< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 شرح استدلال تكميلي درباره استحكام بخشيدن نسبت به رأي محقق خراساني در وضع حروف
 شرح استدلال تكميلي درباره استحكام بخشيدن نسبت به راي محقق خراساني درباره وضع حروف: گفتيم كه وضع حروف بنابرراي محقق خراساني و محقق نائيني و محقق عراقي،‌ عامين هست؛ وضع عام و موضوع له هم عام. پس از شرح و توضيح، به شواهد و ادله اي پرداخته شد كه ايشان بر اساس تنسيق كفايه الاصول، در آخر به استحكام بخشي مبادرت فرموده است. گفته شد كه ادله دال بر اين مطلب عبارت اند: نظر قدماي اصحاب، تصريح اهل لغت كه شرحش را داديم.
 دو برهان لزوم دور و اجتماع ضدين
 و برهان كه عبارت اند از: 1. برهان دور 2. برهان اجتماع ضدين. اين دو تا برهان در كفايه الاصول، فقط يك اشاره لمحه اي است، شراح و محققين اين را بيان كرده اند. محقق خراساني فقط مي فرمايد: اگر لحاظ آلي جزء معناي حرف در نظر گرفته شود، لحاظ ديگري در مستعمل فيه هم هست و هو كما تري. از اين هو كما تري اين دو تا برهان را بيان كرده اند كه شرحش را ديروز داديم.
 اجتماع ضدين كدام ضدين؟
  2. اجتماع ضدين و لحاظ استقلالي؛ وضع حروف يك عمليات است، تصور مي شود، مثلا يك صنف نسبت ابتدائيه، پس از تصور، معناي اسمي در مرحله تصور بكار گرفته مي شود. نسبت ابتدائيه كه نسبت معناي اسمي است، در همين مرحله كه لحاظ استقلالي وجود داشت، اگر در موضوع له، جزء معني آلتا لغيره هم تصور شود ، وضع كه عمليات هست، دو چيز متضاد را به خود گرفت؛ لحاظ استقلالي مربوط به نسبت و لحاظ آلي مربوط به موضوع له كه جزء آن موضوع له لحاظ آليت بود. بنابراين، با اين دو تا برهان، نمي توانيم بگوييم كه موضوع له در حرف، خاص هست پس بايد بگوييم وضع عام موضوع له هم عام.
 مويدات ديگر بر نظريه عامين
 در ادامه امور يا مويدات ديگري هم ديده مي شود كه در اين باره به ما كمك مي كند يعني نظريه عامين را تقويت مي كند و اين مويدات از اين قراراند:
 1. كلام مولي اميرالمؤمنين
  1. كلام مولي اميرالمؤمنين سلام الله تعالي عليه كه فرمود: الحرف ما أو جد المعني في غيره حرف ايجاد معني مي كند و معني دارد و ابزار تنها نيست. آلتا لغير نيست ايجاد در غير مي كند. وضعيت معناي حرفي، وضعيت بخصوصي است. تحقق معنا در غير يعني معنا براي خودش هست در ارتباط با غير؛ مثل اينكه بگوييم خدمت در جامعه معنايش اين نيست كه خدمت آلت است و معنا ندارد، خدمت در ارتباط با جامعه. حرف ايجاد معني مي كند در ارتباط با معناهاي اسمي، پس اين آلت و ابزار نيست، معنا هست؛ منتها معنايش گونه اي خاص دارد. در ارتباط با معناي ديگر قرار مي گيرد.
 2. تحقيق ميداني يا تتبع موارد
 مويد ديگر تتبع موارد: مي بينيم معناي حرف، از خود اهميتي دارد. نقشي دارد بلكه مي توانيم بگوييم مكمل بيان هست. بدون حرف، كلام از هم پاشيده است. مي گوييم مسجد، صلاه، علم، زيد معاني اسمي است يك كلمات از هم پاشيده بياوريم حرف را وارد ميدان كنيم مي گوييم الصلاه في المسجد، اين مگر آلت و ابزار است؟ معناي مهمي است در كلام آن وقت مي گوييم العلم لزيد نسبت داد، اين حروف در حقيقت كه به آن مي گوييم ربط بين كلمات اين ربط چه نقشي دارد؟ ربط در جمله كوتاه اگر ربط در جمله نباشد، جمله بي ربط است. زيدٌ، مسجدٌ، قلمٌ، كتابٌ، دار، زيدٌ دارٌ بي ربط است و به عبارت ديگر كلام و دلالت در اصل يك مصداق دارد؛ كلام تصديقي و دلالت تصديقي. آن حرفي كه شنيده ايد كه دلالت تصور هم هست، كاري از پيش نمي برد. در حقيقت ترجمه لغوي است. در منطق گفته اند دلالت تصوري و الا دلالتي نيست. يك ترجمه لغوي و يك دال و مدلولي است جدا از فائده. دلالت در حقيقت همان طوري كه سيد الاستاد در ضمن كلامش آمده است، دلالت فقط دلالت تصديقي است. اين دلالت تصديقي در چه زماني به وجود مي آيد؟ مي گوييم دارً، زيدً ،كتابً، قلمً يا فعل ها: ضَرَب، نَصَرَ، عَلِمَ، بوجود مي آيد؟ حرف را كه بياوريد، آن كلمه مهم را بياوريد كه مي شود زيدٌ في الدار. حرف در كلام تصديق ساز است. بدون حرف، تصديق نمي شود. بنابراين، هر چند گفته بودند در ادب و بلاغت ركن كلام دو تاست، اسم و فعل ولي مي توانيم اضافه كنيم كه ركن كلام تصديقي، حرف است. بنابراين معناي حرف، يك ابزار براي غير نيست كه گفته مي شود يا توهم مي شود.
 3. تنظير محقق خراساني معناي حرفي را با عرض
 مويد سوم محقق خراساني تنظير مي كند معناي حرفي را با عرض؛ مي دانيم عرض و جوهر چيست كه ده تا مقوله داريم كه يكي از آن جوهر است كه قائم به ذات است فقط جوهر در تحقق خارجي اش به موضوع تكيه نمي كند. محقق خراساني مي فرمايد همان طوري كه عرض در خارج، قائم به غير است، «لون» يك جسم لازم دارد و قائم به غير است. حرف هم در خارج قائم به غير است و همان طوري كه عرض، معناي مستقلي دارد؛ لون، عين، كم، كيف، تمام اين اعراض معناي مستقل دارند، هرچند وجود خارجي اش وابسته به موضوع است. حرف هم همين طور است؛ معناي مستقل دارد، هر چند در وجود خارجي اش وابسته به غير باشد.
 4. وابستگي در عالم تحقق علامت آلتا لغير نيست
 مويد چهارم: وابستگي در عالم تحقق، علامت آلتا للغير بودن نيست. دليل بر اين مطلب: شيخ طوسي در كتاب العده في الاصول صفحه 112 مي فرمايد: اسم هم اقسامي دارد، بعضي از اقسام اسم، در حالت استقلال معني و مفهوم ندارد، وابسته به غير است. اگر ارتباط با غير پيدا كرد، معنا مي دهد؛ مثل القاب، اينكه درباره شما گفته مي شود محقق يا معلم، اين در خارج معني ندارد، لقب است. بايد يك معتمدي داشته باشد، كه به آن اعتماد كند؛ مثل احمد، معلم، مسعود، محقق، بايد اسمي باشد، معتمدي باشد تا اينكه لقب به او اعتماد كند و معنا پيدا كند. مسعود مدير، احمد طبيب اگر آن شخص در خارج نباشد به نام احمد و مسعود از باب مثال، طبيب و مدير خالي از معناست. پس اينكه مي گوييد حرف معنايش وابسته است، اسم هم گاهي معنايش وابسته به غير است. مطلق وابستگي، جزئيت و آليت خلق نمي كند.
 5. محقق نائيني مي فرمايد عدم قول به عموميت موضوع له در حرف مستلزم عدم تحقق كلي طبيعي است
 مويد ديگر محقق نائيني كتاب اجود التقريرات جلد 1 صفحه 29 مي فرمايد: اگر ما عموميت براي موضوع له حرف قائل نشويم، عموميت را اينجا انكار كنيم، بايد وجود و تحقق كلي طبيعي را در خارج، انكار كنيم. ايشان در حقيقت اين وضع عام و موضوع له عام را تطبيق كرد به كلي طبيعي؛ كلي طبيعي كه يك عنوان كلي و مفهوم كلي است. تصور معناي عام هم يك كلي طبيعي است. افراد كلي طبيعي كه در خارج محقق مي شود، درست مصداق همان كلي طبيعي است نه جزئي، موضوع له اين معناي متصور كلي كه در خارج محقق مي شود، همان متصور كلي است كه شما در عمليات وضع تصور كرده بوديد. و تشخص درباره افراد كلي طبيعي وجود دارد مثل زيد و عمرو اما اين تشخص ها داخل محدوده معناي موضوع له نيست. به تعبير محقق نائيني اين تشخص ها از لوازم وجود خارجي است. نه از لوازم ماهيت يعني مفهوم كلي. آن اصطلاح فلسفي را كنار بگذاريد با ساده سازي منظور از ماهيت، آن مفهوم كلي منظور از وجود، آن مصداق متحقق در خارج. آن تشخص كه مي آيد، لوازم آن وجود است نه جزء لوازم ماهيت. پس از اين به اين حقيقت اشاره كنيم كه وضع عام و موضوع له عام، ما گفتيم موضوع له همان معناي متصور است، وضع تصور است معناي موضوع له هم معناي متصور است و معناي متصور واقعي دارد تخيلي نيست. پس از كه واقعي داشت، تصور كه شده است عام، متصور هم كه عام بود، خيالي هم كه نبود واقعيت هم كه داشت مي شود موضوع له عام.
 نكات عموميت موضوع له حرف
  اين دو تا نكته را اضافه كنيد 1. متصور خيالي و وهم نيست. معنايي است كه داراي واقعيت است. پس معناي موضوع له كه متصور است و عموم هست داراي يك واقعيت است. 2. تحققش را در نظر مي گيريم از قبيل قضيه حقيقيه است. مثال قضيه حقيقيه وَ لِلَّهِ‌ عَلَى‌ النَّاسِ‌ حِجُ‌ الْبَيْتِ‌ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا تابع موضوع خودش هست و كلي است در برابر قضيه خارجيه است كه مي گوييم يجب عليك الحج يا انت مستطيع يا هذا مستطيع قضيه خارجيه شد تصور و متصور و واقع معنا همه آن جزئي است. اما اگر قضيه حقيقيه است، بر فرض موضوع است؛ مي گوييم لله علي الناس فرض مي كنيم موضوع را به عنوان يك موضوع فرضي كه اختصاص به يك مورد و دو مورد ندارد هر كسي كه استطاعت پيدا كند، حج برايش واجب است. اين را اينگونه تطبيق مي كنيم مي گوييم كه هر كجا ابتداي جمله را بخواهيم در نظر بگيريم، حرف من را به كار مي بريم شد قضيه حقيقيه. وجود، فرضي است و حكم هم تابع تحقق موضوع آن است. قضيه حقيقيه حكم و موضوع، خاص و شخصي نيست عموميت دارد. در قضيه خارجيه موضوع و حكم، خاص و شخصي است. در قضيه حقيقيه موضوع و حكم، خاص و شخصي نيست و همين معناي عموميت است.
 دو تمثيل
  بنابراين در نتيجه كل اين بحث ها رسيديم به اين معنا با دو تا تمثيل 1. محقق نائيني تنظير فرمودند كه وضع و موضوع له در حروف مثل كلي طبيعي و افراد آن است. محقق خراساني از بيانشان استفاده شد كه وضع عام موضوع له عام در حروف، از باب قضيه حقيقيه است. مطلب كامل شد و به اين نتيجه رسيديم كه وضع حروف، عامين هست از أدبا و بلغاء قائل داريم از محققين كه محقق خراساني و محقق نائيني و محقق عراقي . از لحاظ آراء با پشتوانه محكم داراي ريشه در ژرفاي ادب و بلاغت و ادله هم كه پشتيواني مي كند. بنابراين اگر كسي بگويد وضع عام موضوع له عام درباره حروف مطرح است، محقق خراساني مي فرمايد كه اين توهم است در آخر مي فرمايد: و لعمري ان هذا لواضح مي گويد اگر با اين ادله نمي پذيريد، قسم به جانم كه مطلب همين است و روشن هم هست.
 سوال و جواب در قضيه حقيقيه مي گوييد كه موضوع و حكم فرضي است و شخصي نيست عموميت دارد همين حرف را زديد مي شود عام، ديگر در قيد خاص و جزء‌ ديگر نيست . در مقابلش مي گوييد قضيه شخصيه موضوع هم خاص است و حكم هم خاص .
 تتمه مطلب
  اما تتمه مطلب: اين نكته را دقت كنيد كه ظهور لفظي و ظهور حال هر دو مي تواند تاثيرگذار باشد. ظهور حال را در فقه مي گويد ظاهر حال. ظهور لفظي را هم ظاهر لفظ مي گويد هم ظهور لفظ مي گويد، ظهور حالي نمي گويد. در حقيقت ظهور لفظي و ظهور حالي است. بعد از اين نكته گفته مي شود كه در وضع، آنگاه كه وضع عام شكل گرفت، حال (منظور از حال در اصطلاح در برابر لفظ، حال ادبي نيست كه حال وصف باشد اين حال، عمل است، حالت است حالت، وجودي تكويني است، عمل و حال هم ظهور دارد. ظهور وضع يعني آن حال كه در تصور و حالت وضع (عمل وضع لفظ، عام بود) ظهور اين حال، اقتضاء دارد كه قلمرو خودش را به همان حالتي كه دارد، پوشش دهد. يعني تصور كه عام هست، موضوع له كه ملصق به وضع است، ظاهر حال اين است كه آن را هم در همان حالت عمومي مديريت كند. در يك جمله، ظاهر حال يعني اقتضاي عمل وضع عام، اين است كه موضوع له هم بايد عام باشد. تا به اينجا مطلب كامل شد وضع عام موضوع له عام با اين استحكام، اما كار اصول با اين همه استحكام آن طرف مي بينيم آنچه حقيقت دارد، وضع عام و موضوع له خاص؛ آراء از چه كساني و ادله با چه قوت و قدرت شرح اين مطلب جلسه بعد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo