1404/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
مبطل دهم: آمین گفتن/مبطلات الصلاة /كتاب الصلاة
موضوع: كتاب الصلاة/مبطلات الصلاة /مبطل دهم: آمین گفتن
مبطل دهم: آمین گفتن
سید طباطبائی یزدی میفرماید: العاشر تعمد قول آمين بعد تمام الفاتحة لغير ضرورةمن غير فرق بين الإجهار به و الإسرار للإمام و المأموم و المنفرد و لا بأس به في غير المقام المزبور بقصد الدعاء كما لا بأس به مع السهو و في حال الضرورة بل قد يجب معها و لو تركها أثم لكن تصح صلاته على الأقوى.[1] کلمه آمین که ابناء عامه بعد از اتمام سوره فاتحه میگویند، اگر ضرورتی نباشد گفتن آن مبطل است برای امام باشد یا مأموم یا منفرد. اگر در این مورد نباشد یعنی بعد از فاتحه نباشد و به قصد دعا گفته شود، اشکال ندارد؛ چون کلمه آمین از اسماء افعال و به معنای استجب است و دعا میباشد.
سیدنا الاستاد در کتاب شرح عروه، ص510 میفرماید: آمین گفتن سه صورت دارد: صورت اول این است که به قصد جزئیت گفته شود که عوام و جاهلان ابناء عامه آن را نجام میدهند و فکر میکنند که جزء نماز است و این، زیادی عمدی در صلاة است و از مبطلات میباشد. صورت دوم این است که آمین به عنوان دعا گفته شود و قصدش دعا باشد، در این صورت اشکالی ندارد. صورت سوم این است که نه قصد دعا است و نه قصد استحباب و عامیانه آن را بگوید و قصد معنا هم نداشته باشد، در این صورت کلام آدمی میشود و از مبطلات نماز است.
پس آمین اگر به قصد دعا گفته شود، طبق رأی سیدنا الاستاد اشکالی ندارد و در متن عروه هم همین مطلب آمده؛ ولی در عروه گفته بعد از فاتحه نباشد؛ بلکه در اکوان متخلله دیگر نماز باشد و به قصد دعا گفته شود بر اساس نصوص و قاعده اصطیادیه مربوط به این که دعا در نماز جایز است. پس حرف سیدنا الاستاد فی الجمله با حرف سید یزدی موافق است؛ زیرا سید یزدی گفته بعد از حمد شکل جزئیت به خود میگیرد و زیادی عمدی به حساب میآید و مبطل است.
صاحب جواهر در کتاب جواهر الکلام، 10، ص5 میفرماید: این کلمه نهی دارد و نهی آن در صحیحه جمیل آمده که در کتاب وسائل، باب 17 از ابواب قرائت صلاة، روایت شماره یک است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ خَلْفَ إِمَامٍ فَقَرَأَ الْحَمْدَ وَ فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهَا- فَقُلْ أَنْتَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ لَا تَقُلْ آمِينَ.[2] در این حدیث سندا و دلالتا اشکالی وجود ندارد.
حدیث شماره دوی این باب: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَقُولُ: آمِينَ- إِذَا قَالَ الْإِمَامُ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضّٰالِّينَ- قَالَ هُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ لَمْ يُجِبْ فِي هَذَا.[3]
روایت سوم بر اساس مسلک ما معتبر است و سیدنا الاستاد نسبت به وثاقت محمد بن سنان که در سند آن است اشکال میکند و ما گفتیم شیخ مفید آن را در کتاب ارشاد توثیق کرده است. شیخ مفید و شیخ صدوق و سید مرتضی از موثقین غیر معروف اند و نجاشی و شیخ طوسی و کشی از موثقین معروف اند؛ چون در این زمینه کتاب نوشته اند. متن روایت شماره سه به این صورت است: وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أَقُولُ:- إِذَا فَرَغْتُ مِنْ فَاتِحَةِ الْكِتَابِ آمِينَ قَالَ لَا.[4]
صاحب جواهر میفرماید: این کلمه نهی دارد. دعا هم اگر بر فرض باشد؛ ولی پس از آن که متعلق نهی صریح قرار گیرد، شرعیتی نخواهد داشت. به تعبیر دیگر، اگر نصوص معتبری دال بر نهی از چیزی باشد، آن عمل شرعیتی ندارد. علاوه بر این که میفرماید: دعائیت آن هم محل کلام است؛ چون در دعا باید معنا قصد شود. کلمه آمین متضمن دعا است؛ ولی برای افراد عادی این معنا دیده و احساس و درک نمیشود. کسی که از ادبیات بالا برخوردار باشد آن وقت میفهمد که معنای آن استجب است و با قصد معنا اگر آمین بگوید، معنای دعا محقق میشود. دعا از انشائیات است و متقوم به قصد است و بدون قصد دعا صورت نمیگیرد.
در نکات اخلاقی آمده که خواندن قرآن و دعا فرق میکند. قرآن نور است و اگر خوانده شود اثر دارد؛ چه معنایش را بدانیم و چه ندانیم؛ مثل دارویی که اثرش واقعی است؛ چه ترکیب آن را بدانیم و چه ندانیم. اگر قرآن با تأمل و تدبر خوانده شود و معنا فهمیده شود مدارج و رتبهی بالاتری است؛ ولی در دعا قصد باید صورت گیرد. قصد اجمالی و ارتکازی کافی است. قصد اجمالی این است که معنا را به طور کلی در ذهن آورده باشد و قصد ارتکازی این است که در ذهن گنجانده شده که اگر از آن سؤال شود، میتواند جواب دهد.
صاحب جواهر میفرماید: اگر به قصد دعا هم باشد، دعا بودن این کلمه (آمین) ثابت نیست؛ به دلیل این که عامهی مردم از آن قصد «استجب» نمیکنند و کسی که آشنا با زبان عربی نیست، معنای آن را «استجب» نمیدانند.
عامه مردم اسم فعل را نمیدانند. معنای اسم فعل (آمین) استجب میشود. در صورتی که عامهی مردم معنای آن را ندانند و اگر از روی جهالت «آمین» را بگویند، جزء کلام آدمی میشود و زیادت عمدی است و در نماز جزء مبطلات است.
در ادامه سید یزدی میفرماید: «كما لا بأس به مع السهو و في حال الضرورة بل قد يجب معها و لو تركها أثم لكن تصح صلاته على الأقوى».[5] گفتن آمین در حال سهو و ضرورت مبطل نیست. گاهی گفتن آن واجب میشود و در این صورت اگر آن را ترک کند گناه کرده است؛ ولی نمازش صحیح است بنابر اقوا؛ چون رکن نیست و از واجبات اصلی نماز هم نیست؛ بلکه یک ضرورتی بوده و اگر ضرورت را نجام ندهد مبطل نیست و ترک امر ضرری اثر منفی ندارد. بنابراین اگر چیزی مورد قاعده ضرر باشد؛ مثلا وضو ضرری باشد یا گفتن کلمه آمین ضرری باشد و مصلی آن را نگوید، عناوین ثانوی را مخالفت کرده و مخالفت آن جایز نیست؛ اما اگر مخالفت کرد عقاب و اثر و مبطلیت ندارد. در وضوی ضرری اگر کسی وضو بگیرد، صحیح است و اگر بر اساس قاعده نفی ضرر بگوییم چنین وضوئی باطل است با مقتضای نفی ضرر مطابقت نمیکند؛ چون قاعده ضرورت و قاعده نفی ضرر امتنانی است. اگر مخالفت شود عذاب داشتن آن خلاف امتنان است. پس آمین گفتن اگر ضروری باشد، باید گفته شود و اگر مخالفت شود، گناه کرده است؛ ولی نماز باطل نیست.
خلاصه نصوص مذکور صحاح اند و صریح در مطلوب؛ اما در قبال آن یک روایات دیگری آمده که آن هم صحیحه اند و آن روایات شماره پنج همین باب است که در آن تعبیر «ما أحسنها»[6] آمده و در دلالت این جمله بحث وجود دارد. اگر ما نافیه باشد، نفی حسنیت شده است، پس معلوم میشود که گفتن آمین مرجوح است و نصوصی که در مقابل آن قرار دارند و نهی از آمین گفتن میکنند، حمل بر عدم جواز میشود. تعبیر «واخفض الصوت بها»[7] دال بر تقیه است که میفرماید با آن مجامله کنید. پس معارضهی از نظر سند و دلالت وجود ندارد. بنابراین سه تا صحیحه که دلالتش واضح و صریح در مطلوب اند، بر این دو روایت مجمل مقدم اند.
روایتی از حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها:
حضرت در خطبهی فدکیه میفرماید: «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ فِيمَا أَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهَاكُمْ عَنْه».[8] دستور حضرت این است که امر الهی را اطاعت کنید و از چیزهایی که خداوند نهی کرده اجتناب کنید. بنابراین مؤمن و متقی و پیرو حضرت صدیقه طاهره کسی است که به امر و نهی الهی پای بند باشد. اطاعت خدا معنای حد اقلی اش اطاعت امر و نهی است. به دستور حضرت باید به امر و نهی الهی پایبند بود. این اطاعت اولا خودش راهی به سوی عبودیت است. ثانیا تبعیت از مسلک و مذهب اهل بیت علیهم السلام است. ثالثا التزام به کلام حضرت صدیقه طاهره به انسان نورانیت باطن میدهد. اگر کسی به اوامر و نواهی الهی و عظمت حضرت صدیقه پایبند باشد، نورانیت باطن دارد و ظهور و بروز آن در ذکر و مدایح اهل بیت علیهم السلام و ذکر خدا است و احترام و تکریم و تجلیل از خود حضرت صدیقه طاهره است. کسی که باطن ظلمانی دارد، ظلمت و تاریکی و گمراهی دارد. گاهی بدون اختیار و در اثر تحریک طواغیت و شیطان، آن ظلمات باطنی را ابراز میکند و از حضرت صدیقه طاهره اشکال میگیرد. آدمی که انسان است و پیرو رسول الله 9 نسبت به قلب قرآن (رسول الله) و حضرت زهرا که قلب پیامبر و قلب قلب عالم امکان است، احترام میگذارد.