درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی
1401/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/أصالة الإستصحاب /استصحاب مثبت
تنبیه هفتم طبق متن ما و تنبیه ششم طبق تنسیق شیخ، اصول مثبت است که ابتدا اصل مثبت را توضیح دهیم و بعد سابقه و اعتبار آن را یادآور شویم.
منظور از استصحاب مثبت این است عملی که قبلا مورد یقین بوده، در زمان لاحق، شک در بقاء نسبت به آن مستصحب به وجود بیاید و آن عمل خودش یا حکم شرعی باشد یا موضوع دارای حکم شرعی؛ اما اگر مستصحب ما چیزی بود که مستقیما و بدون واسطه اثر شرعی نداشت ولی مستصحب ما یک لازمی داشت که آن لازم، اثر شرعی داشت، این استصحاب را میگوییم استصحاب مثبت. در اصطلاح اصول اسم آن را مثبت گذاشته اند که اثر، گاهی اثر لازم است و گاهی اثر ملازم است و گاهی اثر ملزوم است با این توضیح:
اگر اثر، اثر لازم باشد؛ مثل شک در حیات زید در سفر که ارتباط با آن برقرار نباشد و استصحاب حیات شود. در این صورت اثر مستقیم آن عدم تصرف در مال زید است و مال و ملک او متعلق به خود اوست و اثر، حیات اوست؛ اما اگر فرض کنیم کسی نذر کرده باشد که اگر زید قدش بلندتر شده باشد، مقداری پول صدقه دهد و استصحاب میکند حیات او را که لازم عادی آن نمو قد و قامت اوست و بر آن لازم که لازم عادی است، اثر مترتب است که اعطای نذر باشد و این مثبت میشود. گاهی لازم، لازم عقلی است؛ مثلا مگسی روی رطوبت نجسی قرار میگیرد، سپس روی لباس مینشیند، در این صورت شک میشود که پای او خشک شده بود یا رطوبت داشت؟ استصحاب میکنیم رطوبت را که لازم عقلی آن رطوبت، تسری و سرایت نجاست است.
یا اثر مترتب بر ملازم است؛ مثلا فردی نذر میکند که اگر فضا روشن و آفتابی باشد، کار خیری را انجام میدهد، نهار و روز را استصحاب میکند و ملازم نهار که روشنی و آفتابی بودن است ثابت میشود، در این صورت هم استصحاب مثبت است و واسطه ملازم است.
یا اثر مترتب بر ملزوم باشد؛ مثلا کسی در سفر رفته و نذر میکند اگر طلوع شمس ادامه داشته باشد، صدقه میدهد، در بارهی طلوع شمس استصحاب روز میکند و ملزوم آن که طلوع شمس باشد ثابت میشود و اثر بر آن مترتب میگردد.
اما نسبت به اعتبار استحصاب مثبت، تحقیق این است که استصحاب مثبت بعد از تطور اصول از اعتبار ساقط شده است. بین قدما، استصحاب مثبت؛ مثل استصحاب عادی بوده و اعتبار داشته است. خوشبختانه شیخ انصاری به این مطلب اشارتی دارد و میفرماید: اگر استصحاب از باب ظن اعتبار داشته باشد، مثبت آن هم اعتبار دارد؛ برای این که حجیت ظن نسبت به خود مضمون، همان حجیت نسبت به لازم آن مضمون است؛ اما اگر حجیت استصحاب از باب اخبار باشد؛ چنانکه ما میگوییم، مثبت آن اعتبار ندارد.
شیخ انصاری با تطوری که ایجاد کرد، ظنون را با حجج عوض کرد و تا قبل از تطور بحث از حجیت ظن خاص مطرح بود و بعد از تطور بحث از حجج و امارات شد؛ بنابراین شیخ انصاری بازهم براساس تحقیقی که دارد به مطلبی اشاره میکند و میفرماید در بین قدما، شیخ طوسی، محقق حلی و علامی حلی، به ترتیب در مبسوط، شرایع و تحریر، شهید در ذکری نسبت به استحصاب مثبت اشکالی ندارند و از جملهی ادله و مستندات، استصحاب مثبت را اعلام میکنند. در نتیجه به دست آمد که استصحاب مثبت در عصر ما جایگاه و اعتبار ندارد؛ در حالی که در بین قدما جا داشته و بعد از تطور از اعتبار ساقط شده است.
نسبت به دلیل بر عدم اعتبار استصحاب مثبت، شیخ انصاری و محقق خراسانی به طور هماهنگ دلیل ارائه میفرمایند. شیخ میفرماید: دلیل بر عدم اعتبار استصحاب مثبت، این است که مستصحب باید یا حکم باشد یا موضوع دارای حکم شرعی که مجعول شرعی است؛ بنابراین خود مستصحب باید قابلیت جعل شرعی را داشته باشد؛ اما لازم که یا لازم عقلی است یا لازم عادی، قابلیت جعل شرعی را ندارد؛ لذا دلیلی بر جعل آن وجود ندارد و از اساس استصحاب مثبت فاقد اعتبار است.
محقق خراسانی شبیه همین دلیل شیخ انصاری، دلیلی اقامه میکند که با آسان سازی از این قرار است:
تحقیق این است که ادلهی اعتبار استصحاب اخبار است، نه ظن و نه دلیل عقلی. پس از آن که دلیل اعتبار آن اخبار بود، به اخبار که مراجعه میکنیم، میبینیم شارع امر به تعبد نسبت به خود مستصحب کرده است که حکم شرعی است یا موضوع دارای حکم شرعی و تعبد اختصاص دارد به همان موردی که از سوی شرع تعبد به آن تعلق گرفته است و ما زاد بر آن، دلیلی ندارد و هیچ دلیلی بر اعتبار آن در کار نیست. پس استصحاب مثبت اعتبار ندارد.
شیخ انصاری و محقق خراسانی دو مورد را استثناء میکند:
شیخ انصاری میفرماید: استصحاب مثبت در یک صورت اعتبار دارد و آن جایی است که واسط خفیه باشد در حدی که عرف و مخاطب بیان، آن اثر را اثر خود مستصحب بداند، نه اثر واسطه؛ مثال آن استصحاب رمضان است در روز یوم الشک، این یوم الشک جزء رمضان میشود و اثر آن امساک و گرفتن روزه است که مترتب بر مستصحب نیست و واسطه دارد و بعد از استصحاب ثابت میشود که این روز از رمضان است و واسطه آن قدر خفیف است که عرف آن را اثر مستصحب میداند. مثال دوم آن ملاقات یک جسم با جسم نجس است که بعد از ملاقات شک میکنیم که این ملاقی مرطوب بوده یا نه؟ استصحاب رطوبت میکنیم که نتیجه اش نجاست ملاقی است و واسطه سرایت است، ولی اخفی، در این صورت هم استصحاب مثبت اعتبار دارد. مثال دیگری که مؤید تحقیق ماست و آن این است که گفته شده سیره وجود دارد، بلکه اجماع ادعا شده است نسبت به استصحاب عدم حاجب که اگر کسی در وضو شک کند که در اعضای وضو مانعی بوده یا نه؟ استصحاب عدم حاجب میشود و نتیجه اش این است که وضو صحیح است و در این رابطه خلافی وجود ندارد. پس استصحاب مثبت در بعضی از موارد اعتبار دارد.
محقق خراسانی یک مورد دیگری را اضافه کرده است و آن واسطه اجلی است که اگر بین مستصحب و اثر شرعی واسطه و لازم عقلی، خیلی اجلی باشد، در حدی که عرف اثر لازم را اثر خود مستصحب بداند، در این صورت باز استصحاب مثبت اعتبار دارد. در بیان ایشان یک تلقی این است که دو مورد را اضافه کرده است و تلقی دوم که قریب به تحقیق است این است که یک مورد را استثناء کرده است. مورد اول این است که بین لازم و ملزوم تفکیکی نباشد؛ مثلا ابوت و بنوت متضایفین اند و غیر قابل تفکیک، اگر کسی شک کند ابوت و بنوت در اثر عوارضی از بین رفته باشد؛ مثلا فرزند خود را عاق کرده باشد، اثر مترتب بر ابوت است و استصحاب بنوت میکند یا بر عکس، در این صورت ابوت و بنوت ثابت میشود و اثر اجلی است. به عبارت دیگر، اگر لازم، لازم بین بمعنی الاخص باشد، در حقیقت اثر مترتب بر خود مستصحب است.