< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی در جریان استصحاب در اعتقادیات

دو قسم احکام اعتقادایت و استصحاب در آنها

گفته شد که احکام اعتقادیه به دو قسم است: قسم اول آن است که تحصیل معرفت و یقین واجب است به حکم عقل آنگاه عقد قلب و التزام قلبی هم به آن مبدا اعتقادی واجب است مثل اصول عقائد. و قسم دوم گفتیم که معرفت ابتداءً واجب نیست ولی اگر معرفت حاصل شد واجب است که به آن امر اعتقادی التزام و اعتقاد داشته باشد مثل مسائل برزخ و مسائل سوال نکیرین و احوال قیامت و شفاعت و غیرها.

 

نظر شیخ انصاری و محقق خراسانی

محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: درباره قسم اول که واجب است عقلاً باید یقین و قطع حاصل شود مثل توحید و نبوت و امامت این قسم مجرای استصحاب نیست. این مطلبی که می فرماید آنگاه شرح مختصرش از این قرار است که مثلا نبوت، اگر بگوییم نبوت یک عنوان و یک امر عقیدتی است که کتابی گفته است و قبلا بوده نبوت عیسی الان در زمان پیامبر اسلام شک بکند و استصحاب بشود می فرماید این استصحاب جا ندارد نه از حیث الزام و نه از حیث اقناع. فرق بین الزام و اقناع این است که در الزام طرف به یک مبانی معتقد باشد که طرف مقابل مطابق آن مبانی استدلال کند مثلاً شماره یک معتقد است به یک مبانی و طرف شماره دو استدلال می کند منطبق به آن مبانی طبیعتاً‌ طرف شماره یک ملزم می شود این را می گوییم الزامی. اما اقناعی این است که طرف شماره یک یک ادعایی می کند و طرف شماره دو یک توجیهی می کند که در مقام استدلال طرف از نظر استدلال به بن بست می خورد هرچند با مبانی طرف ارتباط نداشته باشد. این در حقیقت مغالطات را راه می دهد. یعنی اگر کسی فن مغالطه بلد باشد در مقام جواب اقناعی راه برایش باز است. محقق خراسانی می فرماید: استدلال به استصحاب برای کتابی نه الزاماً کاری از پیش می برد و نه اقناعاً. الزاماً یعنی خود مسلمانها معتقد به نبوت حضرت عیسی یا حضرت موسی نیستند تا اینکه استصحاب بشود بلکه مسلمانها می گویند دین مسیح نسخ شده و تمام شده و دیگر نیست پس الزام معنا ندارد یک مبانی محکمی طرف ندارد تا روی آن مبانی استدلال بشود. و اما اقناعی در کار نیست برای اینکه استصحاب یک تعبد و تنزیل است و نبوت یک امر معرفتی است و امر معرفتی به امر تنزیلی خضوع نمی کند. این ما حصل بحث ایشان نسبت به نبوت و همین طور می فرماید هم محقق خراسانی و هم شیخ انصاری که استصحاب در قسم اول مسئله اعتقادی جا ندارد نه موضوعاً و نه حکماً. علت آن یک نکته است که مسئله اعتقادی به حکم عقل و شرع واجب است حصول معرفت و یقین و این کار استصحاب نیست. و اما در مثال می فرماید: اگر کسی شک بکند به حیات امام عصر که قبلاً یقین داشت و الان شک بکند جای استصحاب نیست. چون معرفت و علم لازم است به امامت و حیات امامت با استصحاب کار ساخته نیست و ثانیاً این است که درباره حیات امام عصر شک وجود ندارد. شکش مساوی با کفر است. و اما در مسئله دوم که عبارت بود از معرفت به امور اعتقادی و معرفت غیر واجب یعنی عقلا و شرعا این معرفت دستور نیامده بود که این معرفت را حاصل کنید مثل سوال نکیرین، و کسی رفت و تحقیق کرد و علم حاصل کرد که قابل حصول علم است هم از روایات و هم از مکاشافات و هم از بیان ائمه استفاده می شود که سوالی هست و نکیرینی خواهد آمد و آنجا چیزی به درد نمی خورد به جز اعمال و شفاعت. اعتقاد پیدا کرد به سوال نکیرین و بعد شک کرد که این وجوب التزام به این وجوب اعتقاد به این سوال که بود الان هم هست یا نیست، استصحاب می شود هم موضوعاً و هم حکماً. خود سوال شک بکنیم در بقایش و وجوب التزام هم به آن سوال که حکم است شک در بقاء بشود جای استصحاب هست. در نتیجه رای شیخ انصاری و رای محقق نائینی این شد که در بحث اعتقادات احکام اعتقادیه اگر از قسم اول باشد جا برای استصحاب نیست و اگر از قسم دوم باشد محقق خراسانی می فرماید که جا برای استصحاب وجود دارد هم حکمی و هم موضوعی. این خلاصه رای این دو شخصیت بود. اما دو سوال و جواب تکمیلی: سوال یک: درباره وجوب اعتقاد به معتقدات مبدائی مثل توحید و نبوت و امامت و معاد محقق خراسانی می فرماید که واجب است تحصیل معرفت عقلاً و شرعاً. اشکال شده است اینجا تحصیل این معرفت فقط به حکم عقل است و گفتیم که در ابتداء رساله ها آمده است مسائل اعتقادی تقلیدی نیست که شرحش را دیروز دادیم، پس این شرع از کجا آمد؟ ما در بحث ادله اربعه که می گوییم یکی از دلیل چهارگانه ما دلیل عقلی است یعنی آن دلیل عقلی که خود شرع قبول می کند. بنابراین حکم عقلی قطعی کلامی عملی خودش در حد ذاته و فی نفسه حکم شرع است و موید من عند الشرع است. این یکی از ادله خود شرع است و تایید شرعی و در حقیقت از آن ادله اربعه شرعی است. اشکال دوم این است که گفته می شود که استصحاب اصل عملی است و درباره احکام عقیدتی قسم دوم که گفتید استصحاب جاری می شود این جای اصل عملی نیست اصل عملی در مقام عمل شک و حیرت را کنار می گذارد یعنی انسان را از یک هاله شک بیرون می آورد آن با عقیده چه کار دارد؟ جوابش را محقق خراسانی می فرماید منظور از اصل عملی این نیست که فقط در مقام عمل باشد منظور از اصل عملی در برابر امارات هست که امارات کشف از واقع می کند نظری به واقع دارد اصل عملی نظر به واقع ندارد حکم فعلی را می گوید این است. مسئله فرق نمی کند.

 

سوال:

پاسخ: عقل و شرع با هم توقف ندارد حکم عقل یک حکم عقل ضروری کلامی عملی با این خصوصیات این خودش یک دلیل معتبر شرعی است. توقف طرفینی در کار نیست تا دوری در کار باشد.

 

نظر محقق نائینی و سید الخوئی

رای سوم محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: استصحاب تعبد و تنزیل است، و تنزیل یعنی احراز تنزیلی. بعضی ها بین اصل محرز و اصل تنزیلی که خلط می کنند چون در اصل محرز هم کلمه تنزیل بکار می رود و در اصل تنزیلی هم احراز بکار می برند ولی ما نکته اصلی اش را گفتیم این بود که اصل محرز شک را نازل منزله یقین می کند و اصل تنزیلی مشکوک را نازل منزله متیقن می کند. محقق نائینی در ورودی که می فرماید که تنزیل و تعبد در استصحاب کار اصلی است بعد می فرماید: یظهر مما ذکرنا که در عقائد جایی برای استصحاب نیست. چون تعبدی نیست و تنزیلی نیست. باید خود فرد نه تنزیلا بلکه تحقیقا برسد و نه تعبدا بلکه علما و قطعا و یقینا برسد. لذا برای آن اهل کتابی که مسیحی یا یهودی باشد نمی تواند از استصحاب استفاده کند بحث عقیدتی کجا و بحث تعبد و تنزیل کجا. یک حرف پر لطافت می زند که ای کاش شیخ انصاری در این رابطه یک قدر بحث زیاد نمی کرد. و بعد می فرماید: مضافا بر این اگر ما فرض کنیم که استدلالی بشود می گوییم بحث نبوت که نظری نیست بحث نبوت که تعبدی نیست استصحاب را بر فرض اگر بکار ببرند یا از طریق شریعت سابقه بکار ببرند و یا از طریقت شریعت لاحقه، از طریقت شریعت سابقه می شود دور یعنی ابقاء شریعت سابقه توقف دارد به «لا تنقض» و «لا تنقض» هم توقف دارد شریعت سابقه باشد تا از آن بگیریم و دور می شود. و اگر از طریقت شریعت لاحقه «لا تنقض» را بگیریم خلف می شود. پس دین خودش را گذاشته است و آمده است از شریعت اسلام «لا تنقض» را گرفته است. این حرفی بود که از محقق خراسانی بود. در نتیجه می فرماید: به هیچ وجه استصحاب را در بحث های عقیدتی راهی نیست[1] اما رسیدیم به رای چهارم رای سیدنا الاستاد، ایشان می فرماید: برای کتابی که ایشان کتابی را تحت عنوان یهودی ذکر می کند، برای کتابی یهودی جایی برای استصحاب نیست. برای اینکه سوال می شود تو یهودی به نبوت نبی خودت موسی متیقن هستی و یقین داری یا شک؟ اگر یقین داری که جای استصحاب نیست به همان دینت باش و اگر شک داری در این صورت شک که داشته باشی باید فرض کنی بروی دنبال ادله و معجزات، راه اثبات نبوت استصحاب نیست پی معجزات باید بروی از طریق خود اثبات نبوت باید نبوت را ثابت کنی. این نسبت به خود کتابی، و بعد می فرماید: اما اگر نسبت به مسلمان می خواهی استصحاب بکند مسلمان اصلاً یقین به نبوت موسی ندارد، یقین سابق ندارد برای اینکه ما اذعان به پیامبری حضرت موسی را از طریق بیان پیامبر به دست آوردیم پس اصلا یقین سابقی به نبوت موسی وجود ندارد. و می فرماید: احتمال دارد مضمون روایتی باشد که امام رضا سلام الله علیه در برابر جاثلیق گفت که جاثلیق یهودی بود، که جاثلیق استدلال کرد به استصحاب که شما که نبوت موسی و عیسی را یقینی قبول دارید ما چیزی که یقینی قبول داریم آن را می گیریم. ما با مذاهب عامه بحث می کنیم می گوییم شما که مذهب امام صادق را که قبول دارید پس آنکه قطعی است همان را بگیرید ابوحنیفه را که ما قبول نداریم و شما امام صادق را قبول دارید. یعنی هیچ یکی از مذاهب سنی منکر امام صادق نیستند پس این قدر متیقن را بگیرید. جاثلیق هم استدلال کرد که شما که نبوت موسی را قبول دارید و ما هم قبول داریم این یقینی را بگیریم. امام رضا سلام الله تعالی علیه فرمود که ما آن نبوت موسی را قبول داریم که به پیامبری ما اقرار دارد و آن نبوت موسی برای ما نبوت است که پیامبری حضرت رسول را اعلام بکند و اقرار بکند.[2] سیدنا الاستاد می فرماید این جوابی که ما دادیم احتمال دارد که با این روایت معنایش یکی باشد. جواب ما این بود که اگر می خواهید مسلمان ها را متقاعد کنید به استصحاب نسبت به نبوت موسی مسلمانها به نبوت موسی اعتقاد و یقین قبلی اصلا ندارند تا استصحاب بشود. نکته تکمیلی این است سوال شد که من در بحث ها گفتم که این کتابی مسیحی باشد به دو دلیل که در بغداد مسیحی زیاد بوده، ما که در نجف بودیم ما از اعاظم آنجا شنیدیم که ساکنین اطراف فرات همه شیعه اند و ساکنین اطراف دجله سنی هستند. چفل از اطراف فرات است نه از اطراف دجله، اینها مناطق شیعه نیشن و جنوب هستند از اصل قلمرو امیرالمومنین و امام حسن مجتبی که بروید حله موقوفات امام مجتبی است. بنابراین چفل که همان ذی الکفل پیامبر است آنجا سید از بغداد آمده بود و عالم مسیحی از بغداد بحث شد. و استصحاب بین دین مسیح و دین اسلام جا دارد که قبل از دین اسلام دین مسیح بوده، دین حضرت موسی که قبل از دین حضرت مسیح بوده، آن جا برای استصحاب ندارد و یک دینی قطع شده بین آن. و اصلا از نظر تاریخ آن را استصحاب نمی کنند. بنابراین استصحاب اگر بحث بشود نسبت به دین مسیح و دین اسلام است. حالا کتابی مسیحی باشد یا یهودی فرق نمی کند در متن درس سیدنا الاستاد اسم یهودی برده شده است و جاثلیق که یهودی بود فرمودند که این دلیل ممکن است احتمال آن دلیل از روایت امام رضا به دست بیاید.[3]

 

نکته تکمیلی و تحقیقی

اما نکته تحقیقی که تحقیق این است که از اساس ادله استصحاب منصرف است از احکام اعتقادی. روایتاً و درایتاً، اما روایاتاً ادله استصحاب احکام شرعی را در ظرف شک بیان می کند و درایتاً احکام اعتقادی عبارت است از بحث معرفتی، بحث معرفتی یعنی تحصیل معرفت و یقین و شک اگر به وجود بیاید آنجا مسئله کامل نشده است مضافا بر اینکه اصل بحث معرفتی برای شاکله استصحاب خضوع نمی کند. چون بحث معرفتی که به حکم عقل قطعی است امرش دائر است بین اثبات و نفی یا هست و یا نیست، حکم قطعی معرفتی در حالت تردید نمی گیرد تا استصحاب بشود. مضافا بر اینکه ادله استصحاب انصراف دارد، اگر تنازل کنیم می گوییم حداقل شبهه مصداقیه است که تمسک عام در شبهه مصداقیه جا ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo