1404/09/22
بسم الله الرحمن الرحیم
شک در مکلف به /اصالة الاشتغال /اصول عملیه

موضوع: اصول عملیه/اصالة الاشتغال /شک در مکلف به
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
تبیین صورت دوم در بحث اصول (دیدگاه صاحب کفایه)
در بحث اصول، اگر بتوانیم صورت دوم از صور مطرحشده توسط صاحب کفایه[1] را تبیین کنیم، برای مقصود بحث کفایت میکند.
صورت دوم از میان سه صورتی که در بحث «ملاقی» ذکر شده، این است که اجتناب از ملاقی واجب است، اما اجتناب از ملاقا واجب نیست.
شرط تحقق صورت دوم
برای تصور چنین موردی ـ که اجتناب از ملاقی واجب باشد ولی اجتناب از ملاقا واجب نباشد ـ قطعاً باید به سراغ موردی برویم که دو علم اجمالی در آن وجود داشته باشد.
در چنین فرضی گفته میشود: بهخاطر علم اجمالی اولی که تحقق یافته است، در علم اجمالی دومی که ملاقا نیز یکی از اطراف آن است، دیگر اجتناب از ملاقا واجب نیست؛ بلکه تنها اجتناب از ملاقی واجب خواهد بود.
برای روشن شدن این مطلب، باید مثالی ارائه شود و موردی پیدا کنیم که مصداق چنین تحلیلی باشد. مثالی که در اینجا مطرح میشود ـ هرچند امکان ذکر مثالهای دیگری نیز وجود دارد ـ به شرح زیر است.
مثال: فردی علم اجمالی پیدا میکند به اینکه یا این لباس نجس است یا آن ظرفی که با رنگ قرمز مشخص شده است؛ یعنی یک تشت قرمز که در آن آب قرار دارد. به بیان دیگر، علم اجمالی حاصل میشود به اینکه یا این عبا نجس است یا این ظرف آب نجس است.
فرض کنید این علم اجمالی در صبح یا ظهر حاصل شده باشد. بنابراین علم اجمالیِ ظهر چنین اقتضا میکند که یا عبا نجس است یا تشت قرمز.
تحقق علم اجمالی دوم
سپس بعد از ظهر، علم اجمالی دومی حاصل میشود. این علم اجمالی دوم به نجس بودن یکی از دو ظرف تعلق میگیرد: تشت قرمز (که در آن آب است) و تشت سفید. علم اجمالی دوم اینگونه شکل میگیرد که یا تشت سفید نجس بوده یا تشت قرمز. در همین مرحله، علم پیدا میکند که ملاقات نیز در همان صبح رخ داده است؛ یعنی لباس با آن ظرف سفید برخورد کرده است. علم به ملاقات نیز بعد از ظهر حاصل میشود؛ یعنی بعد از ظهر متوجه میشود که این لباس، صبح به آن ظرف سفید خورده است.
جمعبندی دو علم اجمالی
در نتیجه، دو علم اجمالی شکل میگیرد: علم اجمالی ظهر که میگفت: یا عبا نجس است یا تشت قرمز. علم اجمالی عصر که میگفت: یکی از این دو تشت (سفید یا قرمز) نجس بوده و لباس نیز با تشت سفید ملاقات کرده است.
لزوم اجتناب از اطراف علم اجمالی اول و عدم تنجّز علم اجمالی دوم
در این فرض، باید از ملاقی ـ یعنی همان لباس که به ظرف سفید برخورد کرده است ـ و نیز از تشت قرمز اجتناب کرد؛ زیرا علم اجمالی اول حکم اجتناب را مشخص کرده است.
اما نسبت به علم اجمالی دوم که میان تشت سفید و تشت قرمز منعقد شده است، اجتناب از آن واجب نیست.
علت آن این است که یکی از اطراف این علم اجمالی، قبلاً منجّز شده است؛ یعنی تشت قرمز. قاعده این است که المنجّز لا یتنجّز.
به بیان دیگر، تشت قرمز بهواسطه علم اجمالی اول، حکم اجتنابش مشخص و منجّز شده بود. بنابراین در علم اجمالی دوم، یک طرف آن از پیش تعیین تکلیف شده است. در نتیجه، تنها تشت سفید باقی میماند که نسبت به آن شک بدوی داریم؛ هرچند این ظرف همان ملاقای لباس است.
نتیجه نهایی اینکه در این مثال، اجتناب از ملاقی واجب میشود، اما اجتناب از ملاقا واجب نمیشود. این دقیقاً همان صورت دومی است که صاحب کفایه در بحث اصول مطرح میکند.
تعبیر کفایه در مورد ملاقا
در تعبیر صاحب کفایه ـ که بیان ایشان نسبت به توضیح ما قدری تفاوت لفظی دارد ـ چنین آمده است: «فلا یجب اجتناب الملاقا»؛ یعنی اجتناب از ملاقا، که در مثال همان ظرف یا تشت سفید است، واجب نیست.
علت عدم وجوب اجتناب از ملاقا
چرا اجتناب از ملاقا واجب نیست؟ زیرا اگر وجوب اجتناب از آن، بهخاطر علم اجمالی حاصل در عصر باشد ـ یعنی علم اجمالی دوم که بین تشت سفید و تشت قرمز منعقد شده ـ این علم غیر منجّز است.
علت غیر منجّز بودن آن این است که علم اجمالی اول قبلاً منجّز شده است.
وقتی علم اجمالی اول منجّز شد، یکی از اطراف علم اجمالی دوم، یعنی ظرف قرمز، تکلیفش از قبل روشن شده و واجبالاجتناب گردیده است.
جریان اصل در اطراف علم اجمالی
قاعده این است که در اطراف علم اجمالی، اگر یکی از اطراف، تکلیفش معلوم شود، دیگر اصول عملی در اطراف جاری نمیشوند تا با یکدیگر تعارض کرده و تساقط نمایند.
یکی از نشانههای مهم تنجّز علم اجمالی این است که در همه اطراف آن اصل جاری شود و سپس این اصول با یکدیگر تعارض کرده و تساقط کنند.
در مورد تشت قرمز، اصل جاری نمیشود؛ زیرا تکلیف آن معلوم است و واجبالاجتناب میباشد.
وقتی اصل در این طرف جاری نشد، در طرف دیگر ـ یعنی تشت سفید ـ اصالة الطهارة بدون هیچ منازعه، مزاحمه یا معارضی جاری میشود.
عدم وجوب اجتناب از ملاقا با وجود ملاقات
بنابراین، همین تشت سفید که ملاقای لباس است، اجتناب از آن واجب نیست.
اگر گفته شود که اجتناب از آن بهخاطر ملاقات لباس با آن است، پاسخ این است که شما بهخاطر علم اجمالی اول، از خود لباس (ملاقی) اجتناب میکنید.
اما این ملاقی که به ظرف سفید برخورد کرده است، چرا باید الزاماً موجب نجاست ظرف سفید شده باشد؟
بیاثر بودن ملاقات در فرض نجاست
اگر گفته شود ملاقات در صبح موجب نجاست شده است، این ملاقات مؤثر نیست، حتی بر فرض نجاست در واقع.
زیرا در این فرض، لباس، فرد آخری است که شما نمیدانید آیا ظرف سفید را نجس کرده است یا نه. و در مورد فرد آخر، وجهی برای وجوب اجتناب از ملاقات وجود ندارد.
خروج ملاقات از دایره علم اجمالی
این ملاقات از دایره علم اجمالی دوم خارج است. نسبت به علم اجمالی اول، خود عبا واجبالاجتناب است و باید از آن اجتناب کرد. اما نسبت به علم اجمالی دوم، مسئله بهصورت یک امر جدید مطرح میشود:
آیا این ارتباط و ملاقات میان تشت سفید و این لباس، موجب نجاست شده است یا خیر؟
در اینجا علم اجمالی سومی وجود ندارد. این مورد، یک امر حادث است که نسبت به آن شک کلی وجود دارد؛ شک در اینکه تشت سفید نجس است یا نه. این شک، خارج از دایره علم اجمالی منجّز است و یک شبهه بدوی و ابتدایی محسوب میشود. در چنین فرضی، اصل عملی در ناحیه آن جاری میگردد.
نتیجهگیری صورت دوم
بنابراین، طبق صورت دوم میتوان موردی یافت که اجتناب از ملاقی واجب باشد، ولی اجتناب از ملاقا واجب نباشد.
بحث اصلی ما این بود که آیا اجتناب از ملاقی واجب است یا خیر؛ شرط آن این است که علت واجب بودن اجتناب، ملاقات با یک طرف از اطراف علم اجمالی باشد.
در واقع، این بحث اساساً درباره ملاقات نیست.
علم اجمالی اول چنین بود که یا عبا نجس است یا تشت قرمز. علم اجمالی اول وظیفه خود را انجام داد و هیچ اشارهای به ملاقات نشده بود. علم اجمالی اول مستقیماً بر مبنای این بود که یا عبا نجس است یا تشت نجس.
نقش علم اجمالی دوم
علم اجمالی دوم، بحث ملاقات را وارد ماجرا میکند. در این مرحله، علم حاصل میشود که یا تشت سفید نجس است یا تشت قرمز و همزمان مشخص میشود که ملاقات صبح (عبا به تشت) صورت گرفته است. در اینجا است که ارتباط با ملاقات ایجاد میشود.
ضعف مثال
اگرچه علم اجمالی دوم ممکن است آن نجاستی را که در علم اجمالی اول تصور شد در عالم ثبوت تأمین کند، اما از لحاظ اثباتی و گفتمان اصولی (که بر علم اجمالی اول تأکید داریم)، در علم اجمالی اول هیچ اشارهای به ملاقات نشده بود. از این جهت، این مثال مثالی قوی نیست. یعنی نمیتوان به روشنی گفت که همانطور که در صورت اول اجتناب از ملاقی واجب نیست، در این متد خاص، جایی پیدا کنیم که اجتناب از ملاقی واجب باشد ولی اجتناب از ملاقا واجب نباشد. مثال روشن و قویای نیست. ختم کلام و این بحث کافی است.
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله.