< فهرست دروس

درس شرح توحید صدوق - استاد حشمت پور

93/03/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بین علل حسیه و معالیل حسیه، فاصله ی 70 درجه وجود دارد./ ادامه بحث اینکه هر معلولی یک هفتادم علت خودش است/ معرفت نهم/ حدیث سوم/ باب هشتم.
«فقدورد ان هذه الشمس المحسوسه لو ظهرت بوجهها النورانی»[1]
بحث در این بود که هر علتی 70 برابر معلول است و بالتبع هر معلولی، یک هفتادم علت است. این را توجیه می کردیم. توجیه این مطلب به بیان سوم گفته شد و به این بحث رسیدیم که این وضع در محسوسات هم حاصل است. اینکه گفتیم اختلاف درجه بین علت و معلول 70 تا است اختصاص به مجردات و علل عالیه ندارد بلکه در محسوسات هم این وضع وجود دارد. مثال به خورشید و نار زده شد که در جلسه قبل توضیح داده شد. فقط یک مطلبی را توضیح می دهیم و آن جواب به یک سوال است.
سوال: از کجا مرحوم قاضی سعید عدد 70 و یک را آورده است.
جواب: ما بیان کردیم که حتما روایتی در اختیار داشته یا از توجیهات قبلی استفاده کرده است ولی غافل بودیم از این که خود همین روایتی که ما درباره آن بحث می کنیم دلیل می شود که هر علتی 70 تا است و هر معلولd یک هفتادم است و احتیاج به چیز دیگری نداریم چون ما روایات ائمه علیهم السلام را چون مستند به وحی هستند دلیل می دانیم و روی حرفهای آنها بناهایی را بنا می کنیم لذا از اینجا استفاده کردیم که رابطه علت و معلول، رابطه 70 و یک است و سپس آن را توجیه می کنیم و توضیح می دهیم یعنی اصل مبنا را ازخود امام علیه السلام قبول داریم وبعداً توضیح می دهیم. لذا اینکه در جلسه قبل گفتیم «شاید ایشان روایتی در اختیار داشته» حرف صحیحی است و آن، همین روایت است و ممکن است روایات دیگری هم باشد خود مرحوم قاضی سعید در معرفت دهم همین مطلب را بیان می کند که عدد 70 و یک را از این روایت استفاده کردم لذا در جای دیگر می گوییم ایشان اگر در جای دیگر عدد 70 و یک را توجیه می کند مبنایش را از این روایت گرفته اما توجیهش را خودش می آورد. پس جوابِ سوالِ جلسه قبل داده شد.
حال وارد توضیح عبارت می شویم.
توضیح عبارت
«فقد ورد ان هذه الشمس المحسوسه لو ظهرت بوجهها النورانی و قابلت اهل الارض بذلک الوجه المضیء لم یمکن تعیّش الحیوانات و لم ینبت فی الارض نبات»
وارد شده که این شمسِ محسوسه اگر به آن وجه نورانیش ظاهر شود و مقابل اهل ارض را برابر کند با آن وجه مضیء اش، زندگی حیوانات و رویش نباتات امکان نداشت.
در جلسه گذشته بیان کردیم علت اینکه اهل ارض نمی توانند این شمس را با آن وجه مضیء اش تحمل کنند آیا گرمای خورشید است یا نور خورشید است؟ با توجه به مبانی که قدما دارند گرما را نمی توان مطرح کرد چون آنها برای خورشید، گرما قائل نیستند اما نورِ آن مطرح است یعنی نور اینقدر شدید می شود که موجودات نمی توانند زندگی کنند، نبات هم از این نور شدید آسیب می بیند چون بالاخره همانطور که گرمای معتدل برای موجودات لازم است نور معتدل و سرمای معتدل هم برای موجودات لازم است. اگر یکی از اینها شدید شود آن موجود نمی تواند تحمل کند.
البته قدما قبول داشتند که خورشید اگر چه نورش را به زمین نمی فرستد ولی تولید نور در زمین می کند اگر چه حرارت ندارد اما از ایجاد نور در زمین، ایجاد نور می شود. خورشید مولّدِ حرارت است ولی خودش دارای حرارت نیست.
اما آن وجه نورانی خورشید کجا است؟ وجهی است که در باطن قرار دارد نه در ظاهر، ملاحظه می کنید که اگر پرده ای روی یک شیء کشیده شود آن شیء به باطن می رود و آنچه که ظاهر می شود همان است که از پرده ظاهر می شود. خورشید از پَسِ پرده، وجه ظاهری خودش را آشکار می کند اما اگر پرده، کنار رفت و وجه باطنش آشکار شد قویتر وارد می شود چون پرده تا حدی آن نیروی موجود در خورشید را مخفی می کند ولی بعد از اینکه آن پرده کنار رفت این نیرو آزاد می شود و تاثیر بیشتری می گذارد به همین جهت مرحوم قاضی سعید می فرماید آن وجه مضیء خورشید که اگر می خواست با آن وجهش طلوع کند این مشکلات پیش می آمد وجه باطن اش است که الان بر روی وجه باطنی اش پرده کشیدند.
در قیامت که همه پرده ها کنار می روند باطن همه اشیاء ظاهر می شود همانطور که باطن دنیا ظاهر می شود. وقتی ستاره ها فرو می ریزند اینها همان پرده ها هستند که کنار می روند و باطن دنیا ظاهر می شود که باطن دنیا همان آخرت است. خورشید هم یکی از چیزهایی است که وقتی قیامت می خواهد بر پا شود تحولاتی در آن به وجود می آید. آن تحولات به معنای برطرف شدن پرده است. وقتی پرده برطرف شود باطن خورشید ظهور می کند. در قیامت که روز آشکار شدن بواطن است باطن خورشید هم آشکار می شود و خورشید با آن وجه مضیء اش به وجه مردم، مقابل می شود و می تابد.
«و ان فی القیامه تظهر بذلک الوجه الکامن»
همین خورشید به آن وجه مخفی اش در روز قیامت ظاهر می شود.
«لانها موطن بروز البواطن»
چون قیامت، موطن بروز بواطن است همه موجودات باطنشان در قیامت ظاهر می شود از جمله آن موجودات، خورشید است که باطنش ظاهر می شود.
«و هذا الحکم ای التفاوت بین العله و المعلول بسبعین درجه ثابت فی هذه العلل السافله ایضا کما یظهر من جوهریه الصوره الناریه و عرضیه حرارتها اللازمه»
بعد از اینکه در مورد شمسِ محسوس بیان کردند که وجه خاصش نورانی تر است و بیشتر ایجاد گرما می کند به یک قانون عمومی می پردازد و می گوید فاصله بین علت و معلول که گفتیم 70 درجه است اختصاص به عقلیات و مبادی عالیه ندارد بلکه در علل و معالیل محسوسه هم چنین وضعی وجود دارد. اینگونه مثال می زنند که به آتش نظر کن که آتش، جوهر است و معلولش که حرارت می باشد عرض است چه فاصله ی زیادی بین جوهر و عرض وجود دارد که ما نمی توانیم این فاصله را تبیین کنیم. در محسوسات، تبیین فاصله، کمی سخت است ولی اگر بخواهیم اعتماد کنیم به آنچه که در روایت آمده «و باید هم اعتماد کنیم» می گوییم فاصله، 70 به یک است. در آتش و حرارت هم همین را خواهیم گفت. اعتراف به این مطلب می کنیم که تشخیص تفاوت بین علت و معلول و تعیین درجه ی تفاوت در محسوسات سخت است. هم تشخیص تفاوت، سخت است هم تعیین درجه تفاوت، سخت است.
ترجمه: و این حکم یعنی تفاوت بین علت و معلول به 70 درجه ثابت است در علل سافله چنانکه ظاهر است از جوهریتِ صورت ناریه «که علت است» و عرضیت حرارتش که لازم است «یعنی معلول است»
«فانظر المسافه و دَع عنک الشک و الشبهه»
این عبارت مربوط به حسیات فقط نیست بلکه امری کلی است یعنی در هر علت و معلولی مسافت بین علت و معلول را توجه کنید.
مراد از مسافت، مکان نیست بلکه اختلاف درجه است. یعنی تفاوتی که بین علت و معلول می باشد مراد است و لفظ مسافت، کنایه و استعاره است.
ترجمه: مسافت بین علت و معلول را ملاحظه کن و شبهه ای نداشته باش «زیرا مبنای مطلب، از روایت گرفته شده و توضیح مطلب هم طبق قواعد پذیرفته شده بیان کردیم لذا جای شک و شبهه نیست نه در اصل مطلب و نه در توضیحش جای شک است».
«و ذلک بناء علی المضاهاه الواقعه بین العوالی و السوافل و المطابقه الحاصله بین الظواهر و البواطن»
«ذلک»: اینکه می گوییم در محسوسات هم اختلاف درجه مثل معقولات است یا به عبارت دیگر در سوافل هم اختلاف درجه مثل عوالی است به خاطر این است که هر چه در عالمِ بالا است نمونه اش در عالم پایین است. نه تنها جواهرِ بالا در پایین نمونه دارند بلکه حالات و اوصاف بالا، در پایین نمونه دارد بلکه بالاتر از این، اختلافاتِ در بالا، در پایین نمونه دارد بلکه بالاتر از این، اختلافات در بالا، در پایین آشکار می شود، به همین جهت است که وقتی می گوییم اگر در عوالی اختلاف درجه است در سوافل هم اختلاف درجه است.
ترجمه: این وجود اختلاف در علل سافله، بنابر مضاهات و شباهتی است که بین عوالی و سوافل شده و بنابر مطابقتی است که حاصل بین ظواهر «یعنی پایینی ها» و بواطن «یعنی بالایی ها» است.
«الا ان معرفه خصوص تلک الدرجات فی المادیات عسیر جدا»
این اختلاف وجود دارد مگر اینکه در مادیات، سخت فهیده می شود که اختلاف درجات به این اندازه وجود داشته باشد.
«و لیعلم هذه الدرجات تبلک الاعداد انما هی فی العلل و المعلولات الممکنه»
مطلب سوم: این مطالب و اختلاف درجه که بین علت و معلول گفتیم اختصاص به عالم امکان دارد. بین علت امکانی و معلوش 70 درجه اختلاف است اما بین علتی که واجب باشد و معالیلش، آن درجه قابل شمارش نیست. بی نهایت فاصله است بین خداوند ـ تبارک ـ که علتِ واجب است و بین خلقی که معلولِ ممکن است.
ترجمه: بدان که این درجات به آن اعدادی که 70 و یک است در علل و معلولات ممکنه است.
«و اما فیما فوق ذلک فلا یعلم جنود ربک الا هو[2]»
اما در ما فوق آن که در واجب تعالی است فقط خداوند ـ تبارک ـ می داند. مرحوم قاضی سعید از این اختلاف، تعبیر به جنود می کند. آیا درجات اختلافی که بین واجب تعالی و ممکنات وجود دارد پُر است یا خالی است؟ یعنی فاصله ای بین ذات ربوبی و ممکنات، پُر است یا خالی است؟ما معتقدیم که پُر است و اسماء و اعیان ثابته و وجود منبسط قرار دارد همه اینها این فاصله را پُر می کنند و آنها هم بی نهایتند یعنی معتقدیم که بعد از ذات، قبل از اینکه به عالم امکان برسیم اوصاف و اسماء الهی و اعیان ثابته و موجوداتِ صقعِ ربوبی موجودند و اینها بی نهایت هستند و تعداد اینها را فقط خداوند ـ تبارک ـ می داند پس جنود را اینگونه توجیه کردیم چون آنها همه دست اندر کار ربوبیت هستند همه آنها بالاخره علیت خداوند ـ تبارک ـ را ظاهر می کنند و مبدئیت خداوند ـ تبارک ـ را در خلق ظاهر می کنند پس همه اینها جنود ربوبی اند که مُظهِرِ علیت و مبدئیت خداوند ـ تبارک ـ هستند.
مرحوم قاضی سعید جنود را بر اختلاف درجه حمل می کند و اختلاف درجه فقط یک اختلاف نیست بلکه یک اختلافی است که موجودات بی نهایتی را که اسماء و صفات و اعیان ثابته هستند پُر کرده است.
البته کسی ممکن است این توجیهی که ما درباره جنود کردیم را نپذیرد و بگوید جنود به معنای خلایق و به معنای درجات، هر دو می آید. البته در آیه قرآن ظاهراً به معنای ملائکه گرفته شده اما اینکه ما آن را حمل بر غیر ملائکه کنیم یا حمل بر ملائکه کنیم و آنها را عبارت از موجودات صقع ربوبی و دست اندر کار علیت قرار می دهیم باز هم اختلاف درجه بین معالیل ممکنه و واجب تعالی می شود.
عبارت «لا یعلم جنود ربک الا هو» به معنای این است که این جنود، بی نهایتند.
«و این نسبه المتناهی الی ما لا یتناهی فی الحساب»
و کجا است نسبت متناهی «که معلول است» به ما لا یتناهی «که علتِ واجبی است» در حساب. یعنی چگونه می توان این نسبت را محاسبه کرد و عدد برای آن تعیین کرد «مراد از حساب، عدد است»
«و ما للتراب و رب الارباب»
و فاصله بین تراب و رب الارباب قابل حساب کردن نیست لذا نمی توان گفت اختلاف بین علتی که واجب است و معلولی که ممکن است 70 درجه است. عدد 70 و امثال آن در اینجا بکار نمی آید.




[1] شرح توحید، قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی، ج2، ص267، س.10.
[2] مقتبس من الایه 31 من المدثر وَ ما یَعلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ اِلا هُو.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo