قدر جامع که نبود التزام به مشترک معنوی کار مشکلی است.

 

نظر سید الخوئی در ماده امر

و اما آخرین رای و نظر سیدنا الاستاد درباره ماده امر، سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه دو تا رای دارند در دو دوره، در دوره قبل رای ایشان در مورد ماده امر همان رای محقق خراسانی است که ماده امر حقیقت است در طلب و شیء که قدر متیقن هم این است استعمالش هم بلا قرینه است و کسی هم اشکال در این معنا نمی کند. منتها با یک مقدار شرحی که می فرماید: طلب فی الجمله یعنی طلب عالی و شیء هم شیء فی الجمله شیء ای که از مقام عالی صادر بشود که امر صدق کند.[7] در هر صورت این رأی اول بود. رأی دوم در دوره بعدی از اصول که که ایشان تقریبا شش دوره اصول گفته است که دوره ای که در مصباح الاصول آمده دوره سوم است و دوره ای که در محاضرات آمده دوره پنجم یا چهارم است. در این دوره بعدی می فرماید: دو نکته مقدماتی را که در نظر بگیریم معنای ماده امر روشن می شود. نکته اول این است که ما گفتیم وضع عبارت است از تعهد و التزام نفسانی، این یک نکته که در وضع بحث کردیم نکته دوم هم گفتیم که انشاء عبارت است از ابراز اعتبار نفسانی این دو تا نکته را در کنار هم قرار بدهیم امر یک انشاء است پس امر وضع شده است برای ابراز اعتبار نفسانی. این معنای ماده امر است. هر جا که دقت کنید و تحقیق کنید می بینید ماده امر که بکار رفته باشد ابراز اعتبار نفسانی است در «جئت لامر کذا» ابراز اعتبار نفسانی است «أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ» ابراز اعتبار نفسانی است هر کجا که در نظر بگیریم ابراز اعتبار نفسانی است و غیر از این چیزی نیست. بنابراین ماده امر وضع شده است برای ابراز اعتبار نفسانی و صحیح این است و غیر از این دیگر نیست.[8]

 

اما تحقیق و جمع بندی

اما تحقیق و جمع بندی: در صفحه تحقیق می بینیم که آنچه که محقق خراسانی فرموده اند متین است جداً، اولاً آن معنایی که فرموده اند ریشه در لغت دارد و ریشه در عرف دارد. و ثانیاً تبادر و عدم صحت سلب دارد. از ماده امر طلب تبادر می کند برای اهل اصطلاح و از شیء هم در عرف قابل تبادر است. پس ماده امر حقیقت است در طلب و شیء لغتاً و عرفاً به تبادر و به عدم صحت سلب. توجه کنید اگر ماده امر را از طلب سلب کنید صحیح نیست نمی توانیم بگوییم «الامر لیس بطلب» اما می توانیم بگوییم «الامر لیس بتعجب» صحت سلب دارد. صحت سلب و عدم صحت سلب بسیار روشن خودش را نشان می دهد. و ثالثا اشاره شد که قدر متیقن این دو تاست و مضافا بر اینکه محقق اصفهانی هم موید محقق خراسانی است فی الجمله و طلب می گوید و خود سیدنا الاستاد هم در رای اول موافق است و اما جمع بین آراء، همین طلب و شیء را که در نظر بگیریم قابل جمع است با رای محقق نائینی و سیدنا الاستاد، به این معنا که طلب از باب مثال طلب را می گیریم امر که به معنای طلب باشد از عالی واقعه دارای اهمیت است و اهمیت دارد تعبیر فرق می کند. تفنن در تعبیر می شود «واقعه ذات اهمیه» که طلب است. و همین طور بگوییم طلب با ابراز اعتبار نفسانی که ابراز اعتبار نفسانی را می گوییم شرحی است برای معنای طلب. طلب عالی از سافل ابراز اعتبار نفسانی است با هم منطبق است. پس تحافتی در کار نیست این معنا هم قدر جامع است و هم آراء صاحب نظران را می تواند توجیه کند و قدر متیقن هم هست در نتیجه می توانیم اعلام کنیم که آنچه که متین و تحقیقی می نماید در این مسئله منظور از ماده امر یعنی ماده امر حقیقت است در طلب و شیء که در بحث اصطلاحی امر هم که برسیم این معنا تایید می شود چون معنای اصطلاحی با معنای لغوی در حقیقت یک ارتباطی دارد کاملاً بی ربط نیست. اگر کاملا بی ربط بود مشترک می شود ارتباط که داشته باشد در معنای اصطلاحی هم که مراجعه کنیم معنای اصطلاحی امر هم صیغه امر می شود یعنی صیغه افعل که طلب است دیگر، همان طلب در معنای اصطلاحی هم ظهور و بروز دارد با این خصوصیات و شواهد که گفتیم برای ما شبهه ای باقی نخواهد ماند که معنای ماده همان است که محقق خراسانی گفته است و منافاتی با اقوال صاحب نظران هم ندارد. چرا آنها آن جوری تعبیر کردند؟ از حیث اهمیت مطلوب گفته اند واقعه ذات اهمیه و ابراز اعتبار نفسانی از جهت صدور امر از آمر گفته شود که ابراز اعتبار نفسانی و الا خود امر بما هو امر همان است که گفته شد.

 


[7] مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص247.
[8] محاضرات فی الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص347.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo