99/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
الفصل الرابع فی تشریح طریق الغذاء/کتاب الشفاء بخش الحیوان /فن هشتم طبیعیات
موضوع: فن هشتم طبیعیات/کتاب الشفاء بخش الحیوان /الفصل الرابع فی تشریح طریق الغذاء
توجه: این درس توسط هوش مصنوعی تبدیل به متن و توسط انسان کنترل، رنگبندی و مستندسازی شده است
فن هشتم طبیعیات کتاب شفاء، صفحه ۲۹۴، سطر سوم
تحلیل منابع حرارتی معده برای فرآیند هضم
متن: و المعدة تهضم بحرارة في لحمها غريزية و بحرارة مكتسبة فإن الكبد يركب يمينها من فوق
مقدمه: تبیین نقش حرارت در عمل هضم معده
در ادامه مباحث پیشین پیرامون احکام تشریحی معده، اکنون به حکم دیگری میپردازیم که به عملکرد اصلی این عضو، یعنی هضم غذا، مربوط میشود. معده فرآیند هضم را به واسطه دو نوع حرارت به انجام میرساند:
1. حرارت غریزی ذاتی: حرارتی که به طبیعت و ذات خودِ معده تعلق دارد.
2. حرارت کسبی اکتسابی: حرارتی که از اعضای مجاور، یعنی کبد و همچنین از صفاق موسوم به ثَرب، کسب میکند.
خودِ معده دارای حرارت ذاتی و غریزی است و دو عامل حرارتی دیگر نیز حرارت خود را به آن منتقل میکنند. اجتماع این دو نوع حرارت، موجب هضم غذا میگردد. ابنسینا در متن، به حرارت غریزی معده اشارهای گذرا میکند، زیرا تفصیل آن را پیشتر بیان نموده است؛ اما حرارت کسبی را به تفصیل مورد بحث قرار میدهد.
منشأ حرارت غریزی معده
ابنسینا صرفاً به این نکته اشاره میکند که چون معده دارای بافت گوشتی لحم است و گوشت نیز عضوی حارّ گرم به شمار میرود، پس معده به صورت غریزی و طبیعی، حارّ است. در مباحث گذشته، سه منبع اصلی برای بافت گوشتی معده ذکر گردید:
1. بافت اصلی: اجزاء خود معده از لحم ساخته شدهاند.
2. لایه خارجی: طبقه خارجی معده که دارای الیاف عرضی است، با لحم همراه است.
3. قعر معده: ناحیه قعر معده نیز دارای بافت لحمی است.
بنابراین، از آنجا که این سه ناحیه در معده از بافت گوشتی تشکیل شدهاند و گوشت به طور طبیعی دارای حرارت غریزی است، معده نیز از طریق همین بافت، از حرارت غریزی و طبیعی برخوردار است.
منابع حرارت کسبی معده
حرارت کسبی معده، همانطور که اشاره شد، از دو طریق تأمین میگردد:
1. از طریق کبد.
2. از طریق ثَرب.
که تفصیل مبحث ثَرب، در جلسات آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
تحلیل جایگاه کبد به عنوان منبع حرارت کسبی
نقش کبد در تأمین حرارت معده
اکنون بحث را بر روی کبد متمرکز میکنیم. همانطور که پیشتر اشاره شد، کبد به مثابه مَطبَخِ بَدَن عمل میکند؛ یعنی غذایی که به آن وارد میشود را به خون تبدیل مینماید. از آنجا که وظیفه آن طبخ و پختن است، الزاماً باید دارای حرارت باشد. خداوند متعال، کبد را بر جانب راست معده و فوق آن قرار داده است؛ یعنی از بالا بر روی معده واقع شده و گرمای آن به معده سرایت میکند. این گرما، همان حرارت کسبی است که معده آن را اکتساب میکند؛ یعنی ذاتاً آن را ندارد، بلکه از طریق مجاورت با کبد، این حرارت کسب میشود.
این حرارت از بالا به معده منتقل میگردد، زیرا کبد از فوق بر معده سوار است. حرارت دیگری نیز از طریق ثَرب به معده داده میشود که این حرارت از قُدّام و جلو به معده میرسد، زیرا ثَرب در جلوی معده قرار گرفته و آن را میپوشاند. بنابراین، هم از بالای معده و هم از قُدّام آن، حرارت به این عضو میرسد. اما از پشت که ستون فقرات انسان قرار دارد، حرارتی به معده نمیرسد. از زیر نیز که طحال واقع شده، به دلیل آنکه طحال ذاتاً سرد است، حرارتی به معده منتقل نمیشود. پس، از زیر و پشت، حرارتی به معده نمیرسد، ولی از بالا و قُدّام، حرارت به آن میرسد. این دو حرارت کسبی، اکنون مورد بحث ماست که همانطور که بیان شد، به بررسی نقش کبد در این زمینه میپردازیم.
فلسفه جایگاه کالبدشناختی کبد و طحال
ابنسینا بحث پیرامون کبد را با این پرسش آغاز میکند که چرا خداوند کبد را در راست و فوق معده قرار داد و چرا طحال را در طرف چپ و زیر معده قرار داد؟ یعنی برای طحال، هم زیر را انتخاب کرد که پایینتر از فوق است و هم چپ را که باز پایینتر از راست است. چرا خداوند برای طحال این جایگاه را برگزید و برای کبد آن جایگاه را؟ ایشان برای این موضوع، دلیلی را اقامه میکند.
اما این مطلب که کبد روی معده است و حرارت کسبی را به معده میدهد، به همین مقدار اکتفا شده و توضیح بیشتری ارائه نمیگردد، زیرا بیش از این، لازم به بیان نیست. بحث اصلی بر این متمرکز است که چرا جایگاه کبد در این ناحیه تعیین شده است.
دلیل اول: این دلیل در متن اصلی ناقص بیان شده و به نظر میرسد به بحث بعدی موکول شده است.
قسمتی از معده، باریک میشود و چون باریک میشود، فضایی برای قرارگیری کبد ایجاد میگردد. وقتی فضا ایجاد شد، خداوند کبد را در همان مکان میآفریند.
تبیین فلسفه جایگاه کالبدشناختی طحال
پرسش: طحال چرا در طرف چپ است؟
دو دلیل اصلی برای قرارگیری طحال در سمت چپ
ایشان [ابنسینا] دو دلیل برای این موضوع اقامه میکند:
1. قذارت آلودگی ذاتی طحال:
2. طحال به دلیل آنکه محل تجمع فضولات خون سوداء است، طبیعتی آلوده و قَذِر دارد. لذا جایگاه برتر، یعنی سمت راست، در شأن آن نیست و سمت چپ به آن اختصاص داده شده است.
3. جلوگیری از سنگینی بیش از حد بر معده:
4. اگر خداوند میخواست طحال را نیز در سمت راست بیافریند، از آنجا که کبد نیز در سمت راست آفریده شده بود، لازم میآمد که دو عضو سنگین کبد و طحال هر دو بر روی معده قرار گیرند و آن را سنگین کنند.
5. معده به خودی خود پس از امتلاء از غذا، سنگین میشود. اگر علاوه بر کبد، طحال نیز بر آن سوار میشد، معده بیش از حد سنگین میگردید. به این جهت، طحال در طرف چپ قرار داده شد.
بنابراین، یک جهت برای قرار گرفتن طحال در سمت چپ، قذارت ذاتی آن بود و جهت دیگر این بود که اگر قرار بود در سمت راست واقع شود، هر دو عضو کبد و طحال بر معده سوار شده و موجب سنگینی آن میشدند.
طرح یک اشکال و مقدمهای بر بحث ترجیح کبد
تا اینجا، مطلب به اتمام میرسد. سپس ابنسینا به اشکال مقدری پاسخ میدهد که ممکن است کسی بگوید: خب، برای اینکه معده سنگین نشود، خداوند کبد را به طرف چپ منتقل میکرد و طحال را در طرف راست قرار میداد؛ در این صورت نیز معده سنگین نمیشد.
در پاسخ به این اشکال است که ابنسینا بحث ترجیح کبد بر طحال را آغاز میکند. او استدلال مینماید که ترجیح با کبد است و جایگاه بهتر سمت راست و جهت شریفتر، باید به کبد واگذار گردد. در اینجاست که مقایسه میان کبد و طحال شروع میشود که تفصیل آن در ادامه خواهد آمد.
اکنون، بحث در همان حدی که بیان شد، از روی متن کتاب قرائت میشود.
ورود به متن شفاء: تحلیل جایگاه کبد و طحال
مقدمه: بررسی شرافت جهات و جایگاه قلب
پرسش: اگر طرف راست شریف است، پس چرا قلب در طرف چپ قرار گرفته است؟...
پاسخ:قبلاً اشارهای در این مورد داشتیم که چرا خداوند قلب را به سمت چپ مایل کرده است. حال شما میفرمایید وقتی که طرف راست اشرف است، قلب که شریفترین عضو است، باید جایگاه راست را به خود اختصاص میداد؛ چرا خداوند آن را در طرف چپ قرار داد؟ ما قبلاً در این مورد اشارهای داشتیم و گفتیم که بعداً نیز بحث خواهیم کرد که چرا در طرف چپ قرار داده شده است.
شرح متن شفاء در باب منابع حرارتی معده صفحه ۲۹۴، سطر سوم
وَ المَعِدَةُ تَهضِمُ بِحَرارَةٍ فِی لَحمِها غَریزِیَّةٍ...
غَریزِیَّةٍ صفت حَرارَةٍ است. معده، غذا را به سبب حرارت غریزی که در گوشت خود دارد و به سبب حرارتی که از اجسام مجاور خود، یعنی کبد و ثَرب، کسب میکند، هضم مینماید.
بحث در مورد حرارت غریزی، چون پیشتر به آن اشاره شده، دیگر ادامه پیدا نمیکند و ابنسینا به همین مقدار اکتفا کرده و وارد توضیح بیشتر نمیشود. اما حرارت کسبی را توضیح میدهد:
1. منبع اول کبد: در سطر چهارم آمده است: فَالکَبِدُ... یَمینَها مِن فَوقُ....
2. منبع دوم ثَرب: در سطر دوازدهم میگوید: وَ قَد يدفئها مِن قُدّامٍ الثَّربُ. ثَرب نیز از جلو، معده را گرم میکند.
در مورد کبد میگوید که از فوق حرارت را ارسال میکند و در مورد ثَرب میگوید که از قُدّام جلو حرارت را وارد میکند.
تحلیل فلسفه جایگاه کبد
اکنون بحث ما بر روی کبد متمرکز است. فإن الكبد یَرکَبُ یَمینَ المَعِدَةِ مِن فَوقُ. کبد از طرف راست و آن هم از طرف بالا، سوار بر معده میشود و نتیجه آن این است که معده از گرمای کبد استفاده کند.
و ذلك استدلال ابنسینا است.
چرا کبد در راست و مِن فَوقِ معده قرار گرفته است؟ در حال حاضر بحث صرفاً در مورد کبد است و مقایسهای با طحال صورت نمیگیرد.
وَ ذلِکَ لِأَنَّ هُناکَ انخِراطاً. ذلِکَ یعنی این سوار شدن کبد بر یمین معده از فوق، به این جهت است که هُناکَ، یعنی در فَوقِ یَمینِ المَعِدَةِ، انخِراطاً وجود دارد. انخراط یعنی یک باریکشوندگی در آنجا هست که معده در آن ناحیه باریک میشود.
یَحسُنُ تَمَکُّنُهُ مِنهُ. ضمیر هُ در تَمَکُّنُهُ به کبد بازمیگردد و ضمیر هُ در مِنهُ به معده.
عبارت اینگونه معنا میشود: جا گرفتن کبد از معده، نیکو میشود. یعنی آنجا، جایی است که معده باریک میشود و کبد جایگاه مناسبی پیدا میکند تا در همانجا با معده مرتبط گردد.
سپس در مورد طحال بحث میکند که جایگاه آن کجاست.
تحلیل فلسفه جایگاه طحال و مقدمهای بر ترجیح کبد
تبیین جایگاه طحال
اکنون ابنسینا بیان میکند که طحال باید به طرف چپ برود، نه طرف راست؛ زیرا هم قَذِر وآلوده است و هم اگر در راست قرار میگرفت، معده سنگین میشد. به این دو جهت،خداوند طحال را به سمت چپ منتقل کرده است.
وَالطِّحالُ یَنفَرِشُ تَحتَهُ مِنَ الیَسارِ مُبعَداً یَسیراً.
طحال در زیر معده است «تَحتَهُ»، از طرف چپ مِنَ الیَسارِ، با اندکی فاصله مُبعَداً یَسیراً، گسترده میشود. کبد اینگونه نیست؛ کبد بر روی معده قرار گرفته و به آن متصل میشود. اما طحال، زیر معده و در سمت چپ آن است و به آن چسبیده نیست، بلکه اندکی فاصله دارد.
مُبعَداً یَسیراً عَنِ الحِجابِ.با حجاب حاجز دیافراگم نیز اندکی فاصله دارد.
دلایل قرارگیری طحال در سمت چپ:
1. لِقَذارَتِهِ: این دلیل اول است. علت قذارت آن نیز همین است که ظرفی برای فضله خون سوداء است.
2. وَ لِأَنَّهُ وَ الکَبِدَ...: این دلیل دوم است. اگر طحال در طرف راست قرار میگرفت، این پیش میآمد که طحال و کبد، هر دو بر معده سوار شوند و لازمه آن این بود که معده سنگین شود. و لأنه لو ركب هو و الكبد جميعا لثقل ذلك على المعدة
چون چنین بود، خداوند اختیار کرد که کبد در طرف راست باشد و طحال در طرف چپ. توجه کنید؛ این عبارت، تفریع بر دلیل دوم است. اگر هر دو در سمت راست بودند، سنگینی ایجاد میشد؛ پس یکی باید به چپ میرفت و دیگری در راست میماند. حال، خداوند انتخاب کرد که کبد در راست بماند و طحال به طرف چپ برود.
طرح اشکال و ورود به بحث ترجی- کبد
از اینجا این سؤال پیش میآید که چرا برعکس نشد؟ چرا کبد به چپ نرفت و طحال در راست نماند؟. ابنسینا در پاسخ به این پرسش، بحث خود را آغاز میکند.
فَاختیرَ أَن یَرکَبَها الکَبِدُ... وَ یَنفَرِشَ الطِّحالُ.
پس اختیار شد که کبد بر معده سوار شود راکب باشد و طحال در زیر آن گسترده شود مفروش و مرکوب باشد.
کیفیت اتصال کبد به معده:
این سوار شدن رکوب کبد بر معده، از نوع تماس صِرف نیست مانند تماس بدن سوارکار با اسب، بلکه اتصالی همراه با نفوذ است. از کبد، روابط و زوائدی شبیه به انگشت خارج شده و به معده وصل میشوند. به این ترتیب، کبد بر معده مشتمل میشود، اما این اشتمال به واسطه همین روابطی است که به منزله انگشت عمل میکنند.
• در انسانهای معمولی، چهار عدد از این روابط، کبد را به معده وصل میکند.
• در انسانهایی که قویتر بوده و حرارت بدنشان بیشتر است، پنج عدد از این روابط وجود دارد.
• تعداد این اصابع انگشتان در حیوانات مختلف، میتواند متغیر باشد.
پرسش:آیا این روابط، همان عروق ماساریقا هستند؟
پاسخ:شاید همان ماساریقا باشد، چون به نظر میرسد منظور ایشان از روابط، چیزی ضخیمتر از ماساریقا است. صرفاً ماساریقا نیست؛ ماساریقا رگهای بسیار ریز و نازکی هستند. اما از آنجا که ایشان به انگشت تشبیه کرده، به نظر میرسد منظور، ساختارهایی ضخیمتر از ماساریقا باشند. شاید ماساریقاهای ضخیم منظور باشد، زیرا تعبیر به اصابع انگشتان دارد.
فَاختیرَ أَن یَرکَبَها الکَبِدُ... رُکوباً مُشتَمِلاً عَلَیهِ بِزَوائِدَ تَمْتَدُّ کَالأَصابعِ.
این عبارت، مفعول مطلق نوعی برای یَرکَبَها است. یعنی نوعی سوار شدن که مشتمل است؛ سوار شدنی که به وسیله زوائدی صورت میگیرد که از همین راکب کبد به سمت مرکوب معده امتداد مییابد و این زوائد، مانند انگشتان هستند که عرض شد چهار یا پنج عدد میباشند. این نوع، سوار شدنی همراه با نفوذ است، نه سوار شدن از طریق تماس صِرف؛ و این اتصال، قویتر از سوار شدن با تماس است.
وَ یَنفَرِشَ الطِّحالُ؛ این عبارت، عطف بر یَرکَبَها است. پس اختیار شد که کبد بر معده سوار شود، ولی طحال در زیر آن مِن تَحت گسترده گردد.
تبیین دلایل ترجیح جایگاه کبد بر طحال
وَ مَعَ ذلِکَ...؛ یعنی علاوه بر آن عامل انخراط و باریک شدن معده و ایجاد فضا برای کبد، عامل دیگری نیز وجود دارد که اقتضا میکند کبد در سمت راست باشد. از اینجا به بعد، ابنسینا وارد بحث ترجیح کبد بر طحال میشود که چرا جایگاهها برعکس نشد. این بخش، هم بیانی است برای اینکه چرا کبد به راست رفت و هم بیانی است برای اینکه چرا کبد بر طحال ترجیح داده شد.
دلیل اول شرافت ذاتی:
• این دلیل پیشتر به صورت ضمنی بیان شد: طحال به دلیل قذارت محل فضولات بودن، پستتر است و در نتیجه، کبد شرافت بیشتری دارد.
دلیل دوم اهمیت ناشی از بزرگی:
• ابنسینا در اینجا دو مطلب را به صورت در هم تنیده بیان میکند:
• تبیین جایگاه کبد،
• ترجیح آن بر طحال.
• او ابتدا دلیلی برای جایگاه کبد انخراط معده بیان کرد. سپس دلیل جایگاه طحال قذارت و جلوگیری از سنگینی را ذکر نمود. اکنون به عامل دیگری برای ترجیح کبد میپردازد:
◦ وَ مَعَ ذلِکَ فَإِنَّ الکَبِدَ کَبیرٌ جِدّاً بِالقیاسِ إِلَی الطِّحالِ: کبد در مقایسه با طحال، بسیار بزرگتر است.
◦ لِلحاجَةِ إِلی کِبَرِهِ: این بزرگی، یک نیاز عملکردی است. زیرا کبد بدون این حجم بزرگ، نمیتواند وظیفه خود به عنوان مطبخ بدن را به درستی انجام دهد.
◦ نتیجهگیری: این بزرگی و اهمیت عملکردی، دلیل دیگری بر ارجحیت آن برای قرارگیری در سمت راست است.
وَ کَیفَ لا... وَ الطِّحالُ إِنَّما هُوَ وِعاءٌ لِبَعضِ فَضلاتِهِ.
این عبارت را به دو صورت میتوان تفسیر کرد:
1. تفسیر مبتنی بر شرافت:
2. چگونه ممکن است کبد در جایگاه برتر راست و بالا و طحال در جایگاه پستتر چپ و پایین نباشد، در حالی که طحال صرفاً ظرفی برای فضولات کبد است؟
3. بر این اساس، کبد به عنوان عضو اشرف، جایگاه اشرف راست و بالا را میطلبد و طحال به عنوان عضو اخسّ، جایگاه اخسّ چپ و پایین را.
4. تفسیر مبتنی بر اندازه:
5. چگونه ممکن است کبد از طحال بزرگتر نباشد، در حالی که طحال صرفاً ظرفی برای فضولات آن است؟ و ظرف باید از مظروف کوچکتر باشد.
6. این تفسیر، بیشتر بر لزوم بزرگتر بودن کبد تأکید دارد تا شرافت جایگاه آن.
توضیح بیشتر:چگونه ممکن است کبد از طحال بزرگتر نباشد، در حالی که طحال، ظرفی برای بعضی فضولات آن است و ظرف فضله باید کوچکتر از صاحب فضله باشد؟ پس طحال باید کوچکتر از کبد باشد.
هر دو معنا در اینجا صحیح است. بنابر معنای اول، کَیفَ لا... به شرافت کبد نظر دارد، نه به بزرگی آن. در این صورت، فَإِنَّ الکَبِدَ کَبیرٌ... یک دلیل میشود و کَیفَ لا... دلیل دیگر. اما بنابر معنای دوم، کَیفَ لا... دلیلِ فَإِنَّ الکَبِدَ کَبیرٌ... را تقویت میکند. شاید معنای اول بهتر باشد، چون موجب تعدد ادله میشود. وَ الطِّحالُ إِنَّما هُوَ وِعاءٌ لِبَعضِ فَضلاتِ الکَبِدِ. چون کبد ظرف خون است و طحال ظرف فضله خون، پس طحال، ظرفی برای بعضی فضولات کبد میشود.
پیامد ترجیح کبد: انحراف معده و ایجاد فضا
حال که کبد دارای این دو ترجیح شرافت و بزرگی است، فَلَزِمَ أَن یَمیلَ رَأسُ المَعِدَةِ إِلَی الیَسارِ، لازم آمد که سرِ معده به سمت چپ متمایل شود، تَفسیحاً لِلکَبِدِ، تا طرف راست، جای بیشتری پیدا کند و کبد بتواند در این جای وسیع قرار داده شود.
فَضیقَ الیَسارُ. فَضیقَ فعل مجهول است. یعنی سمت چپ بدن تنگ شد، چرا که سرِ معده به طرف چپ آمد
و ميل أسفله إلى فضاء يخليه الكبد من تحت پایین معده به فضایی مایل شد که کبد از زیر، آن را خالی میگذارد.
فينفسح أيضا مكان الطحال من اليسار، و من تحت
وقتی کبد جای خالی را پر کرد و سرِ معده به سمت چپ متمایل شد، در سمت چپ نیز فضایی باز میشود، منتها در قسمت پایین. خداوند طحال را در آن قسمت پایین قرار میدهد.
جمعبندی نهایی جایگاه اعضا
فجعل أشرف الجهتين و هو من فوق و اليمين للكبد و أخسهما المقابل لها للطحال.
اشرف الجهتین کدام است؟ وَ هُوَ مِن فَوقُ وَ یَمینٌ. جهتی که هر دو ویژگی برتر بالا و راست را داشته باشد.
اخسّهما کدام است؟ المُقابِلُ لَها. جهتی که مقابلِ اشرف است، یعنی فاقد هر دو قید برتر باشد: هم تَحت پایین و هم یَسار و چپ.
خداوند جهت اشرف را برای کبد و جهت اخسّ را برای طحال قرار داد. این بحث تمام شد.
تا اینجا، یکی از دو عامل حرارت کسبی، یعنی کبد، ذکر و توضیح داده شد.
ورود به مبحث دومین منبع حرارت کسبی: ثَرب
و قد يدفئها من قدام الثرب الثرب الممتد عليها و على جميع الأمعاء من الناس خاصة
این عبارت به دومین عامل حرارت کسبی، یعنی ثَرب اشاره دارد. این عامل، معده را از جلو مِن قُدّامٍ گرم میکند. این ثَرب، بر روی معده و تمام رودهها به جز روده مستقیم کشیده شده و آنها را میپوشاند.
ویژگی انحصاری ثَرب در انسان:
ابنسینا بیان میکند که این امتداد وسیع ثَرب بر روی معده و رودهها، از اختصاصات انسان است. حیوانات دیگر یا اصلاً ثَرب ندارند، یا اگر دارند، پوشش آن به این گستردگی نیست.
فلسفه این ویژگی در انسان:
چرا خداوند ثَرب انسان را اینگونه قرار داده است؟ به این دلیل که نیاز انسان به حرارت برای هضم غذا، بیشتر از حیوانات است. لذا این ثَرب وسیع که مولّد حرارت است، در انسان قرار داده شد تا حرارت بیشتری به معده برسد و هضم به راحتی انجام شود.
پرسش: چرا نیاز انسان به حرارت برای هضم بیشتر است؟
پاسخ: چون قوه هاضمه انسان، ضعیفتر از قوه هاضمه سایر حیوانات است.
پرسش: چرا ضعیفتر است؟
پاسخ: چون حرارتی که در محل غذا در انسان مسلط میشود، کمتر از بقیه حیوانات است.
پرسش: چرا حرارت بدن انسان کمتر است؟
برای این موضوع، دو جهت ذکر میشود:
1. لطافت و اعتدال مزاج انسان:
2. مزاج انسان، لطیفتر و متعادلتر از مزاج حیوانات است. در یک مزاج معتدل، کیفیت حرارت بر سایر کیفیات برودت، رطوبت، یبوست غلبه ندارد.
3. بنابراین، حرارت بدن انسان به اقتضای اعتدال مزاج آن، متعادلتر و در نتیجه، کمتر از حیوانات دیگر است.
4. مصرف حرارت در قوای عالی نفسانی:
5. حرارتی که در بدن انسان بر اثر غذا تولید میشود، علاوه بر قوای حیوانی، صرف فعالیتهای قوه متفکره نیز میگردد.
6. در سایر حیوانات، چون این قوه وجود ندارد، حرارت تولید شده به این بخش اختصاص نیافته و در بدن باقی میماند.
نتیجهگیری: به دو دلیل اعتدال مزاج و مصرف حرارت در تفکر، مجموع حرارت موجود در بدن انسان کمتر است. وقتی حرارت بدن کمتر شد، قوه هاضمه ضعیفتر میشود و در نتیجه، احتیاج انسان به کمکی برای هضم غذا بیشتر میگردد. به همین جهت، خداوند مولّد حرارت، یعنی ثَرب، را در انسان به نحو خاص و وسیعتری قرار داده است.
تحلیل متن شفاء در باب ویژگیهای ثَرب
لكونهم أحوج إلى معونة الهضم لضعف قواهم الهاضمة بالقياس إلى غيرهم،
زیرا ایشان [انسانها] به کمکی برای هضم، نیازمندتر هستند، به دلیل ضعف قوای هاضمهشان در قیاس با غیر ایشان [حیوانات].
ویژگیهای ساختاری ثَرب:
1. کثیف متراکم:
2. وَ جُعِلَ کَثیفاً: ثَرب، متراکم و غیرمتخلخل آفریده شده است.
3. لِیَحصُرَ الحَرارَةَ: تا حرارت را در خود حبس کند. اگر متخلخل بود، حرارت از منافذ آن خارج میشد. این ساختار متراکم، به ثَرب اجازه میدهد تا حرارت را حفظ کرده و آن را به معده منتقل نماید.
4. رقیق نازک:
5. رَقیقاً: این واژه عطف بر کَثیفاً است. ثَرب، نازک آفریده شده است.
6. لِیَخِفَّ: تا سبک باشد.
3. شَحمی از جنس پیه:
1. وَ شَحمِیّاً: خداوند ثَرب را از جنس شَحم پیه آفریده است.
2. لِیَکونَ مُستَحفِظاً لِلحَرارَةِ مِن قُدّامٍ: تا بتواند حرارت را از جانب جلوی معده حفظ کند و نگذارد این حرارت از جلوی معده خارج شود، بلکه آن را به خود معده نفوذ دهد.
استدلال بر نقش شَحم پیه در حفظ حرارت
ابنسینا شَحم را عامل حفظ حرارت میداند و برای این مطلب، استدلال میکند. ابتدا باید ثابت شود که شَحم حرارت را میپذیرد و سپس ثابت شود که آن را حفظ میکند.
• قابلیت پذیرش حرارت: شحم به سرعت مشتعل میشود، که این خود دلیلی بر قابلیت بالای آن در پذیرش حرارت است.
◦ قابلیت حفظ حرارت:هر پیهای دارای آب غلیظ است. این آب وقتی به نُضج و پختگی میرسد، لزوجت چسبندگی و دُسومَت چربی پیدا میکند.
◦ فإن الشحمية تقبل الحرارة جدا و تحفظها للزوجة الدسمة.زیرا ماهیت شحمی، حرارت را به خوبی میپذیرد و سپس آن را حفظ میکند.
◦ علت: چون هم لَزِج چسبنده است و هم دَسِم و چرب. حرارت به وسیله جسم لزج و چرب، بهتر حفظ میشود.
تشریح لایههای پوشاننده معده از خارج
تا اینجا ثَرب توضیح داده شد. گفتیم معده دارای غشاء داخلی با الیاف طولی و مورب و غشاء خارجی با الیاف عرضی است. اکنون مشخص شد که بر روی این لایه خارجی، صفاق دیگری به نام ثَرب وجود دارد. ابنسینا بیان میکند که بر روی ثَرب نیز یک غشاء رقیق وجود دارد و بر روی آن غشاء رقیق، مِراقّ دیواره شکم واقع شده است.
بنابراین، معده از خارج دارای چندین لایه پوشاننده است:
1. لایه خارجی خود معده با الیاف عرضی.
2. ثَرب.
3. یک غشاء رقیق.
4. مِراقّ
بحث در مورد ثَرب تا حدی انجام شد. بحث در مورد غشاء روی ثَرب و مِراقّ در ادامه خواهد آمد.
تحلیل متن پاورقی در باب لایههای خارجی
و فوق الثرب الغشاء به پاورقی میرویم:
الصفاقى المسمى باريطاء دون و فوقه...: بالای ثَرب، یک غشاء از جنس صفاق پرده نازک قرار دارد.
المسمى باريطاء: که پریتونیوم نامیده میشود. در نسخه چاپی به اشتباه اریتادون آمده است.
پرسش: دُون یعنی چه؟
ادامه بحث: تشریح لایههای پوشاننده خارجی معده صفاق و مِراقّ
تفسیر واژه دُون:
دُون یعنی زیر؛ یعنی این غشاء، زیر قرار گرفته و روی آن چیز دیگری است. آن چیز چیست؟ مِراقّ، یعنی پوست شکم.
بررسی نسخههای مختلف:
• در نسخه خطی شفاء آمده است: وَ فَوقَ الثَّربِ الغِشاءُ الصِّفاقِیُّ المُسَمَّی بِالبَریطُون. در این نسخه، البریطون پریتونیوم یک کلمه و نام آن غشاء است. سپس آمده است: وَ فَوقَهُ المِراقُّ.
• اگر دُون را جدا کنیم، معنا چنین میشود: این غشاء صفاقی، اسمش البریطون است و دُون است، یعنی در زیر قرار دارد. پس روی آن چیست؟ وَ فَوقَهُ المِراقُّ.
وَ المِراقُّ؛ و بالای این غشاء، مِراقّ قرار دارد که عبارت است از: ۱ عضلات شحمی بطن، ۲ شحم. شحمی صفت عضلات است، نه صفت بطن.
و عضلات البطن الشحمية كلها. اینها همه بالای آن غشاء قرار دارند. پس بالای ثَرب، غشاء است و بالای غشاء نیز هم مِراقّ پوست شکم و هم عضلات شحمی بطن است.
مِراقّ به پوست شکم یا گاهی به مجموع پوست و عضلات زیر آن اطلاق شده است.
تحلیل متن پاورقی در باب نحوه اتصال لایههای صفاقی
و هذان الصفاقان متصلان من أعلاهما عند الحجاب متباينان من أسفلهما
این دو صفاق یعنی آن غشاء و مِراقّ که روی آن است، در همه جا به هم نچسبیدهاند. قسمت بالای آنها در کنار حجاب حاجز دیافراگم به هم متصل است، اما قسمت پایین آنها از هم جداست. این دو پوست که یکی غشاء و دیگری مِراقّ نامیده شد ثَرب در اینجا حساب نمیآید، در بالا متصل و در پایین از هم متباین و جدا هستند.
و من خلفها الصلب ممتدا عليه ضوارب
ضمیر خَلفِها به معده بازمیگردد. یعنی پشت معده، کمرو ستون فقرات قرار گرفته است. در برخی نسخ مِن خَلفِهِما آمده که به آن دو صفاق بازمیگردد؛ اما چون این لایهها معده را پوشاندهاند، تفاوت معنایی چندانی ایجاد نمیشود.
تفسیر عبارت ممتَدّاً عَلَیهِ:
این عبارت به معنای کشیده شدن صفاق بر روی صُلب نیست. بلکه فاعل ممتَدّاً، علیه ضوارب بافتهای در هم تنیده است که در ادامه ذکر میشود. معنای صحیح چنین است: در پشت معده، صُلب قرار دارد، در حالی که بر روی این صُلب، ضفائری کشیده شدهاند.
حال، توجه کنید. میگوید بر روی صُلب و ستون فقرات، یک شریان و یک ورید واقع شدهاند و هر دو، حارّ و گرم هستند.
• حرارت شریان: به دو سبب است: ۱ خونی که در آن جریان دارد، ۲ روحی که در آن جاری است.
• حرارت ورید: منحصراً به دلیل خون آن است و از روح بخاری حرارتی کسب نکرده، زیرا مقدار روح بخاری در ورید بسیار اندک است.
تصحیح و تحلیل متن بر اساس نسخه قانون
نسخه مورد استفاده ما ضَوارِبٌ کَثیرَةٌ حارَّةٌ دارد. اما نسخه قانون ضارِبٌ کَبیرٌ حارٌّ آورده است. این نسخه از چند جهت بهتر به نظر میرسد. عبارت بعدی متن نیز که میگوید وَ وَریدٌ کَبیرٌ حارٌّ، مؤیدی بر صحت نسخه قانون است.
بنابراین، متن صحیح چنین است:
بر روی صُلب، دو چیز امتداد یافته است:
1. ضارِبٌ کَبیرٌ حارٌّ: یک رگ ضرباندار بزرگِ گرم یعنی یک شریان کبیر.
2. سبب حرارت آن: بِسَبَبِ حَرارَةِ روحِهِ وَ دَمِهِ.
3. وَ وَریدٌ کَبیرٌ حارٌّ: و یک ورید بزرگِ گرم.
4. سبب حرارت آن: منحصراً خون آن است بسبب حرارة دمه
جمعبندی نهایی و طرح مباحث آینده
تا اینجا، ساختار ثَرب توضیح داده شد و وجود دو لایه پوشاننده دیگر، یعنی غشاء صفاق و مِراقّ، نیز بیان گردید.
در جلسات آینده، به تفصیل به این دو لایه خواهیم پرداخت تا مشخص شود:
• غشاء چگونه به وجود آمده و فایده آن چیست؟
• مِراقّ چیست و چه فایدهای دارد؟
این مباحث، انشاءالله در جلسه آینده مطرح خواهد شد.