< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث در مفاد صحیحه اولی

متن را خواندیم و آنچه که شیخ انصاری و محقق خراسانی از این متن تلقی فرموده اند این شد که قضیه به نحو صغری و کبری به صورت شکل اول دربیاید و نتیجه اعلام بشود که عدم جواز نقض یقین به شک عنوان یک قاعده کلیه است. «المکلف له یقین فی وضوئه و حدث له الشک»‌ صغرای قضیه و کبرای قضیه «کل من کان له الیقین لا ینقض بالشک» و نتیجه هم قطعی. تا اینجا مطلب روشن شد

 

اشکال و جواب شیخ انصاری و محقق خراسانی

اما اشکال و جواب: شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه اشکالی دارند و آن این است که ما در صورتی می توانیم از یقین مطلق به دست بیاوریم و استفاده کنیم که الف و لام الیقین در «لا تنقض الیقین» برای جنس باشد اما اگر الف و لام برای عهد بود مفادش این می شود که این یقینی که درباره وضو دارید را نقض نکنید به شک. قاعده می شود قاعده استصحاب ولیکن مختص به باب وضو. در این رابطه می فرماید کلمه «الیقین»‌ با الف و لام هرچند اصل در الف و لام جنس است مگر اینکه قرینه ای داشته باشیم بر عهد. در «لا تنقض الیقین» قرینه داریم خود سوال از یقین به وضو در خود این صحیحه است. صدر صحیحه قرینه می شود برای ذیل یعنی یقین به وضو داشته مکلف. پس «لا تنقض الیقین» آن یقین به وضو را،‌ شیخ انصاری می فرماید: این احتمال بعید نیست که در «لا تنقض الیقین» الف و لام الیقین عهد باشد به قرینه ای که وجود دارد. اما همین جا رای شیخ را بدانیم، رای شیخ همین است؟ نه، شیخ در آخر این اشکال می فرماید: ظهور این صحیحه برای مطلوب قابل قبول نیست. مضافا بر نصوص دیگری که معاضدت می کنند نصوص دیگری می آید که آن نصوص درباره وضو نیامده که گفتم درباره نجاست و طهارت ثوب است صحیحه ثانیه و صحیحه ثالثه هم در مورد شک در رکعات بنابراین با معاضدت نصوص دیگر می توانیم برای این نص اول صحیحه اولی ظهور در اطلاق به دست بیاوریم اطلاق یقین که منظور از یقین یقین به وضو نیست بلکه مطلق یقین را به شک نقض نکنید. اما جواب اشکال از سوی محقق خراسانی: در برابر این اشکال شیخ محقق خراسانی قدس الله انفسهم الزاکیات می فرماید: این اشکال قابل التزام نیست که ما بگوییم «لا تنقض الیقین» اختصاص دارد به یقین به وضو و شک در ناقض وضو. برای اینکه تعلیلی که آمده است «فانه علی یقین من وضوئه و لا تنقض الیقین بالشک» این تعلیل یک تعلیلی است که اشاره دارد و ارتباط دارد با یک قاعده ارتکازیه. و آن قاعده ارتکازیه این است که در ارتکاز عقلاء است که یقین را با شک نقض نمی کنند. عموم تعلیل مناسبت دارد با اینکه ارتباط داشته باشد با قضیه ارتکازیه عقلائیه. اما اگر بگوییم که ارتباط دارد با قضیه معهوده یقین به وضو و شک در نقض حادث اگر قضیه شخصیه در نظر بگیریم می شود کبرا یا تعلیل مربوط به قضیه تعبدیه. ارتباط کبری با قضیه تعبدیه از اساس رکیک است و نامناسب است. و تعلیل با قضیه تعبدیه مرتبط بشود مناسبت ندارد. چطوری قضیه تعبدیه است؟ برای اینکه یقین به وضو و شک در ناقض از سوی شرع اعلام شده است که تعبدا به این یقین اعتماد کنید و به این شک اعتماد نکنید. درباره وضو به طور خاص عند العقلاء قاعده نیست به طور خاص قاعده تعبدیه است یک کبری و یک تعلیل ارتباط داشته باشد با یک قضیه تعبدیه اولا مناسبت ندارد و ثانیا شکل مصادره پیدا می کند. خود قضیه تعبدیه محل بحث است. بگوییم این قضیه معنایش این می شود که نقض به یقین وضو را مرتبط کنیم به شک در ناقض یعنی بگوییم که یقین به وضو به وسیله شک در ناقض نقض نشود برای اینکه یقین به وضو به وسیله شک در ناقض نقض نمی شود قضیه این جوری می شود. این جواب را فهمیدیم و محققین هم می فرمایند «و نعم ما اجاب» جواب خوبی است.

 

سوال:

پاسخ: نظر عرف فهم عقلاء‌است و سیره عقلاء رفتار عملی عقلاء است و ارتکاز عقلاء مطالب و موضوعات مرتکز در اذهان عقلاء است مثل سلامت در مبیع و مثل برابری در عوضین اینها نیاز به ابراز ندارد به ذهن ها مرتکز است از شروط ارتکازیه نام برده می شود. این قاعده هم در ذهن عقلاء مرتکز است خصوصیت ارتکاز دو چیز است: 1. در ذهن به طور محکم بدون تردید جا دارد، 2. ابراز و اظهار لازم ندارد رفتاری نیست ذهنی است در عمق ذهن ها جا افتاده است. دلیل اعتبارش را هم گفتیم.

 

موید و جواب ثانی

و اما موید: محقق خراسانی بعد می فرماید: «و یویده» منظور از موید می فرماید اخباری باب هست نصوص دیگری که در این باب داریم مدعا و مطلوب ما را تایید می کند که منظور از عدم نقض یقین به وسیله شک اختصاص به باب وضو ندارد ابواب مختلف در نصوص در قلمرو این قاعده ذکر شده است که نباید یقین را به شک نقض کرد. این موید همان مویدی است که شیخ انصاری روی این موید حساب می کند و اعلام می کند که دلالت صحیحه بر مطلوب کامل است. و جواب دوم: می فرماید: الف و لام الیقین قطعاً یا براساس احتمال قطعی الف و لام جنس است. عهد نیست چون عهد خلاف اصل است و الف و لام جنس مطابق اصل است لذا الیقین که الف و لامش برای جنس بود معنا این می شود که «لا تنقض الیقین بما هو یقین» بدون هیچ خصوصیتی و اضافه ای. یقین بما هو یقین مطلقاً نباید به وسیله شک نقض بشود. بعد می فرماید: اگر اشکال بشود که این الف و لام در اصل همان است اصل جنس است ولی قرینه برای عهد داریم نظر دارد به کلام شیخ. می فرماید: قرینه ای که اینجا وجود دارد این قرینه قرینیت ندارد تا بدانجایی که بتواند یقین را معهود درست کند قرینه معنایش این است قرینه درست این است که در جایی که قرینه حاکم شد ذوالقرینه را قرینه در اختیار خودش قرار می دهد در حوزه و نطاق خودش قرار می دهد. و اینجا معنا این نیست می بینیم الف و لام جنس با متن کاملا ملایمت دارد. در صورتی که الف و لام جنس در خود متن مناسب باشد پس قرینه قرینیتی ندارد نقش قرینه علی التحقیق این است که مناسبت و اختصاص می دهد به ذوالقرینه و خارج از آن را نامناسب اعلام می کند. بنابراین قرینه ای که اینجا هست قرینیت ندارد. به عبارت کوتاه قرینه گاهی به طور طبیعی ظهورش اقوی است بر ظهور عام یا بیان عام اما احیانا قرینه ظهورش در برابر ظهور عام اخفی است یعنی در حد پایین تر است در اینجا الف و لام که ظهور در جنس دارد ظهور اصلی آن اقوی هست از ظهوری که قرینه ذکر یقین به وضو در صحیحه آمده است. در تقدم خاص بر عام می گوییم که تقدم عام بر خاص از باب قرینه و ذو القرینه است. تعبیری دیگری هم داریم می گوییم تقدم خاص بر عام برای این است که خاص ظهورش اقوی است ولی ظهور خاص اقوائیتش ذاتی نیست می شود خاصی باشد در موردی ولی ظهورش اقوی نباشد. قرینه هم ظهورش ذاتی نیست نوعاً قرینه ظهورش اقوی است ولی می شود یک جایی ظهور خود متن قوی باشد. در اینجا الف و لام برای جنس یک ظهور قوی دارد که یک ذکر یقین به وضو به عنوان قرینه نمی تواند این ظهور لام در جنس را بشکند.

 

سوال: ملاک تشخیص اینکه این قوی است و این اقوی است چیست؟

پاسخ: جایی که در بحث اصول و استدلال یک گردونه صعب العبور هست ادعای ظهور و تشخیص ظهور است. درباره ادعای ظهور گفتم شرطش این است که آن ظهوری حاکم و حجت هست ظهوری است که بلا شبهه اهل فهم یا اهل خبره بالاتفاق آن ظهور را اعتراف کنند و ادعای خلاف ظاهری هم وجود نداشته باشد این ظهور حجت است اما اگر ظهوری است که یک ادعای خلاف ظاهری در مقابل وجود دارد یا این ظهور را بعضی ها اعلام و بعضی ها تردید می کنند این ظهور درست نشده است و اعتبار ندارد.

 

اثبات اقوائیت ظهور

اما اقوائیت ظهور به طور کل از دو راه استفاده می شود: از راه قاعده و از راه فهم اهل خبره. در جایی که از طریق قاعده استفاده شود این است که یک ظهور در لفظ که براساس وضع ظهورش را دارد در عین حال مطابق قاعده هم هست. این می شود اقوی. الف و لام جنس که وضعاً هم برای جنس وضع شده است مطابق اصل هم هست. اقوائیتش یکی از راه هایش این بود.

 

سوال:

پاسخ: درباره قرینه درباره الف و لام هر دو ظهور لفظی دارند. اصل ناشی شدن ظهور آن ظهور اصلی ظهور حاقی بود و یا ظهور وضعی که از خود وضع برخواسته است در برابر ظهور وضعی ظهور غلبه ای بود و ظهور قرینه ای. یک چیزی بر خلاف وضع و موضوع له استعمال می شود و غلبه استعمال ظهور می آورد و یا ظهور قرینه ای بود که یک قرینه ای می آید ظهور اصلی را به یک معنای دیگری منصرف می کند. الف و لام جنس هم مضافاً بر ظهور لفظی خود الف و لام وضع دارد وضعش برای جنس است. مضافا که وضعش برای جنس و عهد و استغراق هست وضع مشترکی دارد مضافا بر وضع یک اصلی هم پشتوانه دارد که اصل در الف و لام جنس است.

 

جواب سوم

می فرماید: جواب سوم این است که یقین ظهور ندارد بر اینکه متعلق یا مربوط به وضو باشد در خود سوال نه در کبری، کبری که کلمه وضو ذکر نشده در همان جا که می فرماید:‌ «فانه علی یقین من وضوئه»، خود یقینی که در آن جمله آمده است ظهور ندارد که منظور از همان یقین یقین به وضو باشد. برای اینکه جمله این است که «علی یقین من وضوئه» این «من وضوئه» می تواند قید باشد برای یقین که عهد می شود و اگر «من وضوئه» مربوط به یقین باشد قید برای وضو می شود و معهود یقین به وضوست. این گونه اگر بود درست است اما این معنا و این مطلوب ظاهر نیست. و اما قوت احتمال که تعبیر محقق خراسانی است می فرماید:‌ قوت احتمال این است که این «من وضوئه» مربوط به کل جمله باشد نه مربوط به یقین. «علی یقین» یعنی «علی» را هم داخل رابطه کنیم، رابطه بین «من وضوئه» و «علی یقین»‌ باشد نه رابطه بین یقین و «من وضوئه» تا یقین مقید بشود. اگر رابطه بین «علی یقین» و «وضوئه» باشد یقین مقید به وضو نمی شود. معنا این می شود که او مکلف بر وضوی خودش «علی یقین»‌ است. پس یقین مطلق شد. یقین مقید به وضو نشد. چون که «علی یقین» من حیث المجموع مرتبط شد با یقین. «علی یقین» که من حیث المجموع مرتبط بشود به یقین معنا این است که مکلف «فی وضوئه علی یقین»‌ پس یقین آزاد و بدون قید است پس اصلاً‌ در صدر هم یقین مقید به وضو نیست تا معهود بشود و الف و لام عهد بشود. در نهایت امر ایشان می فرماید: پس از اینکه ما به این نتیجه رسیدیم که «علی یقین»‌ مربوط بود با وضو نه خود یقین نتیجه اعلام می شود و آن این است که اصلاً در صدر صحیحه یک یقین مقید به وضو نیست بلکه یک یقین مطلق است و در ذیل هم قاعده کلی «لا تنقض الیقین بالشک» اشاره دارد به یک قاعده ارتکازیه. دلالت کامل است. مضافا بر اینکه در متنی که در کفایه الاصول آورده است «لا ینقض الیقین بالشک» بود که این احتمال این را داشت که مربوط بشود به آن مکلف شاک که شک در ناقض دارد. و انشاء و جمله خبریه در مقام انشاء بیاید. این احتمال وجود داشت اما بنده به مصدر مراجعه کردم که مصدر «لا ینقض» نیست بلکه مصدر «لا تنقض الیقین بالشک» هست در صورتی که «لا تنقض الیقین» باشد به طور کامل یک کبرا مستقیما برای زراره بیان می شود زراره سوال می کند از کسی که یقین دارد به وضو و شک در ناقض. امام می فرماید: او بر وضوی خودش بماند و یقینش را بهم نزند. حکم و موضوع تمام شد، یک کبری امام برای زراره فرمود و خطاب کرد و مخاطب شد زراره «لا تنقض الیقین بالشک» ای زراره به طور مطلق قاعده این است که یقین را به شک نقض نکنید. بنابراین در صورتی که متن «لا تنقض» باشد بلا شبهه جمله ها مستقل می شود صغری و کبری به طور مشخص شناسایی می شود صغری سوال سائل و جواب امام، کبری بیان کلی از سوی امام مستقیما خطاب به زراره. «یا زراره لا تنقض الیقین بالشک» مطلب تمام و دلالت صحیحه تا اینجا بر اساس تحقیق و دقت محقق خراسانی و شیخ انصاری و اضافاتی از ما کامل شد اما بیان محقق نائینی و سیدنا الاستاد فردا ان شاء‌الله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo