88/07/13
بسم الله الرحمن الرحیم
الواجب المعلَّق والمُنجَّز/الفص الرابع:فی مقدمة الواجب /المقصد الاول:فی الامر
موضوع: المقصد الاول:فی الامر/الفص الرابع:فی مقدمة الواجب /الواجب المعلَّق والمُنجَّز
كلام صاحب کفایه(ره)
«ثم إنه ربما حكى عن بعض أهل النظر من أهل العصر إشكال في الواجب المعلق و هو أن الطلب و الايجاب إنما يكون بإزاء الارادة المحركة للعضلات نحو المراد فكما لا تكاد تكون الارادة منفكة عن المراد فليكن الايجاب غیر منفك عما يتعلق به فكيف يتعلق بأمر استقبالي فلايكاد . يصح الطلب و البعث فعلا نحو أمر متأخر».
اشکال چهارم بر واجب معلق از سوی فاضل نهاوندی و سایر معاصرین مرحوم شیخ انصاری(ره) توضيح كلام فاضل نهاوندی(ره)
اراده تشریعیه مثل اراده تکوینیه در مبادی مشترکند یعنی در:
۱. علم به فایده فعل یا تصور
۲. تصدیق به آن؛
3. میل به فعل (شوق موکد)
4. تحریک عضلات نحو الفعل
5. حصول الفعل بعده.
و در اراده تکوینیه از جنت ،زمان اراده از مواد منفک نیست مثلا اراده باز کردن درب خانه با باز شدن آن همراه است و همچنین در اراده تشریعیه نمیشود ،مراد منفک از اراده و متاخر از آن باشد و در واجب معلق طبق بیان صاحب فصول (ره) اراده شارع به فعل مکلف و در زمان حصول شرط وجوب یعنی استطاعت است ولی مراد و تحقق آن در زمان تحقق واجب مثلاً موسم حج - است لذا لازمه بیان ایشان تخلف معلول از علت است که محال می باشد.
خلاصه اینکه:
اوامر و ایجابهای موالی عرقی و شرعی به منزله اراده تکوینی است مثل اینکه در افعال اختیاری انسان گاهی خودش اقدام به اتیان مرادش میکند و گاهی به دیگری فرمان میدهد و ایجاب و بعث اراده تشریعیه جانشین اراده تکوینیه است و اراده شوق موکد محرک للعضلات است.
و همانطور که نمیشود الان اراده تکوینیه تا حد تحریک عضلات جسمانی باشد اما مراد در آینده تحقق يابد؛ هكذا محقق نهاوندی فرموده نمیشود اراده تشریعی شارع در ایجاب حج فعلی و عند الاستطاعة باشد اما تحقق واجب که مراد اوست در زمان موسم حج صورت گیرد.
دو جواب مرحوم محقق خراسانی(ره) به مرحوم نهاوندی(ره)
جواب اول:
مرحوم آخوند(ره) می فرمایند:
«قلت فيه أن الإرادة تتعلق بأمر متأخر استقبالى كما تتعلق بأمر حالى و هو أوضح من أن يخفى على عاقل فضلا عن فاضل ضرورة أن تحمل المشاق في تحصيل المقدمات فيما إذا كان المقصود بعيد المسافة و كثير المئونة ليس إلا لأجل تعلق إرادته به و كونه مریدا له قاصدا إياه لا يكاد يحمله على التحمل إلا ذلك و لعل الذي أوقعه فى الغلط ما قرع سمعه من تعريف الإرادة بالشوق المؤكد المحرك للعضلات نحو المراد و توهم أن تحريكها نحو المتأخر مما لا يكاد و قد غفل عن أن كونه محركا نحوه يختلف حسب اختلافه فى كونه مما لا مئونة له كحركة نفس العضلات أو مما له مئونة و مقدمات قليلة أو كثيرة فحركة العضلات تكون أعم من أن تكون بنفسها مقصودة أو مقدمة له والجامع أن يكون نحو المقصود بل مرادهم من هذا الوصف في تعريف الإرادة بيان مرتبة الشوق الذي يكون هو الإرادة و إن لم يكن هناك فعلا تحريك لكون المراد و ما اشتاق إليه كمال الاشتياق أمرا استقباليا غير محتاج إلى تهيئة مئونة أو تمهيد مقدمة ضرورة أن شوقه إليه ربما يكون أشد من الشوق المحرك فعلا نحو أمر حالى أو استقبالى محتاج إلى ذلك.»[1]
اقول:
اینکه در تعریف اراده تعبير «المحرك للعضلات» آمده این حرکت عضلات موضوعیت ندارد و اراده همانطور که مرحوم حاجی سبزواری فرموده همان شوق موکد است: «عقیب داع درکنا الملايما شوقا مؤكدا إرادة سما»
اینکه فلاسفه در معرفی اینکه بفهمانند چه مرتبه ایی از شوق موکد منظور است، عبارت «المحرک العضلات» را آرودهاند و الا دخالتی در معنی اراده ندارد؛ لذا اگر مراد ما یک امر استقبالی باشد و اکنون اراده به آن تعلق گیرد و هیچ مقدمه ایی هم لازم نداشته باشد، الان هیچ تحریک عضلانی وجود ندارد با اینکه اراده هست پس همانطور که متعلق اراده گاهی امر فعلی است ممکن است امر هم استقبالی باشد کما اینکه آخوند فرمايد: «و هو أوضح من أن يخفى على عاقل فضلا می عن فاضل» و چون اراده به مقدوری تعلق گرفته که بعیدالمسافة میباشد و زحمت زیادی دارد لذا در صدد تهیه مقدماتش بر می آییم.
و در بعضی موارد حرکت عضلات برای تحقق مراد کافی است مثل باز کردن قفل ولی در بعضی از موارد تحقق مراد مقدمات زیادی لازم دارد و تحریک عضلات کافی نیست و به نفسه مقصود نیست و تحریک عضلات مقدمه تحقق آن است. لذا ممکن است اراده به امر استقبالی تعلق بگیرد و ممکن است متعلق آن امر حالی باشد.
جواب دوم مرحوم آخوند به محقق نهاوندی
مرحوم آخوند(ره) می فرمایند:
«هذا مع أنه لا يكاد يتعلق البعث إلا بأمر متأخر عن زمان البعث ضرورة أن البعث إنما يكون لإحداث الداعي للمكلف إلى المكلف به بأن يتصوره بما يترتب عليه من المثوبة و على تركه من العقوبة و لا يكاد يكون هذا إلا بعد البعث بزمان فلا محالة يكون البعث نحو أمر متأخر عنه بالزمان هو ملاك الاستحالة و الإمكان فى نظر العقل الحاكم في هذا الباب فيما ولا يتفاوت طوله و قصره . و لعمرى ما ذكرناه واضح لا سترة عليه و الإطناب إنما هو لأجل رفع المغالطة الواقعة في أذهان بعض الطلاب.»
اساساً مقایسه بعث و ایجاب یعنی اراده تشریعیه با اراده تکوینیه درست نیست و قیاس شما مع الفارق است زیرا منظور مولا از ایجاب و بعث ایجاد داعی در مکلف است تا با شنیدن امر در آن تامل کند و ثواب و عقابش را ملاحظه نماید و بعد از آن امتثال امر کند و اساسا در تمام واجبات -حتى واجبات منجزه- بین ایجاب و انشاء عرفا فاصله است و هیچ موردی وجود ندارد که بلافاصله با انشاء امر و نهی امتثال صورت بگیرد و حداقل فاصله کمی بین ایجاب و امتثال تحقق دارد، پس انفکاک بین و واجب محال است یک لحظه هم فاصله نباشد و اساسا قیاس امور اعتباری به تکوینیات قياس مع الفارق است.