< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی بحث مشتق و ادله قولین

از مقدمات بحث بیرون رفتیم رسیدیم به بحث اصلی مشتق ادله قولین، درباره مشتق اقوالی وجود دارد که عمده آن دو قول هست،

 

اقوال در مسئله

محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: بین متقدمین اقوال زیادی درباره مشتق گفته شده است که در بین متاخرین دو قول وجود دارد که آن دو قول اصلی ترین است: 1. قول به اینکه مشتق حقیقت در خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال است. 2. مشتق حقیقت است از اعم ما تلبس فی الحال و فی الماضی. استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه فرموده اند: اقوال به طور کل شش قول ثبت شده است که پنج قول آن مربوط می شود به مبادی، یک قول آن هم متعلق است به عوارض. منظور از مبادی مشتق که حقیقت و مجاز بودن اعم و اخص بودن مشتق به اعتبار مبدأ فرق می کند مبدأ حدوثی باشد ثبوتی باشد سیال باشد و غیرها که اشاره می شود فرق می کند. پنج قول مربوط به مبادی هست یک قول آن هم مربوط به عروض که گفته می شود اگر خبریه باشد دلالت بر اعم بکند اگر انشائیه باشد ابتدائیه باشد دلالت بر خصوص داشته باشد این اقوالی است که گفته شده است ولیکن محققین و متاخرین بحث مشتق را در دو قول خلاصه کرده اند: 1. قول به اخص، 2. قول به اعم. منظور از اخص یعنی مشتق حقیقت باشد در خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال و منظور از اعم مشتق حقیقت باشد در اعم از ما تلبس و ما انقضی عنه المبدأ.

 

آراء صاحب نظران و ادله آنها

آراء صاحب نظران محقق خراسانی با سیدنا الاستاد قدس الله انفسهم الزاکیات هماهنگ قول به اخص را یا قول به خصوص را تایید می فرمایند و ادله را هم را به طور هماهنگ اعلام می کنند. پس از آنکه اشاره شد که رای محقق خراسانی بر این است که مشتق حقیقت است در خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال، می فرماید: در این رابطه ادله ای وجود دارد که از این قرار است، به طور کلی سه دلیل اقامه می شود: 1. تبادر، می فرماید تبادر که بلا اشکال علامت حقیقت است در استعمالات لفظ مشتق معنایی که تبادر می کند این است که مشتق تلبس بالمبدأ فی الحال، یعنی در حال حاضر این ذات با این مبدأ تلبس دارد که می گوییم «زید عالم» مخاطب در ذهنش تبادر می کند که این زید همین الان عالم است نه اینکه در گذشته عالم بوده و الان فراموش کرده است و نه اینکه در آینده عالم می شود الان تازه آمده شروع کرده است. مشتق حقیقت در ما تلبس بالحال هست بالتبادر اما باید تبادری که از حاق لفظ باشد نه تبادر بدوی و نه تبادر قرینه ای. ما الان به طور کامل به هیچ تردیدی می بینیم که این تبادر در استعمالات وجود دارد. پس می تواند علامت اول برای حقیقت بودن مشتق در خصوص ما تلبس باشد. 2. دلیل دوم عبارت است از صحت سلب و عدم صحت سلب. می بینیم اگر کسی در گذشته خطاط بود الان دستش مشکلی پیدا کرد دیگر نمی تواند خطاطی کند صحت سلب دارد خطاط نیست الان صحت سلبش وجدانی است. و اما کسی که الان مشغول خطاطی هست عدم صحت سلب دارد قطعا و بالضروره و بالوجدان، کسی که در زمان حال می گوییم خطاط و او هم توانایی خطاطی را حالیاً دارد. پس صحت سلب هم بدون هیچ تردیدی در این رابطه وجود دارد و علامت دیگر از علائم حقیقت است. 3. اما دلیل سوم وجود تضاد بین مبادی. امکان ندارد که یک عنوان واحدی باشد برای ضدین، مثلاً می بینیم بین قیام و قعود تضاد وجود دارد تضادش هم ارتکاز اعلام می کند. و زید که در ماضی قائم بوده ماده قیام، در زمان حال که قائم نیست ماده قعود، نمی شود لفظی که الان ماده اش قعود است ماده قیام را بر آن اضافه کنیم یا به عبارت دیگر یک لفظ برای دو معنای متضاد در وضع واحد در نظر بگیریم که مشتق وضع شده باشد برای دو معنای متضاد که اگر بگوییم مشتق وضع شده است برای اعم لازمه اش این است که وضع بشود لفظ واحد برای ضدین و این ممکن نیست که ملتزم به آن بشویم.

 

رفع اشکالات

اما پس از این ادله رفع اشکالی را باید داشته باشیم تا استدلال ما کامل بشود. محقق خراسانی برای اشکالات جواب هایی را تهیه کردند که اشکال اول اصولی معروف میرزا حبیب الله رشتی[1] قدس الله نفسه الزکیه معاصر محقق خراسانی از شاگردان شیخ انصاری کتابی دارد به نام بدایع الافکار دو تا اشکال دارند یک نسبت به تضاد مبادی و دو نسبت به صحت سلب. در بدایع آمده است که این تضاد قابل اعتماد نیست. برای اینکه این تضاد مبادی که گفتید ملتزم دور می شود. برای اینکه علم به وضع مشتق در خصوص ما تلبس فی الحال توقف دارد به تضاد، که تضاد بین مبادی باشد. و تضاد بین مبادی که توقف دارد که مشتق حقیقت در خصوص ما تلبس باشد و الا تضاد نیست و الا همه افراد یک لفظ می شود تضاد نمی شود پس دور است. جواب دور را می دهد محقق خراسانی می فرماید: اینجا دور نیست. در ضمن استدلال هم اشاره شد دور نیست برای اینکه علم به وضع مشتق در خصوص فیما تلبس بالحال توقف دارد به تضاد بین مبادی ولی تضاد بین مبادی توقف به وضع ندارد. چرا؟ برای اینکه تضاد ارتکازی است. تضاد فی ارتکاز وجود دارد و علم تفصیلی به وضع مشتق در فیما تلبس بالمبدأ فی الحال از آن تضاد ارتکازی استفاده می شود و خود تضاد ارتکازی است وابسته به علم به وضع در خصوص نیست.

 

دو قسم ارتکاز

ارتکاز دو قسم است: 1. ارتکاز عقلائی، 2. ارتکازی عقلی. اولا خود ارتکاز به این معناست که یک مطلب در اذهان اهلش جا افتاده و ثبت شده و مرتکز باشد. به عنوان یک فراورده ذهنی مضبوط، این خود ارتکاز است. وانگهی ارتکاز دو قسم است: ارتکاز عقلایی و ارتکاز عقلی. منظور از ارتکاز عقلایی مثل شروط و خصائصی که در معاملات وجود دارد مثلا در معامله مالی مالیت برای مال ارتکازی است، اظهار لازم نیست اشتراط لازم نیست که یک معامله را مشروط کنید که به این شرط می خرم که مالیت داشته باشد. یا سلامت مبیع براساس مثالی که سیدنا الاستاد می زند سلامت مبیع شرط ارتکازی است نیاز به گفتن و اظهار ندارد. و اما امور ارتکازیه عقلیه مثال بارز آن همین که الان بحث می کنیم که تضاد که یک امر ارتکازی عقلی است عند العقلاء از مرتکزات ذهنی شان تضاد بین مبادی و مفاهیم مختلف. بنابراین این تضاد که یک تضاد ارتکازی عقلی هست پشتوانه اش عقل و ارتکاز عقلی است وابسته به وضع نیست. لذا دوری اینجا تصور نمی شود. اما از این اشکال که فارغ شدیم اشکال دیگری را صاحب بدایع مطرح می کند می فرماید: شما اگر از قول تان رفع ید کنید و اشتراط را کنار بگذارید در متن کفایه فقط کلمه اشتراط آمده، منظور از آن اشتراط این است که می فرماید: اگر شما خصوصیت را یعنی وضع اخص را اشتراط به خصوص در نظر نگیرید و بگویید که مشتق اعم است و اشتراط به خصوصیت را کنار بگذارید دور نیست چون توقفی نیست و از اول برای عام است و آنگاه به اشکال دیگری برنمی خورید و اگر شما بگویید که دور را دفع می کنید به وسیله ارتکاز این توجیه شما درست نیست. برای اینکه ارتکاز ممکن است در اثر کثرت استعمال در فیما تلبس فی الحال آمده باشد مثلاً یک لفظی برای یک معنا در استعمال آنقدر استعمال می شود که مثلاً کلمه فقیه، در بین اهل اجتهاد و تقلید آنقدر استعمال شده است برای مجتهد جامع الشرائط که معنای فقیه در ذهن شده است مجتهد جامع الشرائط، به نحو یک ارتکاز نه دیگر تبادر کار داریم نه صحت سلب ارتکاز است ثبت شده و جا افتاده در اثر استعمال. اما تطیبقش می گویید که مشتق را در ما تلبس بالمبدأ فی الحال آنقدر استعمال کرده اید که این معنا جا افتاده و این معنا که جا افتاد معنای مخالف آن می شود ضد آن یعنی فی الحال حقیقت است و فی الماضی حقیقت نیست. بین این دو مبدأ تضاد به وجود می آید اگر از اول وضع عام بود چنین تضادی نبود در اثر کثرت استعمال تضاد شده است یک امر ارتکازی. می فرماید: در اثر کثرت استعمال در خصوص این معنای خاص که کثرت استعمال پیدا کرده است در ذهن مردم در اثر کثرت استعمال ارتکاز شده که این برای زمان حال این است برای زمان ماضی غیر از این است مبدأ باشد یا ذات با مبدأ باشد. بنابراین این کثرت استعمال که اشکال شد محقق خراسانی در جواب می فرماید این کثرت استعمال اولاً صغرویا درست نیست و ثانیا کبرویا درست نیست. من حیث الصغری معلوم نیست که مشتق در ما تلبس بالحال بیشتر از فیما انقضی عنه المبدأ استعمال شده باشد مشتق در ما انقضی عنه المبدأ هم زیاد استعمال می شود ممکن است کثرت آن طرف باشد. این اولا پس یک کثرت ثابتی نیست و ثانیا کثرت استعمال ضرری ندارد هم در این طرف قضیه و هم در آن طرف قضیه، یعنی هم کثرت استعمال در ما تلبس و کثرت استعمال در ما انقضی عنه المبدأ. شرح این است که کثرت استعمال بما هی کثرت استعمال ارتکاز درست نمی کند ارتکاز یک امر عقلی یا عقلایی است به کثرت استعمال نمی شود مثالی که در وضع لفظ گفتید ارتکاز می آورید آن معنای موضوع له را ثابت می کند آن ارتکاز نیست. ارتکاز یا عقلی است یا عقلایی، بنابراین کثرت استعمال ما را به جایی نمی رساند. اعم از اینکه در فیما تلبس باشد و یا در فیما انقضی باشد. این غیر ضائر است. اما درباره صحت سلب که شما گفتید یا صحت سلب مطلق است یا مقید، صحت سلب مطلق غیر سدید است و صحت سلب مقید غیر مفید است که ان شاء الله فردا شرح بدهیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo