< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق در جریان استصحاب در احکام اعتقادیه

نکات مربوط به ثبوت

گفته شد که تحقق این تنبیه حکایتی است که مباحثه ای بوده است بین عالم شیعی و عالم مسیحی کتابی و گفته شد که جواب اصلی دو نکته است که با تحلیل سه شعبه پیدا می کند: نکته اول بحث اعتقادی و به عبارت دیگر نبوت یک کمال نفس است که موهبت الهی صورت گرفت و باقی می ماند و دست فناء در آنجا اثرگذار نیست. پس شک زمینه ندارد. و نکته دوم که از همین نکته اول منشعب می شود این است که از باب مثال نبوت باید با تعبد و تنزیل خضوع کند تا در قلمرو استحباب قرار بگیرد که چنین نیست نبوت با تنزیل و تعبد خضوع نمی کند یک واقعیت تکوینی است. نکته سوم این است که ما بگوییم استصحاب درباره نبوت جاری نمی شود.

 

سوال:

پاسخ: نبوت یک موهبتی است که پس از تحقق باقی می ماند و بعد هم به استصحاب یعنی به تعبد و تنزیل خضوع نمی کند. یک کمال نفس است حالا آن بحث خودش که نبوت موهبتی است یا استکمال است از سوی بشر و آن یک بحث بسیار مفصل و طولانی است اجمالش این است که نبوت موهبت الهی قطعا هست حالا این موهبت تفضلی است یا براساس اکتساب و عبودیت فرد است این بحثی است ما بالاخره ممکن است به این نتیجه برسیم که قابلیت ذاتی است و عبودیت مطرح است و موهبت هم هست. مسلک ما که جمع است اینجا می توانیم جمعی بکنیم. مثلا ما درباره نبوت پیامبر اعظم و ائمه اطهار سوال بشود که کس دیگر هم می تواند برسد «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ»[1] پس اینها تنها چرا رسیده اند و اگر کسی نمی رسد چرا برای کسی دیگری داده نشده است؟ سوال کلامی نسبتا دقیقی است و ما اینجا یک نکته داریم و آن این است که ما در این بحث رسیده ایم به اینجا که موهبت است خدادادی است اشکال چرا برای اینها داده و برای ما نداده، آن دیگر جای سوال ندارد «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ»[2] جواب: خدای متعال برای تنظیم امور بشر و هدایت کل وسائطی لازم داشته است این وسائط نه بشرند و نه ملائکه، به اصطلاح عوام یک ابزار کاری لازم داشته است خدا، واسطه بین خلق و خود برای هدایت این جور افراد آفریده، آفرینش اش جداست، صورت هماهنگی دارد به دلیل اینکه انس بگیرد اما کاری که لازم داشته است که خدا انجام بدهد ضرورت بوده است برای خلق عجیبی که ان پیامبر است و ولی و امام و می تواند واسطه فیض باشد بین خالق و مخلوق. گفتم که عالم مسلمان در برابر عالم کتابی گفت که نبوت حضرت عیسی استصحاب نمی شود که عالم مسیحی گفت استصحاب می شود. برای اینکه نبوت که به وجود آمد دیگر در قلمرو شک قرار نمی گیرد تا ابد آن نبوت است. تحقق خود نبوت، و بعد هم گفتیم که استصحاب در نبوت وقتی ممکن خواهد بود که نبوت به تعبد و تنزیل خضوع کند که استصحاب کارش تعبد و تنزیل است. نکته سوم هم این است که خود مسیحی ها یا عالم مسیحی که استصحاب را اعلام می کند از دو راه بیرون نیست: یا براساس نبوت خودشان یا براساس نبوت ما. یا برگرفته از نبوت خودشان یا برگرفته از نبوت ما، اگر برگرفته از نبوت خودشان باشد مستلزم دور می شود و اگر برگرفته از نبوت ما باشد خلف می شود. این بیان محقق خراسانی بود

 

اما نظر شیخ انصاری

اما شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه در جواب این سوال پنج تا جواب فرموده اند که دو جواب‌ آن واضح است که بیان کنیم که این دو جواب بهترین جواب هم هست طبق رای محققین. جواب اول این است که استصحاب برای مسیحی طبق شرائط استحباب باید در نظر گرفته شود، شرائط استصحاب این است که در ابتدای کار باید فحص و بررسی تمامی ادله انجام شود. پس از فحص و یاس آنگاه نوبت به استصحاب می رسد. مسیحی که فحصی نکرده و به یاس از دلیل قطعی دیگر در این باب نرسیده، ابتداء کار دست به استصحاب بزند اصلا زمینه ندارد و جا برای استصحاب آماده نمی شود. و اما جواب دومی که شیخ انصاری می فرماید در حقیقت این جواب مربوط می شد به خود مسیحی، یعنی فرد مسیحی اگر استصحاب بکند طبیعی است باید آن شیوه عملیات استصحاب را رعایت کند که فحص حتی الیاس است که این کار را نکرده و ابتداءً از استصحاب دم می زند که جای دم زدن نیست. و اما از دید مسلمانها و کسانی که معتقد به اسلام است ما می گوییم که ما مسلمانها و پیروان دین رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم اعتقاد به نبوت حضرت عیسی از کجا به دست آوردیم؟ ما که اعتقاد به نبوت حضرت عیسی که قبل از نبوت اسلام که نداشتیم، اعتقاد ما از طریق اخبار و آیات قرآن ما آمده است. بنابراین این یک واقعیت جدا از استصحاب است یقین قبلی نیست یقین به نبوت اسلام محقق شده پس از تحقق نبوت برای نبی خاتم در کتاب و سنت آمده که پیامبرانی بوده و حضرت عیسی بوده این اصلا با استصحاب مساسی ندارد. یقین اول به نبوت حضرت رسول است و انگهی یقین که به نبوت حضرت عیسی است از طریق اخبار قرآن و روایات است این یقین بعدی اخباری است و آن یقین اصلی اعتقادی است. جا برای استصحاب وجود ندارد. مسئله حکایت محاجه سید بحر العلوم با عالم مسیحی در ذی الکفل کنار کوفه با ردودی که سه تا رد بیان شد از خود سید و از محقق خراسانی و از شیخ انصاری. این مطلب تمام شد و جایی برای بحث ندارد. اما بعد از این به این مناسبت محقق خراسانی استصحاب را می فرماید که در احکام اعتقادیه هم جا دارد. محقق خراسانی در ورودی بحث می فرماید: استصحاب یک قانونی است که برگرفته از اطلاق و عموم و حداقل برگرفته از اطلاق بلکه از عموم، شامل احکام شرعیه و احکام لغویه و احکام اعتقادیه می شود. اما احکام شرعیه که معلوم شد و اما احکام لغویه مثال معروف را می فرمایند که کلمه «صعید» که در صدر نزول قرآن به معنای وجه الارض بود الان شک می کنیم که به همان معنا هست یا نیست تا حکمی بر آن مترتب کنیم و تیممی درست باشد به هر آنچه در روی زمین گفته می شود نه زیر زمینی. می فرماید: استصحاب می کنیم که همان حالت تا حالا باقی است. این استصحاب درست است.

استصحاب قهقرائی

اولا این را در ضمن بحث ها گفته ایم که این استصحاب در حقیقت عبارت است از استصحاب قهقرائی. و باز هم گفته ایم که استصحاب قهقرائی بالاتفاق در این مورد یعنی در مورد لغات اعتبار دارد. این دو تا نکته، نکته سوم هم گفتیم که این استصحاب قهقرائی مثبت می شود و با این استصحاب ثابت می شود که این صعید وجه الارض است و وجه الارض حکم نیست و لازم است و روی وجه الارض حکم شرعی می آید جواز تیمم. و جوابش این بود که گفته بودیم این استصحاب قهقرائی اعتبار خودش را از بناء عقلاء‌گرفته است و قاعده این بود که هر استصحابی که مدرک اعتبار آن بنای عقلاء باشد تعبد در کار نیست و عقلائی است. عقلائی که بود خود مستصحب و لوازم عقلی آن اعتبار دارد و قابل اثبات است.

 

سوال:

پاسخ: بنای عقلاء اعتبارش را از شرع می گیرد، بنای عقلاء تایید شرعی دارد. این یک مطلب کوتاهی بود نسبت به استصحاب احکام لغویه.

 

دو قسم احکام اعتقادیه

اما نسبت به احکام اعتقادیه در کلام مسائل اعتقادی دو قسم است: قسم اول این است که هم اعتقاد واجب است و هم عقد القلب واجب است که اعتقاد به معنای معرفت است و عقد القلب به معنای اعتقاد جوانحی است. مثل اصول عقائد، توحید و نبوت و امامت و معاد. که هم معرفت واجب است و هم عقد القلب واجب است. برای اینکه هرچند کلمه اعتقاد هر دو را پوشش می دهد هم معرفت را و هم عقد القلب اما عند التحقیق دو چیز است معرفت چیزی است و عقد قلب چیز دیگر. مثلاً گفته می شود که بعضی از علمای مسیح به پیامبری پیامبر اسلام آنچنان معرفت داشتند که مثل معرفت والد به ولد ولی اعتقاد نداشت. پس اعتقاد عقد القلب است که قلباً انقیاد و التزام قلبی به وجود بیاید. لذا هرچند گفتم که اعتقاد در دید ابتدائی هر دو عنصر را پوشش می دهد ولی پس از تجزیه دو مطلبی است که توضیح داده شد. این مطلب یعنی معرفت اصول عقائد به طور کامل هم معرفت و هم عقد القلب تعلیم و تعلمش واجب است به حکم عقل که در کلام گفته می شود وجوب عقلی صرف است و محقق خراسانی می فرماید عقلاً و شرعاً. به حکم عقل ضروری واجب است اعتقاد به توحید و نبوت و امامت و معاد و بعد از که علم واجب بود خود معرفت واجب است وانگهی عقد القلب هم واجب است که باید معتقد باشیم و بدانیم و کسب کنیم این معرفت را و التزام به این اصول هم واجب است. دو تا وجوب دارد قسم اول. در اعتقادات برخورده اید که شیخ انصاری هم اضافه می کند که ما در اعتقادات مان این مطلب را داریم که هر مکلفی باید مسائل اعتقادی را خودشان براساس علم و قطع به دست بیاورد و تقلیدی نیست باید از روی علم و تحقیق باشد. لذا این جزء قسم اول مسائل اعتقادی است که واجب است معرفت و واجب است عقد القلب. و این اصول پنجگانه اعتقادی است.

 

چهار نافذه و پنجره برای آگاهی

سوال این است که اگر تقلیدی نبود این مردم عوام که اکثریت قریب به اتفاق اینها بحث های عقلی و کلامی نخوانده اند اینها که برهان امکان و وجوب نخوانده اند اینها که اسد البراهین نخوانده اند اینها که برهان نظم را نخوانده اند اینها که برهان فطرت نخوانده اند پس از عقائد خبری ندارند این را چه کنیم؟ یک خطر بسیار بزرگی که سراسری است. جواب این است که بین خالق و مخلوق یک روزنه باز است و آن روزنه فطرت است آگاهی ها چند شعبه دارد به طور کل چهار تا شعبه دارد: پنجره عقل است و پنجره علم است و پنجره الهام است و پنجره فطرت. این پنجره فطرت عمومی است اختصاص به یک دسته ندارد همه دارند. شما در عمل می بینید یک عالمی که اصلا درس نخوانده راضی نمی شود که اعتقادش را از دست بدهد به قیمت تمام زندگی اش. حاضر است تمام زندگی اش را بدهد و اعتقادش را حفظ کند. که دلیل است که آن دل از راه فطرت یک ارتباط پیدا می کند. بنابراین بسیار راه ساده بلکه ما به این نتیجه می رسیم که بهترین راه برای معرفت حق در آخرین تحقیقات همین فطرت آدمی است بقیه را در حد برهان قبول می کنیم و این راه در حد ایمان است. لذا تقلید برای همین مسلمان هایی که این طوری بار آمده اند یک فحصی بکنید که چرا اینها معتقد محکم هستند؟ فطرت دارند، گرایش های زندگی شان روز به روز تبدل و تغیر پیدا می کند به انواع مختلف گرایش محکم و بعد هم انصراف اما از این باب نمی گذرد به این قیمت و به این استحکام هیچ دلبستگی در بین مردم پیدا نمی شود چون از عمق فطرت است. تا می گوییم خدا، عبادت خدا و توجه به خدا یک مرتبه می بینیم بچه سن نه درسی خوانده و نه چیزی دیده در روز عبادت می گوید خدایا من الان چگونه عبادت کنم که تو قبول کنی، عجب دلی است خدا می داند. خدا داده برای آدم. هیچ شائبه ای نیست، خودم تجربه کردم کسی بود یکی دو سال مانده به تکلیف برسد نمازش را همین طور می خواند یک مرتبه می رفت در غم و غصه خدایا اگر من مکلف بشوم آن نماز را بخوانم می شود نمازی را بخوانم که قبول کنی. دل پیامبر باطل است و عجب پیامبر خوبی خدا در اختیار ما قرار داده. بنابراین معرفت اصلی برای همه مردم از طریق روزنه فطرت است. درباره معرفت و اعتقادات فطرت دل بسیار موهبت بزرگ الهی است، ما نشانه های از فطرت می بینیم به وضوح هم می بینیم. یک ذره فکر لازم دارد. در مثال گفتم که یک آدم عادی یک برگ گل زیبا را ببینید رنگ دلپذیر، لطافت بی نظیر، عطر دل نشین تا گل را می بیند عجب زبیاست این زیبایی را از کجا آورده؟ فلسفه است که علت و معلولش را بیاورید و تناقضش را بیاورید، اگر تجربه کجا تجربه کردید؟ تقلید هم که نیست، آنچنان دقیق است که اصلا از عمق دل مقبول است. این را از کجا می گوید؟ یک تکمله اضافه کنید که این گل زیبا را به اسب نشان بدهید به گوسفند نشان بدهد می بیند که زیباست، چه می کند؟ اسب سمش را می گذارد روی آن و گوسفند می پرد از روی آن و توجه نمی کند. بشر است تا می بیند عجب گل زیبایی است و جذب می شود و نگاه می کند و لذت می برد پس معلوم است حیوانی که نیست خوردنی هم نیست. این لذت از کجا آمده است؟ روزنه ای است در باطن آدم که او می دهد. «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»[3] پس کارایی فطرت واضح است. از همین باب برای شما اهل علم وقتی فطرت تان را شکوفا کنید آن لذتی را که از سجده شکرا شکراً تعقب نماز صبح می برید و آن لذتی که از سجده عفواً عفوا تعقیب نماز عشاء می برید به لذائذ دنیا قابل مقایسه نیست. درک قطعی می شود درک فطری. بنابراین معرفت فطری بهترین معرفتی است و بهترین موهبتی است و این یکی از طرق معرفت الی الله است برای همه مردم. پس اعتقادات چهار راه دارد که یکی از راه هایش همین فطرت است. پس از که اعتقادات به وجود آمد اگر شک کردیم که اعتقاد بود و الان هم هست یا نیست یا حکم اعتقادی وجوب عقد قلب بود الان هم هست یا نیست استصحاب می شود و یا نمی شود بحثش ان شاء‌الله فردا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo