< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظر محقق خراساني در دلالت آيه ايمان

محقق خراساني قدس الله نفسه الزكيه اين آيه را در جمع آيات مورد استناد ذكر مي‌كند و تقريب استدلال شبيه همان تقريبي است كه شيخ انصاري فرموده بود كه پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم تصديق مي‌كند مومنين را، معناي تصديق مومنين يعني خبر و قول‌شان قبول مي‌فرمايند كه تصديق با قبول مصداقا مي‌تواند يكي باشد، تصديق قبول است و قبول تصديق. و از اين آيه استفاده مي‌شود كه بايد خبر و اخبار مومنين تصديق شود و قبول گردد و قبول شدن و مقبول بودن خبر يعني حجيت خبر. خلاصه تقريب اين بود. محقق خراساني تقريباً‌ با سبك و سياق رسائل اين استدلال را نقد مي‌كند مي‌فرمايد: اولا در اين آيه آمده است كه پيامبر اذن است، اذن به معناي سريع القطع است، سريع القطع ترجمه از يك تعبير فارسي است، خوش باور و زود باور. محقق خراساني زودباور را ترجمه كرده است به سريع القطع مشابه خاصي در زبان عربي نداريم، ترجمه شده است به سريع القطع. مي‌فرمايد سريع القطع مطلبي است و كسي كه آخذ به قول مخبر است مطلب ديگري است. سريع القطع است نه آخذ به قول مخبر. مدعا اين است كه آخذ به قول مخبر باشد آن تعبير براي ما مفيد و مثمر است. سريع القطع باشد چه ربطي دارد به حجيت خبر؟ اين اولاً، و ثانيا پس از كه گفتيم تصديقي در كار است منظور از تصديق در اينجا به معناي ترتيب جميع آثار نيست تا حجيت خبر ثابت بشود.

 

چهار قسم تصديق

استادنا العلامه شيخ صدراي بادكوبي قدس الله نفسه الزكيه در شرح اين مطلب مي‌فرمايد: تصديق چهار قسم است: قسم اول تصديق وجداني است كه انسان با تتبع و مراجعه و دقت برسد به كشف يك حقيقت و واقعيت آنگاه تصديق وجداناً محقق مي‌شود اين قسم اول، و جميع آثار هم به طور طبيعي مترتب مي‌شود. قسم دوم تصديق تعبدي است از باب دستور شرع و از باب معاشرت و عشرت اين است كه انسان هر كلامي را كه از مسلماني بشنود حمل بر وجه حسن بكند نه بر وجه قبيح. اين تعبدي است دستور است يا سيره، مذاق شرع يا عمومات يا استفاده از سيره پيامبر و اهل بيت. در هر صورت براي ما يك امر تعبدي اين شده است كه فعل و كلام مسلمان را حمل بر حسن بكنيم در برابر قبيح. اين تصديق دوم ابهام دارد و اجمال دارد كه حمل بر حسن كردن آيا ترتيب آثار هم دارد در پي يا ندارد. از اين جهت وضعيت روشن نيست فقط حمل بر حسن است. كه تا صحبت كند حمل بر زشتي و ناروايي نشود. قسم سوم تصديقي است كه از باب تعبد است اما به اين معناست كه ترتيب آثار مثبت و نافع براي مخبر داده شود. مخبري كه خبري را نقل مي‌كند فقط ترتيب آثار مثبت و نافع نسبت به شخص آن مخبر در نظر گرفته شود. و آثاري كه ضرر به ديگران داشته باشد ترتيب داده نشود، تفكيك بين آثار به عمل بيايد. قسم چهارم تصديق عبارت است از تصديقي كه در ضمن قبول قول مخبر تمامي آثار بر خبر مترتب بشود، اثر مثبت است ايجابي است براي مخبر يا سلبي است براي خود مخبر يا براي غير.

 

سوال: چه فرقي با قسم اول دارد

پاسخ: قسم اول تصديق وجداني است، قسم دوم تصديق تعبدي است و اين قسم تعبدي است منطبق است به خبر. آن قسمي كه تصديق وجداني بود نتيجه تحقيق يك محقق بود از طريق يك خبر نباشد، خبر، شواهد و قرائن. اولي اين است كه درباره تصديق اشتراك دارد، اولي يك محقق خودش مي‌رود تحقيق مي‌كند از طريق خبر، قرينه،‌ شاهد و بينه و دليل عقلي تا اينكه تصديق وجداناً برايش محقق بشود يعني بگويند اين مطلب وجدانا واقعيت دارد. دومي تعبد است كه به سبك و سياق حجيت خبر تطبيق مي‌كند. خبر شنيده‌ايد كه تعبد مي‌گويد حمل كنيد بر صورت حسن نه بر صورت قبيح. در اين صورت كه تعبد آمد راه براي حجيت خبر هموار مي‌شود منتها دو قسم است: قسم اول تفكيك در ترتيب آثار بود كه به درد حجيت خبر نمي‌خورد، قسم سوم ترتيب جميع آثار كه اين صورت درست همان اثبات حجيت خبر است. بعد از كه چهار قسم تصديق براي ما شرح داده شد محقق خراساني مي‌فرمايد اين تصديق عبارت است از تصديق شماره سوم كه تصديق تعبدي كه داراي آثار محدود است همه آثار بر آن خبر مترتب نمي‌كنيم. محقق خراساني مي‌فرمايد: منظور از تصديقي كه در اين آيه آمده است تصديق به معناي سوم است يعني قبول خبر و ترتيب آثاري كه فقط نفع مي‌رساند مخبر را و به به ديگر مومنين ضرري وارد نمي‌كند. مثلاً اگر كسي مخبري بگويد كه زيد سرقت كرده است اينجا ترتيب همه آثار اين مي‌شود كه هم قول مخبر تصديق بشود هم عنوان و فعل سرقت براي زيد احراز و ترتيب اثر داده شود. اما اگر تفكيك بود گفت زيد سرقت كرده است مي‌گويد سرقت كرده است شنيديم اما ترتيب اثر ديگر كه زيد را سارق بدانيم و حكم سرقت را بار كنيم مترتب نمي‌شود. اين در حد مدعا است الان بايد ما دليل اقامه كنيم كه منظور از تصديق تصديق به معناي سوم است.

 

شواهد بر اينكه ما نحن فيه از قسم سوم است

دليلي كه اقامه مي‌كنند از اين قرار است گفته مي‌شود كه شواهدي در اين رابطه داريم كه منظور از تصديق به معناي سوم است كه از اين قرار است، شاهد اول اين است كه در آيه قرآن كه آمده است «يصدق للمومنين و يصدق لله» خود اين نحو تصديق اعلام مي‌كند كه بايد تصديق فقط به نفع مخبر باشد چون در آيه مي‌فرمايد «خير لكم» اگر تصديق فقط نسبت به آثار ايجابي مربوط به مخبر نباشد «خير لكم» معنا ندارد. چون اگر تمام آثار را مترتب بكنيم خبر از شرب خمر داده، حد و شلاق بخورد «شر له»، «خير لكم» نمي‌شود. پس شاهد اول كه «خير لكم» در اين تصديق است براي همه يعني شما و كساني كه طرف باشند، و اين تعبير تطبيق نمي‌كند مگر با تصديق به معناي سوم. شاهد دوم همان مطلبي بود و تفسيري بود كه در تفسير عياشي آمده بود كه فرموده بود «لأنّه كان للمومنين روفا رحيما» اين روف و رحيم كه درباره پيامبر به كار رفت معنايش اين است كه خبري كه شما نقل بكنيد با رأفت و مهرباني برخورد مي‌كند برخورد پر عطوفتي دارد يعني آنچه كه به نفع مخبر است آن اثر مترتب است. كه اثري كه به نفع مخبر است همان قبولي ابتدائي است و همان رد نكردن است و همان پذيرش است كه حرفش را پذيرفته‌ايد اين اثري است به معناي مخبر. و شاهد سوم كه نمّام در آن حديث كه آمد در تفسير قمي كه نمّام كه خبر را مي‌برد براي منافقين در آنجا نهايت امر اين شد كه حضرت رسول قول نمام را هم رد نكرد و جمع بين قول خداي متعال كه گفتيم نمام است و بين قول نمام كه گفت من نمام نيستم جمع بين متنافيين است آن هم در برابر قول خدا. تفسير قمي مي‌فرمود كه مورد براي اين آيه ايمان كه «يصدق لله و يصدق للمومنين» كه درباره پيامبر آمده مورد اين بود كه منافقي نميمه مي‌كرد خبر را مي‌گرفت از پيامبر براي منافقين مي‌برد. خداي متعال فرمود به پيامبر كه اين نمام است، پيامبر آن فرد را خواست آن فرد آمد گفت من نمام نيستم پيامبر قبول كرد. چگونه مي‌شود كه خداي متعال از خود خدا بشنود توسط جبرئيل كه اين نمام است و بعد از نمام بشنود كه من نمام نيستم هر دو را قبول كند امكان ندارد امكانش به اين صورت است كه منظور از اين تصديق و قبول كردن حرف نمام آن تصديق به معناي سوم كه فقط فعلاً حرف‌ات را رد نكردم.

 

سوال: آيه «يومن بالله و يومن للمومنين» يكي با باء و يكي را با لام.

پاسخ: گفته شده بود كه بالله و لله فرق مي‌كند بعد سيدنا فرمود كه اين وضعيت ادبياتش اين است، در معنا فرق نمي‌كند. از جهت بالله و للمومنين همان ساختار انشاء قواعد عربي است كه آنجا بايد بالله بيايد و آنجا هم بايد للمومنين بيايد كه در معنا فرق نمي‌كند كه شيخ انصاري فرموده بود كه ممكن است از اين جهت هم بگوييم تصديق بالله مي‌شود تصديق به معناي كامل و للمومنين مي‌شود تصديق به نفع مومنين. حروف كه گفته مي‌شود براي نفع است يا براي ضرر است لام براي نفع و علي براي ضرر، اين حرف اصلاً اساس ندارد. حروف وضع شده فقط براي ربط، له و عليه كه اينها را استفاده مي‌كنيم از قرائن است و هيچ ربط به اصل وضع حروف ندارد. لذا حيّ علي خير العمل مگر براي ضرر است؟ بنابراين له و عليه كه اصطلاح شده است بگوييد يك غلط مشهور است كه وضع حروف فقط براي ربط است و نفع و ضرر از قرائن استفاده مي‌شود با اين قاعده كلي مطلب تمام شد و جواب آن بالله و للمومنين است فقط حرف ربط است و مناسبت تعدي و مناسبت بلاغت و سبك بيان گاهي مي‌طلبد با باء بيايد و براي بالله سبك بلاغت مي‌طلبد بالله بيايد و براي مومنن سبك بلاغت مي‌طلبد كه للمومنين بيايد در معنا فرقي ايجاد نمي‌كند. نتيجه اين شد كه دلالت آيه 61 سوره برائت كه «يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» تحت عنوان آيه ايمان بر حجيت خبر كامل نيست.

 

نظر سيد الخوئي

سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه درباره اين آيه پس از كه تقريب را با همان سبك و سياق محقق خراساني و شيخ انصاري ذكر مي‌كند منتها با سبك آسان سازي كه تقريب اين است كه «يومن» كه «يصدق» است «يصدق للمومنين» در حقيقت «يقبل قول المومنين» يعني حجيت خبر. بعد از كه تقريب گفته شد كه «يومن»، «يصدق» باشد و «يصدق»، «يقبل» باشد حجيت خبر تمام باشد. با اين تقريب مي‌فرمايد استناد به اين آيه درست و كامل نيست. براي اينكه اولاً قبول كردن قول مخبر با ترتيب آثار ملازمه ندارد حجيت خبر آن است كه ترتيب آثار داده شود اما فقط يك قبولي با اصل حجيت خبر فاصله دارد، حجيت خبر يعني ترتيب آثار و قبولي يعني عدم تكذيب. و نكته اصلي اين است كه مي‌فرمايد اين متن آيه و اين حديث محمد بن فضيل و آن حديث صحيحه زراره همه اينها بيان گر يك حقيقت ديگري است و آن عبارت است از بيان حكم اخلاقي، مي‌خواهد اخلاق را بيان كند حقيقتش هم مدح پيامبر، پيامبر كه داراي خلق عظيم است وصف خلقي‌اش «يومن بالله، يصدق الله و يصدق المومنين» همه را تصديق مي‌كند، تصديق يعني قبول و يعني تكذيب نمي‌كند. كسي نيامده پيش پيامبر حرفي بزند كه پيامبر بداند اين كذاب است پيامبر گفته باشد كه تو دروغ مي‌گويي. براي عرفاء گفته مي‌شود كه بعضي از عرفايي كه از اهل مكاشفه است كسي مراجعه مي‌كند به‌اش چه مي‌شود مي‌گويد تو آدم بشو نيستي، اگر اين نسبت درست باشد، پيامبر سيره‌اش اين نبوده است. به كسي روبرو نمي‌گفته است كه تو كذابي يا منافقي يا فاسقي. اين تعريف و تمجيد از جنبه اخلاقي پيامبر است. «يصدق لله و يصدق المومنين» مويد مطلب هم اين است كه در آن حديثي آمده است حديث محمد بن فضيل كه اگر از يك مومني يك حرفي را شنيديد گفت كه من مثلاً درس مي‌خوانم اگر عده كثيري آمد گفت اين درس نمي‌خواند قاعده اخلاقي اين است كه حرف خودش را قبول كنيد و حرف ديگران قبول نكنيد. اگر گفت «اذا شهد عندك خمسون قسامه و هو قال لم افعل فصدقه و كذبهم» خمسون قسامه را تكذيب كن و آن مومن را تصديق كن.[1] اولا نكته اخلاقي‌اش اين است كه خود مومن عظمتش چقدر بالاست، قولش چقدر ارزش است كه رد نكنيم. حجيت خبر نيست، يك مومن يك حرفي بزند تصديق بشود و اگر پنجاه نفر بيايد برايش بزند گوش ندهد. و اين خمسون قسامه مدلول مطابقي‌اش مراد نيست، چون هم بحث اخلاقي است و هم خمسون قسامه در فقه اينجا به كار نمي‌رود. خمسون قسامه جايي است كه دعواي قتل باشد بعد دعواي قتل لوث شده باشد آنجا خمسون قسامه مي‌آيد اينجا جاي خمسون قسامه نيست. اين خمسون قسامه تعبير مبالغه‌اي است كه اگر كار به اين حد فرض هم بشود قبول نكنيد. اگر گفتيم تعبير اخلاقي است و كار تا به اينجا كشيده شد معنايش اين است كه ما مي‌بينيم سيره پيامبر، سيره اهل بيت و ائمه هم همين بوده. به روي مردم حرفي از تكذيب نمي‌زند و يك تصديق ابتدائي است و يك درسي است از اخلاق، «صدقه و كذبهم» به اضافه اينكه نمامي كه آمد آن نمام حرفش در برابر حرف خداي متعال به عنوان تصديق واقعي امكان ندارد.

 

جمع بندي استدلال به آيه ايمان

جمع بندي بحث درباره تصديق اين آيه كه مي‌فرمايد: تصديق مومنين از سوي پيامبر طبق آيه قرآن اعلام شده است و نتيجه آن حجيت خبر مي‌شود با استفاده از بيانات اعاظم ثلاث شيخ انصاري و محقق خراساني و سيدنا الاستاد قدس الله انفسهم الزاكيات و با توضيحات مي‌گوييم جمع بندي اين است كه تصديق داراي دو مرحله است مرحله اول قبول در ابتداء به معناي عدم تكذيب يعني به روي‌اش برنگردانيد و برخورد تند نكنيد اين يك شيوه اخلاقي است. اينجا منظور همين مرحله اول تصديق است كه تكذيب نشود و مرحله دوم تصديق ترتيب آثار است كه با شواهد و قرائن از اين آيه استفاده مي‌شود كه منظور از تصديق ترتيب آثار نيست. پس مطلب كامل شد دلالت آيه «يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» نسبت به حجيت خبر تمام نيست. ان شاء الله استناد به نصوص در جهت اثبات حجيت خبر جلسه بعد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo