< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال به آیات در اعتبار برائت

اولین آیه که گفتیم معروف هم این است که استناد به آیه هفتم سوره طلاق بود که شرح داده شد و گفته شد که طبق نظر رأی محقق نائینی و سیدنا الشهید صدر دلالت این آیه بر اعتبار برائت تمام است فقط اشکال تصویر قدر جامع بود که گفته شد. تصویر قدر جامع براساس شرحی که محقق نائینی و سید الشهید دادند از آن مشکل هم بیرون آمدیم و نتیجه این شد که آیه «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا»[1] در اعتبار برائت دلالت دارد. و احیانا بعضی از اشکالات هم به صورت احتمالات تفصیلی باشد یا به صورت دقت در حاشیه آیات باشد.

 

تفسیر به رأی چیست؟

سوالی را مطرح کردند که درباره یک آیه به طور کل یا درباره آیه «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا» اگر احتمالات متعدد بود این احتمال تفسیر به رأی به حساب نمی آید یا از بین احتمالات یک احتمال را اگر بگوییم متعین است تفسیر به رأی نمی شود؟ آیه قرآن است یک مسئله عقلی یا عقلائی نیست تا ما آزاد باشیم خطر تفسیر به رأی پیش رو داریم. با این خطر تفسیر به رأی چی کار کنیم؟ تفسیر و فهم معنا دو قسم است: تفسیر به رأی و استفاده از آیات قرآن یا فهم معنا و برداشت از آیه دو چیز است. تفسیر این است که صاحب نظر یا صاحب رأی اعلام کند که معنای این آیه این است. تفسیر یعنی اعلام معنای حقیقی آیه از ژرفای آن بافت و شاکله آیه. این تفسیر است. اگر کسی یقین پیدا نکند یا ادله و مستندات کاملی نداشته باشد این گونه اعلام معنا خطر تفسیر به رأی دارد. اما اگر درباره یک آیه احتمالاتی بود احتمالاتی متصور بود ما باشیم و این ترکیب «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا» احتمال دارد حکم باشد و احتمال دارد مال باشد احتمال دارد فعل باشد. براساس ترکیب و معنای کلمه موصول و ملاحظه صدر وذیل در آیه این سه تا احتمال تصور می شود. تصور یا احتمالات ابتدایی قطعا تفسیر نیست. حالا می گویید آن احتمال متعینش چی می شد؟ پس این را که قبول کردید که احتمالات در حد و در سطح احتمالات از آیه می بینیم که این احتمال به ذهن می آید ما نمی گوییم که معنا این است تا تفسیر بشود. و بعد هم از این احتمالات سه گانه ای که در این آیه بود گفتیم حکم اگر اراده کنیم تنافی با مورد دارد، مال اگر اراده کنیم با صغری و کبری که در خود آیه تطبیق نمی کند و مستلزم تکرار می شود. احتمال متعین احتمال سوم است منتها باید یک قدر جامعی پیدا بشود که به این دو مورد که حکم و مال باشد پوشش بدهد. جامع هم پیدا کردیم از ذات حکم بود به تعبیر شهید صدر و انجام کار بود به تعبیر محقق نائینی و با تصویر جامع احتمال متعین شد. این احتمال را که در این آیه آوردیم ما می گوییم که لفظ دلالتش به این معنا متعین است. در بحث اصول ما از دلالت لفظ بحث می کنیم می گوییم دلالت در این حد هست. این دلالت متعین است. ما به وادی تفسیر نرفتیم ماییم و فقط این زاویه دلالت، دلالت را با آن شرح و توضیح می گوییم در این حد است. این خطر تفسیر به رأی هم ندارد. اولا از طریق احتمالات وارد می شویم و بعد ما دلالت لفظ را براساس قواعد ادب و ظهورات تنظیم می کنیم این نتیجه به دست می آید.

 

سوال:

پاسخ: تفسیر این است که یک مفسر اعلام کند معنای حقیقی این آیه این است این را ما از آیه درآوردیم. معناهای حقیقی این خطرات را دارد. اگر به نحو تفسیر باشد یا باید تفسیر درست باشد یا آن اشکال را قبول کنیم. اما اگر معانی مختلف براساس احتمالات اعلام می شود این احتمالات احتمالاتی است که از دلالت برداشت می کند. نمی گوید معنای واقعی این آیه این است که آن اشکال ندارد. اما نتیجه نسبت به آیه «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا» معلوم شد.

آیه پانزدهم سوره بنی اسرائیل

اما آیه دوم که عبارت است از آیه پانزده سوره اسراء خدای متعال می فرماید «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا».

 

کلام فقهاء در مورد آیه

این آیه را شیخ انصاری به عنوان آیه دوم محقق خراسانی می فرماید آیاتی که مورد استناد قرار می گیرد اظهرها ظاهرترین این آیات آیه پانزده سوره اسراء است. سیدنا الاستاد هم به این آیه استناد می کند. به طور اجمال و موجز این بحث رأی سیدنا الاستاد و محقق اصفهانی قدس الله انفسهم الزاکیات بر این است که این آیه دلالتش بر اعتبار برائت کامل است. محقق خراسانی و سیدنا الشهید صدر و شیخ انصاری بر این هستند که دلالت این آیه بر اعتبار برائت کامل نیست. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه این آیه را که ذکر می کند می فرماید که «اخبار علی أن الله تعالی لا یعذب أحدا حتی یستظهر علیهم الحجج».[2] تفسیر این آیه بسیار به نحو واضح این شد که خدای متعال بنده خودش را عذاب نمی کند و عقاب نمی کند و کیفر نمی کند مگر اینکه برای آنها احکام بیان شده باشد و حجت تمام شده باشد و احکام رسیده باشد. ببینید بعثت در اصطلاح شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه با بیان احکام مساوی است. چون که بعثت اگر بدون احکام باشد یک مفهوم تصوری می شود. بعثت واقعی این است بلکه گفته می شود که بعثت از معنای لغوی اش به معنای اصطلاحی منتقل شده است. منظور از بعثت خود آن اختیار و انتخاب پیامبر نباشد بلکه منظور از بعثت یعنی برای مردم پیامبر احکام خدا را بیان کرده است. بنابراین بین بعثت و بیان احکام از دید تفسیر اشکالی وجود ندارد. برای تایید مطلب شیخ طبرسی که هم فقیه است هم محدث است و هم ادیب. شاید در جمع مفسرین مفسر ادیبی مثل شیخ طبرسی بنده ندیده ام. شما در تفسیرش مراجعه کنید آیاتی را که توضیح می دهد اشعار ادبی پشتوانه اش هست با بسیار ادبیات بالا و بافت بدیع. یک مفسر ادیب و بلاغی بسیار قوی و سطح بالاست. که چند سال پیش از این یک جلسه بررسی تفاسیر اسلامی بین المللی برگزار شد ظاهرا در مصر بوده تفاسیری آنجا امتیاز آوردند و معرفی شدند از شیعه فقط تفسیر مجمع البیان بود که آن امتیاز را آورد و آن رتبه را کسب کرد که بسیار دقیق است. که شما هم می دانید که بین فقهاء هم لغت نامه المصباح المنیر معتبر است و در تفاسیر مجمع البیان تفسیر معتبر پیش فقهاء است. در این تفسیر شیخ طبرسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «قال الاکثرون من المفسرین و هو الاصح» پس رأی خود و صحیح ترین احتمال را هم در اول می گوید. «ان المراد بالآیه أن الله تعالی لا یعاقب احدا حتی تحقق البعثه فتختص الآیه بالبیان السمعی القولی».[3] این شد که این آیه دلالت دارد بر اینکه تا وقتی که خداوند بعثت را تمام نکرده است و احکام را برای مردم بیان نفرموده است کیفر و عقابی وجود ندارد و این معنای برائت است. تکلیفی که به ما نرسیده و بیان نشده مسئولیت و عقابی در پی ندارد و این معنای برائت است. بنابراین این آیه دلالتش بر برائت کافی است. حالا ممکن است به تفسیر مراجعه کنید ببین این را نگفت یا به رسائل را هم مراجعه کنید این را نگفت که شیخ انصاری و مفسرین به آن نکته اشاره کرده است. این آیه که می فرماید «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا». در این آیه دلالت دارد فقط بر اینکه تا بیان نقلی نرسیده است نسبت به فروعات مکلف در معرض عقاب قرار نمی گیرد اما این آیه دلالت ندارد بر اینکه در مورد عقائد تا پیامبر نیامده مردم معاقب نیستند. آن مسئله جدایی است. این آیه نسبت به عقائد کار ندارد و عقائد بعثت بشود یا نشود. خداوند پیامبر درونی برای انسان داده، فطرت داده است، عقل داده است باید بروند واجبات عقیدتی شان را کامل کنند که نیاز به بیان نقلی ندارد. اگر هم کسی بگوید که بیان نقلی لازم است که تاکید بشود آن از باب تاکید است. به اصل مطلب دخلی ندارد ما باشیم و این آیه و این دو تا تفسیر معتبر دلالت آیه تا اینجا کامل شد که تا وقتی که بعثت یعنی بیان احکام نیامده است مردم یا مکلفین در معرض عقاب نیستند و استحقاق عقاب ندارند و این معنای برائت است، برائت استخراج شده از همین متن قرآنی است.

 

سوال:

پاسخ: معرفت دو مرحله دارد اصل معرفت شکی نیست که واجب است. منظور از آن معرفتی که در آن روایت آمده معرفت صفات است نه معرفت ذات.

 

سوال:

پاسخ: در اصول عقائد قطع وجدانی تحقیقی لازم است نه باور تقلیدی. آن قطع ها یک باور تقلیدی و تلقینی است. در اصول عقائد باور تحقیقی واجب است که در اول توضیح المسائل می نویسد که اعتقادات تقلیدی نیست. و اما آنهایی که دسترسی ندارند طبق قوانین اصولی ما در تقسیم بندی قرار می گیرند بین قاصر و مقصر که اکثریت مقصرند و قاصر خیلی اندک اند. اگر قاصر بود طبق اعتقادات ما یک مرحله امتحانی برایشان قرار می گیرد. چون که الان مستقیم که بعد از مرگ که آدم نمی رود آن مقصد و منزل مقصود آخر، بعد از مردن هم راه طولانی زیادی است. آنجا هم عقباتی هست، ثوابی هست، امتحانی هست، کاری هست، درست شدن هایی هست. قصّر در آن وادی هستند که این اجمالش بود. از لحاظ تفسیر دیدیم مطلب تمام و دلالت کامل. پس آراء فقهاء که گفته شد از منظر تفسیر معتبرترین تفسیر تبیان و مجمع البیان که مجمع البیان را که مطالعه کنید بحث هایش را می کند شرحش را می دهد تفسیر و میدان داری می کند ولی بعد یک متن هایی دقیقی از تبیان نقل می کند. بنابراین روح مجمع البیان تبیان است. در همین تفسیر آیه که گفتم برای شما در انتهای امر متن یک خطی تقریبا از خود تبیان نقل می کند.

 

آرا ء صاحب نظران

شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه که اولین فرد از صاحب نظران بعد از تطور نسبت به این آیه استناد و استدلال داشته اند می فرماید: من الآیات آیه «مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا». می فرماید این آیه دلالتش به این صورت است که یا بعثت کنایه است از بیان احکام که می فرماید خدای متعال که ما عقاب نمی کنیم مردم را مگر که بعثت صورت بگیرد که بعثت کنایه از بیان احکام است. مثال می زند مثلا اگر کسی منتظر دخول وقت باشد می گوید من اینجا نشستم «لا ابرح حتی یوذًّن». منتظر دخول وقت است ولی وقت نمی گوید، می گوید اذان، اذان کنایه از وقت است. بعثت کنایه از بیان احکام است. و یا اینکه بعثت خودش بیان لفظی است، معنای واقعی بعثت بیان لفظی است. احکام را برای مردم بیان می کند در برابر بیان عقلی که خود عقل و فطرت و الهام است. سه زاویه از باطن آمده و سه زاویه ظاهر است. ظاهر پیامبر و امام و نائب خاص امام. سه نافذه باطنی عقل و فطرت و الهام. در مجموع آیه تقریب استدلال تا این حد هست. اما می فرماید که دلالت این آیه به مطلوب کامل نیست. اولین اشکالی که در کتاب رسائل ابتدای بحث برائت نسبت به این آیه مطرح می فرماید این است که این ساختار «ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ» صیغه ماضی است حکایت است که خدای متعال در طول تاریخ گذشته که مردم مشمول عذاب دنیوی الهی شده اند از قضیه عاد و ثمود بگیرید تا قضایای دیگر. اینها اعلام فرموده اند که ما عذاب نکرده ایم آنها را که می شود تقریبا در اصطلاح ادبیات فارسی ماضی نقلی، ما آنها را عذاب نکرده ایم قبل از بعثت. عاد و ثمود آمد تا ناقه را پایش را قطع کردند پیامبر بعثت انجام شد بیان کامل شد بعد از اتمام بیان ما عذاب فرستادیم. «مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» عذاب و عقاب ابتدائی در کار نبود. بنابراین این آیه که دلالتش بر عدم عذاب و عقاب قبل از بعثت هست یک حکایت و یک تاریخ است. صیغه و هیئت و شاکله ادبی اش هم شاهدش است «کنا» صیغه ماضی از افعال ناقصه است بنابراین دلالت بر مطلوب ندارد. مطلوب ما این است که آیه بفرماید که خداوند عذاب نمی کند به هیچ وجه، هیچ گاه و هیچ زمانی دنیوی و اخروی و اصلا عقاب نمی کند کسی را مگر اینکه بعثت صورت بگیرد و بیان احکام انجام بشود. این اشکال را ایشان در حد مستحکم بیان می کند که گویا اشکال جواب ندارد. دلالت این آیه بر مطلوب کامل نیست. در نتیجه اشکالی که ایشان دارد مربوط می شود به دلالت آیه بر همین معنای برائت منتها نسبت به زمان گذشته. این به درد ما نمی خورد که به وسیله آن اعتبار برای برائت ثابت بکنیم. این اشکال اول، اشکال دوم را محقق خراسانی مطرح می کند که می فرماید: ملازمه بین نفی تعذیب و استحقاق وجود ندارد. بدانیم که ضابطه برائت نفی استحقاق است و ضابطه احتیاط وجود استحقاق عقاب است. نفی استحقاق عقاب ضابطه برائت است و ثبوت یا وجود استحقاق عقاب ضابطه احتیاط است. ما در بحث خودمان برائت را که می خواهیم ثابت بکنیم یک منظوره نیست و دو منظوره است. باید برائت را طوری ثابت بکنیم که احتیاط را نفی بکند. اما اگر برائت را در یک حدی اثبات بکنیم که دلیل و قدرت احتیاط را در مقابل زنده باشد هدف ما حاصل نشده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo