درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی
1401/09/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/أصالة الإحتیاط /بررسی حدیث لا ضرر
بحث و تحقیق در بارهی حدیث لا ضرر:
گفته شد که این حدیث حکایتی را در بارهی نخل سمرة بن جندب دارد که آن مورد تطبیقش تا حدودی مشکل به نظر میآید. باز گفته شد که در این باره رأی و نظر محقق نائینی اجود الآراء دیده میشود. سیدنا فرمود که اگر در بارهی این حکایت، حکمی که در بارهی قلع شجر اعلام شده را حکم جدا بدانیم و لا ضرر و لا ضرار را حکم جدا، به اشکالی بر نمیخوریم و درست است که پیامبر (ص) امر به قلع کرده است و این امر بر خواسته از غضب خود حضرت و عصیان سمره باشد.
برخی اشکال کرده که اگر این رأی را قبول کنیم دو ملاحظه به ذهن میآید.
به عبارت دیگر در بارهی قضیهی سمرة بن جندب و حدیث لا ضرر گفته شد که این حدیث از حیث مورد با قاعده نفی ضرر تطبیق نمیکند. قاعده نفی ضرر، نفی حکم ضرری است و در این روایت دستور آمده که درخت را بکن و مورد تطبیق نمیکند. محقق نائینی توجیهی داشت که اجود الآراء به حساب میآید، در منیة الطالب، ج3، ص380 فرمود که منظور از قلع شجر این است که پیامبر (ص) دستور داده که شجر موجب و علت ضرر است و لذا آن را بکنید؛ چون برای نفی ضرر، فرق نمیکند مربوط به سبب باشد یا مسبب و حضرت فرموده ضرر را از ریشه قلع کنید.
سیدنا الاستاد فرمود این دستور قلع یک قضیهی است برخواسته از حکم و غضبت پیامبر و در نهایت لا ضرر و لا ضرار به عنوان یک قاعده کلی آمده است.
ملاحظه این است که اولا این دو با هم مرتبط است و اگر بگویی که قضیهی سمره، قضیهی جدایی است، ارتباط قطع میشود. ثانیا گفته شده در کلام سید که پیامبر (ص) بر اساس غضب این کار را انجام داده. ملاحظه این است که او رحمت برای عالمین است و در تاریخ غضبی برای او به ثبت نرسیده است.
برخی از دوستان گفته غضب اگر لله باشد عیبی ندارد و قضیه هم اگر دو تا باشد ربطی به هم دارد، پس این دو ملاحظه وارد نیست.
ممکن است همین طور باشد و ما هم اعتقاد داریم که غضب لله اشکال ندارد؛ اما طبق تحقیق ما، برای پیامبر (ص) غضب به ثبت نرسیده که کاری را از روی غضب انجام داده باشد و همین طور اگر تطبیق ندهیم، از باب وارد و مورود نیست و مشکل در تطبیق است؛ اما این که با ضرر یک ارتباطی داشته باشد این هم ممکن است.
رأی نائینی این بود که این لا ضرر با قضیه سمره تطبیق میکند و مورد، مورد نفی ضرر است و همین قلع شجره نفی ضرر است و علت ضرر وجود شجره میباشد که فرق نمیکند خود شیئ ضرری باشد یا سبب ضرر باش و مصداق نفی ضرر است، پس طبق این حدیث اباحهی ابقای شجر برداشته میشود.
شرح مفردات حدیث:
در این حدیث لا ضرر سه کلمه آمده: ضرر، ضرار و کلمه لا. این سه کلمه باید توضیح داده شود تا معنای حدیث روشن شود.
آنچه از لحاظ تحقیق ثابت است این است که حدیث بدون قید میباشد؛ البته شیخ طوسی «لا اضرار» هم ذکر کرده است.
معنای کلمه ضرر در لغت:
در کتاب العین ضرر ضد نفع برشمرده شده؛ چنانکه آمده: «النفع: ضد الضر».[1] در کتاب مصباح المنیر به نقل از ازهری آمده: «كُلُّ مَا كَانَ سُوءَ حَالٍ وفَقْرٍ وَشِدَّةٍ فِى بَدَنٍ فَهُوَ ( ضُرٌّ ) بِالضَّمِ وَمَا كَانَ ضِدَّ النَّفْعِ فَهُوَ بِفَتْحِهَا».[2] علامه طریحی در مجمع البحرین میفرماید: «والضر بالضم: سوء الحال، وبالفتح ضد النفع».[3] ابن منظور افریقی که یک محقق لغوی بسیار در حدّ بالایی است که در زندگی نامهی او آمده شیعه شده ولی رافضی نیست، ایشان در لسان عرب آورده: «الضرر ضد النفع و المضرة ضد المنفعة».[4] با این لغت نامهها به دست میآید که معنای ضرر ضد نفع است. در لسان العرب تصریح شده که مضرة ضد منفعت است.
محقق خراسانی میفرماید ضرر به معنای نقص در مال یا بدن و ضد نفع است. آیهی قرآن که میفرماید: ﴿قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ﴾[5] شاهد بر این معنا است.
محقق خراسانی اعلام میکند که ضر بر خلاف نفع است آنگاه بیان میکند که تقابل بین ضر و نفع از قبیل تقابل عدم و ملکه است و معیار آن را دارد که غیریت میباشد؛ چنانکه گفته:
قد كان من غيرية تقابلعرفه أصحابنا الأفاضل[6]
غیریت، نفی و اثبات و قابلیت محل که شرایط تقابل عدم و ملکه است، در اینجا موجود میباشد.
سیدنا الاستاد میفرماید ضرر در حقیقت به نحو وجودی است و مثل تاجری که خسارت کند، خود خسارت یک امر وجودی است؛ همان طوری که نفع یک امر وجودی است، پس تقابل از قبیل تقابل تضاد است که هر دو وجودی اند.
نتیجه یکی است چه از باب عدم و ملکه باشد و چه تضاد، ضرر معنای خودش را دار.
معنای اضرار:
در بارهی ضرار ابن منظور و ابن اثیر میگویند که از باب مفاعله و طرفینی است. محقق خراسانی میفرماید ضرار به معنای مفاعله و مصدر باب مفاعله است و اصل در آن فعل طرفینی است؛ ولی در اینجا به معنای مصدر ثلاثی مجرد میآید بر اساس ظهوری که در جمله است.
محقق اصفهانی در حاشیهی مکاسب، ج1، ص2 میفرماید: معنای مفاعله بر عکس آنچه مشهور است، به معنای فعل طرفین نیست و اقوا شاهد در این رابطه آیات قرآنی است: ﴿يُخَادِعُونَ اللّهَ﴾[7] ، ﴿وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[8] ، ﴿الَّذِينَ هُمْ يُرَاؤُونَ﴾[9] و ... اینها همه از باب مفاعله است و طرفینی نیست؛ زیرا یک طرف هجرت میکند و خدعه میکند. فعال هم از مصادر باب مفاعله است. کلمه ضرار به معنای فعل طرفین نیست تا به مشکلی بر بخوریم.
سیدنا الاستاد نسبت به بیان محقق اصفهانی دو تلقی دارد: یکی این است که مفاعله به معنای ایجاد فعل است و از باب افعال میشود. شاهد این مدعا آیات قرآن است. در تلقی و تقریر بعدی میفرماید: حرف ایشان جواب دارد و آن این است که باب مفاعله فعل اثنین است؛ ولی در معانی دیگر هم به کار میرود مثل سافر که فعل یک نفر است نه دو نفر.
تحقیق این است که باب مفاعله یک معنای اصلی دارد و یک استعمالاتی دارد. معنای اصلی آن همان فعل اثنین است و در قرآن اگر ﴿وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[10] آمده، ﴿وَمَن يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[11] هم آمده که مقاتله و قتال طرفینی است. در قرآن اختصاصا به آن معنا به کار نرفته است. اتفاق اهل ادب بر این است که باب مفاعله فعل اثنین است. نظام نشابوری در شرح نظام، ص20 میفرماید: باب مفاعله فعل اثنین است در معانی دیگر هم استعمال میشود.
صاحب دروس العربیه ص124 و شرطونی در مبادی العربیه، ص49 بیان شرح نظام را واضح تر بیان میکنند و مثال های متعددی میآورند که باب مفاعله اصل در فعل اثنین است ولی در غیر آن هم به کار میرود، مثل هاجر، سافر و ...
سیدنا در نهایت امر با شرحی که دارد میفرماید: ضرار در اینجا همان معنای اصلی را دارد که مفاعله باشد و ضرار مصدر باب مفاعله است هر چند که از باب ثلاثی مجرد هم داریم؛ مثل قیام، ولی در این حدیث به معنای مفاعله نیست؛ بلکه به معنای مصدر ثلاثی است و دلیل بر این مطلب این است که در آن آمده «انک رجل مضار» که مضار از باب مفاعله است در اینجا به معنای ضارّ است نه طرفینی.
ابن منظور هم فرموده: گفته شده که ضرار از باب ثلاثی مجرد باشد. پس از آن که ثلاثی مجرد شد، به معنای ضرر است و تکرار آن برای تأکید آمده است.
اشکال: اگر ضرار از باب ثلاثی مجرد باشد، یک تکراری است؛ مثل این میشود «لا ضرر و لا ضرر» و این با بلاغت جور در نمیآید.
جواب: تکرار در ادبیات اگر مفید فایده باشد عیبی ندارد. در اینجا که تکرار شده به خاطر اهمیت ضرر در زندگی است. اگر بگویی که سجع بلاغی اش درست نیست، جواب این است که در لفظ تکرار نیست و در بلاغت ضرری وارد نمیکند و تکرار در معنا است نه در لفظ و تکرار در معنا اگر برای تأکید باشد، اشکالی نخواهد داشت.