1404/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تربیت/راههای اصلاح و تربیت /کنترل خشم و غضب
مقومات انسانیت:
قال رسول الله9 «وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا.»[1]
گفته شد که جنس و فصل حقیقی انسان حیوان ناطق نیست؛ بلکه ایمان و عمل صالح است و تعریف انسان «مؤمن صالح» است. مقوم انسان حیوانیت و ناطقیت نیست؛ بلکه معرفت و تربیت است. انسان فاقد معرفت، فاقد مقوم انسانیت و خارج از انسانیت است. امام سجاد7 در صحیفهی سجادیه فرموده است: اگر انسان معرفت الهی را از دست دهد، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ.»[2]
باز گفته شد که بحث تربیت در حقیقت بحثی است که ماهیت انسان را شناسایی میکند و این که انسان به مقام واقعی انسانیت خودش برسد؛ به این معنا که ظاهر و باطنش انسان باشد.
عامل اصلی اصلاح نفس:
اشاره شد که عامل اصلاح انسان محیط، خانواده، تعلیم و ... است و این امور اثرات فی الجمله دارند؛ ولی عامل اصلی برای اصلاح نفس خود انسان است؛ چنانکه عامل اصلی برای گمراهی هم خود انسان است. ﴿عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ﴾.[3]
حدیثی که از پیامبر اعظم9 خوانده شد، جزء خطبهی غدیریه حضرت9 است که میفرماید: «نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.» موفقیت مقدمات دارد و یکی از مقدمات این است که انسان خطرات را شناسایی کند. دوم این که راههای موفقیت را شناسایی کند. در جهت شناسایی راههای اصلاح نفس، انسان باید بداند که شرور منبع و خاستگاهش نفس انسان است. شیطانی که همیشه در کمین است و آذار و اذیت میکند و مشکلات به وجود میآورد، نماینده اصلی اش نفس انسان است.
حکایتی به این مضمون است که شخصی گناه میکرد و میگفت خدا شیطان را لعنت کند. دعوا اگر میکرد شیطان را لعنت میکرد. تا این که تصمیم گرفت و گفت اگر این شیطان را گیر بیاورم آن چنان سیلی محکم به صورتش بزنم تا ادب شود. شب خواب دید که فردی با محاسن داعشی و طالبانی و هیکل خاصی آمد. کلاه، لباس و وضعیت آراسته و ریش بلندی دارد و هیبت خاصی دارد. بعد از سلام و علیک، اسم او را پرسید او گفت اسم من ابلیس است. بر او حمله کرد و ریش او را گرفت و سیلی محکمی بر صورت او زد. از خواب بیدار شد دید که با دست خودش از ریش خود گرفته و سیلی به صورت خود زده است؛ یعنی این که شیطان خودت هستی.
شرور انفس یک شروری است که گاهی خیلی مرموز وارد میشود و گاهی بسیار به صورت دوستانه وارد میشود. میگوید تو که آبرو داری و طرف آبرویت را میبرد، برای حفظ آبرویت کاری انجام بده. یک درگیری از طریق تحریک دوستانه شیطان ایجاد میشود و بعد متوجه میشود که چه کار اشتباهی کرده است.
کنترل عقلانی عصبانیت:
مسأله اخلاق یعنی اصلاح نفس و تربیت که شروعش از خود و نفسانیات است که انسان خودش اعمالش را کنترل کند. شرور انفس زیاد است. موردی که بسیار خطرساز است عبارت است از عصبانیت. انسان وقتی که عصبانی میشود چه کسی آن را به وجود میآورد؟ خود آدم. در عمق نفس انسان یک عصبانیتی هست که انسان را تحریک میکند. در برابر آن یک نیروی است تحت عنوان تعقل که عصبانیت را کنترل میکند. وقتی عصبانیت بیاید چراغ عقل خاموش میشود. هر موقع عصبانی شدید، در وقت عصبانیت تصمیم نگیرید. انسان متأسفانه خالی از عصبانیت نیست که گاهی آن را میتواند کنترل کند و گاهی نمیتواند. عصبانیت جزء عوارض و لوازم طبیعت انسان است. فرد موفق که از ابتدا به سمت و سوی موفقیت برود، سمت و سوی موفقیت تربیت است. یکی از اهداف تربیت، آرامش است. هیچ راهی در زندگی برای آرامش وجود ندارد جز تربیتی که برگرفته از ارتباط با معرفت باشد و ریشهی آن ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[4] میشود. در خانوادهی که عصبانیت در آن حاکم نباشد، آرامش دیده میشود. بهشت از دنیا شروع میشود. بهشت یعنی ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ﴾.[5] آرامش روحی نکتهی اصلی اش کنترل عصبانیت است.
اقسام جنون:
در بحث اخلاقی گفته میشود که جنون دو قسم است: یکی شناخته شده و دیگری شناخته نشده. جنون شناخته شده همان دیوانههای گرفتار است. جنون ناشناخته در انسانی است که عصبانیت را کنترل نمیتواند و عقل در او کنار میرود و فقط بر جهت حیوانیت و نفسانیت حرکت میکند که آدم را به سمت و سوی درندگی میبرد. قسمتی از قتل و غارت و ضرب و جرح و درگیری که ایجاد میشود، به خاطر حاکمیت عصبانیت است. با یک عصبانیت کار دست خودش میدهد. از لحاظ معرفتی و سلوک گفته بودم که یک عارف بلند پایه میگوید با یک مورد عصبانیت بیست سال عقب افتادم. یکی از عرفای تاریخ معاصر میگفت داخل خانه مشغول مطالعه بودم یک مرتبه بچهها سر و صدا کردند و عصبانی شدم و بعد از آن متوجه شدم که کار اشتباهی کردم و رفتم پیش استادم در تبریز، در خانه علامه سید حسن طباطبایی و سید که مرا دید، گفت با بچههایت دعوا نکن و برگشت.
عصبانیت که دست دهد آرامش را از بین میبرد. عصبانیت یکی از مناشی بیماریهای افسردگی و روانی است. آدم عصبی معالجهی بمیاری اش دشوار تر است. زمینه برای جذب بیماری هم در او آمادهتر است.
عصبانیت جنون ناشناخته است. امیرالمؤمنین7 میفرماید: «الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِم.»[6] آدمی که از عصبانیت بیرون نمیآید یک دیوانگی محکم و پایداری دارد و این دیوانگی از دیوانگی ظاهری خطرناک تر است. کسی که عقلش گرفته شده معذور است؛ ولی آدمی که در در اثر عصبانیت دچار جنون شده معذور نیست و باید در مقابل خلافهایش جواب دهد. با یک عصبانیت آدم بهترین دوستش را از دست میدهد.
علاج عصبانیت:
کنترل عصبانیت چگونه است؟ هیچ چیزی بدون علاج نیست. علاج عصبانیت یکی به این است که باید قبل از وقع حادثه، آن را علاج کرد و یک مراقبه داشت و آن به این صورت است که هر روز در تعقیب نماز صبح یک توکل بر خدا و توسل به اولیاء خدا صورت گیرد با قصد این که امروز عصبانی نشوم. ذکر ذیل خوانده شود: «وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد.»[7] با این کار یک پیشگیری اجمالی به عمل میآید. اگر در موقع عصبانیت انسان تحریک شود، علاج آن این است که فورا «لا حول و لا قوة الا بالله، لا اله الا الله، نستجیر بالله» را بخواند و این ذکر او را نگه میدارد.
الگوی ما در تربیت فقهاء است. اگر دنبال عرفاء میروید شرطش این است که فقیه باشد. عارفی که واقعا به او اعتماد میشود این است که فقیه باشد؛ مثل امام خمینی1، سیدنا الاستاد خوئی1، آیت الله گلپایگانی1 و ... یکی از فقهای موفق در زندگی و مؤید از طرف ارباب عالم هستی، آیت الله گلپایگانی1 است که عصبانیت خود را به خوبی کنترل کرد. یک وقت پولش تمام شد و فردای آن روز باید به طلاب شهریه میداد. در کوچه شخصی او را صدا کرد که این پول را بگیر و برای شهریه طلاب هزینه کنید و این مبلغ از طرف جمکران آمده است. کسانی که ارتباطش مستقیم باشد و از شرور انفس خودش، خود را رها کرده باشد این گونه است.
آزادی واقعی:
آزادی واقعی این نیست که انسان از زندان آزاد باشد و در جامعه آزاد زندگی کند. این گونه آزادیها، آزادی مسامحی است. آزادی واقعی این است که انسان از شرور نفس خودش آزاد باشد. شخصی به شما هتک حرمت میکند یا یک صدمهی وارد میکند، در برابرش اگر عکس العمل متقابل حادی نشان دهید، شرور نفس کنترل نشده است و اگر در آن وضعیت نفس خود را مهار کنید و عصبانیت را کنترل کنید، خدا را شکر کنید که آزاد هستید و در بند شرور نفس نیستید. نقل شده که علامه طباطبائی در خیابان ارم در حال عبور بوده که ماشینی به او برخورد میکند و علامه بر زمین میافتد. افرادی جمع میشوند تا راننده را تنبیه کنند، علامه میفرماید کارش نداشته باشید، تقصیر مال من است و من رعایت نکردم. تا وقتی انسان شرور نفسش را کنترل نکند، از علامه شدن و عبد صالح شدن خبری نیست.