< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله اثبات اشتراط حیات برای مجتهد در تقلید

در این رابطه ادله ارائه شده است که از این قرار است: 1. اجماع‌، گفته می شود که اجماع محقق است بر اینکه تقلید مجتهد با شرط حیات جایز است. تقلید مجتهد میت ابتداءً جایز نیست. این اجماع را عده ای از علماء اعلام کرده اند از جمله شهید قدس الله نفسه الزکیه به این مضمون که «علیه انعقد الاجماع»[1] اجماع منعقد است بر اینکه شرط است در صحت تقلید از مجتهد حیات و زنده بودن آن. این اجماع است. درباره این اجماع اشکال شده است، سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه همان اشکالی که مبنا و مسلک اصولی و فقهی ایشان است که می فرمایند: این اجماع مدرکی است و اجماع تعبدی نیست. چون مدرکش به احتمال قوی احتیاط فقهاء باشد. که تقلید از مجتهد حی مطابق احتیاط است. و در اجماع مدرکی فرق نمی کند که معلوم المدرک باشد یا محتمل المدرک. پس این اجماع از اعتبار ساقط است منتها در بحث اجماع تحقیق گذشت که این اشکال مبنایی است قبل از تطور اجماع مدرکی وجود نداشت بعد از تطور اصول عنوان اجماع مدرکی به میان آمد. لذا در جواهر می بینید که عنوان می شود «النصوص المستفیضه و الاجماع بقسمیه». اقوی شاهد آن متون جواهر است در این رابطه. براساس مبنای ایشان اجماع مورد اشکال قرار گرفت و نکته ای که برای شما گفته ایم این است که این اجماع که مدرکی که بشود در حد یک موید باقی می ماند از عنوان دلیل می افتد چون کل فقهاء که موافق اند. اما تا اینجا دلیل اول که اجماع و نقد و نتیجه. نتیجتاً اجماع مطلب را تایید می کند بنابراین دلیل اول ما برای اشتراط حیات در تقلید از مجتهد اجماع بود که شهید ذکر کرد .اما اشکال شد که تعبدی نیست جواب و بحث نتیجه این شد که اجماع هر چند تعبدی نباشد و مدرکی هم باشد در حد یک موید هست. اجماع مدرکی هم باشد یک اعتبارمّایی دارد از حد دلیل سقوط می کند در حد موید قطعا هست.

 

دلیل دوم ظهور ادله کتاب و سنت بر تقلید از میت

اما دلیل دوم: دلیل دوم می فرمایند که ادله از قبیل کتاب و سنت ظهور دارند بر مدعای ما یعنی تقلید از مجتهد حی فرق است بین ظهور و انصراف. انصراف ممکن است یک اطلاق ابتدائی هست آنگاه یک قسمتی را تحت پوشش قرار می دهد و انصراف محقق می شود. ظهور از ابتداء بدون اینکه اطلاق تکوّن پیدا کند از ابتداء محدوده را تعیین می کند. بنابراین فرق بین ظهور و انصراف را فهمیدیم که انصراف پس از تکوّن اطلاق است و ظهور ابتداءً هست. دلیل دوم ما برای اشتراط حیات برای تقلید ادعای ظهور است. می فرماید: این ادله آیه قرآن منذر و اهل الذکر این دو تا عنوان که دیروز گفتیم اصل در هر عنوان فعلیت است. یعنی ما تلبس بالفعل و بالحال. و اهل الذکر در زمان سابق و منذر زمان سابق خلاف اصل است. این را دیروز شرحش را دادیم. با توجه به این اصل منذر که می آيد در آیه نفر و عنوان اهل الذکر می آید در آیه سوال ظهور دارد از ابتداء در وضعیت فعلی، یعنی منذر بالفعل. منذر بالفعل کسی است که حی باشد. اهل الذکر بالفعل کسی است که دارای حیات باشد. این ظهورات و از این هم گذشته، نصوص روایی ما حدیثی که در احتجاج بود که «من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لامر مولاه» روایتی از امام عسگری در احتجاج است. این حدیث به طور واضح ظهور دارد به اینکه شخصی که متصف به این صفات باشد به او مراجعه کنید. به این شخص متصف به این صفات بالفعل شما به او مراجعه کنید یعنی تقلید کنید. «فللوام ان یقلدوه» مخصوصاً بعضی از این صفات طوری است که نزدیک به صریح است که حیات می طلبد. «مخالفا لهواه» هوای نفس در حال حیات است. مخالف هوای نفس باشد تشخیص دادید به این مراجعه کنید. یک اشکال و جواب: که منذری که در کتاب است برای قرآن یا پیامبر گفته شده، جواب داده شده است که اینها که منذر هستند از جانب خداست و او حی لا یموت است. از این باب است و بعد گفته شده است که درباره قرآن نصی داریم که در قبل خواندیم که «القران کالقمر و الشمس نور یستمر الی الابد». قرآن حی لا کالاحیاء. همین طور گفته می شود که پیامبر اعظم به اصطلاح ابن عربی انسان کامل است و انسان کامل در حدی می رسد که روحش نقص برنمی دارد او احاطه دارد روح او همیشه حی است و حاضر، لذا یکی از راه هایی که توسل به انسان کامل وجود دارد که انسان کامل در اصطلاح فلسفه یعنی حکمت عالیه و در اصطلاح اهل معرفت یعنی معصوم و کسی که روحش در مرتبه ارواح عادی نیست روحش در مرتبه عالی که همان اصطلاح فلسفی اش عالم لاهوت می گوییم نه عالم ناسوت. او حی است و محیط است و اشراف دارد. بنابراین به کس دیگر گفته نمی شود اگر بعد از وفات گفته شده است که برای انسان کامل است که انسان کامل حی و مماتش فرق نمی کند او اشرافش همیشه هست. لذا سلامی که به حضرت رسول داده می شود جواب آدم می گیرد چون روح کامل،‌ چون ما برد فرستندگی ما کم است اما او جاذبه اش محیط است و حی و حاضر است. بنابراین تا اینجا اشکالی که پیامبر یا اهل ذکر یا قرآن منذر گفته شده است از اساس وارد نیست. در ابتداء ما اقناعی حرکت کردیم در انتهاء ‌مبدائی جواب دادیم که اصلا اشکال وارد نیست. بنابراین این دو دسته از نصوص را گفتیم اما دسته سوم که عبارت است از روایاتی که به عنوان ارجاع بوده است، رجوع کنید به زکریا بن آدم و رجوع کنید به یونس بن عبدالرحمن و رجوع کنید به ابان بن تغلب. و بعد ارجاع که دیگر ظهورش در حد نص است که ارجاع یعنی حی باشد که آدم رجوع کند. ارجاع متعلق حی می طلبد به میت که ارجاع معنی ندارد. این نصوص کلاً نه انصراف که ظهور دارد. گفتم که فرق است بین انصراف و ظهور که اعم و اخص مطلق است یعنی هر چیزی که انصراف دارد ظهور دارد و هر جا که ظهور هست انصراف نیست. نقد: گفته می شود که استدلال به این ادله یعنی سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه اشکالی که دارند می فرمایند: این ظهورات قابل انکار نیست مخصوصا ارجاع‌، ولی این ادله از کتاب تا سنت به طور کل مفهوم ندارد، جواز را ثابت می کنند جواز با این صفات باشد مفهوم ندارد که دلالت کند بر عدم جواز بر غیر متصف به صفت حیات. فرق است بین اثبات دلالت بر جواز و دلالت بر عدم جواز. این ادله ای که گفتیم دلیل بر جواز تقلید از مجتهد میت نیست، دلیل نیست اما دلالت نمی کند بر عدم جواز بر تقلید از مجتهد میت.[2] این دلیل دوم بود،

 

دلیل سوم عدم دلیل بر جواز تقلید میت ابتداءً‌

دلیل سومی که از سوی قائلین به اشتراط گفته شده است که حیات شرط است در اجتهاد و تقلید این دلیل عبارت است از عدم دلیل بر جواز تقلید از مجتهد میت ابتداءً. می فرماید: اگر تقلید از مجتهد میت ابتداءً اعلام بشود دلیل ندارد برای اینکه اگر مجتهد که میت هست با مجتهد حی مساوی باشند طبیعتاً اطلاق دلیل قدر متیقن برای خودش دارد که مراجعه به مجتهد حی است. و مراجعه به مجتهد میت مساوی محل شک و شبهه است می شود شبهه مصداقیه. و آن مطلبی را که شیخ انصاری فرموده اند که اگر مجتهدین مساوی بودند مکلف مخیر است آن حرف ایشان در کتاب اجتهاد و تقلید که آمده است[3] اولاً کلام فقهاء که اطلاق ندارد اطلاق از اوصاف کلام معصوم است. و بعد هم شیخ انصاری نسبت به مجتهدین احیاء می فرمایند که اگر مجتهدین احیاءمساوی باشند تخییر وجود دارد اجماعاً، ادعای اجماع مربوط است به مجتهدینی که حی هستند پس اشکالی در این رابطه وجود ندارد. این فرض اول بودکه دلیل نداریم. فرض دوم که فرض می کنیم مجتهد میت اعلم است اینجا چه کنیم؟ مساوی بود که گفتیم نمی شود اما اگر مجتهد میت اعلم باشد طبق قاعده می گوید که باید از آن مجتهد اعلم تقلید کرد و دیگر اعلم است. و سید می فرماید: اگر این قول را اعلام کنیم در عمل می گوییم که سیزده تا امام وجود دارد عملاً برای اینکه در جمع مجتهدین اموات و احیاء‌ مخصوصا اموات را که در نظر بگیریم و تحقیق بکنیم یک نفر اعلم پیدا می شود و می فرماید که فرض کنید که شیخ طائفه است یک نفر اعلم پیدا می شود که باید همه مقلد او باشند و هیچ تقلید دیگری در کار نباشد حیا و میتاً چون تقلید مجتهد میت اگر اعلم باشد درست است و علی التحقیق اعلم یکی بیشتر نمی تواند باشد اگر دو تا اعلم بود که می شود مساوی، یک اعلم را پیدا کنید و مقلدش باشید و نتیجتاً بگویید ائمه می شود سیزده تا، آن دوازده امام که جای اشکال و حرف ندارد آن مجتهد اعلم که اعلم تاریخ است ثبات و بقاء دارد و دیگر تقلید دیگری جا ندارد. اما فرض ما این است شما گفتید مجتهد میت اعلم باشد از احیاء و از اموات، او آن اعلم از احیاء‌و اموات طبیعتاً یک نفر می شود و این خلاف ضرورت مذهب شیعه است و قابل التزام نیست. بنابراین ما دلیلی بر تقلید میت ابتداءً نداریم. نتیجه این شد که دلیل سوم بر اشتراط حیات برای مجتهد به نتیجه نرسید. این سه تا دلیل که ایشان می فرماید تمام نیست،

 

جمع بندی

در آخر یک جمع بندی می فرماید که از ضمن کلامش به سختی باید استخراج کنیم و مطلب را با یک اضافاتی اعلام کنیم و آن این است که در مجموع ادله قول به جواز کامل نبود پس تقلید مجتهد میت ابتداءً دلیل نداشت. 2. ادله دالّ بر اشتراط حیات در این حد شد که اعلام کرد که تقلید مجتهد حی درست است. مطلب که تا اینجا رسید نتیجه این می شود که از مجموع ادله آنچه که استفاده می شود جواز یا احیانا وجوب، جواز یا وجوب مجتهد حی اما تقلید مجتهد میت ابتداءً دلیل ندارد، این ما حصل بحث با اضافات.

 

نکته

یک نکته بگویم و آن این است که بعد از که این دو قسم گفته شد و مطلب کامل شد عنوان سوم ما استمرار تقلید از مجتهد بعد از فوت آن، یعنی حکم بقاء بر تقلید. نکته ای که اصرار داشتم که این مطلب جزء بحث از تقلید میت نیست بلکه بحث از بقاء تقلید هست. که اگر کسی از مجتهدی تقلید بکند در حال حیات بعد مجتهد فوت شود آیا این تقلید باقی است یا با فوت مجتهد از بین می رود. بحث درباره بقاء‌ تقلید است نه تقلید میت. در ضمن استمراراً‌ تقلید میت گفته می شود اما اصلش بحث در بقاء تقلید است. در این رابطه شبهه ای نداریم چون اولا اینجا اجماع را که اعلام می کنیم به جاست و ثانیا اینجا تقلید مجتهد میت نیست تقلید از مجتهد حی به وقوع پیوسته و محقق شده. در بقاء آن شک می کنیم اولین دلیل استصحاب است این استصحاب درست است. تقلید هم صحیح بوده و الان فوت شده مجتهد تقلید باقی است یا باقی نیست، همان تقلید استصحاب می شود و ارکان استصحاب کامل است. و در ادله تقلید و سیره قید نشده است که مجتهدی را که تقلید کنید باید پس از تقلید حیاتش استمرار داشته باشد، استمرار حیات در صحت تقلید قید نشده پس از لحاظ ادله هم تقلید حی است و شده تقلید و الان سیره می گوید که اگر مریض رفت پیش نسخه گرفت تا نسخه را آورد طبیب فوت شد نسخه اش باطل نمی شود چون در حال حیات نسخه را گرفته. و سیره هم مردوعه نیست چون تقلید از حی شده است و ادله و نصوص که انصرافی که ندارد چون تقلید از حی به عمل آمده بلا شبهه سید هم می فرماید که در این مورد صحیح این است که تقلید باقی است منتها با یک شرط که تقلیدی که به معنای التزام به عمل به فتوای مجتهد بود این التزام یعنی در ذهن خودش داشته باشد به احکامی که از آن مجتهد تقلید کرده اجمالاً‌ آشنا باشد فراموش نشده باشد عمل لازم نیست چون تقلید معنایش التزام بود التزام در عمل کردن به فتوای غیر. لازم نیست عمل کرده باشد اما در ذهنش باشد و نسیان نکرده باشد که اگر کسی فتوای مجتهد خودش را نسیان کند پس از فوت آن مراجعه کند تقلید میت ابتداءً‌ به حساب می آيد. لذا کسی که رساله مجتهد را گرفته به فتاوای او اجمالاً آشنا شده و آن آشنایی اجمالی تا پس از حیات باقی است می تواند به همان تقلید ادامه بدهد که صدق می کند تقلید بوده و تقلید هست و فوت مجتهد پس از تحقق تقلید آسیب و صدمه ای وارد نمی کند و این بقای بر تقلید در عین حال که مطابق با اصل و عمومات هست مورد اتفاق هم تلقی می شود خلافی هم در این رابطه به ثبت نرسیده است. مطلب تا اینجا تمام، عنوان بعدی بحث ما که در اصول مطرح شده است وجوب تقلید اعلم، ان شاء الله فردا.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo