< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سومین علامت اطراد

سومین علامت از علائم اثبات معنای حقیقی عبارت است از اطراد. تبادر، عدم صحت سلب و اطراد. این علامت عند المشهور از علائم اثبات معنای حقیقی است و در بیان قدماء هم آمده است که اشاره می کنیم. در مرحله اول باید معنای اطراد را شرح بدهیم آنگاه اقوال قدماء و بعد شرحی را که محقق خراسانی دارند و بعد نقد و نتیجه.

 

معنی اطراد

اما منظور از اطراد به طور عمده شیوع و جریان لفظ در یک معنا بدون فرق بین مکان و زمان و نحوه استعمال. محقق خراسانی تبادر را معنی کرد که انسباق است عدم صحت سلب را هم معنا کرد که با صحت حمل تطبیق می کند. اما اطراد را معنی نمی کند می فرماید: «مما ذکر من العلائم الاطراد». آنچه حسب تتبع به دست آمد برای اطراد سه معنی بیان شده است: 1. معنای اول برگرفته از لغت عبارت است از شیوع و جریان که لفظ نسبت به یک معنی شیوع داشته باشد یعنی آن کاربرد و استعمال در یک مورد نباشد در سایر موارد جریان و سریان دارد. لفظ دانشمند در تمام قلمرو فارسی زبانها ایران و افغانستان و تاجیکستان و قسمتی از پاکستان دانشمند معنایش همین است کسی که بار دانش دارد این سریان و جریان است. این معنای اطراد است. اگر یک لفظ نسبت به معنایش این وضعیت را داشت این حالت اطراد است و علامت حقیقت یعنی این لفظ برای این معنا حقیقت است. 2. استادنا العلامه شیخ صدرای باکویی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: منظور از اطراد استقراء است. یعنی یک لفظ را به یک معنا می بینیم بعد استقراء می کنیم می بینیم جای دیگر هم همین معنا را دارد باز هم استقراء می کنیم دنبال آن می رویم استقراء ترجمه اش طلب معنا قریه به قریه است و قدم به قدم. بنابراین استقراء می کنیم تا در یک حدی برسیم که برای ما ثابت بشود که این لفظ برای همین معناست. فحص کردیم و استقراء. برای شما گفته بودیم در منطقه گفته اید که استقراء تام که اعتبار دارد و حجیت دارد وجود ندارد و استقراء ناقص که هست اعتبار ندارد. یک نفر پزشکی طلبه شده است می گوید این داروها استقرائی است یعنی تجربه. می گوید تجربه تام که نیست ممکن نیست اینها تجربه ناقص است و اعتبار ندارد این حرف معروفی است.

 

قاعده انسجام شهید صدر

اما تحقیق این است که استقراء اعتبار دارد به جهت دو تا نکته: 1. خود استقراء باید در حدی برسد که موجب اطمینان بشود موجب اطمینان که شد اعتبار دارد. 2. گفتیم ما این استقرائی که در این حد باشد با یک ضمیمه کامل می کنیم و آن ضمیمه عبارت است از مبدأ انسجام شهید صدر قدس الله نفسه الزکیه. استقراء را در حد بالایی که انجام دادیم یک شبهه عقلی به ذهن ما باقی می ماند که ممکن است در آینده این موارد فرق کند. ممکن است الان در گوشه ها نرسیده باشیم یک قاعده ای به نام مبدأ انسجام برگرفته از بیانات شهید صدر قدس الله نفسه الزکیه. مبدأ انسجام را ضمیمه کردیم می گوییم این موضوع این حکم را دارد و این لفظ این معنا را دارد هرکجا که باشد زمان و مکان تغییر ایجاد نمی کند چون استقراء در حد بالایی صورت گرفته است. این انسجام وجود دارد. خود انسجام جاهایی را که ما ندیده ایم به ما اعلام می کند که قضیه همین است. معنای سوم برای اطراد آن است که سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه فرموده اند که اطراد قابل التزام نیست. برای اینکه اطراد ممکن است نسبت به معنای مجازی هم وجود داشته باشد. یک مجاز مشهور ممکن است اطراد داشته باشد. به رجل شجاع اسد می گوییم و به احمد شجاع هم می گوییم و به محمود شجاع می گوییم. هر مردی که شجاع می گوییم اسد و به رجل شجاع می گوییم اسد، شیوع و سریان دارد. پس اطراد در معنای مجازی هم هست. با این سادگی اطراد دلیل و علامت برای اثبات معنای حقیقی نمی شود. می گوید مگر اینکه بگوییم اطراد عبارت است از تکرر استعمال یک لفظ برای یک معنا در حدی که موجب اطمینان بشود. اگر یک لفظ نسبت به یک معنا آنقدر استعمال مکرر داشت تا برای محقق و مخاطب اطمینان آفرید که این لفظ اختصاص به این معنا دارد این وضع است.[1] حالا یک اشکال رفع شد که شاید این استعمال توسط قرینه بوده تا اینجا رسیده جوابش را دادید که تعینی شده اگر با قرینه هم بوده است اختصاص که پیدا کرد می شود وضع تعینی. می فرماید اگر به این صورت باشد اعتبار دارد کما اینکه این گونه اطراد دأب و مسلک لغت شناسان و مسلک اطفال است. لغت شناسان که مثلا دهخدا رحمه الله که می خواهد یک لغت را پیدا کند می رود استعمالاتش را می بیند در دهات و شهرستان ها می رود دنبال این استعمال که این لفظ برای این هست یا نیست تا اینکه موارد استعمال را در حدی مکرر ببیند که موجب اطمینان بشود. سیدنا می فرماید: اطفال همین طور است یک لفظی را از پدر و مادر نسبت به یک معنا می شنود یک بار بعد همان لفظ نسبت به همان معنا تکرار می شود پدر و مادر چند بار می گویند برادر و خواهر و بستگان یک تکه پارچه پهن شده وقت نماز می گویند سجاده پیش نماز. این می شود معنای حقیقی برای این لفظ در اثر اطراد تا جایی که تکرر استعمال اطمینان بیافریند. اشکال نکنید که این استقراء است اولا استقراء نیست و ثانیا باشد چه کار دارید؟ این از زاویه تکرر استعمال آمده. و استقراء و تکرر استعمال فرقش این است که استقراء خود محقق دنبالش می رود و تکرر استعمال در اثر استعمالات به وجود می آید مستفید استفاده می کند. این نتیجه این شد که سه معنا را برای اطراد به دست آوردیم وضعیت اطراد برای ما روشن شد. اما پس از روشن معنا می بینیم اقوال صاحب نظران درباره اطراد به چه صورت است؟

 

اقوال صاحب نظران اصول در علامت بودن اطراد

قدمای اصحاب درباره اطراد اظهاراتی دارند: 1. سید مرتضی علم الهدی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «ومن شان الحقیقه ان تجری فی کل موضع تثبت فیه فائدتها من غیر تخصیص» بعد می فرماید: «انما اوجبنا اطراد الحقیقه فی فائدتها لان المواضعه تقتضی ذلک» یعنی وضع اقتضاء می کند اطراد را. «و الغرض فیها لا یتم الا بالاطراد».[2] منظور از فائده یعنی معنای حقیقی لفظ یک لفظ برای چی آمده؟ لفظ برای افاده معنی امده. فائده لفظ معنای اوست. ما این لفظ را نسبت به فائده اش و به آن داده اش چیزی که می دهد اطراد داشته باشد علامت حقیقت است و حقیقت بدون آن تمام نیست. این خلاصه معنای اطراد در بیان سید علم الهدی که بیانش بیان علم الهدائی است. 2. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «و الحقیقه اذا عقلت فائدتها» یعنی «اذا افادت فائدتها یجب حملها علی ما افادت من فائدتها این وجدت و لا یخص به موضع دون آخر و یطرد ذلک فیها»[3] که مرجع ضمیر «فیها» حقیقت است. یعنی این استعمال فراگیر مطرد است در آن حقیقت. این هم کلام شیخ طوسی بود نسبت به اطراد که اطراد در کلام قدماء جا دارد می شود صاحب مکانت و جایگاه. 3. از مشهور و به تعبیر سیدنا الاستاد این طبقه را طبقه متوسط اعلام می کند طبقه محقق حلی و علامه حلی را طبقه متوسط که قدماء قبل از آن و متوسط اینها هستند و متاخرین صاحب قوانین و صاحب فصول هستند. طبقه متوسط محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «الاول الاطراد فی فائدتها دلاله علی کون اللفظ حقیقتا فی تلک الفائده»[4] که فائده یعنی همین معنا می گوید اگر اطراد بود اطراد دلالت می کند که این لفظ حقیقت در همین فائده است در همین معنا. 4. علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «الاطراد دلیل الحقیقه» علامه حلی را که این را بگوید ما یک دستاویز داریم. بعد شرح می دهد: «فان العالم لما صدق علی ذی علم حقیقتا صدق علی کل ذی علم»[5] می گوید اگر عالم لفظ عالم معنایش ذو علم بود این دیگر اطراد دارد هر کجا صاحب علمی را ببینید می گویید عالم و می شود اطراد و علامت حقیقت. تا اینجا دو مرحله را گفتیم و اما متاخرین که مشهور و غیر مشهور دارد. مشهور رای قوانین و فصول است و غیر مشهور از رسائل به بعد است. منظور از غیر مشهور یعنی متطور و رای بعد از تطور نه رای نادر. محقق قمی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «الاطراد علامه الحقیقه».[6] و صاحب فصول می فرماید: «منها الاطراد»[7] از این علائم حقیقت اطراد است که اطراد به آن معنایی که گفتیم یعنی شیوع و سریان و استعمال واحد در موارد متعدد به شکل واحد برای معنای واحد می شود اطراد و علامت حقیقت.

 

اما نظر محقق خراسانی

و اما رای و نظر محقق خراسانی: ایشان می فرمایند «ذکر الاطراد» خود ایشان گویا از ابتداء به این علامت اعتمادی ندارد که می گوید گفته شده است یا ذکر شده است که اطراد علامت حقیقت است. و بعد اشکال می کند که این علامت حقیقت را اگر به عنوان اطراد بگیریم یعنی یک شیوع در استعمال اعم از مدعاست. برای اینکه این اطراد در مجاز هم جاری است. اگر مجاز را به نوع علایق در نظر بگیریم ممکن است اطراد نباشد ولی اگر مجاز را نسبت به علاقه خاصی در نظر بگیریم اطراد وجود دارد. در متن کفایه چیزی که بکار رفته این است که نوع علائق مجاز و یا علاقه خاص منظور این است که اگر مجاز که معنای مجازی بگیریم به اعتبار نوع علائق باشد یعنی بیست و چهار تا علاقه آنجا اطراد نیست با یک علاقه و یک مورد دارد علاقه دیگر مورد دیگر و یکی آن علاقه را تشخیص می دهد و یکی آن علاقه را تشخیص نمی دهد به این اعتبار اطراد نیست. اما اگر از جمع علائق مجاز یک علاقه را در نظر بگیریم علاقه خاص مثل مشابهت می شود اینجا بگوییم مجاز هم اطراد دارد؟ مشابهت یعنی شجاعت، شجاعت را یک علاقه خاص می گیریم این که علاقه خاص گرفتیم اطراد دارد. این فرد شجاع است اسد است آن فرد شجاع است اسد است و همین طور فرد سوم شجاع است اسد است هر کجا شجاع پیدا کردیم علاقه است می توانیم بگوییم «اسد مجازا» پس براساس علاقه خاص اطراد در مجاز هم موجود است. اما می فرماید اگر یک قید را بیاوریم بگوییم که اطراد با یک شرط با قید عدم تعویل یا با قید قصد معنای حقیقی، اگر این قید را بیاوریم اطراد با قصد معنای حقیقی در این صورت اشکال رفع است. عدم تعویل یا اراده معنای حقیقی که آمد دیگر مجاز نیست اطراد از وادی مجاز جدا می شود

 

اشکال دور

ولی به یک اشکال خطرناکی برمی خوریم و آن عبارت است از دور. می گوییم اطراد با شرط عدم تعویل یا با شرط اراده معنای حقیقی متوقف است به وضع لفظ برای معنای حقیقی. و وضع لفظ بر معنای حقیقی متوقف است به اطراد. دور می شود. می فرماید: آن جوابی که در تبادر و صحت سلب گفتیم اینجا راه ندارد چون آنجا جواب می گفتیم به اجمال و تفصیل که توقف موقوف و موقوف علیه علم بود علم اجمالی و علم تفصیلی می شد اینجا موقوف و موقوف علیه خود علامت به تعبیر شیخ صدرا خود علامت و خود وضع است دیگر اجمال و تفصیلی نیست. هر دو تفصیلی است امکان تفصی می فرماید وجود ندارد. بنابراین یا اطراد اصلا اطراد نیست در معانی مجازی هم دیده می شود و با یک قید که اختصاص به معنای حقیقی پیدا کند اطراد هست اختصاص به معنای حقیقی دارد ولیکن می شود مستلزم دور. و از این دور هم راهی برون رفت نداریم لذا اطراد در جهت اثبات معنای حقیقی کارساز نیست. به عنوان یک نکته تکمیلی و بعد شرح و تحقیق برای فردا، نکته تکمیلی این است که نظر محقق خراسانی در موارد زیادی در هاله ابهام است خدا می داند و خودش، یکی از جاهایی که رای ایشان مبهم است و دقیق قابل فهم نیست اینجاست که آیا آخر سر ایشان اطراد را علامت اثبات معنای حقیقی می داند یا نمی داند ظاهر یک کمی احتمال به این طرف است که ایشان اطراد را معنای حقیقی نداند ولی از بیانش به طور روشن استفاده نمی شود. اما رای سیدنا الاستاد که گفته شد فردا ضمن اشاره به رای ایشان تحقیق را هم کامل می کنیم.


[1] . مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الموسوی الخوئی، ج1، ص118.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo