< فهرست دروس

درس شرح توحید صدوق - استاد حشمت پور

93/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چرا از بین سنت ها امام علیه السلام نسبت یک هفتادم را انتخاب کردند/ معرفت هفتم/ حدیث سوم/ باب هشتم.
«السابعه، سرّ آخر للعدد السبعین من بین النسب فی خصوص الاجرام الفلکیه»[1]
در معرفت هفتم بیان می کند که چرا از بین نسبت ها، امام علیه السلام نسبت یک هفتادم را انتخاب کردند. چرا یک شصتم یا یک پنجاهم یا... را انتخاب نکردند؟ می دانید که نسبت غیر از عدد است نسبت عبارت از این است که دو عدد داشته باشیم و بین آن دو عدد، مقایسه کنیم که نوعا این مقایسه و نسبت را به صورت کسر می نویسند مثلا یک پنجاهم و یک دهم و یک هفتادم می نویسد.
توضیح مطلب: سرّ انتخاب نسبت یک هفتادم ممکن است به بیانهای مختلف بیان شود ولی ما با توجه به افلاک سبعه می خواهیم این سرّ را بیان کنیم و کاری به مباحث دیگر نداریم البته در آینده سرّ یک هفتادم را بدون توجه به افلاک بیان خواهیم کرد اما الان با توجه به افلاک بیان می کنیم که هفت فلک داریم و چگونه هفت فلک، هفتاد می شود تا ما یک هفتادم آن را حساب کنیم.
در عبارت مرحوم قاضی سعید در سطر 18 فرموده «سر آخر» ابتدا که این عبارت خوانده می شود به نظر می رسد که ایشان می خواهد بگوید یک سر دیگری برای انتخاب نسبت یک هفتادم می خواهد بگوید. لذا شخص سوال می کند که در گذشته سرّی برای عدد یک هفتادم نگفته بود که الان تعبیر به «سر آخر» می کند.
ملاحظه کنید که این عبارت را به این صورت بخوانید بعد از کلمه «آخر» وقف کنید و آن را به «للعدد السبعین» نچسبانید. مرحوم قاضی سعید تا الان، سر بیان می کردند از ابتدا که شروع به بحث کردند سرّ بیان می کنند لذا این مطلب هم سر دیگری از اسرار است که غیر از اسرار قبلی است این سر آخر مربوط به عدد سبعین است. برای اولین بار می خواهیم عدد سبعین را بیان کنیم اما این سر دیگری است از اسراری که در این روایت آمده است. بعض اسرار روایت را معنا کردیم حال سر دیگر از اسرار روایت را معنا می کنیم که این سر دیگر مربوط به عدد سبعین است. پس معنای عبارت «سر آخر، للعد السبعین» این است: که این معرفت هفتم سر دیگری است از بین اسرار نه اینکه سر دیگری برای عدد سبعین باشد.
توضیح عبارت
«السابعه، سر آخر للعد السبعین من بین النسب فی خصوص الاجرام الفلکیه»
چرا عدد سبعین از بین نِسَب انتخاب شد توضیح دادیم که وقتی نسب می گوید ما نباید عدد سبعین را به معنای هفتاد بگیریم بلکه عدد سبعین را باید به معنای یک هفتادم گرفت چون بحث نسب است نه عدد.
«فی خصوص الاجراء الفلکیه»: متعلق به «بیان» مقدر است و می تواند به «سر» متعلق باشد. یعنی بیان سر دیگر در خصوص اجرام فلکیه است یعنی با توجه به اجرام فلکیه، سر را بیان می کنیم و می گوییم 4 مطلب در اینجا بیان می کنیم.
مطلب اول: اجرام فلکیه 7 تا است.
مطلب دوم: از 7 تا به 70 تا منتقل می شویم.
مطلب سوم: بعدا از یک به هفتاد منتقل می شویم.
مطلب چهارم: چرا در بعضی موارد یک هفتم گفته شده و در بعضی موارد یک هفتادم گفته شده
توضیح مطلب اول: مرحوم قاضی سعید می فرمایند افلاک، 7 تا هستند. در نجوم و علم هیئت ثابت شده که افلاک 9 تا هستند که 7 تا از فلک ها سیّارند که به ترتیب از پایین به بالا عبارتند از فلک قمر، فلک عطارد، فلک زهره، فلک شمس، «البته ابتدا عطارد و بعدا زهره را شماردیم. اما امروزه می گویند عطارد به خورشید نزدیکتر است» فلک مریخ، فلک مشتری، فلک زحل، سپس فلک هشتم که فلک ثوابت است که در اصطلاح خودشان به آن کرسی می گویند و آخرین فلک، فلک اطلس است که به آن عرش می گویند این دو فلک جزء سیارات نیستند.
در درون بسیاری از این افلاک، افلاک جزئیه وجود دارد بعضی ها افلاک جزئیه را جدا شمردند و بعضی ها افلاک جزئیه را چون در درونِ هر فلک کلی است جدا نشمردند و همین 7 فلک را حساب کردند نوعا فلک کلی را می گویند 7 تا است بعدا که به جزئی می رسند می گویند پنجاه و خورده ای است. در فلک هشتم که فلک ثوابت است اختلاف می باشد که آیا افلاک جزئیه وجود دارد یا ندارد یعنی برای هر ستاره ای یک فلک جزئی در نظر گرفته می شود یا نمی شود؟در فلک اطلس هم اصلا افلاک جزئیه نیست.
مرحوم قاضی سعید می فرماید به جز کرسی و عرش، 7 فلک داریم و اگر کسی بخواهد اضافه بر این اثبات کند فضل و زیاده است یعنی فضلِ لاحاجه الیه است این کلام را احتمالا از کلام مرحوم خواجه در کتاب التذکره گرفته چون مرحوم خواجه در کتاب التذکره فرموده اگر بتوانیم حرکت کوکب را با یک فلک توجیه کنیم برای هر حرکتی، فلکی قائل نمی شویم یعنی مثلا دو حرکت برای کوکب می بینیم می توانیم این دو حرکت را با یک فلک توجیه کنیم لذا با یک فلک توجیه می کنیم. پس دو فلک قائل نمی شویم «انا لانثبت فی الافلاک فضلا»
«اعلم ان الافلاک ای الکرات الجسمانیه المتنوعه المتشخصه فوق العناصر سبعه»
بدان که افلاک یعنی کرات جسمانیه 7 تا است.
چرا تعبیر به «الجسمانیه المتنوعه المتشخصه» می کند؟ فلک نهم که عرش می باشد جسمانی است قبلا گفتیم «جسمیه الصرفه» است.
قید «جسمانیه» شامل آن هم می شود ولی مرحوم قاضی سعید می خواهد بفرماید که افلاک 7 تا است لذا باید عرش خارج شود پس با قید «المتنوعه» عرش را خارج می کند. پس کرات، حالت جنسی دارند وقتی تعبیر به «الجسمانیه» می کند این هم حالت جنسی دارد و همه حتی عرش را شامل می شود اما وقتی لفظ «المتنوعه» را می آورد عرش خارج می شود چون عرش اگر چه صورت جسمیه است و در نتیجه کمِّ مبهمی برای آن هست و به نحوی متکمِّم است اما متنوع نیست یعنی صورت نوعیه در آن نیست. آن که صورت نوعیه دارد کرسی است چون در تعریف کرسی در صفحه 264 سطر اول گفتیم «الجسمیه المتکممه المتصوره بحقائق الصور الظاهره فی نوعیات الاجسام» که حقایق صور در کرسی هست پس کرسی، حقایق صور نوعیه را دارد یعنی متنوعه است اما عرش، متنوعه نیست لذا با قید «متنوعه» عرش خارج شد.
کرسی را هم باید خارج کند چون می خواهد بگوید افلاک 7 تا هستند اگر کرسی اضافه شود 8 تا می شوند لذا با قید «المتشخصه» کرسی را خارج می کند چون در کرسی این انواع به نحو اجمال موجودند.
حقایق انواع به نحو اجمال موجود است نه اینکه شخصِ این نوع موجود باشد ولی وقتی پایین تر می آییم فلک هفتم، فلک زحلِ متشخص می شود که با مشتری و بقیه فرق دارد. و وقتی پایین تر بیایم مشتری می شود که با بقیه فرق دارد.
«فوق العناصر»: بدان که همه افلاک، فوق عناصرند چون در مرکز عالم، زمین است که عنصر خاک است سپس آب است بعدا هوا و نار است ـ این 4 تا، کرات عنصری هستند که افلاک بعد از اینها شروع می شود.
«مواففا لنصوص التنزیل الکریم و سائر الکتب السماویه الالهیه»
تنها قرآن اینگونه نیست بلکه در تورات و انجیل هم 7 آسمان مطرح شده است
«و مطابقا لتصریحات الاخبار عن صاحب الشریعه و اهل بیت العصمه و الحکمه صلوات الله علیهم»
و مطابق با تصریحات اخبار است
«و ما سوی السبعه ففضل لاحاجه الیه»
مازاد بر 7 تا اگر کسی قائل شود فضل و زیادی است که به آن احتیاجی نیست.
صفحه 265 سطر 2 قوله «فالحرکه السریعه»
مرحوم قاضی سعید از اینجا بحثی دارد که شاید ارتباطی به عدد 7 و 70 ندارد و طرداً للباب در این بحث آورده. اگر مرحوم قاضی سعید به همین اندازه اکتفا می کرد کافی بود و لازم نبود بحث حرکت را مطرح کند ولی بحث حرکت را هم مطرح می کند. حال که مطرح می کند باید توجیه کنیم که به چه علت مطرح کرده است؟ آیا طرداً للباب مطرح کرده است؟ یا مناسب بحث است؟ ظاهرا مناسب بحث است و نیاز به توجیه ندارد. مرحوم قاضی سعید برای افلاک، حرکت قائل می شوند و حرکت نیاز به مدبِّر و محرِّک دارد سپس به مناسبتِ حرکت است که وارد مدبرات می شود و مدبرات را 70 تا حساب می کند با بیانی که خواهیم گفت یعنی از 7 که می خواهد به 70 منتقل شود باید حرکت افلاک را مطرح کند چون حرکت احتیاج به مدبر دارد تا از طریق حرکت، به مدبر برسد و بعدا در مدبر، 70 تا درست کند که بعدا می آید. لذا بحث در حرکت، طرداً للباب نیست.
وارد بحث در حرکت می شویم و می گوییم افلاک، دو گونه حرکت دارند یک حرکت شبانه روزی دارند و یک حرکت خاصه دارند و همه آنها به هم حرکت مشترک دارند، در هر شبانه روزی تمام این افلاک به دور زمین می گردند. همه آنها یک دور کامل می زنند و یک حرکت خاصه دارند که حرکت خاصه ی آنها متفاوت است مثلا حرکت خاصه ی ماه به دور زمین حدود 29 یا 30 روز است. حرکت خورشید به دور زمین 365 روز می شود. الان بحث ما در حرکتِ مشترکه است حرکت مشترکه را حرکت تبعی گرفتند یعنی گفتند فلک نهم که فلک اطلس است هر شبانه روز «یعنی هر 24 ساعت» یک دور به دور زمین می چرخد و تمام افلاکِ درون خودش را بالتبع به دور زمین می چرخاند پس حرکت بقیه افلاک، حرکت مشترک آنها تبعی است فقط فلک نهم است که حرکتش اصلی است و فلک نهم غیر از این حرکت، حرکت دیگر ندارد.
قبل از قطب الدین شیرازی همه اعتقادشان این بود که بیان شد سپس قطب الدین شیرازی در کلاس درس مرحوم خواجه مطلبی را بیان می کند که قسمتی از هیئت قدیم را عوض می کند و مرحوم خواجه آن را می پسندد و رد نمی کند.
اما آنچه که رایج بوده را ابتدا مطرح می کنیم در حرف رایج گفته می شود که حرکت شبانه روزی برای فلک نهم است و بقیه به تبع او هستند که این مطلب را توضیح دادیم. فلک نهم در واقع عرش است و عرش هم همانطور که گفتیم جسمی است بدون اینکه صورت نوعیه داشته باشد که در صفحه 264 سطر 5 تعریفش آمده بود. «الجسمیه الصرفه الخالصه عن شوائب الاعراض و الصور» برای عرش، صورت نوعیه نیست اما دارای کمّ است یعنی جسمیت متکمِّمه است.
در صفحه 264 سطر اول بیان کردیم که جسمیت متکمّمه برای کرسی بود. اما در عرش تصریح کرد که جسمیت صرفه باشد و خالص از شوائب اعراض باشد در حالی که کم از عوارض است. چرا عرش را در اینجا جسمیت متکمّمه قرار داده است. جواب این است که مقدار دو قسم است:
1ـ مقدار جوهری
2ـ مقدار عرضی.
مراد از مقدار جوهری، خودِ همان صورت جسمیه است که قابلیت ابعاد ثلاثه دارد اما مقدار عرضی، تعیین این قابلیت است که این را قبلا گفتیم یعنی جسم طبیعی، قابل للابعاد الثلاثه است و جسم تعلیمی این قابلیت را تعیین می کند این جسم تعلیمی، عرض است. عرش را اینطور بیان کرد که از عرض خالی است یعنی از جسم تعلیمی خالی است از کمِّ معین خالی است اما جسمیت را برای آن قبول کرد جسمیت یعنی ذاتش صورت جسمیه است و صورت جسمیه ذاتا قابل ابعاد ثلاثه است. تکمّمی که در اینجا می گوید به عنوان عرض نمی گوید بلکه به عنوان ذات می گوید یعنی ذات صورت جسمیه متکمّم است. نه اینکه به عنوان عرض، تکمّم را پذیرفته باشد قبلا که گفت از شوائب اعراض خالص است منظورش کمّی بود که عرض باشد الان که کمیت را برای عرش ثابت می کند منظورش کمّی است که ذات باشد نه اینکه عرض باشد یعنی مرادش مقدار جوهری است نه مقدار عرضی. پس این دو با هم منافات ندارد اینجا که تعبیر به جسمیت متکممه می کند منظورش جسمیتی است که دارای مقدار جوهری است و در آنجا که می گفت جسمیت، متکمّم نیست مرادش این است که مقدار عرضی ندارد. کرسی را گفت جسمیت متکممه است یعنی مقدار عرضی دارد. در کرسی تعیّن است اما در عرش تعیّن نیست. چون عرش مربوط به همه است باید تعیّن نداشته باشد چون اگر تعیّن داشته باشد فقط به آن تعیّن هایی که با تعیّنش سازگار است مرتبط می شود لذا باید بدون تعین باشد تا با همه تعین ها بسازد پس روشن شد که در اینجا که جسمیت متکممه را برای عرش ثابت می کند با حرفهای قبلش مخالفتی ندارد.
مرحوم قاضی سعید می فرماید حرکت سریعه یومیه برای جسمیت متکمّمه است. از جسمیت متکمّمه تعبیر به کلیت اجسام می کند. این تعبیر به چه معنا است؟ کلیت اجسام یعنی آنچه که همه اجسام را دارد یا به همه اجسام نسبت دارد همانطور که بیان کردیم عرش به خاطر خالص بودنش با تمام اجسام مرتبط است لذا همه اجسام را در خودش دارد پس جا دارد که از آن تعبیر به «کلیه الاجسام» کنیم اما منظور، کلیت مفهومی نیست بلکه کلیت خارجی است یعنی همه اجسام در او هستند ولی بدون تعیّن در او هستند پس تعبیر به «کلیه الاجسام» در مورد «عرش» تعبیر صحیحی است.
بعدا در ادامه، مرحوم قاضی سعید حرکت یومیه را به «کلّ» نسبت می دهد و در یک تعبیر دیگر به «مجموع» نسبت می دهد اما الان به «کلیت» نسبت می دهد. در جایی که می خواهد حرف قطب شیرازی را مطرح کند حرکت را به «کل یا مجموع» نسبت می دهد و می گوید کل این 7 فلک، حرکت یومیه می کنند یا مجموع این 7 فلک، حرکت یومیه می کنند. اما الان به «کلیت الاجسام» نسبت می دهد نه اینکه به «کل اجسام یا مجموع اجسام» و «کلیت اجسام» یک جسم است که مشتمل بر همه اجسام است که آن، عرش است پس بین «کلیت اجسام» که الان می گوید و «کل یا مجموع اجسام» که بعدا می گوید فرق است.
سپس مرحوم قاضی سعید تعبیر به «حرکت سریعه» می کند همانطور که اشاره شد حرکت عرش در هر 24 ساعت یک دور می زند که به آن حرکت سریعه می گویند چون سریعترین فلک، این فلک است که حرکتش در هر 24 ساعت یکبار انجام می شود. ماه که از تمام افلاک «غیر از عرش» حرکتش سریعتر است می بینیم 30 روز طول می کشد تا دور زمین بزند از طرفی فلک الافلاک کره ی عظیم و بزرگ است این قدر باید سریع حرکت کند تا بتواند یک دور به دور زمین بزند.
یک حرکت بطیئه داریم که برای فلک هشتم است بطیئه به این خاطر می گویند که حرکتش اینقدر بطیء است که از ستاره هایی که درون آن قرار دارند و حرکت می کنند تعبیر به ثوابت می کنند مراد این نیست که ثابت باشند چون در جهان، چیز ثابت وجود ندارد مگر مجردات. اما اینها اینقدر تند حرکت می کنند که ثابت به نظر می رسند. گفته می شود هر 70 سال این فلک، یک درجه نجومی را طی می کند و هر کره ای 360 درجه دارد پس فلک هشتم اگر بخواهد یک دور کامل بزند حدود 25200 سال طول می کشد تا یک دور به دور زمین بزند.
توضیح عبارت
«فالحرکه السریعه الیومیه مستنده الی کلیه الاجسام»
لفظ «السریعه» و «الیومیه» و «کلیه الاجسام» توضیح داده شد
«التی هو عرش الجسمیات»
«التی» صفت برای «کلیه الاجسام» است.
ما یک عرشِ مجرد داریم که مقام علم است و آن، الان مورد بحث ما نیست. یک عرش جسمیات داریم که تمام جسمانیات را احاطه کرده است هر چه جسم می باشد در جوف او قرار دارد لذا به آن عرشِ جسمیت می گوید.
«و مستوی الرحمه الالهیه»
در آیه ﴿الرَّحمنُ عَلَی العَرشِ استَوَی﴾ [2]خداوند ـ تبارک ـ با صفت رحمت لحاظ شده لذا مرحوم قاضی سعید می فرماید عرش مستوای رحمت الهی است. مراد از مستوی، محل تسلط است.
رحمت الهی از آسمان نازل می شود پس مستوای رحمت در اینجا است که از عرش نازل می شود مثلا باران از رحمت الهی است که تمام زندگی موجودات به باران بستگی دارد.
«المحرکه باذن الله جمیع المتحرکات»
به اذن خداوند ـ تبارک ـ همه متحرکات را حرکت می دهد یعنی تمام افلاک درون خودش را حرکت می دهد اما حرکت تبعی است.
« وهی الجسمیه المتکمّمه»
ضمیر «هی» به «کلیه الاجسام» بر می گردد.
کلیت اجسام، جسمیت متکممه است که توضیح آن داده شد.
«اذ الحرکه من لوازم الجسم من حیث هو مکمّمٌ»
چرا کلیت اجسام، جسمیت متکممه است؟ چون حرکت، لازمه جسمی است که کمّ و اندازه دارد. در فصل 8 مقاله سوم از فن اول سماع طبیعی کتاب شفا این بحث مطرح است که اگر جسمی، بی نهایت بود و کمّ نداشت، نه بکلیته حرکت می کند نه بجزئیته حرکت می کند. این مطلب را ابن سینا با ادله ی مختلف، اثبات می کند و الان مرحوم قاضی سعید به این مطلب اشاره می کند که اگر جسمی بی نهایت باشد حرکت ندارد نه کلش ونه جزئش . عنوان فصل 8 از کتاب شفا این است «انه لایمکن ان یکون جسم متحرک بکلیته او جزئیته غیر متناه» اما عرش چون حرکت می کند باید نامتناهی نباشد بلکه مکمَّم باشد لذا گفتیم «هی الجسمیه المکممه» است پس اینکه قید «متکمم» آمد به خاطر این است که عرش حرکت می کند و حرکت از لوازم جسم از حیث مکمَّم است.
تا اینجا بحث در فلک نهم بود.




[1] شرح توحید، قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی، ج2، ص264، س18.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo