< فهرست دروس

موضوع: مبادی دهگانه علم اصول

تا به حال از این ده مبدأ یا ده امر پنج امر را بحث کردیم که عبارت بود از: 1. اهمیت، 2. سابقه و پیشینه، 3. موضوع، 4. غرض، 5. تعریف. در ضمن گفته باشیم چنانکه از بیانات و مکتوبات خطی که از استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه دارم اهم این امور همان سه تاست: موضوع و غرض و تعریف. ولی ضرری ندارد بلکه فائده هم دارد که ده تا را کامل مرور کنیم. بنابراین پنج تا امر بحث شد. پنج امر دیگری که باقی مانده است بسیار از اموری است که با توجه اندکی به دست خواهد آمد و به سادگی برای معلم و متعلّم خضوع می کند. بنابراین امروز این جلسه درس ما در تاریخ اصول آسان ترین درس است.

 

اما امر ششم معرفی مولف

ششمین طبق تعریف می شود تعریف مولف، 7. تعریف تالیف، 8. بیان رتبه، 9. تقسیم علم، 10. منهج تعلیم. شرح مسئله: اما امر ششم که معرفی مولف باشد. در این بحث اصول از اساتید و صاحبان مکتب اصولی بحث می کنیم ولیکن محور بحث ما متن ما کفایه الاصول است که به طور طبیعی مولف می شود محقق خراسانی شیخ محمد کاظم هروی معروف به آخوند خراسانی. این مرد بزرگ جزء آیات و اعلامی است که در تاریخ فقه و اصول بلکه در تاریخ تشیع یک اثری به جای گذاشته است. الان محقق خراسانی با کفایه اش این مرد که مرد بزرگی است الگو و اسوه هم هست برای ما معرفی مولف جاذبه می آورد یک کسی با آن نفس مثلا در نجف بعضی از اساتید ما می گفتند که شما لمعه را بخوانید که هنوز نفس شهید در آن بیان نورانیتش می درخشد. اینها خود مولف شناسایی بشود یک جاذبه دارد. یک نکته بگویم که محقق خراسانی که درس شیخ انصاری که می رفت گاهی لباس نداشت و زیر جامه نداشت و با عبا خودش را می پیچاند به یک زحمت می رفت در آن گوشه با یک حالت خاصی درس را گوش می داد و می آمد این را داشته باشید تا به آخر یک ذره به ذهن محقق خراسانی نیامد که این شیخ انصاری رئیس حوزه و جامعه اسلامی چرا به ما کمک نمی کند و تا به آخر گفته می شود که شیخ انصاری هم به ذهنش نیامد که این آخوند خراسانی نکند احتیاجی داشته باشد با یک لباس زندگی می کرد مدتی.

 

امر هفتم تعریف تألیف

امر دیگر از این پنج تای بعدی که شناسایی و معرفی تالیف: کفایه الاصول، گاهی اسم با مسمی است این اسم درست با مسمی است. کسی که کفایه الاصول را کامل بفهمد از روی عمق واقعا در اصول کفایت می کند. یعنی این اسم با مسمی درست منطبق است. در اصطلاح ما گفته می شد که آقای شیخ جواد مغنیه گفته بد که جواهر قرآن فقه است یعنی یک کتابی که متن اصلی است. در اصول گفته می شود که کفایه الاصول قرآن اصول است. یعنی تشبیه از جهت متانت، سلامت، تفسیر آن روز گفتم کفایه بیش از دویست شرح دارد. باز هم گفته بودم بعضی از مطالبی که به عنوان اشکال مطرح شده است که بین دو تا بیان محقق خراسانی تعارض است به دقت که بنگیریم سر نخ را پیدا کنیم تعارض نیست حرفش را نفهمیدیم. یک وقتی در نجف بودیم به آقای سیدنا الاستاد گفته شد که این سید صدر که درخشیده است در درس ها بر شما بر بیانات شما اشکالاتی می کند گفت حرف من را نفهمیده است که اشکال می کند. بعد الان مطلب از این است کسی که به کفایه الاصول احیانا اشکال می کند یا می گوید تعارض است فهمیدن حرف ایشان هم گاهی کار دارد و گاهی مشکل دارد. این کتاب حقیقتاً اسم با مسمی است اعاظم عزیزان اسم های زیادی بنویسند برای کتب شان خوب است حالا در منهج برسیم بگوییم همه خوب است ولیکن این کتاب درست این اسم با مسمی است کفایه الاصول کفایه لنا. که گفته می شود به اصطلاح سید الحکیم فی الکفایه کفایه، سید محسن حکیم شاگرد صاحب کفایه بود، «فی الکفایه الکفایه». متن این است. ما متن را ان شاء الله طوری کار می کنیم که به توفیق خدا آن نکات ریزی را که دقت های شیخ صدرایی می طلبد برای شما بازگو کنم که بعضی از اساتید درس کفایه به حقیر گفتند که خدا خیرتان بدهد که گاهی مشکل داشتیم در این نکته ها. آن درس کفایه الاصول هم استادان خوبی است ولی درس کفایه الاصول شیخ صدرا می خواهد.

 

امر هشتم رتبه علم اصول

رتبه علم، رتبه علم اصول کجاست؟ شما در رتبه بندی به اصطلاح پیش نیازها را در نظر می گیرید هر چیزی که پیش نیاز است زودتر می رسد و آن علمی که بعدی است در رتبه بعدی است. به ترتیب صرف و نحو و ادبیات رتبه ابتدائی و بعد بلاغت و بعد منطق و بعد بدیع و بیان در سطح بالاتر و بعد هم آخر اصول که اصول درجه اش با فقه وصل است. مثل گلدسته و گلدان است وصل به فقه است. فقه رتبه عالی بلکه اعلا دارد بالاترین رتبه رتبه فقه است که برای شما اشاره هم شده باشد که گفتیم «ان الفقه مفتاح البصیره» امام کاظم فرموده «ان الفقه مفتاح البصیره و تمام العباده و سبب الی المنازل الرفیعه و الرتب الجلیله فی الدین و الدنیا» بعضی از دوستان که به حقیر مراجعه می کنند که برای ما سلوک بیاموزید، عرفان بیاموزید ما می گوییم بهتره دسته از عرفاء فقهاء هستند. عرفان درست در درون فقه آل محمد صلوات الله علیهم است. به طور طبیعی عرفان اگر از فقه جدا شد از تصوف و درویشی سر در می آورد. آن عرفانی که درست است باید از فقه بیرون بیاید بلکه عرفای اصلی فقهاء آل البیت هستند. لذا شما اگر سلوک را هم طالب باشید فقه که فقه اهل بیت سلوک را به آدم می دهد. رتبه اش را فهمیدیم یعنی اگر رتبه بندی بکنیم رتبه اصول وصل به فقه است و برترین مرتبت علم در جهان هستی.

 

امر نهم تقسیم علم به بخش مقدماتی و بخش حجج و امارات

امر نهم که تقسیم علم بود، در تقسیم علم که اسمش تقسیم آمده در منطق در حقیقت فصل بندی و بخش بندی علم را باید شناسایی کنیم. مثلا ما ببینیم اصول یک بخش مقدماتی دارد که به آن بخش مقدماتی می گوییم مباحث الفاظ. که در آن بخش دو نوع بحث داریم: بحث بلاغی داریم و بحث عقلی. که به اش می گوییم ملازمات یا استلزامات عقلیه. مثلاً از وضع و صحیح و اعم و حقیقت و مجاز تا مشتق بحث های بلاغی است در بلاغت بحث می شود آمده جزء مقدمات شده است که ما در متون مان که متون کتاب و سنت است باید با بلاغت هم آشنا باشیم حقیقت و مجاز هم بدانیم که به درد کار ما می خورد. یک مقدمه ای است مفید. و بعد هم قسمت دوم این بحث الفاظ بحث عقلی یا ملازمات عقلیه است. این ملازمات عقلیه را توجه می کنید تا الان معروف و مشهور این است که می گوییم ملازمات عقلیه، این بحث هم در قلمرو بحث الفاظ وارد شده. برای اینکه ما در مقدمه واجب از وجوب عقلی بحث نمی کنیم وجوب عقلی هم مسلم کار ما نیست ما بحث می کنیم که مقدمه واجب شرعاً واجب است این ذی المقدمه یک نوع دلالتی با صبغه شرعی بر وجوب مقدمه دارد یا ندارد؟. پس این مباحث هم در حقیقت می شود جزء بحث های اصولی نه عقلی محض. این نکته را هم دقت کنید. بنابراین بخش اول که مقدمات بحث الفاظ است البته این مقدمات جزء بخش نیست بخش اول بخش اصول لفظیه است خلط بین مباحث الفاظ و اصول لفظیه نشود. اصول لفظیه از اصاله الظهور تا اصاله الحقیقه و تا بحث اوامر و نواهی هم که زیر پوشش اصاله الظهور است. این مجموعه اصول لفظیه است. یک نکته هم گفته بودیم که اصول لفظیه به اعتبار بستر اجراء اصول لفظیه است. چون در متن کتاب و سنت به کار می رود الفاظ است اما از حیث مدرک اعتبار که مدرک اعتبارشان بنای عقلاء است می شود اصول عقلیه. این اصول لفظیه عقلائیه گاهی سوال به ذهن محقق می آید که اینها اماره اند یا اصل اند؟ جواب: اماره هستند اصول لفظیه امارات است منتها چون عنوان اصولی اش برجسته شده است کسی اسم اماره روی آن حساب نمی کند البته در ضمن اصطلاحات که ما مشغول هستیم اطلاق اماره هم در بیان صاحب نظران آمده است. پس امارات است. و اما رسیدیم به بخش دوم، بخش دوم حجج و امارات است. حجج و امارات از حجیت قطع شروع می شود که حجه الحجج است در اصول تا حجیت اطمینان و تا حجیت خبر، بینه، اجماع، سیره و شهرت بر مبنای ما. و بخش سوم اصول عملیه است. اصول عملیه که چهار اصل است براساس حصر یا استقراء که از لحاظ اسم اسم چهار تا اصل استقرائی است و از حیث مورد حصر عقلی است حصر عقلی و استقرائی. کسی که بحث بکند که این حصر عقلی است یا استقرائی شما بگویید دو حیثیت دارد از حیث عناوین استقرائی است و از حیث مورد عقلی است. یک نکته ای هم اشاره کنم تمامی این چهار تا اصول چند تا اصل دیگر هم هست مثل اصاله الاباحه و اصاله الحل و غیره آنها چه می شود؟ این یک نکته، نکته دوم تمامی این چهار تا اصل دو قسم اند عقلی و شرعی الا استصحاب که استصحاب مشهور می گویند که فقط شرعی است قسم عقلی ندارد. گفته بودیم که استصحاب هم دو قسم است منتها آن قسم غیر شرعی اش بسیار مورد نادر است که در ادبیات قدیم صمدیه بود یا هدایه «هو النادر و النادر کالمعدوم» چون نادر است کالمعدوم تلقی شده و آن در مورد نقل معنای لغوی بود که درباره نقل معنای لغوی اصاله عدم نقل استصحاب است و این مبنایش شرع نیست شرع به نقل لغت کار ندارد مبنایش سیره عقلاء و سیره ادباء است که دارای اعتبار است و در حد خودش در قلمرو خودش اعتبار دارد. بنابراین استصحاب هم دو قسم می شود. آن نکته را هم اضافه کنید جواب های مختلفی می دادند در ابتدائی که می گفت اصاله الحل و اصاله الطهاره زیاد است چند تا اصل و اصاله الصحه این اسم اصل هم بکار می رود اینها چرا جزء اصول نیامده؟ جواب های ابتدائی گفته بودند که مشهور را گرفتند و غیر مشهور را گذاشتند یا آنهایی که آثار زیادی دارد گرفته شده جواب های اقناعی. حقیقتش این است که اصاله الحل و اصاله الصحه و غیرهما اسمش اصل است ولی در حقیقت قاعده فقهی است با یک اسم اصل نمی شود چون کلمه اصل هم روی قاعده کار می رود هم روی خود اصل، ان شاء الله در فرق بین قاعده و اصل برایتان بیان می کنیم ان شاء الله.

 

امر دهم روش تعلیم

امر پنجم که دهمین امر می شود منهج تعلیم. منهج تعلیم ما منهج تعلیم را یک مقدار عمومیت دادیم منهج تعلیم که شامل معلم و متعلم بشود. تنها به عهده معلم نیست. اما ابتداء بگوییم «نهجنا فی التعلیم». منهج ما در تعلیم این است که به لطف خدای متعال متن ما کفایه است چهار تا نظر به عنوان چهار ستون اصلی از چهار نفر صاحب مکتب اصولی در نظر می گیریم که شیخ انصاری و محقق خراسانی و محقق نائینی و سیدنا الاستاد. این چهار تا ستون اصلی را در نظر می گیریم منتها اگر کسی مبالغه دیگر اصلا نیست اگر این چهار مکتب اصولی را بتواند آشنا بشود بدون هیچ شکی در حد اجتهاد اصول است. اگر تصدیق حقیر مقبول بیافتد کسی که این چهار تا مکتب را فرابگیرد بنده حقیر تصدیق اجتهاد در اصول می نویسم. وانگهی آراء صاحب نظران را این بنده حقیر عبور می کنم مرور می کنم هر کجا یک نکته اگر دیدیم اضافی یا جالب یا ظریف واردش می کنیم. عمدتا جایی نمی ماند منتها یک مقدار اختلاف در تعابیر می شود که دقت می کنیم می گوییم این همان است. اگر تازه چیزی دیدیم می اییم برایتان بازگو می کنیم. اما در جمع رای امام خمینی که امام خمینی بر گردن ما حقی دارد رای ایشان را به طور خاص ملاحظه می کنم. اما کتاب ایشان مناهج الوصول به قلم خودشان است تقریرات دارد ولی آن قلم خودشان عبارت جالب بیان واضح گفته می شود که مناهج الوصول در حقیقت می شود گفت شرحی بر کفایه الاصول است. مطلب را از آنجا هم می گیرد و همین طور به کتب و اقوال و آراء سیدنا الشهید صدر مراجعه می کنم. نکته جدیدی که داشته باشد می آورم برای شما. تعبیرشان اگر تغییر داشت و محتوا اگر یکی بود نیازی به نقل ندارد اما نکته جدیدی داشت برایتان می آورم. ایشان ابداعات در تعابیر هم دارد یک مطلب را طوری بیان می کند که انگار از نو آورده و می بینیم این مطلب برای میرزای نائینی هم هست ولی قالب و بیان یک ابتکار و یک ابداع است ابداع اصطلاحات که دارد ابداع تعابیر هم می توانید ببینید. این منهج تعلیمیه ما این بنده حقیر درست برگرفته از منهج تعلیمی شهید صدر است. شهید صدر همین چهار تا ستون را در بحث خودشان در نظر دارند. صاحب کفایه، شیخ انصاری، محقق نائینی و سیدنا الاستاد که ایشان هم سیدنا الاستاد نام می برد. در جلسه بحث ایشان که حاضر بودم کم و بیش ایشان از محقق اصفهانی نام می برد و قابل توجه بود برایش و روی کلام و نظر محقق اصفهانی توجه خاصی داشت ولی در تالیف هایش که دیده می شود این چهار تا خط اصلی ملموس و مشهود است. یک پارچه بافته شده که چهار تا نخ اصلی اش رای شیخ انصاری و محقق خراسانی و محقق نائینی و سیدنا الاستاد است. بنابراین منهج تعلیمی ما همین است. دوره درس اصول ما شش سال است که از باب اتفاق اندازه اش شد درست اندازه دوره درسی سیدنا الاستاد که دوره درسی شان شش سال بود. که ایشان ده دور اصول را درس گفت در شصت سال که می شود هر دور شش سال. این نکته را بگویم پس از این منهج اصلی ما این است که اقوال را که نقل می کنیم هیچ قولی را رد نمی کنیم. منظور ما فهم اقوال است ما نیامیدیم در خارج رد اقوال بکنیم برای طلبه. طلبه در نجف گفته می شد که اجتهاد فهم اقوال فقهاء است. سعی ما این است که اقوال و آراء را خوب شرح بدهیم تا خوب بفهمند. در آخر اگر دیدیم یک اختلافات در تعابیر است سعی می کنیم بین اقوال جمع بکنیم اما اینکه رد بر اعاظم نمی کنیم من به محضر شما عزیزان می گویم رد بر یک استاد عظیم الشان و قدری که در یک گوشه اش نشسته شروع می کند به رد که این حرف ایشان درست نیست یا خوب نفهمیده از این اصطلاحات، من این جوری نمی توانم بگویم من این را از نظر حقوقی جایز نیست که پشت سر رد کنید حقوق می گوید باید رو به رو حقوق یعنی عقلانیت. و ثانیاً شبهه غیبت یا انتهاک داشته باشد. و ثالثاً اصل کار این نیست اصل کار فهم است در ضمن اگر خودتان چیزی فهمیدید بگویید فهم ما این است. وانگهی حاشیه پیدا نکند عزیزان و اعاظمی که رد و نقد می کنند هیچ اشکالی بر اینها ندارند اینها شاید مسلک را این را می دانند سیره را این می دانند این سیره شان چون جا افتاده برایشان معمولی شده است شاید این را عیب و نقص تلقی نکنند لذا اشکال بر اعاظم که هرگز نباشد. اعاظم همه شان بسیار عظیم الشان و رفیع المنزله هستند. یک نکته کوتاهی هم درباره متعلم هم بگویم کتاب آداب المتعلمین یا در مقدمه معالم الاصول من فقط یکی دو نکته را می گویم که رمز موفقیت یک طلبه چیست؟ رمز موفقیت یک طلبه این است: 1. درس را قربه الی الله قصد کند، به ذهن شان وارد کند. 2. عملاً خود پایبند به احکام شرع و فقه باشد در حد آدم عادی بی موالات نباشد نشود طلبه بیاید نماز صبحش قضا شده باشد و بعد هم طلبه زبانش برای غیبت نستجیر بالله زبانش زبانی نباشد که برای غیبت کسی آماده شده باشد. غیبت در فرهنگ طلبگی نیست. زبان را آلوده می کند زبان نجس می شود به نجاست معنوی یعنی به غیبت. یک زبانی که غیبت می کند زبان نجس و آلوده ای است. نکته بعدی حتما طلبه که قربه الی الله می آید در درس، جلسه هم با وضو وارد بشود. با وضو قربه الی الله همین نشستن از ابتداء تا انتهاء عبادت است. و نکته اصلی هم که تمام تلاش خودشان را روی درس قرار بدهد تمام امور زندگی را فرعی. و بعد هم خودش را برای فهم آماده کند و کار اصلی اش و به هر قیمتی شده کار اول طلبه درس است. حتی می رویم کار خدماتی دیگری می کنیم خدمت برای مومنین و بیماران می کنیم آن دیگر اصلی نیست آن فرعی است. کار اصلی اصلی ما درس باشد. تا کار اصلی درس نباشد آدم به جایی نمی رسد. یک نکته ذوقی گفته اند که می گوید اگر درس را تعظیم و احترام کردید درس هم برای شما تعظیم و احترام می کند اگر درس را سبک شمردید درس هم شما را سبک معرفی می کند. ده مورد گفته شد. بحث فردا فرق بین اصل و قاعده و اماره و حجیت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo