< فهرست دروس

درس شرح توحید صدوق - استاد حشمت پور

93/03/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1ـ ادامه بحث اینکه آیا بین نسبت یک هفتادم در علت و معلول با تجزیه اسم اعظم به 73 جزء رابطه ای برقرار است/ معرفت یازدهم/
2- توجیه عقلی بر اینکه فاصله بین علت و معلول هفتاد درجه است/ معرفت دوازدهم/ حدیث سوم/ باب هشتم.
«ثم لا ریب ان المرکز فی الدوائر العقلیه محیط بالمحیط»[1]
بحث در توجیه اختلاف مرتبه علت با معلول با توجه به تجزیه اسم اعظم داشتیم و گفتیم اسم اعظم تجزیه به 73 جزء شده است و اختلاف مرتبه علت با معلول هم 70 تا است. خواستیم ببینیم بین این دو مناسبت وجود دارد یا ندارد؟ گفتیم مناسبت وجود دارد و آن مناسبت را بیان کردیم. حال یک نکته باقی مانده و آن اینکه ما در دوائر عقلیه که برای علت و معلول تشکیل می دهیم علت را خارج می دانیم یعنی می گوییم علت، یکی است که 70 برابر معلول است و این یکی، بیرون از 70 است یعنی یک هفتادم، یک از آن درجات هفتاد گانه نیست بر خلاف جایی که پای حسیات به میان می آید که در آنجا می گوییم یک هفتادم شیء، یک از 70 تا است. در بحث علت و معلول کاری نداریم که علت می خواهد عقلی باشد یا غیر باشد رابطه، یک و 70 بود به طوری که یک بیرون از 70 است. گفتیم علت 70 برابر معلول است نه اینکه 69 برابر باشد زیرا اگر یک داخل در 70 باشد علت 69 برابر می شود ولی ما گفتیم علت، 70 برابر است و عدد یک را بیرون از 70 گرفتیم. در کسورِ بکار رفته در حسیات این کار را نمی کنیم بلکه می گوییم اگر این، 70 برابر است و آن، یک برابر است به این صورت تفسیر می کنیم که آن، یکی از این 70 تا است و این، 70 برابر آن دیگری است ولی 69 درجه فاصله دارد. در هر صورت بین حسی و عقلی فرق می گذاریم. علت این فرق چیست؟
علت فرق، فرقی است که بین دایره وجود دارد. دایره گاهی دایره ی عقلی است و گاهی دایره ی حسی است. در دایره ی عقلی، مرکز مهم تر و عظیم تر از محیط است به عبارت دیگر خود مرکز با اینکه به ظاهر نقطه است کلِ محیط را احاطه کرده است یعنی در موجودات عقلی آن موجودی که در مرکز واقع می شود موجودی است که به تنهایی مشتمل بر تمام محیط است مثلا مرکز عالمِ وجود، خداوند ـ تبارک ـ است نه اینکه خداوند ـ تبارک ـ مشتمل بر عالم وجود است بلکه حقایق موجودات در آنجا است اما مرکز دایره حسی اینگونه نیست بلکه مرکز دایره حسی، یک نقطه در وسط می باشد که محیط با آن عظمتش آن نقطه را احاطه کرده است و این مرکز نمی تواند بر محیط احاطه کند. اما در دایره عقلی آن که در مرکز قرار گرفته اگر پخش شود تا محیط می آید و محیط را پُر می کند لذا گویا بر محیط احاطه دارد و تمام آنچه که در سطح دایره است کمالاتش در سطح مرکز است چون دایره عقلی اینچنین است ما درباره ی آن مرکز اینگونه می گوییم که مرکز، یکی است و محیط 70 تا است اما همین یکی تمام 70 است یعنی اگر در محیط، 70 تا معلول بگذارید به تنهایی برابر آن 70 تا است به طوری که هر معلولی نسبت به این، برابر با یک هفتادم می شود اما این که می گوییم این، 70 تا است به چه معنا می باشد؟ آیا به معنای این است که مشتمل بر 70 تا بالفعل است یا مشتمل بر 70 تا بالقوه است یا هیچکدام مراد نیست؟ مرحوم قاضی سعید می فرماید اصلا اشتمال نیست کثرتی در واحد وجود ندارد اگر 70 تا معلول، کمالاتشان در این یک علت موجود است به این نحو نیست که در این علت، کثرت بالقوه ای وجود داشته باشد یا کثرت بالفعل وجود داشته باشد. این علت طوری است که اگر تنزل کند این 70 تا حاصل می شود بدون اینکه آن مشتمل بر وجودِ بالفعلِ این 70 تا یا مشتمل بر وجود بالقوه ی این 70 تا باشد به عبارت دیگر در آن کثرت وجود ندارد نه کثرت بالفعل وجود دارد نه کثرت بالقوه وجود دارد ولی طوری است که اگر تنزل کند کثرات را می سازد پس توجه می کنید که این یکی، کلِّ سبعین است وقتی می گوییم «این یکی کلِّ سبعین است» به نظر می رسد که این علت 70 است و معلول هم 70 است پس چگونه می گویید معلول یک هفتادم است؟ ما اشاره کردیم که هر یک از معلولها یک هفتادم است بنابراین اگر این، 70 است 70 برابرِ هر معلولی است و هر معلولی، یک هفتادم این است.
خلاصه: مرحوم قاضی سعید می فرماید مرکز، تمام محیط است بدون اینکه کثرتی در مرکز بیاید. اگر محیط، 70 است پس مرکز هم 70 است در اینصورت معلول و علت مساوی می شوند. به این صورت، توهم نکنید زیرا هر معلولی در این فرضی که کردیم یک هفتادم علت می شود پس آن قانونی که گفتیم «هر معلولی یک هفتادم علت است» به قوت خودش باقی است و وقتی می گوییم علت، یکی است که برابر با 70 تا است مراد یکی است که بیرون از 70 تا است نه یکی که درون 70 تا است
توضیح عبارت
«ثم لاریب ان المرکز فی الدوائر العقلیه محیط بالمحیط کما ان الامر فی الدوائر البحر ما فیه بالعکس من ذلک»
مرکز در دوائر عقلیه به خاطر قوتی که دارد محیطِ به محیط است همانطور که در دوائر جرمانیه مرکز، قوت و عظمت محیط را ندارد لذا محاط می شود نه محیط.
«فنسبه المرکز العقلی الی المحیط و ان کانت نسبه الواحد الی السبعین لکن هذا الواحد هو کل السبعین»
نسبت مرکز عقلی به محیط اگر چه مرکز، یک است و محیط 70 است ولی این مرکز به تنهایی با اینکه یکی است 70 تا است اما در دایره جرمانی اگر مرکز یکی است یکی خواهد بود اما در دایره عقلی اگر مرکز یکی است همان 70 تا است که محیط است.
ترجمه: نسبت مرکز عقلی به محیط و لو نسبت واحد به سبعین است لکن این واحد، کلّ سبعین است.
«علی معنی لاتوجد فیه کثره لا بالفعل و لا بالقوه»
ضمیر «فیه» به «واحد» بر می گردد.
«علی معنی»: به این نحوه، کل است که مشتمل بر کل نباشد نه بالفعل و نه بالقوه. چون وقتی می گوییم کل آن، 70 تا است به نظر ما می رسد که آن 70 تا در این وجود دارد حال یا 70 تا بالفعل یا بالقوه. مرحوم قاضی سعید می فرماید اصلا کثرتی در آن نیست و آن 70 تا نه بالفعل و نه بالقوه در این وجود دارند پس اگر گفته می شود این، کل سبعین است منظور ما این نیست که مشتمل بر سبعین است بلکه منظور ما این است که واحد است و بسیط است و کثرتی در آن نیست اما اگر تنزل کند 70 تا تنزل دارد.
ترجمه: به این نحوه که یافت نمی شود در این واحد کثرت نه بالفعل و نه بالقوه.
«و لذلک کان خارجا عن السبعین»
«لذلک»: چون مشتمل بر این 70 نیست هم 70 خارج از او است و هم او خارج از 70 است.
تا اینجا دایره عقلی را بیان کرد و در بحث علت و معلول، دایره عقلی مطرح است و دایره حسی مطرح نیست و لو معلولات، حسی باشند خود علت هم ممکن است حسی باشد باز هم چون مرتبه علت و معلول است یک دایره عقلی تشکیل می شود که بیانش همین است که گفتیم پس همیشه معلول، یک هفتادم علت است و علت، 70 برابر معلول است و هر دو از هم خارجند.
«کما ان نسبه المرکز الحسی الی المحیط تلک النسبه الا ان الواحد ها هنا من کسور السبعین و من جملتها»
از اینجا به علت و معلول کار ندارد بلکه دایره حسی را بیان می کند.
ترجمه: همانطور که نسبت مرکز حسی در دایره حسی به محیط، همین نسبت یک به هفتاد است الا اینکه واحد در اینجا «یعنی در دایره حسی که مرکز و محیطش حسی است» از کسور سبعین و از جمله سبعین است «یعنی داخل در سبعین است و وقتی می گوییم یک هفتادم یعنی از 70 تا یکی، این واحد است و دیگری 69 تا است».
«و لذلک کان داخلا فیها بخلاف الواحد الاول کما دریت»
«لذلک» چون واحد در دایره حسی از کسور سبعین است.
ترجمه: و به خاطر این واحدی که داخل در دایره حسی است داخل در سبعین است به خلاف واحدِ اول که خارج است همانطور که در دو خط قبل روشن شد که واحدِ عقلی خارج است.
صفحه 270 سطر 6 قوله «الثانیه عشر»
معرفت دوازدهم: در معرفت دوازدهم مرحوم قاضی سعید سعی می کند آنچه تا الان تعبدا گفته بود را مقداری از تعبد بیرون کند. تا الان گفت فاصله بین معلول و علت، یک و هفتاد است این را تعبدا قبول کرد و گفت چون در روایت آمده ما قبول می کنیم. حال می خواهد این را از حالت تعبد بیرون بیاورد و توجیه عقل پسند کند تا صرفا تعبدی نباشد. در معرفت دوازدهم مرحوم قاضی سعید بیان می کند که چطور رابطه یک و هفتاد است البته در اینجا همانطور که توجه می کنید از عالَم استفاده می کند ولی نمی گوید چون در روایت آمده قبول می کنیم بلکه می گوید چون قواعد اقتضا می کند.
بیان معرفت دوازدهم: مرحوم قاضی سعید می فرماید شاید تا اینجا که رسیدیم هنوز برای تو روشن نشده که چرا این تفاضل بین علت و معلول وجود دارد؟ همچنین برای تو روشن نشده که چرا اسم اعظم خداوند ـ تبارک ـ 73 جزء است و چرا کمتر یا بیشتر نشد. مرحوم قاضی سعید می فرماید این، جزء مکنونات علم الهی است و هر کسی نمی تواند اطرافش بگردد خداوند ـ تبارک ـ به من افاضه کرد و از آن شعله ای که به من داده شد قسمتی از آن را در اختیار تو می گذارم. سپس در آخرش می فرماید اسرار دیگری است که من نگفتم و آنها را کتمان کردم خوشا به حال کسی که آن اسرار برایش روشن شود.
روشن است که آنچه در ذهنش آمده همه آن را نگفته است.
توضیح عبارت
«الثانیه عشر لعلک الی هذه الغایه ممن لم یتضح لک انه لِم صار التقاضل بین العلل و المعلولات و کذا تجزئه الاسم الاعظم بالسبعین»
«الی هذه الغایه»: یعنی تا اینجا که رسیدی.
«بالسبعین» مربوط به «تفاضل» و «تجزیه» است.
ترجمه: شاید تا اینجا که رسیدی با این توضیحاتی که ما دادیم هنوز برای تو روشن نشده که چرا تفاضل بین علت و معلول به سبعین است و چرا تجزیه اسم اعظم به سبعین است.
دو بحث در اینجا مطرح است:
1ـ تفاضل علت و معلول.
2ـ تجزیه اسم اعظم.
گفتیم هر دو به سبعین است البته در تفاضل گفتیم سبعین است اما در تجزیه گفتیم ثلاثه و سبعین است ولی بالاخره با خارج کردن ثلاثه، سبعین را با سبعین مقایسه کردیم.
«وهذا من مکنونات العلم الالهی»
بدان که این، جزء پوشیده های علم الهی است و اینطور نیست که هرکس وارد علم الهی بشود این مطلب برایش حل شود.
«و لا یحوم حومها الا الاوحدی»
افراد کمی که جزء اوحدی از مردم اند می توانند اطراف چنین مکنوناتی بگردند.
«و نحن نشیر الی لمعه من هذا الومیض حسبما کنا من الله تعالی نستفیض»
«لمعه»: لمعه یک درخششی است. «و میض» شعله است. یعنی درخششی از شعله را در اختیار تو می گذارم آنطور که از خداوند ـ تبارک ـ استفاضه کردم «خداوند ـ تبارک ـ افاضه فرمود و من استفاضه کردم و شعله ای در اختیار من قرار گرفت و من درخششی از آن شعله را در اختیار تو می گذارم».
صفحه 270 سطر 10 قوله «فاعلم»
مرحوم قاضی سعید می فرماید در ریاضی ثابت شده که نسبت قطر به محیط، نسبت 7 به بیست و یک و خورده ای است به طوری که اگر قطر را در بیست و یک و خورده ای ضرب کنی محیط بدست می آید و محیط را تقسیم بر بیست و یک و خورده ای کنی قطر بدست می آید سپس می فرماید کسر آن را ندیده می گیریم زیرا در بسیاری از موارد اجازه داریم کسر را ندیده بگیریم و لذا 7 و 21 را لحاظ می کنیم. سپس مطلبی را اشاره می کند و می گوید اگر مرکز را منبسط کنید قطر بدست می آید.
سوال: مرکز، نقطه است اگر منبسط کنید قطر بدست نمی آید علمای عقلی گفتند خط از نقطه درست نمی شود چگونه مرحوم قاضی خط را از نقطه درست می کند؟
جواب: توجه کنید که مرحوم قاضی سعید تعبیر به حرکت می کند یعنی مرکز با حرکتش، قطر را می سازد. ابن سینا در طبیعات شفا بیان می کند که «آن» سازنده زمان نیست. نقطه سازنده خط نیست ولی «آنِ» سیال سازنده زمان است و نقطه ی سیاله، سازنده خط است. مرحوم قاضی سعید تعبیر به «حرکت» می کند پس مرادش نقطه ی سیاله است یعنی همان چیزی که علمای عقلی اجازه می دهند که خط را بسازد. نقطه ی غیر سیال را اگر کنار هم قرار بدهید خط را نمی سازد. اما اگر نقطه حرکت کند با حرکتش خط را می سازد. پس کلام مرحوم قاضی سعید مخالف با کلام علمای عقلی نیست.
مرحوم قاضی سعید می فرماید مرکز، قطر را می سازد مرکز، یک است و قطر، 7 است سپس این قطر می تواند سطح را بسازد زیرا قطر اگر حرکت کند سطح دایره را می سازد که این قطر، خطِ سیّال می شود. خط سیّال، سطح ساز است.
تااینجا مرحوم قاضی سعید رابطه بین مرکز و دایره را تعیین می کند و می گوید مرکز با حرکتش قطر را می سازد که 7 است قطر هم که 7 است با حرکتش دایره را می سازد که 21 است.
سپس مرحوم قاضی سعید این مساله را در اینجا متوقف می کند و وارد بحثی می شود که در آن بحث از این مساله ی متوقف شده استفاده می برد مرحوم قاضی سعید می فرماید عالَمِ اِله به سه دایره تقسیم می شود:
1ـ دایره جبروت
2ـ دایره لاهوت
3ـ دایره ملکوت که در صفحه قبل اینها را توضیح دادیم.
فکر نکن که این سه دایره، سه دایره جدا هستند بلکه سه دایره ای هستند که مرکز واحد و قطر واحد دارند ولی سه محیطِ «مندمج بعضها فی بعض» دارند یعنی سه دایره متحد المرکزند که محیطهای آنها به یکدیگر تماس دارند.
سپس شروع به حساب کردن می کند و می گوید دایره ملکوت 21 است «بنا شد کسرِ 21 را کنار بگذاریم و به جای بیست و یک و خورده ای تعبیر به 21 کنیم» دایره جبروت هم 21 است که 42 می شود دایره لاهوت هم 21 است که 63 می شود قطر هم در هر سه دایره واحد است که 7 می باشد و 63 با 7 می شود 70. تا اینجا 70 بدست آمد اما 73 چگونه بدست می آید؟ به سراغ مرکز می رود و می گوید مرکز، جزئی از دایره است ولی چون دایره، دایره عقلی بود با بیانی که در معرفت 11 گفتیم مرکز را باید مستقل و خارج حساب کرد. مرکز، یک به هفتاد است ولی یک که بیرون از 70 است و سه تا مرکز داریم که هر سه بیرون از 70 است و اگر به 70 اضافه کنید 73 بدست می آید. پس هم 70 توجیه شد هم 73 توجیه شد.



[1] شرح توحید، قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی، ج2، ص269، س19.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo