< فهرست دروس

درس اخلاق استاد سیدکاظم مصطفوی

1403/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: راه‌های اصلاح نفس/مؤمن /علائم مؤمن در روایات

 

اخلاق و تربیت:

گفته شد که تربیت و اخلاق مصدری دارد و از جای دیگری به دست نمی‌آید. اگر دنیا هر چه از تربیت به میان می‌آورند، در حقیقت از قرآن و عترت گرفته شده است. مصدر تربیت، رشد و آرامش، قرآن است؛ بخصوص روایات ائمه اطهار (ع) که در حقیقت شرح قرآن است و انسان اگر از روایات و کلمات اهل بیت (ع) استفاده کند، طبیعتا تربیت درست و آرامش روحی و در نتیجه‌ی آن، یک زندگی خوب و یک موفقیتی به دست خواهد آورد.

در زیارت جامعه‌ی کبیره آمده «كلامكم نور وأمركم رشد ووصيتكم التقوى وفعلكم الخير وعادتكم الاحسان وسجيتكم الكرم[1] انسان اگر در واقع یک دید تحقیقی داشته باشد و یک دقتی، اگر در زندگی دقتی بنماید، می‌بیند که زندگی اش بین نور و ظلمت است. مسیری نور هم دارد و مسیر ظلمت هم در کنارش است. مسیر نور یک نورانیتی است که مانندی ندارد از سوی دیگر این نورانیت فراگیر است؛ یعنی تمام امور زندگی آدم را نورانی می‌کند. این نورانیت از کجا می‌آید؟ گفته بودم که عصمت و تزکیه دو مطلب اصلی است، عصمت طهارت مرکزی و تزکیه طهارت فرعی است و ارتباط بین آن دو اگر پیدا شد، آن وقت تزکیه به دست می‌آید. ارتباط بین عصمت و تزکیه ولایت اهل بیت (ع) است و پل ارتباط بین عصمت و تزکیه ولایت است. الآن ما در پرتو وجو امام عصر زندگی می‌کنیم، «بيمنه رزق الورى، وبوجوده ثبتت الأرض والسماء»[2] بنابراین ولایت دو لایه دارد؛ یکی اعتقادی و دیگری عملی. لایه‌ی اعتقادی آن معرفتی است که اولیاء الله به عنوان اسوه‌ی انسانیت اند و هادیان اصلی طریقت و شریعت ائمه اطهارند و این ولایت در عمق فطرت انسان است و با توجه به آن شکوفا می‌شود. اما لایه‌ی عملی آن را باید از بیانات اهل بیت استفاده کنیم. تربیت و فضیلت و کمال فقط از این زاویه به دست می‌آید و جای دیگر اگر برویم اشتباه کرده ایم. راه را تشخیص دهیم که نصوص و روایات اخلاقی چه قدر نعمت بزرگی برای ماست که نورانیت باطن و ظاهر و نورانیت در زندگی می‌دهد. نورانیت باطن می‌دهد؛ یعنی انسان از لحاظ باطنی در صورتی که با روایات اهل بیت (ع) ارتباط داشته باشد، قلب و دل و کانون دلش یک نوع نورانیتی پیدا می‌کند که از اثرش فهمیده می‌شود. دل فقط جذب حقایق، معنویات و معرفت می‌شود و از باطل و کارهای خلاف دوری می‌کند. در یک جمله، باطن میل عبادی پیدا می‌کند، میل به عبودیت پیدا می‌کند و این نورانیت است و از خلاف و گناه انزجار و تنفر پیدا می‌کند و این نورانیت باطن است. این نوراینت باطن در ظاهر هم اثر می‌گذارد. هر کسی دوست دارد که نورانی باشد و قیافه اش جذاب باشد. انسانی که از روایات اهل بیت بهره گیرد سیمای جذاب دارد و با نمک است به صورت خاص و غیر معادلاتی است. آدمی که این نوارنیت را نداشته باشد هر چند که خودش را آراسته کند نورانیت ندارد. نورانیت در محیط خانواده در گرو حاکمیت روایات اهل بیت در خانه و خانواده است. در جامعه هم اگر کلمات و نصوص روایی به طور کامل مطرح شود، جامعه یک مشکلی نخواهد داشت. مشکل دنیا همین است که از کشتی نجات رسول الله الاعظم استفاده نمی‌کند و اگر نه راه آرامش فقط همین است. سران و سردمداران اگر بخواهند یک مدیریتی خوب و بی نظیری داشته باشند، باید از نصوص اهل بیت استفاده کنند.

کوفی عنان رئیس سازمان ملل بود در سخنرانی بین المللی اش گفت اگر می‌خواهد یک مدیریتی خوب مملکتی داشته باشید، از نامه‌ی علی بن ابی طالب (ع) به مالک اشتر استفاده کنید.

شکر خدا که اسم علی در اذان ماست فرزند آن امام امام زمان ماست

نورانیت از طریق نصوص و روایات اهل بیت است و نورانیت باطن اثر دارد و آن آرامش است. آخرین خواسته‌ی فطری انسان این است که به آرامش برسد. پول و ثروت انسان را به آرامش نمی‌رساند. زور و قدرت، تزویر و زرنگی‌های نا مشروع انسان را به آرامش نمی‌رساند. چیزی که به آرامش می‌رساند ولایت اهل بیت و استفاده از روایات و بیانات ائمه معصومین (ع) است. این اثر نورانیت باطن است. علامت نورانیت باطن یکی میل به عبودیت است و دیگری آرامش و سومی توفیق است که خداوند به او توفیق می‌دهد تا زیارت، تدریس و ... داشته باشد.

در سنت و سیره‌ی قدیم، اساتید در حین درس یک نکته‌های اخلاقی را بیان می‌کردند و این اثر داشت. شیخ صدرا فرمود کفایة الاصول به انسان نورانیت و عبودیت و ارتباط با مولا می‌دهد.

خلاصه اخلاق اولا برای خود انسان آرامش می‌دهد و غم زدا است و غم و غصه را دور می‌کند. اخلاق می‌گوید اگر خود را غرق در غم کنید، کاری از پیش نمی‌برید. مشکلات هست ولی رفتنی است و ماندنی نیست.

در کتاب خصال، روایتی است که می‌فرماید: «ثَلَاثُ خِصَالٍ مَنْ كُنَّ فِيهِ اسْتَكْمَلَ خِصَالَ الْإِيمَانِ الَّذِي إِذَا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِي إِثْمٍ وَ لَا بَاطِلٍ وَ إِذَا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ الْغَضَبُ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذَا قَدَرَ لَمْ يَتَعَاطَ مَا لَيْسَ لَهُ[3] مؤمن کسی است که اگر یک حالت آرامش و خوشحالی و یک حالت موفقیت به او دست دهد او را به گناه و کار باطل سوق نمی‌دهد. سوق دادن به باطل و گناه یک مصادیق کوچک و نامرئی دارد. مرئی آن منکرات است و نامرئی آن بدبینی نسبت به کسی و ناشکری نسبت به زندگی، غصه برای چیزی است که جا ندارد یا اوقات تلخی است یا یک غرور برای کسی پیش می‌آید. انسان موجود ضعیف و آسیب پذیر است و اگر لحظه‌ی غفلت کند گرفتار گناه می‌شود؛ مثلا مرتکب تکبر می‌شود یا نسبت به شخصی توهین می‌کند.

فراز بعدی روایت این است که می‌فرماید «وَ إِذَا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ الْغَضَبُ مِنَ الْحَقِّ» اگر حالت عصبانی و غضب برای مؤمن پیش بیاید، غضب و عصبانیت او را از حق بیرون نمی‌کند و روی مسیر حق محکم و استوار می‌استد. تصمیم خلاف نمی‌گیرد. انسان در معرض عصبانیت شدن است و کم است افرادی که عصبانی نشود. در وقت عصبانیت، چراغ عقل خاموش می‌شود و چراغ حیوانیت روشن می‌گردد و انسان بر اساس اقتضائات حیوانیت حرکت می‌کند نه اقتضائات انسانیت. اگر قتل و غارت و ... باشد، انسانیت نیست. در موقع احساسات و عصبانیت تصمیم نگیرید. اگر حساس شدید تصمیم نگیرید و چند لحظه‌ی صبر کنید و حساس نشوید. در موقع عصبانیت و حساسیت تصمیم نگیرید که تصمیم گیری در آن موقعیت کار دست انسان می‌دهد.

فراز سوم این حدیث این است که می‌فرماید: «وَ إِذَا قَدَرَ لَمْ يَتَعَاطَ مَا لَيْسَ لَهُ» مؤمن کسی است که قدرت او را به سوی تجاوز نمی‌کشاند و به کسی آزار نمی‌رساند یا به ناحق تصرف نمی‌کند.

هزار نکته‌ی باریک تر زمو اینجاست نه هر که سر نتراشد قلندری داند

در خصال صدوق، ج1، ص370 امام سجاد (ع) می‌فرماید: نشانه‌های مؤمن پنج چیز است. طاوس یمانی گفت این پنج علامت کدامند؟ امام (ع) فرمود: «الْوَرَعُ فِي الْخَلْوَةِ وَ الصَّدَقَةُ فِي الْقِلَّةِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ[4] ورع و پارسایی به روح آدم مؤمن نفوذ دارد و متقی کسی است که تقوایش بین خودش و خدا باشد و ریا در او نفوذ نداشته باشد؛ چون کسی که با خدا معامله کند، مردم بد بگوید یا خوب، در او اثری ندارد. کسی که می‌گوید من الآن نماز سر وقت بخوانم تا مردم خوب بگوید، در حقیقت ارتباطش با خدا ضعیف است. آنکس که تو را شناخت جان را چه کند.

علامت دوم این است که در تنگ دستی صدقه دهد. خمس نصاب ندارد و اگر پنج قران داشته باشی، یک قران آن خمس است. کسی که خمس نمی‌دهد طبق فتوای سید الخوئی و امام خمینی لباسش غصبی است و نماز در آن اشکال دارد.

سومین علامت صبر در هنگام مصیبت است. دنیا مثل سیل می‌ماند و مصائب دارد. اگر مصیبت درگذشت دوستان باشد، بگوید ﴿إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ﴾[5] اگر مصیبت مالی باشد آدم بگوید «صَبراً علىٰ قضائك يا رب لا إلهَ سِواكَ[6]

علامت چهارم این است که در هنگام غضب حلم به خرج دهد. غضب که آمد شیطان در کمین نشسته انسان را تحریک می‌کند و می‌گوید به شما توهین کرد و به دهنش بزن. اگر آدم بتواند خودش را کنترل کند معلوم است که بر شیطان غلبه دارد. شخصی به خواجه طوسی توهین کرد و به او کلب گفت. خواجه گفت من جنس و فصلی دارم که با جنس و فصل کلب فرق می‌کند، پس من کلب نیستم.

اول صبح یک تعهد بین خود و خدا بدهید که گناه نکنید و بعد از نماز صبح و عشاء ده بار لا حول و لا قوة الا بالله بخوانید.

علامت پنجم این است که در هنگام خوف راست بگوید. کسی که برای دوستش پارتی بازی کند و به نفع او دروغ بگوید، مؤمن نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo