< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفوی

91/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بحث از عوارض ذاتي علم اصول
 آراء صاحبنظران اصول درباره عوارض ذاتيه و تعيين موضوع براي علم اصول به طور خلاصه به دو دسته است.
 پيروان مرحوم ملاصدرا در تعريف علم اصول
  دسته اول كساني هستند كه التزام به عوارض ذاتيه دارند و طبق فلسفه صدرائي همان علم را متصف به آن صفت مي دانند كه «يبحث فيه عن عوارضه الذاتيه» اين دسته عبارتند از مرحوم ميرزاي قمي صاحب فصول و شيخ انصاري، محقق خراساني تا محقق نائيني اينها عوارض ذاتيه را با همان سبك و سياق فلسفه تاييد كرده اند آنگاه براي حل اشكالات كه قسمتي از مسائل از قلمرو علم بيرون مي رود معالجه و توجيهاتي دارد كه گفته شد كه ادله اربعه با وصف دليليت را تغيير دادند به ذات ادله و خبر واحد را كه گفته اند سنت نيست گفته اند سنت اعم از حاكي و محكي است
 نوآوري مرحوم محقق خراساني در تعريف علم اصول
  و تا رسيد به محقق خراساني كه براي نجات از اشكالات فرمود موضوع علم، مسائل آن علم است كه ديگر كل مسائل و بحث از مسائل در قلمرو عوارض ذاتيه قرار گيرد.
 بيان مرحوم محقق اصفهاني در ردّ عوارض ذاتي و بيان مرحوم خويي در اين زمينه
  دسته دوم عده اي از صاحبنظران عوارض ذاتيه را انكار كرده اند در راس اين گروه مي توانيم از علامه شيخ محمد حسين اصفهاني نام ببريم كه ايشان در كتاب نهايه الدرايه جلد 1 صفحه 7 مي فرمايد اين تعبير الزام به ما لا يلزم است يعني هيچ ملزمي نداريم تا بگوييم كه موضوع هر علم لابد است كه از عوارض ذاتيه آن بحث شود براي اينكه هر علم متشكل است از قضاياي متشتته و پراكنده و اين قضاياي متشتته مسائل علم است و اين مسائل موضوعات است و محمولات اين موضوعات بحث از موضوعات است بحث مربوط به موضوع است و نياز به اين نداريم كه عوارض ذاتيه يا بلا واسطه في العروض را در تعريف موضوع علم بياوريم شخصيت دومي كه از اين گروه مي توانيم نام ببريم كه عوارض ذاتيه به طور صريح انكار و رد كرده است سيد الاستاد كتاب مصباح الاصول جلد 1 صفحه 34 ( اين مصباح كه درباره اصول لفظيه هست اخيرا چاپ شده قبلا از اصول عمليه و حجج و امارات بوده ) و محاضرات في الفقه جلد 1 صفحه 24 مي فرمايد كه درباره اين وصف كه هر علم لابد است كه از عوارض ذاتيه آن بحث شود اين وصف درباره موضوع علم نه دليلي از كتاب دارد و نه دليلي از سنت دارد و نه دليلي از براهين عقلي دارد حرفي است بلا دليل پس ازكه دليل وجود نداشت از اساس ملتزم به اين مقوله نمي شويم ما مقوله اي به نام عوارض ذاتيه نداريم آيه و روايتا و برهانا اين جمع بندي بحث در اين قسمت
 مرحوم ملاصدرا براي هر علمي سه خصوصيت ذكر كرده اند
 به تبع همين بحث در اسفار جلد 1 صفحه 31 سه تا مطلب آمده 1. موضوع هر علم بايد از عوارض ذاتيه اش بحث شود 2. هر علم نياز دارد به موضوع واحد و مشخصي؛ درباره اين راي ببينيم نظر صاحبنظران اصول در اين باره چيست يعني اشتراط موضوع واحد در علم كه مي فرمايد «العلم لابد فيه من موضوع واحد»
 نظرات دسته هاي سه گانه از محققين علم اصول در اين كه علم اصول آيا موضوع واحد مي خواهد يا خير؟
 در اين رابطه صاحبنظران اصول به سه دسته هستند
 گروه اول از اصولين
  دسته اول اظهار نظر صريح كه ندارند بلكه فحواي كلامشان التزام به وحدت موضوع نشان مي دهد اين دسته عبارت اند از ميرزاي قمي صاحب فصول تا شيخ انصاري كه دوره حركت اصول تا دوره تطور اصول
 تقسيم بندي ادوار اصول
 ( به طور كل دو دوره دارد
 دوره اول از عده شيخ طوسي تا شيخ انصاري
  دوره اول دوره حركت اصول است از ذريعه سيد و عده شيخ تا كتاب اصولي علامه شهيد تا صاحب فصول اين دوره حركت اصول است منتهي اليه هر دوره حركت از آغاز تا زمان شيخ انصاري است
 دوره دوم از زمان شيخ انصاري و محقق خراساني به بعد
  اما دوره تطور اصول عروج و دگرگون سازي آن از زمان شيخ انصاري محقق خراساني تا تلامذه و شاگردان). پس تا انتهاي دوره حركت اصول، وحدت موضوع رد نشده بود
 گروه دوم از اصولين
  اما پس از آن كه دوره از زمان محقق خراساني تا محقق نائيني و محقق اصفهاني كه محقق خراساني صفحات 3 و 4 جلد اول كفايه الاصول محقق نائيني اجود التقريرات جلد 1 صفحه 10 محقق اصفهاني نهايه الدرايه جلد 1 صفحه 7 اينها با اشاره و لفافه از وحدت موضوع كنار كشيده اند از زمان محقق خراساني موضوع علم اصول مسائل آن علم اعلام شد «موضوع كل علم هو نفس موضوعات مسائله» همين عبارت را با كمي عوض كردن قالبها مثلا محقق اصفهاني مي گويد قضايا متشتته و بعد مي گويد «تلك القضايا تلك المسائل» آخوند خراساني و بعد شاگردان، ميرزاي نائيني و محقق اصفهاني گفته اند كه موضوع هر علم و علم اصول عين همان مسائل علم است پس از وحدت موضوع دست برداشته اند اما صريحا نگفته اند كه علم نياز به موضوع واحد ندارد
 گروه سوم از اصولين
  دسته سوم گروهي هستند از صاحنبظران اصول كه صريحا اعلام كرده اند علم اصول يا هر علم نياز به موضوع واحد ندارد حتي از ضمن كلامشان استفاده مي شود كه نياز به موضوع ندارد اين گروه عبارت اند از محقق عراقي مرحوم آقا ضياء كتاب نهايه الافكار جلد 1 صفحه 9 و شاگرد ايشان سيدنا الاستاد مصباح الاصول از صفحه 26 تا صفحه 31 اين دو تا محقق نامدار و ريزنگر و اصولي معروف نياز به وحدت موضوع را از اساس به طور تحقيقي رد مي كنند مي فرمايند وحدت موضوع از ديد فلسفه يك حرفي است قابل قبول با يك مقدار اغماض
 توضيحي در وحدت حقيقي و انتزاعي (در وحدت موضوع علم)
  و آن وحدت موضوعي كه شما در فلسفه به ثبت رسانده ايد برخاسته از برهان سنخيت است برهان سنخي اين است كه بين علت و معلول سنخيت عددي شرط است علت اگر واحد بود معلول واحد، معلول اگر واحد باشد علت واحد است سنخيت عددي، در اصول به اين سخن التزام ندارند اما در فلسفه مي گويند «الواحد لا يصدر منه الا الواحد» يا «الواحد لا يصدر الا من الواحد» مي گويند با برهان اني كه غرض علم يك هدف است چون علم يك هدف را دنبال مي كند اين وحدت هدف كشف مي كند از وحدت موضوع كه موضوع هدف را آفريده و اگر اين برهان قبول كنيم اختصاص دارد به علل و معاليل طبيعيه مثل احراق كه فقط براي آتش هست يا اشراق فقط از نور هست پس اين درعلل و معاليل طبيعيه جاري است اما در امور اعتباريه خود غرض و هدف وحدتش وحدت حقيقي نيست يك وحدت انتزاعي است از يك مجموعه يك عنوان انتزاع مي شود قدرت بر استنباط، غرض و هدف اصول است وحدتش وحدت انتزاعي است قدرت بر استنباط وحدت حقيقي نيست غرض واحدي است اما اين وحدت وحدت انتزاعي است از مجموع توانمندي ها قدرت براي استنباط انتزاع مي شود مثل احراق وحدت حقيقي است و مثل اشراق وحدت حقيقي نيست
 سؤال و جواب در مورد وحدت حقيقي و برهان سنخيت
 سوال و جواب در فلسفه بحث مي كنيم كه منظور از سنخيت چيست و بعد دليل برآن چيست اگر خوب واكاوي كنيم فقط در بحث علت و معلول آن هم وجود مي شود، اما بقيه سنخيت ها مثل عددي و وصفي اينها از برهان سنخي با دقت ريزنگرانه استفاده نمي شود ما گفتيم اينجا ادعا مي شود كه منظور از سنخيت حتي سنخيت عددي است و غرض واحد عددي، كشف مي كند از موضوع واحد عددي، با آن اشاراتهايي به عمل آمد اولا آن سنخيت عددي در حد ذات خودش به كمال نرسيده سنخيت قبول است سنخيت در ايجاد و وجود است امر وجودي با امر وجودي سنخيت دارد در عالم عليت و نوع و جنس اش بنابراين سنخيت يعني ارتباط ويژه انحصاري ذاتي ماهوي بين علت ومعلول اين عمق سنخيت است سنخيت در عدد اولا دليل ندارد و ثانيا اگر داشته باشد در علل و معاليل طبيعي است نه در علل و معاليل اعتباري بحث هاي علمي و اصول امور اعتباري است اصل غرض كه گفتيم وحدت عددي كاشف از وحدت عددي موضوع مي كند اين خود هدف و غرض وحدت حقيقي ندارد وحدتش وحدت انتزاعي است
 آيا در علم فقه امكان تعريف موضوع واحد با توجه به مقولات عشر ممكن است
  بنابراين در برهان سنخيت توان نفوذ در امور اعتباري ندارد مطلب خيلي دقيقي است از محقق عراقي و سيد الاستاد ثانيا اگر ما قائل به موضوع واحد بشويم اولا دليل ندارد ثانيا امكان ندارد محقق عراقي هم روحيه و ذوق فلسفي را مانند محقق خراساني تا حاجي سبزواري متسلسلا دارد لذا گفته مي شود تحقيقات اصولي محقق نائيني برتري دارد و تحقيقات عقلي و ريزنگري محقق عراقي برتري دارد كه دو تا معاصر بودند لذا ايشان مي فرمايد كه در بعضي از علوم امكان بر اساس براهين عقلي قطعي ندارد مثلا فقه يك علم است براي فقه شما يك موضوع واحد در نظر بگيريد يك موضوع واحد براي فقه ناممكن است براي اينكه فقه مسائلش عبارت است از بحث مياء بحث حدود بحث قرائت تروك احرام مثلا بحث مياء مي شود از مقوله جوهر قراءت مي شود از مقوله كيف قيام و قعود مي شود از مقوله وضع تروك احرام و صيام خارج از مقولات در فلسفه هست كه اين مقولات عشر متباينات بالذات هستند جامع ماهوي بين متباينات مگر ممكن است مخصوصا اگر اجزآء بعضي ها عدمي باشد جامع بين امر عدمي و وجودي مگر ممكن است بنابراين تصوير جامع واحد وحدت موضوع برهانا در بعضي از موضوعات محال است پس گروه سوم وحدت موضوع را صريحا رد كردند برهانا
 نظر امام خميني كه التزام به موضوع واحد در علم اصول را لازم نمي داند
 از همين گروه سيد الامام كه حسن ختام گذاشتند در اين دسته براي اينكه استدلال عرفي و اصولي دارد مي فرمايد التزام به موضوع واحد لا اصل له اساسي ندارد خلاصه بيان ايشان مي شود كه ما از سيره محققان (سيره متحققان كه ريشه اش در حقيقت نظر كارشناسي است و خبرگان) ما از سيره مؤلفان كه در حقيقت نظرات خبرگان و راي كارشناسان هستند مي بينيم كه كتابي كه مي نويسند مسئله 1 و مسئله 2 و 3 مسائل را شروع مي كنند به بحث كردن در تاليف ها شما نديده ايد كه مؤلفي اعلام كند موضوع اين تأليف ما اين است. پس از لحاظ خبرويت و سيره كارشناسان ما موضوع واحدي در علوم نديده ايم لذا التزام به موضوع واحد اصل و اساس ندارد اين سه دسته كامل شد
 اعلام موضوع علم اصول از سوي صاحب نظران
  پس از ان رسيديم به فراز بعدي كه جمع بندي بحث و اعلام موضوع علم اصول از سوي صاحبنظران صاحبنظران به دو دسته هستند كه موضوع براي علم اصول اعلام كرده اند دسته سوم هم اختلاف در تعبير دارد لذا ما دو دسته كرديم
 دسته اول مشهور (از شيخ طوسي تا صاحب فصول) (ادله اربعه)
  دسته اول عبارت اند از مشهور كه از شيخ طوسي تا صاحب معالم و صاحب فصول صاحب قوانين يادتان در اصول (در فقه گفته بوديم كه اگر حكمي در شرائع ديديد آن مشهور است و در اصول اگر نظري را در معالم و قوانين و فصول ديديد آن نظر مشهور است) مشهور مي گويند موضوع علم اصول ادله اربعه است البته با مقدار اضافات با وصف دليليت يا ذات ادله فعلا موضوع ادله است اين قول مشهور
 دسته دوم غير مشهور بعد از تطور اصول تا زمان مرحوم آقاي خويي (نفس موضوعات مسائل علم اصول)
 غير مشهور از زمان محقق خراساني يعني بعد ازتطور اصول تا زمان شاگردان تا سيد الاستاد همه مي گويند موضوع علم اصول هو نفس موضوعات مسائله اين مشهور اصولي هاي پس از تطور است بعد از آن يك دغدغه اي ديده مي شود هم براي محقق خراساني و هم براي محقق نائيني و براي سيدالاستاد اين دغدغه نشان مي دهد كه در ذهنشان خبري از وحدت موضوع هست محقق خراساني مي گويد هو نفس موضوعات مسائله بعد از سه صفحه تقريبا مي گويد «و انقدح بذلك ان موضوع علم الاصول هو الكلي المنطبق علي موضوعات مسائله» پس اعتراف كرد كه موضوع واحدي است و كلي است مثل تطبيق كلي طبيعي به افراد خودش يك عبارت ديگر هم بكار مي رود كه آن عبارت هم تفنن است هر دو در حقيقت همين است كلي طبيعي با افراد خودش پس كلي طبيعي يك عنوان واحد حقيقي است و افرادي دارد كه منطبق مي شود اعلام كرد كه علم اصول موضوع واحدي دارد
 دسته سوم متخذ از فحواي كلمات امثال مرحوم محقق خراساني به بعد كه موضوع علم اصول كلي طبيعي قابل تطيبق بر افرادي است كه (ما تقع في طريق الاستنباط)
 پس از آن محقق نائيني در فوائد الاصول (كه تقريرات را مرحوم علامه كاظميني نوشته است و تقريراتش را سيد الاستاد نوشته است به نام اجود التقريرات) جلد 1 صفحه 28 مي فرمايد موضوعه يعني موضوع علم اصول «كلما كان عوارضه واقعه في طريق استنباط الحكم الشرعي» كلما كان تعبير ديگري از كلي طبيعي و افرادش هست موضوع اعلام كرد سيد الاستاد كه موضوع را به شدت رد مي كند با آن قاطعيت برهاني و علمي و در آخر مي فرمايد مي فرمايد كتاب مصباح الاصول جلد 1 صفحه 40 و ان ابيت اگر بگوييد كه ما براي موضوع اصول يك عنوان واحدي لازم داريم مي توانيد بگوييد ما تقع نتيجه البحث عنه في طريق الاستنباط بنابراين در آخر ايشان هم موضوع را به عنوان يك واحد انتزاعي اعتراف كرد نتيجه اين شد كه موضوع علم اصول يك عنوان واحد هست منتها اسم خاصي روي آن نياورده اند كلي منطبق بر مسائل و مصاديق اين مقدار هم كاملا درست است اسم هم اگر برايش مشخص نكرديم ايرادي ندارد كه شايد سيد بروجردي كتاب نهايه الاصول صفحه 11 و امام خميني كتاب انوار الهدايه جلد 1 صفحه 27 مي فرمايد موضوع علم اصول الحجه في الفقه اين دو سيد جليل القدر آن عنوان كلي كه موضوع علم اصول بود و اسم نداشت و صاحبنظران آن مقوله گرفتاري داشتند جواب مي دادند كه موضوع اسم نمي خواهد اشكال مي شد كه بدون اسم از كجا بشناسيم مي گفت كلي اين دو بزرگوار آن مشكل را حل كردند لذا دسته سوم ديگر نيست اين همان كلي است حجت در فقه همان كلي منطبق بر مسائل است اسم هم پيدا كرد تمام آراء و نظرات با تلخيص و تنقيح مركز بيان شد
 اما تحقيق مطلب (فردا)
 اما بحث تحقيقي را ان شاء الله جلسه آينده ارائه كنيم

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo