1403/11/01
بسم الله الرحمن الرحیم
دیدگاه شیخ انصاری پیرامون مفهوم وصف/بررسی آراء پیرامون مفاهیم /مفاهیم
موضوع: مفاهیم/بررسی آراء پیرامون مفاهیم /دیدگاه شیخ انصاری پیرامون مفهوم وصف
بحث و تحقیق در بارهی مفهوم وصف از منظر شیخ انصاری:
در کتاب مطارح الانظار، شیخ انصاری میفرماید: «الحق كما عليه المشهور أن إثبات حكم لذات مأخوذة مع بعض صفاتها لا يستلزم انتفاء ذلك الحكم عند انتفاء تلك الصفة.»[1] ایشان دو نکته را در ورودی بحث اعلام کرده است: یکی رأی خود را که بر اساس رأی ایشان وصف مفهوم ندارد. نکتهی دوم این است که اعلام نموده این رأی، رأی مشهور است. قبلا گفته بودیم که وصف علی المشهور مفهوم ندارد و بر اساس رأی غیر مشهور، برای وصف مفهوم اعلام شده است.
بعد میفرماید مشهور بر عدم وجود مفهوم برای وصف است و جمعی از صاحب نظران بر این اند که وصف مفهوم دارد. ضمن شرح مسأله و تعریف آن، سه امر مقدماتی را یادآور شده است که به شرح ذیل اند:
امور مقدماتی:
امر اول: مفهوم وصف در جمله وصفیه فرق نمیکند که جمله به صورت انشائی باشد یا اخباری. این حرف رفع توهمی است که گفته جمله باید انشائی باشد تا خطاب برای مخاطب خاصی محقق شود. شیخ انصاری میفرماید وصف مورد تعلیق حکم قرار میگیرد، چه در جملهی انشائیه باشد و چه در جمله اخباریه.
امر دوم: وصف با موصوف به سه صورت نسبت خواهد داشت. نسبت اول نسبت تساوی است که وصف با موصوف مساوی باشد؛ مثل «جاء زید العالم». نسبت دوم نسبت اخص مطلق باشد که وصف اخص باشد، مثل «اکرم الرجل العالم» که وصف اخص از موصوف است. نسبت سوم عبارت است از نسبت اعم و اخص من وجه، مثل ا«کرم العالم الهاشمی». این سه صورت باید مورد توجه قرار گیرد که صورت اول خارج از بحث است و جای بحث ندارد؛ زیرا اگر وصف مساوی با موصوف باشد، بعد از انقضاء موصوف وصف منقضی میشود و بقاء و و دوام ندارد و جا برای بحث از مفهوم وجود نخواهد داشت. قسم دوم مورد بحث است که وصف اخص از موصوف باشد. صورت سوم که بین موصوف و صفت نسبت عموم و خصوص من وجه باشد، مورد تردد است که آیا محل بحث واقع میشود یا نه؟
امر سوم: منظور از نفی حکم در بحث مفهوم، نفی شخص حکم نیست؛ بلکه نفی سنخ حکم است و اگر نه نفی شخص حکم یک مطلب مسلم است که اگر مثلا گفته شود «اذا جاءک زید فاکرمه»، در صورت عدم مجیء زید، نفی شخص حکم کلامی در آن نیست؛ بلکه گفته میشود نفی شخص حکم مدلول مطابقی است و مقتضا و مفاد منطوق است و نیاز به مفهوم هم ندارد.
بعد از بیان این سه امر مقدماتی میفرماید: اقوال در این رابطه سه قول است. یکی قول مشهور که بر عدم وجود مفهوم برای جمله وصفیه است. دیگری رأی بسیاری از علماء که گفته اند وصف مفهوم دارد. رأی سوم تفصیل بین موردی که وصف علت قرار گیرد و بین موردی که وصف علت برای حکم نباشد؛ مثل «لا تشرب المایع المسکر» که مسکر وصف است؛ ولی وصفی که برای حکم علت قرار گرفته و مسکریت و اسکار، علت نهی از شرب مایع مسکر است.
سید مجاهد در کتاب مفاتیح الاحکام، ص220 میفرماید این تفصیل را علامه حلی بیان کرده است. احتمالا این مطلب در تلقیات درسی از علامه استفاده شده باشد و اگر نه در مکتوبات ایشان این مطلب وجود ندارد.
شیخ انصاری میفرماید صورت سوم که منتسب به علامه حلی شده، از دایره بحث خارج است؛ برای اینکه دلالت بر مفهوم در صورتی که علیت احراز شود، به وسیلهی قرینهی خارج از جملهی وصفیه و براساس دلیل خاصی، مفهوم اثبات میشود و خارج از بحث ما است. بحث در این است که جمله وصفیه بما هی جملة وصفیه، بدون قرینه و دلیلی، دلالت بر مفهوم دارد یا نه؟ بنابراین در مسأله دو قول داریم یکی مشهور و دیگری غیر مشهور.
ادله مشهور:
مشهور برای اثبات مفهوم نداشتن جمله وصفیه ادله ذیل را اقامه کرده است:
1- خود شهرت، یک وجه برای اعلام نظر مد نظر قرار داشته باشد؛ چون شهرت، شهرت عامیانه نیست و شهرت بین اهل تحقیق است. شهرت اهل تحقیق یک وجه حساب میشود؛ برای این که بر میگردد به نظر اهل خبره. به تعبیر دیگر شهرت علمائی و صاحب نظران، مثل شهرت عامیانه نیست و بر میگردد به نظر اهل خبره.
2- در متن مکاسب شیخ فرموده جمله وصفیه دلالت بر مفهوم ندارد به یکی از دلالات سه گانه. یک جملهی مثل «اکرم زیدا عالما» دلالت بر مفهوم ندارد، نه به دلالت مطابقی و نه به دلالت تضمنی و نه به دلالت التزامی؛ بلکه دلالت منتفی است. پس هیچ دلیلی برای التزام به مفهوم وصف وجود ندارد.
3- مقتضای اصل: شیخ انصاری برای شرح مقتضای اصل، بیان پیچیدهی دارد که از این قرار است: در بارهی وصف یک حکم منتفی شده است یا نه؟ اصل عدم آن است. بنابراین میتوانیم بگوییم اصل عدم وجود مفهوم برای وصف است. این اصل، اصل شرعی نیست تا اشکال شود که این اصل اثبات حکم نمیکند. اگر اصل عقلائی بود که رأی و نظر را اثبات کند، اشکال ندارد. مدرک اعتبار این اصل سیره عقلاء است. پس اصل عقلائی عدم مفهوم برای وصف است.
ادله قائلان به وجود مفهوم برای جمله وصفیه:
سه دلیل اقامه شده برای این که مفهوم در جمله وصفیه وجود دارد. یکی تبادر است. اگر حکمی مقید به وصف آمده باشد، در این صورت نفی حکم در صورت نفی صفت انسباق و تبادر دارد. این تبادر علامت است برای اثبات مطلوب که جملهی وصفیه مفهوم دارد.
دلیل دوم این است که خود ذکر وصف مصلحتی دارد. ذکر وصف بر اساس مصلحت و فایدهی است. اگر مفهوم در کار نباشد، ذکر وصف لغو در میآید. براساس اجتناب از لغویت ذکر وصف، باید بگوییم که وصف مفهوم داشته باشد. اگر نه ذکر آن با عدم آن مساوی است.
دلیل سوم نظر اهل خبره است. یکی از اهل خبرهی معروف لغوی، ابوعبیده است که دو حدیث نبوی را ذکر کرده و مفهوم برای آن اعلام میکند. پس قضیه وصفیه باید مفهوم داشته باشد. در یکی از آن احادیث چنین آمده: «مطل الغني ظلم»[2] کسی که از شخصی بدهکار است، به تأخیر انداختن پرداخت بدهی او ظلم است. در متن دیگری به این مضمون آمده: «لیّ الواجب یوجب العقاب» لیّ و مطل به تأخیر انداختن بدهی است. ابوعبیده میگوید اگر کسی غنی نباشد و پرداخت بدهی را به تأخیر اندازد، ظلم نیست. پس بر اساس نظر ایشان مفهوم برای جمله وصفیه ثابت است.
معیار و ضابطه برای مفهوم داشتن جمله وصفیه علیت است که اگر وصف علیت داشت، مفهوم دارد و اگر نداشت مفهوم ندارد. شرح و تفصیل این معیار در ادامه خواهد آمد.