« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد عبدالحسین خسروپناه

1404/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

مصادر قاعده لاحرج/قواعد فقه حکومتی /فقه حکمرانی

 

موضوع: فقه حکمرانی/قواعد فقه حکومتی /مصادر قاعده لاحرج

 

این متن توسط هوش مصنوعی پیاده‌سازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.

تحلیل مفهومی «حرج»، «عُسر» و «ضیق» در گستره قاعده لاحرج

الف.طرح مسئله: گستره معنایی حرج

بحث ما درباره قاعده «لاحرج» بود. فقها در تبیین معنای «حرج»، «عُسر» و «ضیق»، این بحث را مطرح کرده‌اند تا به این پرسش پاسخ دهند که آیا مقصود از حرج در آیات و روایات شریفه، مطلقِ حرج و ضیق است یا ضیق شدید و عُسر شدید؟

چنانکه پیش‌تر بیان شد، قطعاً مقصود، «تکلیف بما لایطاق» (تکلیف به آنچه فراتر از توان است) نیست؛ زیرا نفی «تکلیف بما لایطاق»، یک حکم عقلی است و نیازی به استناد به آیه و روایت ندارد. همچنین گفته شد که برخی از تکالیف، به طبع خود دارای درجه‌ای از حرج هستند؛ به هر حال، برخاستن از خواب پیش از طلوع آفتاب و ساختن وضو و اگر از سادات واولاد پیامبر باشد باید تطهیر های دیگری نیز انجام دهد و در نهایت نماز بخواند. دارای نوعی حرج است. اما این مرتبه از حرج نیز قطعاً از دایره شمول قاعده خارج است.

بنابراین، محل نزاع در این است که آیا «ضیق عرفی» مقصود است یا «ضیق شدید عرفی»؟

ب. بررسی دیدگاه مرحوم نراقی در «عوائد الایام»

مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب عوائد الایام ،میان این مفاهیم تفکیک قائل شده‌اند:[1]

ایشان میان مفهوم «عُسر» و «ضیق» قائل به نسبت «عموم و خصوص مطلق» شده است. بدین معنا که «عُسر» بر هر مرتبه‌ای از سختی و شدت صدق می‌کند، اما «ضیق» فقط در نهایتِ سختی و شدت به کار می‌رود. به عبارت دیگر، می‌توان گفت که «عُسر»، مرتبه‌ای ضعیف‌تر از «ضیق» است و ایشان «ضیق» را به معنای «عُسر شدید» دانسته است.

در ادامه می‌فرمایند که «عرف» نیز میان واژه «عُسر» و واژه «حرج» تفاوتی قائل است، زیرا «حرج» را به معنای «ضیق» (سختی شدید) به کار می‌برد.[2]

ایشان مراتب تکلیف را از منظر عقل به چهار مرتبه تقسیم می‌کند:[3]

اول.تکلیف بما لایطاق: تکلیف به امری که فراتر از توان است.

دوم.تکلیف حَرَجی: تکلیفی که به حد «ما لایطاق» نرسیده است [اما شدت بالایی دارد].

سوم.تکلیف عُسری: تکلیفی که دارای سختی است.

چهارم.تکلیف یُسری: تکلیفی که آسان است.

ایشان می‌فرمایند: در اینکه «تکلیف بما لایطاق» از نظر عقل و شرع منتفی است، جای بحثی نیست. «تکلیف یُسری» نیز شک و شبهه‌ای در جواز آن وجود ندارد. تنها تکلیف «عُسری» و تکلیف «حرجی» به عنوان محل بحث باقی می‌ماند.

مرحوم نراقی نتیجه می‌گیرند که با وجود تفاوت لغوی و عرفی میان این مفاهیم، ادله وارده بر قاعده «لاحرج»، شامل هر دو قسم می‌شود؛ یعنی تکالیف در امور حرجی و عُسری، هر دو منتفی هستند.[4]

ج. اشاره به انظار دیگر فقها

ایشان توضیحات دیگری نیز در این باب دارند و فقهای دیگری همچون مرحوم آیت‌الله بروجردی و مرحوم آیت‌الله خوانساری نیز مباحثی را در این زمینه مطرح کرده‌اند. مرحوم آیت‌الله حکیم نیز در تعبیر خود از حرج و عُسر، آن را به «سختی که عقلا بر [تحمل] آن اقدام نمی‌کنند» (مشقة لایُقدِمُ علیها العقلاء[5] ) تعریف نموده‌اند.

تحلیل گستره مفهومی «حرج» و راهکارهای اصولی در موارد اجمال

الف. تبیین معنای «مالا یتحمل عادةً»

یا به تعبیری، «ممّا لا یُتحمّل عادةً». این «لا یُتحمّل عادةً» یعنی در مقام عرف عام، برای عرف عام، تحمل‌پذیر نیست؛ نه اینکه [تحمل آن عقلاً] امکان ندارد. پس بنابراین، این یک بحثی است که ما قبلاً هم در باب آن صحبت کردیم.

ب. راهکارهای اصولی در صورت اجمال مفهومی «حرج»

حال، اگر در مصداقی یا در مفهوم، روشن نشد که منظور از «حرج» در آیه چیست و اجمال در مفهوم حرج پیش آمد و امر، دائر شد میان «مفهوم موسّع» (که مطلق ضیق را شامل بشود) و «حرج شدید و ضیق شدیدی که لا یتحمل عادةً»، در این موارد چه باید کرد؟

دیدگاه اول (تمسک به اطلاق): برخی گفته‌اند حکم به اطلاق و توسعه مفهوم داده می‌شود و بر این اساس، تکلیف برداشته می‌شود.

دیدگاه دوم (تمسک به قدر متیقن): برخی دیگر می‌گویند: خیر، ما باید به قدر متیقن تمسک کنیم. از آنجا که قاعده «لاحرج» حاکم بر ادله اولیه (مثل ﴿اقیموا الصلاة﴾ [6] و ﴿کتب علیکم الصیام﴾[7] ) است و در واقع، آن ادله عامه را تخصیص می‌زند، بنابراین اگر اجمالی در مفهوم مخصِّص پیش آمد، [که آیا] حرج شدید مقصود است یا مطلق حرج، اینجا اجمال در مفهوم، از نوع «دوران بین اقل و اکثر» است و قاعده این است که ما به قدر متیقن، یعنی «اقل»، اکتفا کنیم. یعنی فقط «حرج شدیدی که لا یتحمل عادةً» از دایره شمول ادله اولیه خارج می‌شود.

ج. بررسی دیدگاه‌های خاص فقها

مرحوم آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی (رضوان الله تعالی علیه)، از قاعده «مطلق و مقید» استفاده کرده و «حمل مطلق بر مقید» نموده‌اند. ایشان می‌فرمایند:

•آیه ﴿یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر﴾[8] ، مطلقِ سختی («عُسر») را بیان می‌کند.

•آیه ﴿و ما جعل علیکم فی الدین من حرج﴾[9] ، سختی شدید («حرج») را شامل می‌شود (چون حرج، مرتبه‌ای شدیدتر از عُسر است).

•در اینجا یک «مطلق» (عُسر) و یک «مقید» (حرج شدید) داریم. در واقع، مطلق را بر مقید حمل می‌کنیم و می‌گوییم [قاعده] مخصوص ضیق شدید است.

بنابراین، یا تکلیف روشن است، یعنی می‌گویید: «خیر، ما از حرج، مطلقِ ضیق را می‌فهمیم. عُسر هم که روشن است که معنای مطلق ضیق را دارد و ابهامی در این نیست.»

اگر برای کسی ابهامی نباشد و «مطلق ضیق» استفاده شود (مثل نظر حضرت امام و برخی از شاگردان ایشان)، [نتیجه متفاوت است]. حتی آقازاده آقای فاضل لنکرانی در [کتاب] «قاعده لاحرج»، ایشان معنای مطلق را گرفته و نظر والد معظم خود را قبول نکرده است. می‌گوید از ادله نشان می‌دهد که به هر حال، منظور از حرج، یعنی «ضیق» و اینکه بیاییم آن را مقید به «لا یتحمل عادةً» کنیم، هیچ وجهی ندارد. سپس به کتاب امام (ره) استناد می‌کند.

حضرت امام (ره) در کتاب الطهارة، جلد ۲، صفحه ۷۳، همین نظر را بیان کرده‌اند. مثلاً حتی گاهی فرض کنید آب در وضو، باعث «خشکی پوست» می‌شود؛ یک وقت باعث «ترکیدگی» می‌شود که خب این ضرر است و روشن است که «لاضرر» شامل حالش می‌شود. یک وقت نه، فقط باعث خشکی پوست می‌شود؛ در اینجا «لاحرج» جاری است. این فتوایی است که بعضی از فقها، حتی مرحوم آسید محمدکاظم یزدی در العروة الوثقی [داده‌اند]. امام (ره) همین فتوا را داده که وقتی گفته می‌شود «حرج»، یعنی «مطلق ضیق». «عُسر» و «حرج» از نظر معناشناختی تفاوتی ندارند و شارع مقدس به قرینه اینکه «اسلام، دین سهله و سمحه است»، برمی‌آید که مقصود، «مطلق حرج» است.

جمع‌بندی بحث گستره مفهومی حرج و ارائه نظریه مختار

الف. جمع‌بندی دیدگاه‌ها

پس اگر ما از ادله مختلف، مثل روایات «سهله و سمحه» و سایر آیات و روایاتی که در این زمینه هست، «عُسر» و «حرج» را به یک معنا گرفتیم، آنها را مطلق و مقید ندانستیم و اجمالی در مفهوم حرج قائل نشدیم، خب روشن است دیگر؛ هر جا «مطلقِ حرج» شد، ما نفی حکم می‌کنیم.

اما اگر کسی گفت: «مفهوم حرج، ابهام دارد» یا «حرج و عُسر، مطلق و مقید هستند»، خب همان نظری که گفته شد [پیش می‌آید]؛ یعنی ما باید به قدر متیقن رجوع کنیم، مطلق را بر مقید حمل کنیم و بگوییم مقصود، «ضیق شدید» است.

ب. نظریه مختار: اخذ به معنای موسّع (مطلق ضیق)

من خودم شخصاً نظرم این است که اگر مجموع ادله را بررسی کنیم، چنین استفاده‌ای را می‌کنیم که منظور، «مطلقِ ضیق» است.

برای اینکه این مطلب روشن بشود، من دوستان را ارجاع می‌دهم به کتاب «القواعد العامة فی الفقه المقارن» از مرحوم سید محمدتقی حکیم. ایشان در این کتاب، قاعده «لاضرر»، قاعده «لاحرج» و چند قاعده دیگر را ذکر کرده است. در صفحه ۱۴۱ این کتاب (که «المجمع العالمی لأهل البیت» این کتاب را چاپ کرده)،[ساختار بحث ایشان این‌گونه است:]

«الفصل الثانی: قواعد الحرج و ما یلابسها.

و يتضمّن مبحثين:

المبحث الاول: قاعدة لاحرج.

المبحث الثانی: القواعد التی تلابس قاعدة لاحرج»[10] .

«المبحث الأول قاعدة (لا حرج) و ما يلابسها

و الحديث عنها يقع في مطلبين:

المطلب الأوّل: قاعدة (لا حرج)

المطلب الثاني: ما يلابس القاعدة من الأحكام»‌[11]

«المطلب الأوّل قاعدة (لا حرج)

و الحديث حول هذه القاعدة يقع ضمن فروع:

الفرع الأوّل: مصدر القاعدة

الفرع الثاني: مدلولها

الفرع الثالث: حجّيّتها

الفرع الرابع: شبهات حول القاعدة

الفرع الخامس: مجالاتها في الفقه‌»[12]

ج. بررسی مصادر قاعده لاحرج از دیدگاه مرحوم حکیم

ایشان در الفرع الاول (مصدر القاعدة) می‌گوید: مصدر القاعدة من الكتاب العزيز[13] مصدر قاعده از کتاب عزیز، [چند آیه است]. تمسک می‌کند به:

اول.سوره حج، آیه ۷۸: ﴿ وَ جَاهِدُوا فِي اَللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اِجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي اَلدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ﴾[14] [15]

دوم.سوره مائده، آیه ۶: ﴿ وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‌َ أَوْ عَلى‌َ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ اَلْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ اَلنِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اَللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ ﴾[16] [17]

سوم.سوره بقره، آیه ۱۸۵: ﴿وَ مَنْ كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾[18] [19]

چهارم.سوره بقره، آیه ۲۸۶: ﴿رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا﴾[20] [21]

به هر حال، بر یهودیان احکام سنگین و سختی بار شده بود و دعای پیغمبر اکرم این بود که این شریعت، شریعت سهله و سمحه باشد و سختی بر مردم و مسلمانان بار نشود.

بعد می‌گوید: مصدر القاعدة من السنة النبویة الشریفة وردت لفظة «العسر» و «الحرج» في السنّة النبويّة الشريفة في جملة روايات عن النبي صلّى اللّه عليه و آله و رواها عنه [22] .

ایشان می‌فرماید که روایاتی که هست، از ابوذر غفاری، ابوهریره، جابر بن عبدالله انصاری، حذیفة بن یمان، عبدالله بن عمرو بن عاص، سعد بن مالک، اسامة بن شریک، عبدالله بن عباس و غیرهم [نقل شده است].

و قد اخرجها البخاری فی صحیحه، و مسلم فی صحیحه، و احمد فی مسنده و ابن ماجه فی سننه و ابو داوود فی سننه و ترمذی فی سننه و نسائی فی سننه و طبرانی فی معجمه و طبری فی تفسیره و غیره[23]

اینها را همه را آدرس داده که مثلاً صحیح البخاری، کتاب الایمان، باب الدین « الدین یسرح».

صحیح مسلم کتاب حج و بعد آورده: ففي صحيح البخاري عن عبيد اللّه بن عبد اللّه بن عتبة بن مسعود، عن أبي هريرة قال: قام أعرابي فبال في المسجد، فتناوله الناس، فقال لهم النبي صلّى اللّه عليه و آله: «دعوه، و أهريقوا على بوله سطلا من ماء أو ذنوبا من ماء، فإنّما بعثتم ميسّرين و لم تبعثوا معسرين[24] » و رواه الترمذي في سننه‌ ، و النسائي في سننه‌ [25] خیلی راحت با یک سطل آب تطهیرش کردند

و في مسند أحمد: أخبرني سعيد أنّه سمع حذيفة بن اليمان روایاتی را ذکر می‌کند که بر «یُسر» بودن دین دلالت دارد؛ مانند روایت «الحنیفیة السمحة» یا تفسیر پیامبر (ص) در جواب عائشه از آیه ﴿ما جعل علیکم فی الدین من حرج﴾[26] [27] که به «الضیق» تفسیر فرموده‌اند. یا روایت ابن‌عباس از رسول‌الله (ص): « إنّ اللّه شرّع الدين فجعله سهلا سمحا واسعا، و لم يجعله ضيّقا »[28] [29] (نه اینکه فرموده باشد «ضیقاً شدیداً»).

اینها روایاتی است که دلالت دارد بر حنیفیه و سمحه بودن دین اسلام و اینکه روایات از پیامبر، «حرج» را به «ضیق» تفسیر کرده‌اند. این روایات در منابع اهل سنت است که اصحاب نقل کرده اند.

سپس روایات بعدی را از سنت اهل بیت (ع) نقل می‌کند:

مصدر القاعدة من سنة اهل البیت علیهم السلام.[30]

وردت أحاديث (العسر) و (الحرج) من سنّة أهل البيت عن عليّ، و عليّ بن الحسين، و أبي جعفر الباقر، و أبي الحسن موسى بن جعفر، و أبي جعفر محمّد بن علي عليهم السّلام. و رواها عنهم زرارة بن أعين، و محمّد بن مسلم، و أبو بصير، و الفضيل بن يسار، و عبد الأعلى مولى آل سام، و جميل بن درّاج، و سدير، و عبد اللّه بن ميمون، و ابن القداح، و محمّد بن ميسر، و محمّد بن عيسى، و أحمد بن أبي نصر، و غيرهم.

و قد أخرجها الكليني في «الكافي» ، و الصدوق في «من لا يحضره الفقيه» ، و الطوسي في «الاستبصار» و «التهذيب»، و غيرهم. البته درست آن آوردن لفظ کتاب است مثل کتاب من لایحضره الفقیه

بعد از الکافی روایت را نقل می‌کند، درباره همین غسل، در روایت، « و الحرج: الضّيق » [31] [32] تفسیر شده است.در الکافی، جلد ۳، صفحه 3۰

از استبصار طوسی هم باز نقل کرده که: «فإنّ الدين ليس بمضيّق»[33] [34] . در تهذیب شیخ طوسی باز همین معنا آمده استو یک روایت دیگر از ابن ابی عمیر از جمیل بن دراج در تهذیب شیخ طوسی هست و هکذا همین‌طور روایات را ذکر می‌کند.

د. نتیجه‌گیری نهایی از بررسی ادله

من می‌خواستم چه استفاده‌ای بکنم؟ می‌خواستم این استفاده را بکنم که از روایات مختلف برمی‌آید که:

•اولاً، معنای «حرج» روشن است.

•ثانیاً، «حرج» به معنای «ضیق» است. اجمالی در مفهوم حرج نیست. و نیازی نیست به «دوران بین اقل و اکثر» تمسک کنیم.

•و اصلاً ظهور روایات از نفی عُسر و نفی حرج، ظهور در ترادف معنایی است و ظهور در اطلاق و تقیید ندارد.

•بنابراین، مقصود، «مطلقِ حرج» است.

اما عرض کردم، حرجی که... نه در این حدی که مثلاً می‌گوید: «آقا، صبح سختش است از خواب بلند شود.» خب، سختش است، خب اینکه حالا وقتی بلند شد و وضویی ساخت، دیگر راحت می‌شود. یعنی می‌خواهم بگویم این نوع موارد، عرف (عرف متشرعه، دقت کنید)، اینها را «حرج» نمی‌داند. ولی مقصود از حرج، مطلقِ حرج و مطلقِ ضیق است.

دانش پژوه: دو سؤال برای من پیش آمد. یکی اینکه فرمودید اخذ به قدر متیقن و حمل مطلق بر مقید، به نظرتان [کنار هم قرار گرفتن این دو] درست است؟ خب در حالی که به نظر من این اصلاً با هم جمع نمی‌شود. اخذ به قدر متیقن فرع اجمال است، حمل مطلق و مقید فرع ظهور است.

استاد: نه، دو تا دیدگاه بود. این دو تا را نگفتم یک نفر گفته است. گفتم، بعضی‌ها گفته‌اند اجمال در معنای حرج است و چون اجمالِ مفهوم است که آیا مقصود از حرج، «ضیق شدید» است یا «مطلق ضیق»، و این اجمالِ مفهوم از نوع «دوران بین اقل و اکثر» است، قاعده این است که بر قدر متیقن که «اقل» است باید اکتفا شود. یعنی «حرج شدیدی که لا یتحمل عادةً»، این از ادله اولیه خارج می‌شود. [یعنی] ادله اولیه مقید می‌شود به چنین حرجی. مابقی تکالیف حرجیه، تحت همان عموم ادله اولیه می‌مانند. این یک نظر.

نظر دیگر، نظر مرحوم شیخ‌الاستاد، حضرت آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی بود که می‌گفت: ﴿لا یرید بکم العسر﴾؛[35] «عُسر»، مطلقِ حرج و سختی است. ﴿ما جعل علیکم فی الدین من حرج﴾[36] ؛ «حرج» یعنی... معنایش روشن است، یعنی «حرج شدید»، «ضیق شدید». و اینجا چون دو تا دلیل بر نفی حرج آمده، یکی مقید، یکی مطلق، مقید، تقیید می‌زند مطلق را.

دو تا بیان بود برای اثبات اینکه آنچه از ادله اولیه خارج می‌شود، «ضیق شدید» است، که ما هیچ‌کدام را قبول نکردیم به این توضیحاتی که دادیم.

دانش پژوه: یعنی پس شما حمل مطلق و مقید را هم نپذیرفتید؟

استاد: نه. اصلاً عرض کردم، اصلاً ظهورِ «عُسر» و «حرج»، یکسان است. یعنی اصلاً وقتی مجموعه ادله را نگاه می‌کنیم، «مطلق و مقید» فهمیده نمی‌شود تا بعد نیاز به تقیید باشد.

دانش پژوه: نکته دوم، به لحاظ آن «مالایطاق»، قبول دارید ما یک «مالایطاق عقلی» داریم، یک «مالایطاق عرفی»؟

استاد: خب بله، آن «مالایطاق عرفی» می‌شود همان «ضیق شدید».«مالایطاق عقلی» که حُسن و قبح عقلی آن را رد می‌کند، آن از محل بحث خارج است. آن روشن است. یک «مالایطاق عرفی» هست که همین «ضیق شدید» است. می‌خواهیم بگوییم ادله شرعیه، هم «مالایطاق عرفی» را نفی می‌کند، هم «ضیق عرفی» را، ولو این ضیق، «مالایطاق عرفی» تلقی نشود.

دانش پژوه: نه، اگر «مالایطاق عرفی»، «ضیق شدید» است، پس اینها اگر حرج را «ضیق شدید» می‌دانند، اصلاً نباید تفاوت قائل باشند بین حرج و «مالایطاق».

استاد: «مالایطاق عرفی» با حرج [به معنای ضیق شدید]، یکی است از نظر آنها. ولی «مالایطاق عقلی» از محل بحث تخصصاً خارج است.

دانش پژوه: ما اول فرمایشی که فرمودید را تذکر دادیم که نه، روشن است که [حرج]، چیزی غیر از «مالایطاق» است.

استاد: «مالایطاق عقلی» را عرض کردم. لذا گفتم ما دلیل عقلی بر نفی «مالایطاق عرفی» نداریم. دلیل عقلی، دلالت می‌کند بر نفی «مالایطاق عقلی».که تخصصاً از محل بحث ما [خارج است].

دانش پژوه: که «مالایطاق عرفی» را شامل می‌شود دیگر

استاد: بله دیگر. عرض کردم، «مالایطاق عرفی» یعنی در واقع، عرف تشخیصش این است، می‌گوید تحمل بر آن نیست. عرف می‌گوید تحمل [نیست]، نه اینکه نمی‌تواند، قدرت ندارد. خیلی سخت است برایش. «لا یتحمل عادةً» غیر از «لا یمکن عقلاً» است. مثل «محال عقلی» و «محال عرفی» که داریم. محال عقلی، اجتماع نقیضین است، ولی محال عرفی که می‌گوییم، اجتماع نقیضین نیست. بنابراین، آنهایی که حرج را به معنای «ضیق شدید» می‌دانند، یعنی‌ مقصودشان این است که «لا یتحمل عادةً»، یعنی «مالایطاق عرفی». چون «مالایطاق عقلی» تخصصاً از محل بحث خارج است. ولی نظر ما این است که مقصود از حرج، «مطلقِ حرج» است؛ البته حرجِ عرفی هم هست.

دانش پژوه: یعنی طبق این مبنا که حرج، «ضیق شدید» باشد، یکی از ادله قاعده لاحرج، «حدیث رفع» می‌شود؛ «رفع ما لا یطیقون»؟

استاد: «رفع ما لا یطیقون» اگر «مالایطاق عرفی» باشد، بله. اما ما خب،

دانش پژوه: من خاطرم نمی‌آید...

استاد: خب، آن «مالایطاق عقلی» را ذکر می‌کنند. آن را که از محل [بحث خارج است].

دانش پژوه: اتفاقاً آنجا می‌گویند «مالایطاق عقلی» که به [دلیل عقلی] روشن است برداشته شده، پس این باید «مالایطاق عرفی» باشد.

استاد: بله. اگر [«مالایطاق» در حدیث رفع را] عقلی بگیریم، معنا ندارد رفع شود، مگر [اینکه بگوییم] تأیید شارع [بر حکم] عقل است؛ مثل ﴿اطیعوا الله﴾[37] که [اطاعت عقل از خدا را] تأیید کرده و تکلیف جدیدی ذکر نکرده است. حالا روشن است بحث دیگر، ابهامی به نظرم ندارد.

الان مهم این است که ما آیا «لاحرجی» را که در ادله آمده، به معنای «مطلق ضیق» بگیریم یا «ضیق شدید»؟ نظر ما این است که منظور، «مطلق ضیق» است، با این بیانی که داشتیم.

نسبیت مفهوم عسر و حرج

یک نکته دیگری که باز این نکته را بعضی از آقایان در آثارشان ذکر کرده‌اند، از جمله حضرت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی در «القواعد الفقهیة» به آن پرداخته است. در تنبیه ششم، آخرین تنبیهی که در قاعده لاحرج دارد، این است که «اختلافُ العسرِ و الحرجِ باختلافِ العوارضِ و الأحوال»[38] .

یعنی عسر و حرج، به اختلاف اشخاص، حالات، امکنه، ازمنه، وجود اسباب و عدم اسباب و سایر موارد، تغییر پیدا می‌کند.

اختلاف اشخاص: لذا یک چیزی نسبت به شخصی، حرج می‌شود؛ نسبت به شخص دیگری، حرج نمی‌شود. یک شخصی ضعیف است، یک شخصی قوی است.

اختلاف حالات: حالات آدم‌ها فرق دارد. یک شخصی در یک حالتی ضعف دارد، در یک حالتی قوت دارد. مثلاً عمل جراحی کرده، این شخص ضعف دارد؛ بعد از چند ماه که از عمل جراحی می‌گذرد، قوت پیدا می‌کند. صحت و مرضِ آن شخص [مؤثر است].

اختلاف امکنه و شرایط: گاهی کاری در یک مکان، با عسر و حرج همراه است؛ در مکان دیگر، سهل و یسیر است. مثلاً یک وقت در خانه‌اش است، خب آب کنارش هست؛ یک وقت در بیابان خشک و لم‌یزرعی است، آب گیرش نمی‌آید. یک وقت کنار رودخانه است، کنار دریاست. یک وقت مثلاً در حج جمعیت شدید است، واقعاً این مسیر تا رمی جمرات را نمی‌تواند پیاده برود؛ یک وقت خلوت است، می‌تواند برود.

البته با توجه به اینکه حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی در تنبیه دوم، معیار در حرج را «حرج شخصی» دانسته‌اند نه «حرج نوعی»، دیگر این [مطلب] روشن می‌شود. به هر حال، همه این اموری که ذکر کردیم، برای حکم به رفع تکلیف، اثرگذار است.

تحلیل معیار «حرج نوعی»

البته اگر قائل باشیم که حرج، «حرج نوعی» است نه حرج شخصی، آن وقت سؤال می‌شود که آیا اعتبار به «نوعِ مکلفین در تمامی زمان‌ها و مکان‌ها» است، یا منظور از «اختلاف نوعی»، اختلاف انسان‌ها در صنوف و حالات و ظروف خاص است؟

پس وقتی گفته می‌شود «اختلاف نوعی»، منظور «نوعِ مطلقِ انسان» نیست. یعنی [می‌گوییم] نوعِ انسان‌ها که در این وضعیت حج، در این وضعیت بیابان، در این وضعیت [خاص] قرار بگیرند، آیا برای نوعِ انسان‌ها حرج هست یا نه؟ اینجا «نوعِ منطقی» نیست. [که] بعد بگوییم «نوع»، منظور مطلقِ انسان‌هاست. خیر، «نوع» یعنی «صنفِ» انسان. «نوع» در اینجا، «نوعِ فقهی» مقصود است، نه «نوعِ منطقی».

یعنی اگر هم ما معتقد باشیم که مقصود از حرج، حرج شخصی نیست، بلکه حرج نوعی است (کما اینکه بعضی‌ها قائل بودند)، یعنی حرجِ نوعِ آدم‌ها در آن (بستر) خاص، در آن وضعیت خاص. شخص، ملاک نیست؛ نوع، ملاک است.

ولی به هر حال، اصلِ این تنبیه ششم، حرف درستی است که عسر و حرج، با اختلاف عوارض و احوال، اختلاف پیدا می‌کند.

۱تفکیک میان حرج شخصی و حرج نوعی (نظریه مختار)

باید این نکته را در نظر داشت که بنابر نظر مختار ما، در تکالیف فردی، «حرج شخصی» مقصود است. اما در تکالیف حکومتی و اجتماعی، یعنی آنجایی که تکلیف به شکل «خطابات قانونی» بیان شده، در اینجا باید عسر و حرج را «نوعی» در نظر گرفت؛ مانند مسائلی که در حوزه جهاد و مسائل از این قبیل مطرح است. بنابراین، اصلِ این تنبیه ششم، سخن صحیحی است.

جمع‌بندی ادله قاعده نفی حرج

در اینجا، برای جمع‌بندی مجموع ادله قاعده نفی حرج، که از کتاب آقای حکیم خواندیم و مخصوصا آیه ۷۸ سوره حج ﴿وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾[39]

که در این خصوص، حضرت استاد، آیت‌الله العظمی جعفر سبحانی (حفظه الله) در کتاب «الایضاحات السنیه فی القواعد الفقهیة»، جلد سوم، ایشان ذیل قاعده «نفی الحرج و العسر و المشقة فی الدین»، به تحلیل این آیه پرداخته‌اند.

ایشان [آیت‌الله سبحانی] به سیاق آیه توجه کرده و می‌فرمایند: ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا﴾[40] ؛ یعنی شما که پیرو آیین پدرتان ابراهیم هستید، خداوند شما را پیش از این در کتب آسمانی دیگر، «مسلمان» نامیده است. جهاد کنید در راه خدا بحق جهاد و این را خدا برای شما انتخاب کرده است، و شما مجتبای این تکلیف هستید.

ایشان اشاره می‌کنند که با توجه به آیه پیش از آن (﴿ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا...﴾)[41] ، معلوم می‌شود که مقصود از «جهاد» در اینجا، تلاش برای انجام احکام الهی و رعایت حلال و حرام است. این جهاد، به معنای «اتیان به فرائض» و «اجتناب از محرمات» به صورت عام است، آن هم خالصانه برای خداوند («فی الله») و نه برای ریا و مقاصد دیگر.

سپس، برای اینکه گمان نشود این همه تکالیف، امری سخت و طاقت‌فرساست، می‌فرماید: ﴿وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ.﴾[42]

استاد سبحانی این پرسش را مطرح می‌کنند که آیا این «جهاد»، جهاد با نفس است یا جهاد با دشمن یا هر دو؟ نظر ایشان این است که از آنجا که بخشی از سوره حج، مکی و بخشی دیگر مدنی است، اینجا که می فرماید ﴿یا ایها الناس اتقوا ربکم﴾[43] ﴿یا ایها النس ان کنتم فی ریب من الباس﴾[44] معلوم است که مکی است، ولی در آیاتی که احکام حج را بیان می کند مدنی است. و در آیات مکی، امر به جهاد ، نتیجه می‌گیرند که مقصود از «جهاد» در این آیه، به طور خاص «جهاد با نفس» است، نه جهاد با دشمن.

(البته ما در درس حکمرانی جهاد، این آیه را به معنای عام‌تری تفسیر کرده‌ایم. ما برای جهاد، چهار مرتبه ذکر کردیم: بالمعنی الاعم، بالمعنی العام، بالمعنی الخاص و بالمعنی الاخص. «جهاد» در اینجا به «معنای عام» است، یعنی هم شامل جهاد با نفس می‌شود و هم جهاد با دشمن.)

در ادامه آیه می‌فرماید: ﴿..لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ.﴾[45]

هم پیامبر شاهد بر مؤمنین است و هم مؤمنین، شاهد بر همه مردم هستند. سپس امر به برپایی نماز، پرداخت زکات و اعتصام به خداوند می‌کند و خداوند را به عنوان بهترین مولا و بهترین یاور معرفی می‌نماید.

ظهور آیات در «نفی جعل حکم حرجی»

ببینید، این آیه ظهور در نفیِ جعلِ حرجی دارد. ﴿و ما جعل علیکم فی الدین من حرج﴾؛[46] «من»، بیانیه است. یعنی نفیِ «جعلِ حکمِ حرجی». این دلیل دارد می‌گوید نفیِ حکمِ حرجی [مراد است]؛ چون «جعل» یعنی حکم، یعنی انشاء. این آیه دارد نفیِ حکمِ حرجی می‌کند.

آیات دیگری که به آن تمسک شده، مثل ﴿و ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج﴾[47] (آیه ۶ سوره مائده)، این هم باز دارد نفیِ حکمِ حرجی می‌کند.

ظهور روایات در «نفی حکمِ فعل حرجی»

اما روایاتی که ذکر شده، [از جمله] بعضی روایاتی که در تفسیر ﴿ما جعل علیکم فی الدین من حرج﴾[48] آمده، مثلاً اشاره به روزه دارد، اشاره به طهارت دارد.

روایات تفسیری برای مثال، روایت حذیفة بن منصور از امام صادق (ع):

«قال سألت أبا عبدالله (ع) عن محرمٍ یریدُ إسباغَ الوضوءِ فسقط من لحیته الشعرة أو الشعرتان.»[49]

شخص مُحرمی که در هنگام وضوی کامل، آب را به چهره رسانده و یکی دو تار مو از ریشش کنده شده، [آیا] کفاره بدهد؟

[امام (ع) فرمودند]: «لیس بشیء، ما جعل علیکم فی الدین من حرج

کفاره بر او تحقق پیدا نمی‌کند.

خب، دقت کنید، اینجا [روایت] دارد نفیِ حکمِ فعلِ حرجی را بیان می‌کند. یک وقت «حکم»، حرجی است؛ مثل اینکه فرض کنید وجوب وفای به عقد در جایی که جنس معیوبی معامله شده، خودِ این «حکم»، حرجی است. [اما در اینجا] «لیس بشیء» دارد نفیِ حکم از یک «فعلِ حرجی» می‌کند. آیه نفی حکم حرجی می کند.

روایت ابن مسکان هم همین است:

سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام: عن الرجل الجنب ينتهي إلى الماء القليل في الطريق و يريد أن يغتسل منه، و ليس معه إناء يغترف به، و يداه قذرتان، قال:

«يضع يده و يتوضّأ و يغتسل، هذا ممّا قال اللّه تعالى: وَ مََا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي اَلدِّينِ مِنْ حَرَجٍ[50] عمده روایات را که ملاحظه می‌کنیم، ناظر به «نفیِ حکمِ فعلِ حرجی» است.

تحلیل سطوح مختلف نفی در ادله قاعده

پس ما با سه سطح از نفی مواجهیم:

1.نفیِ حکمِ حرجی (که ظهور آیات است).

2.نفیِ حکمِ فعلِ حرجی (که ظهور برخی روایات است).

3.نفیِ حقیقتِ حرج در شریعت (که ظهور برخی دیگر از ادله است).

این ادله، کدام یک از اینها را می‌گوید؟

•بعضی از ادله، ظهورشان در «نفی حکم حرجی» است.

•بعضی ادله، ظهورشان در «نفی حکم فعل حرجی» است.

•بعضی ادله، ظهورشان در «نفی حقیقت حرج در عالم شریعت» است.

جالب است که آن ادله‌ای که «نفی حکم حرجی» می‌کند، دلالت التزامی‌اش می‌تواند «نفی حقیقت حرج در عالم شریعت» باشد.

پس اگر خاطرتان باشد، ما در قاعده «لاضرر» چه گفتیم؟ گفتیم که «لاضرر»، نفیِ حقیقتِ ضرر در شریعت می‌کند و مصادیق آن می‌شود: حکم ضرری، فعل ضرری و مانند آن.

در اینجا نیز، چون ادله نفی حرج متنوع است، پس بعضی ادله ظهور در نفیِ حکمِ حرجی دارند. بعضی ادله ظهور در نفیِ حکمِ فعل حرجی دارند. بعضی ظهور در نفیِ حقیقتِ حرج مثل ادله ای که دلالت بر نفی عسر دارد. ﴿یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر﴾[51] نکته‌ای که در مفهوم و معنا و مدلول ترکیبیِ «لاحرج» می‌شود استفاده کرد.

اشاره به دیدگاه‌های دیگر

یک مطلبی هم صاحب «منتقی الاصول» دارد.

بنده بقیه بحث استاد آیت‌الله سبحانی را نمی‌خوانم، ولی خب ایشان، حالا دیدگاهشان... اصلاً عنوان قاعده‌شان این است: «قاعدة نفی الحرج و العسر الشدید و المشقة فی الدین»[52] .

«منتقی الاصول»، تقریرات درس استادش، سید محمد حسینی روحانی است که توسط سید عبدالصاحب حکیم (پسر آیت‌الله العظمی حکیم) نگاشته شده است.

(آیت‌الله سید محمد و آیت‌الله سید صادق روحانی(که کتاب فقه الصادق را دارد که کتاب خوبی در نظامات اجتماعی است)، دو برادر بودند که هر دو از شاگردان آیت‌الله خویی بودند.سید محمد رابطه خوبی با انقلاب نداشت ولی سید صادق رابطه خوبی داشت بعد از قائم مقامی آقای منتظری زاویه گرفت)

در جلد چهارم «منتقی الاصول»، صفحه ۳۴۸، ایشان دلالتِ تمام روایاتِ [قاعده لاحرج] را مورد مناقشه و نقد قرار داده است. جالب است که تنها روایتی را که [مورد بررسی قرار نداده]، روایت عبدالعلی مولای آل سام است که دلالت این روایت بر نفی حرج، بسیار قوی است.

ایشان همه روایات و دلالات را نفی می‌کند و می‌گوید:

«اصلاً روایات، مخصوصاً روایاتی که ذیل آیه سوره حج آمده، ظهوری در نفیِ حکمِ حرجی ندارند. بلکه در مقام تبیین این هستند که شریعت اسلام، چه شریعتی است. یعنی تمام احکامی که در شریعت آمده، احکامِ سهله و سمحه هستند.»

مثلاً روایت ابابصیر می‌گوید: «با آب برکه‌ای که آلوده به ادرار کودکان و سرگین حیوانات است، می‌شود وضو گرفت.» آیا حکم وضو گرفتن تا این حد سهل و آسان است؟ می‌گوید: «بله، هست.»

[ایشان معتقد است که] این [روایات] ربطی به نفیِ حکمِ حرجی ندارد. [این روایات] می‌گویند احکام اسلام، سهله و سمحه است، احکام اسلام سخت نیست. نه اینکه «لاحرج» آمده باشد تا احکام را چه در مقام انشاء (مقید به حکم غیرحرجی) یا چه در مقام امتثال، مقید کند. اصلاً در این صدد نیست. دارد می‌گوید احکام اسلام، سهله و سمحه است، [برخلاف] احکام یهود.

نقد دیدگاه «منتهی الاصول»

ولی این استدلال مرحوم آقای روحانی، استدلال درستی نیست. برای اینکه همین روایت هیثم بن عروه تمیمی که سنداً، روایت معتبری و صحیح است و دلالتش هم دلالت تامی است، (این را مثلاً آقای صاحب «منتقی الاصول» به آن متعرض نشده)، روایت از امام صادق علیه السلام درباره مردی است که در حال احرام وضو می‌گیرد و در صدد اسباغ وضو است و یکی دو تا مو از ریشش کنده می‌شود. حکم این چیست؟ کسی که در حال احرام، مو از محاسنش کنده بشود، حکمش این است که باید کفاره بدهد.

اما امام (ع) می‌فرمایند: «لیس بشیء» و تمسک می‌کنند به ﴿ما جعل علیکم فی الدین من حرج﴾[53] .

این «لیس بشیء» (یعنی «لیس علیه کفارة»)، حکم این است که کفاره دارد، اما [در اینجا] کفاره ندارد. خب، این چه کار کرده؟ چرا این حکمِ «لیس علیه کفارة» به کار رفته؟ به خاطر حکمِ «لاحرج». یعنی امام (ع) دارد به آیه ﴿ما جعل علیکم فی الدین من حرج﴾[54] برای این نفیِ کفاره، استدلال می‌کند.

علاوه بر اینکه نسبتِ ادله قاعده «لاحرج» با ادله اولیه احکام، همان‌طور که قبلاً گفتیم، از باب «حکومت» است. خداوند از باب «امتنان»، این احکام را حاکم بر آن احکام کرده است.

[هرچند صاحب منتقی الاصول] روایت عبدالعلی را یک جا استناد کرده، ولی به هر حال، ظهور همه اینها بر نفی حرج است. این هم این مطلب که به هر حال نشان می‌دهد که ما از ادله، «لاحرج» را می‌توانیم کاملاً استفاده کنیم.

یکی دو تا بحث [باقی مانده است]:

•یک بحث این است که قبلاً اشاره‌ای کردیم: آیا «لاحرج»، رخصت است یا عزیمت؟

•یکی دیگر اینکه آیا محرمات را شامل می‌شود یا نه؟

یکی دو تا نکته تأکیدی دارد که من ان‌شاءالله خدمتتان عرض خواهم کرد و بعد دیگر می‌رویم سراغ ان‌شاءالله مصادیق.

 


[24] صحیح بخاری، بخاری، محمد بن اسماعیل، [بی نا]، جلد ۱ صفحه ۶۱.
logo