< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 اوصاف عنوانيه سه قسم است
  گفته شد وصفي كه در عنوانها اخذ مي شود به سه صورت است: صورت اول وصفي كه فقط عنوان مشير است كه مثالش را گفتيم «فعليك بهذا الجالس». صورت دوم: عنواني است كه علت حكم است ولي اين عليت براي حكم بايد مستمر باشد، حدوثاً و بقاءً عليت دارد براي حكم مثل عدالت براي اقتداء و قبولي شهادت. عدالت كه علت حكم مي شود و اخذ مي شود در موضوع مي گوييم عادل موضوع است و صفاتي كه علت اخذ شده، عدالت است و حكم، جواز اقتداء و قبولي شهادت است. ثبوت حكم دائر مدار ثبوت عنوان هست و دائر مدار وصف عنواني است حدوثا و بقاء. قسم سوم: وصف عنواني است كه در موضوع حكم اخذ مي شود اما حدوثش براي تحقق حكم حدوثا و بقاء كافي است مثل سرقت كه وصف و علت حكم است و اخذ شده است در موضوع حكم براي سارق كه اين وصف، علت حكم و علت قطع دست مي شود حدوثاً و بقاءً يعني ترتب حكم حدوثاً و بقاءً برحدوث وصف مترتب است. حدوث وصف براي حدوث و بقاء حكم كافي است. سارق بعد از ارتكاب سرقت محكوم به قطع دست است ولو از سرقت دست بردارد، وصف وجود نداشته باشد. حدوث وصف سرقت كافي است براي حدوث حكم و بقاء حكم. در موضوع بحث كه ظالم به عنوان مشرك كه شرك وصف عنواني است و مشرك موضوع است براي عدم تصدي به مقام امامت. حكم عدم تصدي بود و موضوع مشرك بود و صفت شرك.
 گفته مي شود ما نحن فيه از قسم سوم است
 گفته مي شود اين وصف عنوانيت يعني مشرك از قسم سوم است كه تلبس مبدأ به ذات يا تحقق وصف عنواني براي حدوث و بقاء‌ حكم كافي است. حدوث شرك براي حدوث حكم يعني عدم جواز تصدي و بقاء حكم در آينده كافي است هرچند صفت منتفي بشود.
 ادله عدم قابليت مشرك براي تصدي امامت كه از قسم سوم است
 بنابراين براي كامل كردن بحث نياز به ادله داريم و براساس چه ادله اي اين وصف عنواني يعني شرك و مشرك از قسم سوم است؟ ادله عدم قابليت مشرك براي تصدي امامت: در اين رابطه سيد الاستاد [1] ادله اي در اين رابطه ذكر مي كند، ايشان چهار دليل ذكر مي كند و دلائل ديگر هم اضافه مي كنيم كه مجموعا مي شود هفت دليل در جهت اثبات اينكه مشرك تا ابد لياقت تصدي مقام امامت را ندارد.
 دليل اول ارتكاز مسلمين
 1. قرينه ارتكازيه، ارتكاز مسلمانها يعني آن مطلبي كه در ذهن مسلمانها و مردم پايبند به دين اسلام مرتكز و جا افتاده است،‌اين است كه به آدمي كه سوء سابقه دارد در امور ديني و مقامات ارزشمند مذهبي جاي نمي دهد و براي مسلمانها اين مطلب جا افتاده است كه اگر كسي سابقه سرقت داشته باشد يا سابقه تقلب و خيانت و افساد داشته باشد يا سابقه فسق معروف داشته باشد و توبه هم كند و برگردد، ارتكاز قبول نمي كند كه او را امامت جماعت در يك مسجد جامع شهر قبول كند. لذا همين ارتكاز آمده در مسائل اداري و انتخاب مسئوليت ها كه مي نويسند سوء پيشينه كه كسي سوء پيشينه داشته باشد قابليت را از دست مي دهد كه تصدي كند يك مسئوليت را و تا مسئوليت ها تا حد يك امامت جماعت اين است اما فرض كنيد مي شود يك فقيه ده سال سارق باشد يا چهل سال سارق بوده. كه اينجا امامت كل دين هست و چهل سال سرقت هم نيست.
 دليل دوم مناسبت حكم و موضوع
  2. مناسبت حكم و موضوع. اين دليل اول و دوم در هدف و مسير هماهنگ هستند: دليل اول ارتكازي است و دليل دوم با توجه به واقعيت است و تناسب حكم و موضوع است كه فيض براي گوهر پاك مي آيد و فيض براي گوهر ناپاك نمي آيد. از شئ نجسي ثمره پاكي ديده نمي شود و مناسبت حكم و موضوع يعني پاكي موضوع بر روي پاكي حكم اثر مي گذارد «شجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء». بنابراين دليل دوم اقتضاء مي كند كسي كه سابقه ظلم (شرك) دارد، مناسبت ندارد و اهليت ندارد براي تصدي مقام امامت.
 سوال و جواب: بحث توبه در پيشگاه خدا چيزي است و مناسبت و تصدي مقام چيز ديگري است. توبه پيشگاه خدا قبول مي شود مطلب جداست و اما بعد از قبولي توبه يك سارق سرقت كرد و بعد از چهل سرقت آمد توبه كرد و درس خواند و مجتهد شد، ارتكاز مي گويد مسلمانها اعتماد نمي كنند و مناسبت حكم و موضوع قبول نمي كند.
 دليل سوم هيئت تركيبيه آيه
  3. هيئت تركيبيه آيه. سيد الاستاد مي فرمايد: در آيه تركيب طوري است كه استمرار دارد عدم لياقت براي تصدي امامت چرا كه گفته «لا ينال عهدي الظالمين» كه ماضي استمراري است كه تا ابد به ظالم كه مشرك باشد تصدي مقام امامت روا نيست و داده نمي شود. بنابراين تركيب آيه و هيئت جمله دلالت واضح دارد كه نفي تصدي ابدي و مستمر است.
 دليل بعدي اولويت قطعيه
  4. اولويت قطعيه. مي فرمايد: در نصوص آمده است كسي كه حد خورده و الان توبه هم كرده، پشت سر محدود اقتداء جائز نيست. امام باقر عليه السلام از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي كند كه «لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدُكُمْ خَلْفَ الْمَجْذُومِ‌ وَ الْأَبْرَصِ‌ وَ الْمَجْنُونِ‌ وَ الْمَحْدُودِ وَ وَلَدِ الزِّنَا» [2] . حديث صحيحه زراره يا حسنه زراره است. كه دلالت كامل است، جائز نيست اقتداء چون سابقه اش فسق است و حد خورده است و الان لياقت را ندارد. امامت جماعت يك حداقل از تصدي مقام مذهبي و ديني است. اين چهار دليل را ايشان ارائه فرمودند در جهت اينكه ظالم كه ظلمش شرك باشد حدوثش براي حدوث و بقاء حكم كافي است و اين از قسم سوم اوصاف عنوانيه است.
 دليل پنجم سنخيت
  5. سنخيت. امامت با نبوت از يك سنخ است چون منظور امامت، امامت جمعه نيست و امامت جماعت نيست و امامت به عنوان عهد الهي است «لا ينال عهدي» . خداوند آن امامتي را كه جعل الهي است «اني جاعلك للناس اماما» كه بعد از نبوت است حضرت خليل نبوت را داشت پس از امتحانات ويژه يك رتبه عالتري خدا عنايت كرد كه بعد از كه از اين امتحانات پيروز بيرون آمد فرمود: «اني جاعلك للناس اماما» و جعل الهي است و بعد حضرت ابراهيم گفت: «و من ذريتي» خداوند فرمود: «لا ينال عهدي» كه امامت عهد الهي است حتي گفته مي شود كه امامت بالاتر از نبوت است كه اشتباه در تلقي شده است نكته اش اين است كه امامت من حيث الامامه مقدم بر نبوت نيست، امامتي كه وصف زائد نبوت بشود با ضميمه نبوت مقدم است بر نبوتي كه داراي امامت نيست. معناي برتري امامت از نبوت اين است. اما در اين رابطه كه گفتيم جعل الهي هست سنخيت محفوظ است بنابراين نبوت براي كسي كه سابقه شرك داشته باشد هرگز داده نمي شود. دليل بر اين مطلب فخر رازي [3] مي گويد: «فمن كفر بالله طرفه عين فانه لا يصلح للنبوه» كه اين امر مسلمي است و فخر رازي هم اعتراف كرد. بنابراين گفتيم درباره نبوت سابقه سوء امكان ندارد به هيچ وجه. وليكن ايشان مي گويد منظور از اين امامت در قرآن نبوت است. بنابراين پس از كه سنخيت داشت امكان ندارد كه امامت به عنوان عهدي الهي كه همسان نبوت است، براي كسي داده شود كه سابقه شرك دارد. اينجا تاييدي هم از محقق طوسي در تجريد داريم كه مراجعه كنيد صفحه 274 كه ايشان مي فرمايد : پيامبر بايد معصوم باشد و عصمت را كه براي پيامبر اعلام مي كند و واجب مي داند ليحصل الوثوق كه دلالت دارد بر اينكه نبوت براي كسي كه سابقه سوء داشته باشد هرگز ممكن نيست.
 دليل ششم تقابل بين شرك و اخلاص
  6. تقابل بين شرك و اخلاص. از لحاظ علمي يا روانشناسي علمي و قرآني چهل سال «حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَةً» و در حديث معتبر خصال صدوق باب خصال اربعين «من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه». اخلاص ضد شرك است و ضد الشئ ضده في الآثار كه مقابل «جرت ينابيع الحكمه» مي شود «قست قلوبهم» و آن طرف مي شود «ضل ضلالا بعيدا» و از نظر روانشناسي و علمي و مذهبي، كسي كه چهل سال شرك داشته باشد نزج گرفته و روح بسته شده و ديگر اصلا بدنه كامل شد كه اين روانشناسي علمي است. ما از نظر رحمت نامتناهي الهي مي گوييم قابل عفو است و ممكن است توبه قبول بشود اما از نظر علمي و روانشناسي قرآني كسي كه چهل سال مشرك و از عقبه اوثان باشد روح و باطن نزج پيدا مي كند و قابليت واقعي براي نور ندارد تا نور نبوت به او اشراق بشود.
 دليل 7 آيه 113 سوره هود و سوره نساء آيه 48
  7. آيات قرآن خداونددر سوره هود مي فرمايد « وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا [4] » كه ظلموگذشته را مي گويد به آنهايي ظلم كرده اند تكيه و اعتماد نكنيد، اعتماد كنيد و امام بگيريد؟هرگز. آيه ديگر مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى‌ إِثْماً عَظيما [5] » تتمه بحث جلسه آينده.


[1] 1. مصباح الاصول ، جلد 1 ، صفحه 214.
[2] وسائل الشيعه‌، جلد 5 ، باب 15 از ابواب صلاه جماعت ،حديث 6.
[3] 1. تفسير كبير ، جزء 4 ، صفحه 46.
[4] . سوره هود ، آيه 113.
[5] . سوره نساء ، آيه 48.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo