< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 توضيح تكميلي آيات استدلال شده قائلين به جبر و اختيار
 توضيح تكميلي درباره آيات مورد استدلال جبري و اختياري. گفته شد كه آيات به دو دسته هستند: دسته اول آياتي هستند كه طرفداران مسلك جبر به اين آيات استناد مي كنند.
 جمع بين آيات
 از اين آيات به عنوان برجسته ترين موارد چند مورد را ذكر كرديم كه عبارت بود از آيه شماره 30 سوره دهر «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه‌» و آيه شماره 49 سوره يونس «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‌ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللَّه» و همين طور آيه 24 سوره كهف كه گفته شد و شرح هم داده شد كه اينها دلالتشان بر اين است كه مشيت انسان مسخر مشيت الهي است اما افعال براساس مشيت و اراده خود مكلف انجام مي شود. آيه بعدي شماره 93 سوره نمل كه خداي متعال مي فرمايد: «إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاء» كه استدلال مي شود از اين آيه، مقهوريت و مجبوريت استفاده مي شود يعني بشر مقهور است حتي حضرت رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلم هدايت را به طور كامل انجام نمي دهد بلكه هدايت كامل دست خداست. شبهه جبر يا تاييد بر جبر دارد مضافا بر اينكه اين آيه يك سوالي هم دارد كه پيامبر يعني نستجير بالله توان هدايت را نداشت و هادي مردم نبود و قرآن هدي للعالمين است و پيامبر هدي للعالمين است، اين آيه چه مي شود؟ از طرفي هم آيه ديگر مي فرمايد: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد» كه تفسيرش درباره امام اميرالمؤمنين عليه السلام است و صفت هدايت درباره حضرت رسول بالاولويه است و پيامبر هادي است و شكي در آن نيست. از سوي ديگر يعني از جانب مقابل آيه مي گويد: «انك لا تهدي من احببت». جمع بين آيات تفسير موضوعي است. سبك تفسير موضوعي اين است كه آيه هايي كه در يك موضوع مثلا در موضوع هدايت بحث مي كند، كل كلمه و متصرفات و مشتقات هدايت را جمع كنيد و كنار هم قرار دهيد، مي بينيد مطلب به دست مي آيد. تفسير موضوعي يكي از نكاتش اين است كه خودش مطلب را مي دهد. آنكه شنيده ايد «القرآن يفسر بعضه بعضا» يكي از جاهاي كه نشان مي دهد در تفسير موضوعي است. اينجا «لكل قوم هاد» هست و «انك لا تهدي من احببت» را آورديم و بعد مي بينيم كه از يك سو پيامبر قطعا هادي است و از يك سو هم خدا در اين آيه مي فرمايد: لا تهدي.
 دو مرحله هدايت
 با جمع اين دو جهت مي رسيم به يك حقيقتي كه اينجا استفاده مي كنيم، آن حقيقتي كه ما در بحث هدايت داريم و در فلسفه و منطق هم گفته شده و تحقيقات هم آن را نشان مي دهد اين است كه هدايت دو مرحله دارد: 1. ارائه طريق، 2. ايصال الي المطلوب. بنابراين پيامبر كه هدايت مي كند ارائه طريق است و همان كافي است و خداي متعال كه در اين آيه مي گويد، ايصال الي المطلوب است و دست خداست. اين آيه هم توضيحش معلوم شد و حد دلالت بر مدعا روشن شد. آيه بعدي كه گفته بوديم و باز هم شرحش مناسب هست، آيه شماره 20 سوره آل عمران «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء»، مشيت خداست كه عزت به مشيت و اراده خداست و ذلت به مشيت و اراده خداست، پس متعلق مشيت خدا عزت و ذلت انساني است. مشيت است كه حاكم و قاهر است و اين دلالت بر اين مي كند كه اختياري در كار نيست و مشيت قهار است. درباره اين آيه با يك تصور بسيار كوتاهي مي توانيم راه حل مسئله را به دست بياوريم و ببينيم كه اين آيه اصلا دلالت بر جبر ندارد.
 نكته: قدرت خدا با اختيار انسان سر جاي خودش باقي است
  ديروز گفتيم كه خدا اراده را، در اختيار بشر داده اما قدرت مطلق خدا و قدرت نامتناهي خدا سر جاي خودش هست و مي تواند بعضي از جاها بدون اراده انسان، يك كاري را مستقيما انجام بدهد كه «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‌» منطبق به اين توضيحي كه دادم، هست. و اينجا هم آنچه آمده است اين است كه اولا اين مشيت تعلق به افعال ندارد و تعلق به عزت و ذلت دارد. ما مي خواهيم بگوييم افعال مختار و مقهوره نيست و اينجا اراده تعلق به عزت و ذلت دارد نه به افعال‌، اين يك، 2. چندين مواردي را خدا تعيين كرده است كه اين فقط كار ويژه ماست و از دست شما بيرون است، يكي از مواردي كه تعيين شده و نص و آيه قرآن و تجربه هم هست عزت و ذلت است. عزت و ذلت دست خود آدم نيست. شما فاضل مي شويد و محقق و مؤمن بالله ولي از جمع مي بينيم بعضي ها به قلب مردم نفوذ دارند. عزت يعني سلطه در قلوب يعني يك طور غير طبيعي خودش را نشان مي دهد و موهبت خاص الهي است. خيلي ها قصد كرده اند و كساني كه قدرت دارند در دنيا، تلاش مي كنند كه به عزت برساند، قدرت مندان دنيا به عزت برساند اما نمي رساند. اما يكي از نمونه هايش مراجع تقليد است كه هرچه بعضي از افراد جاهل نسبت به بعضي ها تبليغات سوء بكند اما عزتش را دارد. مثلا از آقاي بروجردي تا امام خميني. آقاي بروجردي الان لفظش هم عزيز است كه اين «تعز من تشاء» و عزت را خدا مي دهد. بنابراين اولا اين مشيت متعلق به عزت و ذلت است نه به افعال. ثانيا: اين مواردي است كه خداوند فقط كار مخصوص خودش اعلام مي كند. اين دسته از آيات كه گفته مي شد، استفاده شود از اين آيات مسلك جبر، ديديم كه هيچ يكي از اين آيات دلالت بر مسلك جبر ندارد.
 سوال و جواب: كساني مثل صدام كه كل دنياي تسنن عربي مي پرستيدند و قدرتش در منطقه هم يك هيولا بود كه اين بايد عزتش مي ماند اما ديديم كه آنكه ايمان به خدا ندارد و شما و خودتان و مردم پشت سرتان هرچه صدام را ببرد بالا، «تذل من تشاء» كسي كه خدا بخواهد ذليل كند، اينگونه است. هرچند مربوط به افعال مي شود و خلاف عدالت كه خدا انجام نمي دهد. اما ظاهر امر اين بود كه قدرت و محبوبيت وجود داشته و به اصطلاح غرور و توانمندي ظاهري نظامي هم در حد بالا كه خودش را در دنياي بشر از خود بالاتر كسي را قبول نداشت و اطمينان هم داشت. كل كشورهاي عربي هم سني ها هم اينگونه بودند غير از بعض كشورهاي اسلامي و شيعيان. اما ديديد كه خدا ذليل كند چه مي شود و ذلت بالاتر از آن مي شود، «تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير».
 سوال و جواب: كار خدا بدون يك منشأ كه نيست و خدا خلاف عدالت كه نمي كند. خدا كه نگفته است كه بدون دليل ذليل مي كند. يك تحقيق ميداني بكنيد كه تمام دنيا مي گفتند عزيز، پس اين را كي توانست ذليل كند و امكان نداشت، با يك معجزه اي ذليل ترين افراد شد. آنكه پشتوانه روس و آمريكا داشت و آنكه پشتوانه اروپا داشت و كل كشورهاي عربي سر خم مي كردند و گفتند در يك شب، بچه هاي كه تولد شده بود، همه به اسم صدام گذاشته شد. اين همه شهرت معادلات چه مي گفت؟ آن چيزي كه خلاف معادلات باشد دست خداست. يك مرتبه دست يد قدرت الهي يد الله فوق ايديهم ذليل ترين فرد از دنيا شد. «تعز من تشاء‌ و تذل من تشاء»‌ دست خداست و كسي عزت و ذلت براي خودش نمي تواند به دست بياورد اما مقدماتش مي شود.
 دسته دوم آيات دال بر اختيار
 اما دسته دوم آياتي دال بر اختيار: اين دسته از آيات خيلي زياد است و فقط به عنوان نمونه و به موارد برجسته اين آيات توجهي بايد بكنيم و الا در قرآن كريم، آياتي كه نسبت به عمل صالح و «عملوا» و «يعملون» و «عَمِلَ» اشاره كرده است، اعداد زيادي دارد. در قرآن كريم نوزده بار «عَمِلَ» آمده «من آمن بالله و عمل صالحا». در همين ماده صيغه «عَمِلوا» هفتاد و سه مورد آمده كه يك موردش آيه «وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‌» [1] است و كلمه «تعملون» در آيه قرآن هشتاد و سه مورد آمده كه يك آيه اش سوره بقره آيه 74 و همين طور يعملون بيست مورد آمده و عمده ترين موردش آيه شماره 24 سوره واقعه كه صاحبنظران اصول مورد استفاده قرار مي دهند «جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُون»‌كه عمل براي خود بشر است و پاداش و كيفر و جزاء‌ متعلق است به آنچيزي كه آنها خودشان كار مي كنند كه اين ديگر مستقيما عمل بشر و كار بشر است و هيچ ربطي به كار خدا ندارد. و همين طور «اعمالكم» كه ده مورد آمده يك موردش سوره بقره آيه 139. درباره حسنه كه اصلي ترين موردي كه مي خواهيم استدلال كنيم، سه مورد است: 1. آيه 24 سوره واقعه، 2. آيه «فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون» [2] ‌. روز قيامت ظلم نمي شود و مجازاتي نيست مگر به آنچه كه خودشان عملي انجام بدهند. مورد ديگر: خداي متعال مي فرمايد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُون‌وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون» [3] ‌ كسي كه اعمالش سيئه باشد با صورت مي افتد در آتش جهنم، آيا جزا داده مي شويد، مگر به آنچه كه عمل مي كنيد خوب يا بد، كه از اين بالاتر ديگر نمي شود كه تمام اختيار از اين آيه عقاب و جزاء و پاداش و جري تكليف همه اش به شكل اختيار از اين آيه استفاده مي شود. آخرين آيه هم آيه شماره 3 سوره دهر كه مي فرمايد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» كار ما هدايت سبيل است و منظور از هدايت، هدايت باطني توسط عقل و فطرت و توسط هدايت ظاهري پيامبر و ائمه. اين آيه مثل اينكه بگويد ما اين توان را داديم و اختيار دست شماست كه اگر اينگونه ترجمه بشود مشكلي نيست كه اختيار داديم و راه را نشان داديم و اختيار دست شماست. بنابراين از آيات قرآن مسئله اختيار به وضوح استفاده مي شود.
 آيات ذكر شد اما روايت هم دو قسم است
 اما روايات: رواياتي كه مورد استناد در جهت اثبات جبر يا جهت اثبات اختيار قرار مي گيرد، به طور كلي دو دسته است: از دسته اول يك روايت را بخوانم كه حديث قدسي است و اخبار قدسي ما سندش را درست مي دانيم و درست هم هست.
 حديث قدسي كه محقق نائيني ذكر مي كند
 محقق نائيني [4] اين حديث قدسي را نقل مي كند مي فرمايد: حديث قدسي آمده است كه «يا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيَّتِي كُنْتَ‌ أَنْتَ‌ الَّذِي‌ تَشَاء فانت أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي»‌ اي آدمي زاد، به اراده من تو مي تواني اراده كني و تو به اختيار و انتخاب سيئات و سلبيات اولي هستي يعني تو مبادرت مي كني و اما به حسنات تو من از تو بيشتر كمك مي كنم.
 استدلال به حديث قدسي براي مقهوريت مشيت بشر و حل اشكال
 محقق نائيني مي فرمايد: از اين حديث استفاده مي شود كه مشيت انسان مقهور مشيت الهي است كه مي فرمايد «بمشيتي كنت انت الذي تشاء». جواب اين كلام اين است كه مشيت مكلف مقهور مشيت خداست در اين حديث نه افعال بشر. خداوند اعطاء اختيار كرده و آن اعطاء اختيار يك لحظه هم قطع نمي شود و آن قدرت هميشه وابسته به آن عنايت ازليه است و او اعطاء‌ كرده است كه اين قدرت را كه تو مي تواني اراده كني كه اين ديگر جبر نيست. اين حديث دلالتش كامل نيست بلكه اين حديث مي شود ترجمه آن آيه كه مي فرمايد: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك‌» يعني از سوي خدا به طرف احسان كه برويد، كمك مي شويد و حسنه از سوي خدا داده مي شود اما از طرف سيئات كه رفتيد ديگر آنجا كمك الهي نيست.
 دسته دوم اخبار دال بر اينكه انسان داراي اختيار است
  اما دسته دوم: رواياتي است كه دلالت دارند بر اينكه انسان داراي اختيار است كه به وسيله اختيار خوب به مقام عالي مي رسد و به وسيله اختيار منفي و نادرست به سوي دنائت و پستي و ضلالت مي رود. اين دسته از روايات در حقيقت رواياتي است كه باطن انسان را معرفي مي كند.
 روايت اميرالمؤمنين علي عليه السلام
 اگر يك پژوهشگري با تحقيق علمي دانشگاهي، تحقيق درباره روانشناسي و وضعيت آناتومي بدن انسان و روح و نفس و خواسته هاي مقابل و جذبه هاي مثبت و منفي اين را خوب مطالعه كند و اين روايت را از اميرالمؤمنين عنوان قرار بدهد، يك مقاله علمي پژوهشي بسيار عالي است. روايتي از اميرالمؤمنين عليه السلام كه اين وضعيت باطني و روحي و نفسي و جسمي براي انسان را بيان مي كند. اميرالمؤمنين علي عليه السلام كتاب غرر الحكم كه از حكمت هاي نهج البلاغه گرفته شده است. ( غرر الحكم از نهج البلاغه گرفته شده است و تنظيم و تنسيق شده است و مصدر اصلي نهج البلاغه است و سند در نهايت استحكام) مي فرمايد: الْعَقْلُ‌ صَاحِبُ‌ جَيْشِ‌ الرَّحْمَنِ‌ وَ الْهَوَى قَائِدُ جَيْشِ الشَّيْطَانِ وَ النَّفْسُ مُتَجَاذِبَةٌ بَيْنَهُمَا فَأَيُّهُمَا غَلَبَ كَانَتْ فِي حَيِّزِهِ». [5] به اين مضمون در باطن انسان دو نيروي متقابل است كه يكي نماينده رحماني است و يكي نماينده شيطاني است. نفس و روح آدم در كشاكش اين دو نيرو است. اگر هر كدام آنها غالب بشود در حوزه خودش قرار مي دهد.
 روايت ديگر بحار جلد 6 صفحه 299
 روايت دوم: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَ‌ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِم» [6] . چقدر شرح كافي براي ساختار بدن و جسم و جان انسان است. انسان است كه در كشاكش اين دو نيرو آن قدرت دارد و اراده دارد و هدايت دارد و حق انتخاب هم دارد.


[1] 1. سوره بقره ، آيه 25.
[2] 2. سوره ياسين ، آيه 54.
[3] 3. سوره نمل ، آيات 89 و 90.
[4] 4. اجود التقريرات ، جلد 1 ، صفحه 93.
[5] 1 غرر الحكم ، جلد 2 ، صفحه 519.
[6] 2. بحار الانوار ، جلد 60 ، صفحه 299.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo