درس خارج اصول استاد سیدکاظم مصطفوی
1402/03/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد و تقلید/تقلید /معنا و قلمرو تقلید
بحث اجتهاد و تقلید:
فتوا داده اند و از سوی فقهاء اعلام شده است که مکلف باید یا مجتهد یا محتاط یا مقلد باشد. مجتهد و اجتهاد را بحث کردیم. اما محتاط کسی است که در بارهی احکام فرعیهی شرعیه اهل احتیاط باشد. منظور از محتاط یک عامی محض نیست؛ بلکه کسی است که بتواند احتیاط را انجام دهد و از علم فقه بهرهی داشته باشد؛ لذا محتاط بین مجتهد و مقلد است. فرد محتاط تشخیص دهد که در این مورد عدم حرمت قطعی است و وجوب احتمالی است، وانگهی از باب احتیاط وجوب احتمالی را انجام دهد، یا بر عکس یقین داشته باشد که این عمل وجوب ندارد؛ اما احتمال حرمت دهد؛ لذا باید احتیاط کند و اجتناب نماید. این گونه موارد نیاز به فهم و درکی دارد که هر آدم عادی و مقلد عامی نمیتواند اهل احتیاط باشد. علاوه بر این که خود احتیاط هم بما هو احتیاط برای فرد محتاط ثابت و احراز شود که احتیاط کار درستی است یا اجتهادا برسد به جایی که در انجام تکلیف احتیاط کافی است یا از طریق تقلید برسد بجایی که احراز کند که احتیاط کافی است. احتیاط هم خودش نیاز به اثبات دارد و چیز ابتدائی نیست.
بنابراین محتاط ضروریات، اجماعیات و قطعیات را بداند و در موارد شبهات از شبهه اجتناب کند. لذا محتاط یک درجهی از علم و فقه میطلبد.
تقلید:
محقق خراسانی در کتاب کفایه سه مسأله را عنوان کرده است: مسأله اول معنای تقلید است. مسأله دوم ادلهی جواز و صحت تقلید است. مسأله سوم تقلید اعلم و در تتمه هم بقاء بر تقلید میت است. نکتههای قابل توجهی هم در ضمن بحث اضافه خواهد شد.
اما معنای تقلید:
در لغت نامهها مثل کتاب مجمع البحرین علامه طریحی و صحاح اللغة جوهری، تقلید که از باب تفعیل و از ماده قلادة است؛ یعنی گردنبند؛ لذا در بین مؤمنین عرب زبان گردنبند بانوان را قلاده میگویند و به اصطلاح عوام عراقی قلّاده و گلّاده میگویند و این معنای لغوی در جاهای زیادی به کار میرود. در شعر فارسی هم آمده است:
رشتهی در گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه اوست
در اصطلاح اصول علامه حلی در کتاب نهایة الوصول الی علم الاصول که کتاب اصولی مبسوط علامه است، ج5، ص241 میفرماید: تقلید عبارت است از «هو العمل بقول الغير من غير حجّة ملزمة»[1] تقلید یعنی عمل کردن به دستور دیگری بدون این که از آن دیگری حجتی درخواست بکند.
محقق قمی در کتاب قوانین ج4، ص343 تقلید را معنا میکند از نظر لغت به همان معنای که گفته شد و بعد میفرماید در اصطلاح اصولیون به طور کل تقلید عبارت است از «هو العمل بقول الغير من غير حجّة».[2]
صاحب فصول در کتاب الفصول الغرویه ج7، ص445 میفرماید: تقلید در اصطلاح اصول عمل به قول غیر من غیر حجة آمده است ولی اولی این است که گفته شود اخذ به فتوای غیر در عمل.
محقق حلی در کتاب معارج الاصول، ص275 در ضمن بحث میفرماید تقلید یعنی عمل به فتوای عالم به احکام شرع.
بنابراین در عوض کلمه قول که فتوا بیاید بهتر و مناسب تر خواهد بود و درست است. البته منظور از قول هم، فتوا است و اگر تصریح به فتوا شود بهتر خواهد بود.
محقق خراسانی میفرماید: تقلید در اصطلاح فقهاء عبارت است از عمل به قول غیر بدون حجت ولی میفرماید کلمه عمل مناسب نیست چون قبل از عمل تقلید لازم است و عمل بعد از تقلید میآید و باید بگوییم «وهو أخذ قول الغير ورأيه للعمل به في الفرعيات ، أو للالتزام به في الاعتقاديات تعبداً ، بلا مطالبة دليل على رأيه».[3] کلمه اخذ را قبل از عمل به کار ببریم درست میشود؛ چون عمل مسبوق به فتوا است، تا فتوا اخذ نشود، عمل جا ندارد که انجام گیرد.
سیدنا الاستاد در کتاب مصباح الاصول ج3، ص536-537 میفرماید: تقلید بر سه معنا اعلام شده است: عمل به قول غیر (أنّه العمل بقول الغير)[4] که مشهور اصول بود. «أنّه الأخذ بفتوى الغير للعمل به»[5] که در بیان صاحب فصول و صاحب کفایه آمده است. سوم «أنّه الالتزام بالعمل بفتوى الغير و إن لم يعمل، بل و إن لم يأخذ»[6] که این تعریف، تعریفی است که سید یزدی طباطبائی در کتاب عروه، اول بحث تقلید در ضمن مسأله شماره شش بیان فرموده است «الالتزام بالعمل بما فيها».[7]
سدنا الاستاد میفرماید تقلید بر همان معنای لغوی خودش باقی است. در اصطلاح در اقسام حج و در ولایت هم به کار میرود.
سیدنا الاستاد تقلید را بر عکس آنچه ظاهر فهم محققین است اعلام میکند. ظاهر فهم این است که تقلید یعنی این که مقلد رشتهی فتوا را بر گردن بگیرد. سیدنا الاستاد میفرماید: مقلد مجتهد را قلاده قرار داده است و مسئولیت را بر گردن مجتهد گذاشته است؛ لذا گفته میشود «من أفتى الناس بغير علم ، ولا هدى من الله لعنتهُ ملائكة الرحمة ، وملائكة العذاب ، ولحقه وزر من عمل بفتياه».[8]
تحقیق این است که اولا این تعاریف، تعریف به حد و رسم و تعریف تام نیست تا اشکال شود که جامع نیست یا مانع نیست. اگر فلان قید اضافه شود جامع میشود یا واضح تر میشود؛ بلکه شرح الاسم است. تقلید یک معنای عرفی دارد در صورتی که معنای عرفی داشته باشد با تعابیر مختلف و به عبارت های متعدد، معنای تقلید همان است که سید یزدی فرمود: التزام در عمل به فتوای مجتهد. یا تعریفی که سیدنا الاستاد فرموده هم جالب به نظر میرسد که میفرماید تعریف صحیح تقلید یعنی عمل «هو العمل استناداً إلى فتوى الغير»[9] که منظور از غیر همان مجتهد است که عمل کند با استناد به قول مرجع. این چیز واضحی است و ابهامی در کار نیست.
قلمرو تقلید:
در صورتی که معنا معلوم باشد در اینجا جایی برای دغدغهی ذهنی وجود ندارد. اما نکتهی که اضافه میشود این است که نگاهی به قلمرو تقلید شود. در بیان صاحب نظران این عنوان برجسته نشده است؛ اما در ضمن آمده است که تقلید در فروع جا دارد نه در اصول و نه در ضرورات و یقینیات. این مطلب یک مقدار نیازی به بحث دارد. اما این که گفته میشود تقلید در فروع جا دارد نه در اصول؛ به این جهت است که اولا قدمای اصحاب این مطلب را اعلام کرده اند. سید علم الهدی در کتاب ذریعه، ص537 و شیخ طائفه در کتاب عده، ص746، شیخ در بارهی عدم جواز تقلید در اصول میفرماید ادلهی شرعیه و عقلیه وجود دارد. اما ادله شرعیه آیاتی از قرآن است که تقلید را در عقاید از یک سو منع کرده است و از سوی دیگر علم به عقاید را اعلام فرموده است:
مورد اول: آیه 23 زخرف: ﴿إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا عَلىٰ أُمَّةٍ وَ إِنّٰا عَلىٰ آثٰارِهِمْ مُقْتَدُونَ﴾[10] در این آیه کسانی که در عقاید تقلید از آباء و پیشینیان دارند توبیخ شده اند.
در آیه 17 سوره حدید علم به عقاید اعلام شده است:
﴿اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ يُحْيِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا قَدْ بَيَّنّٰا لَكُمُ اَلْآيٰاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴾[11]
در این آیه اولا دستور آمده که علم پیدا کنید و مقلد نباشید و بعد میفرماید طبق آیات و معجزات، اعتقاد و اصول را خود تان بدون تقلید به دست آورید. پس تقلید در اصول عقاید جا ندارد.
اما دلیل عقلی این است که شیخ طائفه میفرماید: مسألهی اصول از اعتقادات است، اعتقاد با تقلید خضوع نمیکند و از طریق تقلید به دست نمیآید و باید از طریق فحص و استدلال انسان به اعتقاد برسد و اگر انسان در اعتقاد به تقلید اکتفا کند، مؤمّن و امنیت در جهت تکمیل اعتقاد در کار نخواهد بود.
علامه حلی در کتاب تهذیب الوصول الی علم الاصول، ص290 میفرماید: تقلید اختصاص به فروع دارد. حق این است که تقلید در اصول جا ندارد. اشارتی دارد به همان دلیلی که شیخ طائفه فرموده بود.
محقق قمی در کتاب قوانین، میفرماید: المشهور عدم جواز التّقليد في أصول الدّين.[12] بعد در این رابطه حدود صد صفحه بحث میکند و در ورودی این نکتهی جوهری را بیان میکند که اگر تقلید را طبق تعریف اصولیون در نظر بگیریم، در اصول دین جا ندارد؛ چون اصول دین اذعان و اعتقاد لازم دارد که از طریق قول غیر حاصل نمیشود و لذا تقلید در اصول دین جا ندارد.
تحقیق این است که تقلید در اصول دین جا ندارد؛ بلکه گفته میشود که به اتفاق صاحب نظران؛ بلکه به اتفاق فریقین، تقلید در اصول دین زمینه ندارد؛ برای این که اولا به دست آوردن اصول دین طبیعتا ایمان است و ایمان یعنی کامل شدن اصول دین (توحید، نبوت، عدل، امامت و معاد). این اصول دین را کسی به دست میآورد که ایمان داشته باشد. ایمان عبارت است از «التصديقُ بالقلب واللسان».[13] بنابراین اصول عقاید با تقلید به دست نخواهد آمد. آیهی قرآن که در سوره عصر میفرماید: ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ؛ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾.[14] آمنوا یعنی ایمان و عقاید و عمل صالح انجام واجبات و ترک محرمات. در آیات قرآن امر به تفکر شده است ﴿أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَيْنَهُمٰا إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ اَلنّٰاسِ بِلِقٰاءِ رَبِّهِمْ لَكٰافِرُونَ﴾.[15]
دستور داده شده که تفکر کنید تا ایمان به خدا به دست آورید. در تاریخ اسلام کسانی که ایمان آورده اند از پیامبر (ص) معجزه خواسته اند که دلیل عقلی قطعی بر ایمان بوده است. بنابراین اولا خود اصول دین یک مسألهی است که عمق آن ایمان است و ایمان عبارت است از عمل و عقد قلبی که باید توسط خود فرد به عمل بیاید.
در بیان محقق قمی هم اشاره شد که اصول عقاید از مسائل کلامیه است و سنخ بحث، سنخ کلام است و بحث کلام؛ یعنی اعتقادات استدلالی نه تقلیدی و نوعیت بحث فرق میکند. بنابراین تقلید در اصول جا ندارد.
اشکال: در صورتی که گفتیم مسألهی اصول عقاید تقلیدی نیست، اکثریت عوام چکار کنند؟ آنها که نمیتوانند اصول عقاید را تحقیقی به دست آورند. آیا اکثرهم لا یؤمنون باشد و ایمان شان درست نباشد؟
جواب: در این باره جوابی را از بیان سید علم الهدی بیان کنیم. ایشان در کتاب ذریعه، ص537-538 میفرماید اعتقاد به اصول فی الجمله راهش بسیار کوتاه است و به طور اجمال بسیار قریب و نزدیک است. متکلمین آن را طولانی کرده اند برای تفریع فروع و رفع شبهات و اگر نه طریق آن کوتاه و مختصر است؛ برای این که اعتقاد به خدا تا اعتقاد به نبوت و امامت، امر فطری است در صورتی که فطری باشد اقرب الطرق و اسهل السبل عند المکلف است و هر مکلفی بر اساس فطرت خودش روحیهی پرستش و روحیهی التجاء به خدا و تعبد دارد. در بحث الهیات بهترین راه برای اعتقاد به خدا راه فطرت دل است و راه فلسفی و دیگر راه ها هم درست است؛ ولی این راه کوتاه است. کل بشر روحیهی پرستش دارد منتها برخی در تطبیق اشتباه میکند و پت پرست میشود و برخی از باب تجدد و فرعون منشی خود پرست است. پرستش در روح انسان است و فطری است و امری که فطری باشد با کوچک ترین کمکی پا میگیرد. لذا آن امر فطری برای فرد عامی که یک تذکری به او داده شده، پا گرفته است. با یک تذکر چرا مطالب دیگر جا نمیگیرد؟ چون فطری نیست. توحید و نبوت و معاد که فطری است با یک تذکر پا میگیرد.
قلمرو تقلید در فروع است نه در اصول و نه در ضروریات. در ضروریات که تقلید جا ندارد برای این است که ما در بحث اجتهاد و تقلید و احتیاط این نکته را اعلام کردیم که برای مکلف فهم و درک احکام واجب و ضروری است یا از روی اجتهاد یا تقلید یا احتیاط؛ اما اگر یک مطلب ضروری و واضح باشد مثل وجوب صلاة و صوم، اینجا نیاز به تقلید ندارد تا از کسی تقلید کند و نیاز به تحقیق ندارد.
در اجتهاد قلمرو اجتهاد مسائل نظری است، نه مسائل ضروری، مسائل ضروری نیاز به اجتهاد ندارد؛ چون معلوم و قطعی است و واضح است و نیاز به درک و فهم ندارد و اجتهاد درک و فهم حکم از روی ادله اجتهادیه است. شما ضروریات و نظریات را از کجا تشخیص میدهید؟ شهید ثانی در کتاب مسالک، شرح شرایع الاحکام، ادله احکام را دقیق بیان کرده است. مواردی را که نظری است اما موارد ضروری را اصلا تعرض نفرموده است. لذا توصیه میکنیم کسانی که وارد گردونهی اجتهاد میشوند، پس از طی مقدمات وارد مسالک شود. پس ضروریات از قلمرو اجتهاد و تقلید خارج است.
تقلید واجب تعیینی نیست و مکلف اگر بتواند به وادی اجتهاد برود و اگر نرسید بین احتیاط و تقلید مخیر است. اول اجتهاد است که بالاترین سعادت و آخرین دور تکاملی فقه به حساب میآید. دوم احتیاط و تقلید است که در یک سطح هستند ولی تقلید نیاز به فراگیری مقدمات فقهی ندارد ولی احتیاط یک مقدار نیاز به علم و فقه دارد.
سید طباطبائی یزدی میفرماید: عمل بدون اجتهاد و تقلید و احتیاط باطل است. در بطلان آن عدهی از محققین اشکال و تعلیقه دارند که اگر عمل مطابق با واقع باشد اشکالی ندارد. سید الحکیم میفرماید: وجه بطلان این است که قاعده اجزاء اینجا جا ندارد. در صورتی که اجزاء نباشد باطل است و اجزاء در صورتی است که مأتی به مطابق با مؤموربه باشد.
سیدناالاستاد میفرماید فردی که این گونه عمل میکند ذمه اش بری نمیشود چون عملش بر اساس قاعده نیست، نه طبق فتوای مجتهد است و نه تقلید و احتیاط پس عملش وجه شرعی ندارد و حد اقل شک در برائت است و مقتضای قاعده اشتغال بطلان این عمل است.
تحقیق این است که عمل بدون تقلید و بدون احتیاط و اجتهاد که باطل است در یک جمله به این خاطر است که عمل جاهلانه است و عمل از روی جهل بخصوص در عبادات جایی برای صحت ندارد و مثل کسی است که شکل و صورت نماز را صوری انجام دهد و باطنی ندارد و عمل از لحاظ وجوه و ادله خالی از وجه و دلیل خواهد بود.