< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث حقیقت شرعیه و سه قسم حقیقت

علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب تهذیب الوصول می فرماید: لفظ با ارتباط به معنا منقسم می شود به سه قسم: حقیقت لغوی و حقیقت عرفی و حقیقت شرعی. آنچه که از این بیان استفاده می کنیم این است که حقیقت عرفی و حقیقت شرعی وجود و واقعیت دارد این می شود زمینه بحث. حقیقت و مجاز منحصرا حقیقت لغوی نیست عرفی و شرعی هم هست. اما عرفی به طور عمده خود عرف می تواند لفظی را برای معنایی وضع کند. می شود حقیقت عرفی. مثلاً معنای نفقه را خود عرف وضع کند بگوید نفقه یعنی این. یا احترام را وضع کند بگوید احترام یعنی این. و حقیقت لغوی که معلوم است مستقیماً از وضع سرچشمه می گیرد از وضع واضع. و اما حقیقت شرعی این است که شرع خود شارع لفظی را برای معنایی وضع کند. اما اگر یک لفظ نسبت به یک معنای شرعی استعمال بشود در حد زیاد تا اینکه مراتب را طی کند ابتداء مجاز بعد مجاز مشهور بعد مهجور بعد منقول می شود تعینی. بحث ما درباره وضع تعینی نیست ما در حقیقت شرعیه بحث می کنیم از وضع تعیینی که خود شارع لفظ را برای معنای شرعی وضع کرده باشد. این محور بحث ماست.

 

اقوال صاحب نظران درباره حقیقت شرعیه

با این توضیحات آراء صاحب نظران را درباره حقیقت شرعیه مرور کنیم: 1. محقق قمی حقیقت شرعیه را عنوان می کند بعد از که عنوان کردند می فرماید: «و الذی یظهر من استقراء کلمات الشارع ان مثل الصلوه و الصوم و الزکوه من الحقائق الشرعیه» بلکه می فرماید: مثلا ما درباره صلاه شک نداریم که یک حقیقت شرعیه است و همین طور صوم و زکات. پس ادعای علم و قطع نسبت به وجود حقیقت شرعیه. بعد می فرماید: «بل ربما یقال انها کانت حقائق شرعیه فی الشرائع السابقه» بلکه گفته می شود که این الفاظ مثل صلاه و صوم و زکات حقائق شرعیه هستند در شرائع سابقه. از آیات قرآن استفاده می کنند می فرماید: خدای متعال می فرماید «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ»[1] صوم در ادیان سابق بوده، و درباره صلاه هم «وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا»[2] و درباره حج هم آمده است خطاب به حضرت ابراهیم «وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ»[3] پس دیدیم که این مصطلحاتی که ما در شرع داریم قبلاً هم بوده.[4] از بیان محقق قمی و همین طور بیان صاحب فصول استفاده می شود که اینها حقائق شرعیه هستند شرع الهی است منظور دین است همین صلاه و صوم بوده با اختلاف در کیفیت. فرق نمی کند آن هم شرع و دین است در اسلام هم شرع و دین است. اصطلاح شرع است از زمان پیامبران سلف تا زمان پیامبر خاتم. و اما بحثی درباره ثبوت حقیقت شرعیه در صدر اسلام دیگر در کار نیست. این اصطلاحات ثابت است به عنوان یک حقیقت شرعیه در شرائع سابقه. ولیکن اشکال کار این است که این اصطلاح عربی با اصطلاحات زمان حضرت عیسی و حضرت موسی تطبیق نمی کند. استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: هرچند ثابت بکنیم که صوم و صلاه در شرع سابق بوده به عنوان عمل عبادی اما ما درباره لفظ صحبت می کنیم. به این لفظ بوده معلوم نیست معنا بوده به این لفظ معلوم نیست لفظ موسی عبری است لفظ عیسی سریانی است نه فارسی است و نه عربی. بنابراین ما صوم و صلاه به این لفظی که هست را می خواهیم ثابت بکنیم لذا قابل اثبات نیست. حداقل مع التنزل اثباتش مشکوک است شک در ثبوت مساوی با عدم ثبوت است. بنابراین استدلال به حقیقت شرعیه بودن در شرائع سابق استدلال کاملی نیست. اما محقق قمی در ادامه می فرماید: این الفاظ مشهور و الفاظی که متداول است کثیرا به اصطلاح خودشان کثیر الدوران مثل نوافل و مستحبات و مکروهات، این الفاظ «لا ینبغی الشک» که در زمان صادقین علیهما السلام به این معنا حقیقت بوده است و به عنوان حقیقت شرعیه در زمان صادقین علیهما السلام قابل انکار نیست. و اما اصطلاحاتی که کثیر الدوران نیست مثل بعضی از اصطلاحات ارث و بعضی از اصطلاحات معامله مثلا جعاله مضاربه در این موارد اگر شک بکنیم می فرماید محل تامل است اصل نداریم نه اصاله عدم قرینه کارایی دارد و نه اصل لغت یک اصل ثابتی است باید خود محقق تفحص و تحری بکند تا به نتیجه برسد و الا قاعده و اصلی در این مرحله در دست نیست. 2. صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: حقیقت شرعیه مثل الفاظ مشهور صوم و صلاه قطعاً ثابت است و شبهه ای نیست اما الفاظی که در این حد از شهرت نباشد مثل واجب و سنت و مکروه و غیرها می فرماید: این اصطلاحاتی است که قطعا نقل شده است، یعنی نقل در باب وضع دیگر، شده اند از باب منقول نه از باب حقیقت شرعیه که می شود حقیقت متشرعه. و درست است حقیقت است ولی مدعای ما آن نیست. اما در این رابطه که الفاظ در زمان شارع وضع شده باشد به طور صریح دلیلی و وجهی بیان نشده است. ما باید در این جهت یک راهی را در نظر بگیریم تا اینکه بگوییم این الفاظ در زمان شارع از سوی خود شارع وضع شده. ما باشیم و همین ظاهر قضیه می گوییم ممکن است با قرینه بوده و بعد کثرت استعمال وضع تعینی پیدا کرده است نمی توانیم.[5] 3. محقق خراسانی می فرماید: حقائق شرعیه نسبت به اصطلاحات مشهور قابل انکار نیست. اگر کسی انکار بکند مکابره است. مکابره را هم در اصطلاح اصول معنا می کند یعنی با وجدان مخالفت کردن.

 

اشکال موجود

و اما وارد بحث تفصیلی می شود که از کجا ثابت کنیم اگر می خواهید اصل را در نظر بگیرید استصحاب است که می شود لغوی اما اگر اصلی را تاسیس کنید که بگویید اصلی در این وضعیت وجود دارد باز هم یک اصلی که پایه محکمی ندارد «الاصل اللغه» است. پس ما وضع تعیینی را چطوری ثابت کنیم؟ مضافا بر آن اشکال می شود که اگر وضع تعیینی بود همان اصطلاح خودشان «لو کان لبان» اگر بود به ما نقل می شد با این حساسیتی که روی شرع و اصطلاحات هست. نقل می شود پیامبر در چه تاریخی گفت مردم «وضعت لهذا العمل اسم الصلاه» چیزهای خیلی کوچک تر از آن به نقل رسیده. این هم باید نقل می شد. پس خطر اینجاست که وضعی وجود ندارد.

 

اقسام وضع

در این رابطه جوابی را که محقق خراسانی می فرماید این است که شما توجه کنید وضع دو قسم است: تعیینی و تعیّنی بلکه وضع تعیینی هم دو قسم است: 1. تصریحی، 2. عملی. تصریحی آن این است که یک فردی برای فرزند خودش اسم می گذارد می گوید بسم الله الرحمن الرحیم اسم فرزندم را گذاشتم غلامحسین، قسم دوم از وضع تعیینی وضع لفظ برای معنا در ضمن استعمال است مثلا بچه اش به دنیا آمده است به مادرش می گوید که حسین را شیر بده ابتداء می شود وضع در ضمن استعمال. اینها وضع است این قسم دوم را که ما تنظیم کردیم با تحقیق و تفحص کشف می کنیم که این گونه وضع واقعیت هم دارد در بین عرف الان هم نمونه اش پیدا می شود می روند دو نفر در صحراء یک گیاه خوش رنگی را می بیند می گوید این گیاه زیبا را بگیر، اسم وضع شد در ضمن استعمال و از این قبیل. بنابراین وضع در ضمن استعمال قابل انکار نیست در کل اما تطبیق: زمان حضرت رسول شکی نداریم که پیامبر صلاه را به همین معنا استعمال کرده پس وضع در ضمن استعمال صورت گرفته کما اینکه حدیث مشهور بین فریقین «صلوا کما رایتمونی اصلی» این وضع در ضمن استعمال هست. بنابراین اشکال شما از اساس وارد نیست که نقل نشده وضع نشده و وضع تعیینی وجود ندارد.

 

سوال:

پاسخ: در حد یک احتمال نیست در حد یک اطمینان است. شما اطمینان دارید که پیامبر این الفاظ را استعمال کرده به این معانی این الفاظ را که به این معانی استعمال کرده در استعمال شک ندارید منتها وانگهی می گویید این استعمالی که کرده وضع در ضمن این استعمال بوده یا این استعمال با قرینه بوده می گوییم که اصل عدم قرینه است هرچند اصل عدم قرینه ثابت نیست ولی اصل در استعمال حقیقت است که هم صاحب فصول و صاحب قوانین و سید علم الهدی و سیره و طبیعت استعمال اقتضاء می کند که اصل در استعمال حقیقت است مجاز خلاف اصل است و قرینه باید ثابت بشود. استعمال را قطعا ثابت می کنید و قرینه را شک دارید همین کافی است استعمال که قطعی بود شک در قرینه مساوی با عدم قرینه است. تا اینجا شرحی بود و تحقیقی بود بسیار متین

 

اشکال محقق نائینی جمع بین ضدین

اما اشکال: محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این طریقه ای که محقق خراسانی فرموده است قابل التزام نیست نه قابل التزام که کار ناممکنی است. برای اینکه این طریقت مستلزم جمع بین ضدین می شود. می فرماید: لفظ در مقام استعمال آلیت دارد و در مقام وضع استقلالیت دارد مستقیم لفظ وضع شده برای معنا لفظ استقلالاً وضع می شود. در مقام استعمال آلیت دارد یعنی آلت برای فهم معناست تفهیم و تفهم است در مقام وضع جعل است اختصاص است اختصاص لفظ به معناست. در مقام وضع لفظ استقلالیت دارد در مقام استعمال آلیت دارد. اگر وضع را در مقام استعمال در نظر بگیریم جمع بین استقلالیت و آلیت می شود. اگر وضع را در مقام استعمال وارد کنیم جمع بین استقلالی و آلی می شود جمع بین ضدین و کار ناممکنی است. بنابراین این طریقتی را که محقق خراسانی در نظر گرفته اند طریقه ناممکنی است.[6]

 

جواب شیخ صدرا

استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه از این اشکال جواب داده‌اند که محقق خراسانی این اشکال را ندیده، محققین بعدی شیخ صدرا شاگرد محقق نائینی است. اشکال استاد خودش را جواب می دهد استاد فلسفه اش آقا علی قاضی است استاد اصولش محقق نائینی است. پیش آقای خویی درس نخوانده هرچند احترام و تکریم تقریبا در حد استادی برای ایشان داشت که می دیدیم. گاهی هم سوال هم که می کرد تقریبا سوال یک شاگرد از استاد ولی پیش ایشان درس نخوانده بود و از شاگردان میرزای نائینی بود. جوابی که دادند از این قرار است می فرماید: جمع دو عنوان آلی و استقلالی جمع بین ضدین است اما از شروط جمع بین ضدین وحدت در اضافه بود وحدت در اضافه در اصطلاح اصول وحدت در جهت، جهت هم واحد باشد. هشت وحدت بود دو وحدت دیگر هم اضافه شد وحدت حمل و وحدت مرتبه که شد وحدات عشر در تضاد وحدات عشر شرط است. اینجا می فرماید وحدت در جهت وجود ندارد. تغایر جهتی در کار است. تغایر در جهت کافی است برای رفع تضاد. لفظ از جهت جعل می شود وضع و از جهت افاده معنا برای مخاطب می شود استعمال و آلی. به عبارت کوتاه از جهت جعل می شود استقلالی، از جهت افاده معنا می شود آلی. پس آلی و استقلالی جهت جداگانه دارند تغایر جهت برای رفع اشکال تضاد کافی است. پس از که اشکال رفع شد محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: این الفاظ برای این معانی شرعیه حقیقت اند بلا شبهه به دلیل تبادری که وجود دارد. آن علامتی را که هیچ کسی انکار نمی کند تبادر است اینجا تبادر وجود دارد. این الفاظ را که بکار ببریم معنای حقیقی تبادر می کند. تبادر حجت است و لفظ وضع شده است اگر شک کنید که آیا این تبادر الان معنای حقیقی است به این معنا که در عصر متاخرین این الفاظ حقائق شدند برای این معانی یا در قبل هم بوده اصل معتبری داشتیم اصل عدم نقل که استصحاب قهقرائی با اعتبار عقلائی که شرحش را دادیم یک استصحاب عقلائی که در جمع استصحاب ها داریم همین استصحاب عدم نقل است که در اعتبارش هم شبهه ای نیست.

 

رفع توهم

و رفع توهم از جهت دیگر، می فرماید: شما احتمال قرینه که در ذهن داشته باشید مضافا بر اصاله عدم قرینه یک نکته دیگری اینجاست که می توانیم بگوییم قرینه ای در کار نیست. برای اینکه بین صلاه مثلاً و معنای لغوی آن دعا علاقه ای نیست قرینه ای ندارد. کدام قرینه تا دعا را از معنای حقیقی اش برگردانیم بیاوریم به معنای مجازی. قرینه ای وجود ندارد. جواب اقناعی است مسلک خودش که قرینه ای نیست ذوقی است. می فرماید: اگر اشکال بشود که قرینه جزء و کل است دعا در ضمن صلاه هست، جوابش را بسیار عالی اعلام می فرماید که قرینه جزء و کل در مرکبات حقیقیه است مثل انسان مرکب از اجزاء است حقیقتا آنگاه براساس قرینه جزء و کل به یک جزء اطلاق می شود آن هم به جزء رئیسه انسان را می گوییم رأس، انسان را می گوییم رقبه این استعمال درست است مجازاً منتها در مرکبات حقیقیه نه در مرکبات اعتباریه که صوم و صلاه مرکبات اعتباریه است در اینجا قرینه جزء و کل معنا ندارد.

 

سوال:

پاسخ: ما منکر جزء و کل نشدیم ما می گوییم جزء و کل حقیقی با جزء و کل اعتباری فرق دارد. بنابراین تا به اینجا رسیدیم مطلب کامل شد و اگر در آخر می فرماید بنابر اینکه این حقائق مستحدثه باشد یعنی در شرع اسلام حادث شده باشد انکار حقیقت مکابره است تا عصر صادقین علیهما السلام. اما چیزی را نکته ای را که شک داشته باشیم طبیعتاً اصل عدم ثبوت است و آثار ثمره بحث و مواردی که شک داریم حکم چیست ان شاء الله جلسه آینده.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo