< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث از اینکه جیوه جزو کدام یک از تقسیمات معدنیات هست

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و أما الزئبق فهو من جملة القسم الثاني على أنه عنصر المنطرقات، أو شبيه بعنصر المنطرقات. و جميع المنطرقات ذائبة و لو بالجبلة، و أكثر ما لا ينطرق‌ و لا يذوب بالإذابة الرسمية و إنما يلين بعسر.

بحثمان در تکون معدنیات بود، ایشان ابتدائا اجسام معدنیه را تقسیم کردند تا بعدا در مورد تکونش بحث کنند. تقسیم هم به دو صورت مطرح شد. یکی تقسیم استقرائی و یکی هم تقسیم عقلی. یعنی یک بار اقسام را با حصر استقرائی محصور کردند بار دیگر خواستند با دوران امر بین اثبات و نفی این اقسام را بیان کنند تا حصر عقلی بشود. ما هر دو را خواندیم. سوال اینجاست که جیوه یکی از معدنیات است، در هیچ یک از چهار قسمی که به صورت استقرائی مطرح کردید داخل نیست، در هیچ یک از اقسامی که از حصر عقلی استخراج کردید داخل نیست، این را باید چی کار کرد؟ ایشان جواب می دهد. البته این اشکال منحصر به جیوه نیست. در بعضی از معدنیات آدم شک می کند که تو کدام یکی از این چهارمورد داخل است. مثلا نفت حکم جیوه را دارد، یعنی مشکوک است. شاید اگر ما نفت را تجزیه کردیم و داخل آن گوگرد یافتیم مثلا بگوییم جزو کباریت است. یا در آن ملح یافتیم بگوییم جزو املاح است. اما تا وقتی این اقدام نشده و ما نمی دانیم واقعا این نفت یا جیوه چیست باید چگونه مشکل را حل کنیم؟ ایشان در مورد جیوه مشکل را حل می کند و در مابقی هم بحثی نمی کند. پس اشکال در مابقی باقی می ماند. راه حل هم شاید آخر این باشد که بگوییم بحث استقرائی است بنابراین زیاد و کم شدن مشکلی ندارد. در آن صورت معدن را باید طور دیگری معنا کنیم. مثلا اینطور بگوییم هر جسمیست چه جامد، چه مایع و حتی چه گاز که با تغییر اصلی زمین پیدا شده. البته حالا شاید این مانع اغیار هم نباشد البته جامع افراد است. خداوند اول خاک را آفریده به قول اینها و هیچی غیر خاک نبوده. بعد یک تحولاتی در این خاک داده شده.از این تحولات یا جسم جامد معدنی یا مایع یا گاز معدنی درست شده. پس جسمی است که با تغییر از اصل حاصل شده ولی این احتمال دارد که تعریفی باشد که مانع اغیار نباشد. خیلی چیزهای دیگه هم هستند که جزو معدنیات نیستند و با تغییر اصلی زمین درست شده اند. علی ای حال این تقسیمی است که درباره بعضی از معدنیات جاری نمی شود و باید درباره بعضی معدنیات بیشتر تامل کنیم. خود زئبق را جواب می دهد. زئبق را می گوید خارج از این اقسامی که ما گفتیم نیست. اقسامی که شمردیم به تقسیم عقلی این بود که معدن یا قوی الترکیب است یا ضعیف الترکیب. قوی الترکیب را تقسیم کردیم به متطرق و غیرمتطرق. ضعیف الترکیب را هم تقسیم کردیم به ملحی و دهنی. ابن سینا در اینجا می گوید که ببینید در تقسیمی که برای قوی الترکیب کردیم دو قسم آوردیم، متطرق و غیرمتطرق و غیرمتطرق شد دومی. در تقسیمی که برای ضعیف الترکیب کردیم بازهم دو قسم آوردیم، ملحی و دهنی و دهنی قسم دوم شد. ابن سینا می گوید زئبق از جمله قسم ثانی است. مرادش از قسم ثانی چیست؟ دهنی است یا غیرمتطرق؟ دقت کنیدمی گوید عنصر متطرقات است. همین که می گوید عنصر و ماده متطرقات است و متطرقات از این ساخته شده اند نشان می دهد که اصلا ایشان زئبق را داخل در ضعیف الجوهر نمی داند. پس نمی توانیم بگوییم مرادش از قسم ثانی دهنی است. به این دلیل که ایشان زئبق را عنصر متطرقات می داند. عنصر متطرقات یعنی ماده و سازنده این ها است یعنی با یک تغییری جیوه تبدیل به اینها می شود. علی انه عنصر متطرقات را قرینه می گیریم. پس قسم ثانی به معنای دهنی نیست. حالا آیا به معنای غیرمتطرق است؟ این هم نیست. چون ایشان می گوید علی انه عنصر متطرقات بنابراین نمی شود خودش را جزو متطرقات حساب کنیم.پس قسم ثانی یعنی چی؟ مراجعه می کنیم به تقسیم اولیه ایشان. در خط پنجم همین صفحه گفت ما هو سخیف الجوهر و منه ما هو قوی الجوهر که این قسم دوم است. این که می گوید زئبق از قسم دوم است یعنی قوی الجوهر است. در این قسم دوم وارد می شود که برای تقسیم اولی بود. آن تقسیم ثانوی ما اینطور بود یتطرق یا لایتطرق، ملحی او دهنی. اینها تقسیمات ثانوی بودند و ایشان قسم ثانی هیچ کدام از این دو تقسیم ثانوی را اراده نکرده است. قسم ثانی تقسیم اولی را اراده کرده. درست است الآن فاصله افتاده بین تقسیم اول و این تقسیمی که الآن اینجا آورد اما این فاصله خیلی مهم نیست. پس مرادش قوی الجوهر بود یعنی زئبق قوی الجوهر است. قوی الجوهر داخل در متطرقات یا غیرمتطرقات؟ ایشان داخلش در متطرقات نمی کند چون مسلم است که متطرق نیست. می گوید عنصر متطرقات است. یعنی خود متطرقات نیست پس باید غیرمتطرق باشد. و فخر رازی هم در مباحث تصریح می کندکه جیوه غیرمتطرق است. آن هم از عبارت ابن سینا همین را فهمیده. اماغیرمتطرق بودنش به خاطر داشتن رطوبت کثیره است. فخر رازی تقسیمی کرده غیرمتطرق را. میگوید که غیرمتطرق دو قسم است. یا به خاطر رطوبت شدیدی که دارد مثل زئبق یا غیرمتطرق است به خاطر اینکه رطوبت ندارد مثل یاقوت. آنی که رطوبت معتدل دارد متطرق است.. مثلا آهن یک رطوبت مختصری دارد که این رطوبت اجازه نمی دهد اجزاء از هم جدا بشود. اما زئبق رطوبتش خیلی زیاد است و اجازه چکش نمی دهد. مثل آب می ماند که پررطوبت است و چیزی هم که خشک باشد مثل یاقوت این هم متطرق نیست. پس غیرمتطرق دو قسم است. این را ابن سینا نگفته ولی فخر گفته. عبارت فخر این است: واما ان لایکون متطرق اما لغایة رطوبته کزئبق او لغایة یبوسته کلیاقوت. بعد می گوید فإن المتطرقات مشترکة فی انها اجسام ذائبة صابرة متطرقه. بعد دانه دانه قیدها را توضیح می دهد. پس زئبق شد از جمله قسم ثانی یعنی قوی الجوهر و غیرمتطرق. پس روشن شد که در کجا داخل است. در غیرمتطرقات داخل است و قوی الجوهر است. پس ما قوی الجوهر غیرمتطرق را جزو اقسام شمردیم، زئبق هم جزو همان هاست. زئبق جسمی بیرون مانده از تقسیم نیست تا شما اشکال کنید و بگویید که حصر شما عقلی نیست.

متن خوانی:و أما الزئبق فهو من جملة القسم الثاني على أنه عنصر المنطرقات، أو شبيه بعنصر المنطرقات.عرض کردم قسم ثانی یعنی قوی الجوهر اما به اینطور که عنصر متطرقات باشد نه جزو آنها. یعنی ماده آنها باشد به طوری که متطرقات از روی این ساخته بشوند. این رطوبتش زیاد است وقتی خدا می خواهد متطرقات را از روی آن بسازد رطوبت را متعادل می کند. یعنی تمام فلزاتی که هفت تا هستند ظاهرا، که به همه ی اینها متطرق می گویند. این فلزات از همین جیوه ساخته شده اند. خداوند رطوبت جیوه را کم کرده حالا با تغییرات هفت گانه، هفت تا معدن متطرق از روی این ساخته است. خودش متطرق نیست. به خاطر رطوبتش.

سوال: خودش می شود جزو احجار؟

جواب: می شود جزو غیرمتطرقات. احجار غیرمتطرق یابس بود. بنابر نظر فخر غیرمتطرق رطب هم داریم. که ابن سینا این تقسیم را مطرح نکرد که غیرمتطرق گاهی یابس است و گاهی رطب. نگفتنش اشکالی ندارد یعنی اقسام غیرمتطرق را بیان نکرد همه را ریخت در غیرمتطرق. می توانست مثل فخر جزئی تر کند. بگوید غیرمتطرقات هم دو قسم هستند. این کار را نکرد. اما همه ی غیرمتطرقات تحت قسمی که شیخ ذکر کرد واردند منتها جدا نشده اند از هم. در تقسیم فخر از هم جدا شدند پس تقسیم ابن سینا هم جامع تمام اقسام هست منتها یک قسم که متطرق است را تشریحش نمی کند و به دو جزئی تقسیمش نمی کند و این اشکالی ندارد. می فرمایید چون غیرمتطرق موازی با احجار است پس زئبق را نمی توانیم داخل در غیرمتطرق کنیم چون جزو احجار نیست. من می گم این موازات بودن را شما از کجا ذکر می کنید؟ صرفا شما به اینکه آنجا چهار قسم گفته و اینجا هم باید چهار قسم دربیاید این را می گویید. مجموعه ی معادن هم در تقسیم بندی اول است هم دوم اما لازم نیست که ما در تقسیم بندی دوم هر یک از اقسام را موازی کنیم با هر یک از اقسام در تقسیم بندی اولیه. ذلک یعنی چهار قسم داشتیم الآن هم چهار قسم داریم. اما این به این معنی نیست همه ی چهار قسمی که از تقسیم اول در می آید با همه ی افراد اقسام دوم یکی است این خیلی روشن نیست. در تقسیم اول نگاه کردیم معادن را دیدیم چهار قسم بیشتر نداریم. در تقسیم دوم سبب چهارتا را هم داشتیم که بعضی قوی الجوهرند و بعضی ضعیف الجوهر. لزومی ندارد حتما ما آنچه را در تقسیم اول گفتیم طابقا نعل بر نعل منطبق کنیم بر تقسیم دومی.

أو شبيه بعنصر المنطرقات، ممکن است کسی شک کند که متطرقات را خداوند از جیوه نیافریده. این طور نیست که جیوه را خداوند رطوبتش را کم کرده و بعد هفت تا تغییر در آن داده و هفت تا فلز آفریده. ممکن است ماده فلزات از اول جدا بوده و زئبق نبوده. لذا می گوید او شبیه به عنصر متطرقات. عنصر و ماده ای نیست که از روی آن این متطرقات را ساخته باشد ولی شبیه به عنصر متطرقات است یعنی شبیه به چیزی است که خداوند از روی آن چیز متطرقات را آفریده. حالا کسی در عنصر بودن جیوه برای آن هفت فلز شک کند دیگر در شبیه عنصر بودن شکی ندارد. ایشان با این جمله کسانی را هم که شک می کنند در اینکه زئبق عنصر متطرقات باشد قانع کند.

قرار بود الشب و الزاج‌ و القلقند را توضیح بدم. قلقند زاج سبز است. پس آن را نمی توانیم جدا از زاج ها حساب کنیم. شب هم زاج سفید است. زاج یمانی به آن میگویند که بیشتر در یمن به دست می آید. زاج سفید هم می گویند. در اینجا دوتا زاج مخصوص را ذکر کرده یکی شب و یکی قلقند و یک عنوان کلی زاج را آورده که شامل همه ی اینها می شود. می شود این طور گفت که اصلا زاجی که در اینجا ذکر کرده عنوان کلی نیست. شب جزء زاجات است یعنی جزو املاح است. زاج هم جزو املاح هست و قلقند هم همین طور. ولی باهم از نظر ترکیبی فرق می کنند. اگر زاج را به معنای غالب بودن که غالبا زاج سفید را زاج می گوییم اگر اینطور اراده کنیم عطف زاج بر شب عطف تفسیر می شود و دیگر نیاز به جداسازی نیست اما باید این روشن شود که مراد همین است. زاج در فرهنگ معین ملحی است جامد و متبلور و بی رنگ و بو که از ترکیب جوهر نمک و آمونیاک بدست می آید. طعم آن زننده و در آب گرم به خوبی حل می شود و در سفیدگری و لحیم کاری و صنایع مختلف پزشکی استفاده می شود. شب را هم معنا کرده ملحی است معدنی و بلوری شکل، ترکیب آن عبارت استاز سولفات مضاعف آلمینیوم با یکی از فلزات قلیایی که زاج را می گوید ترکیب از جوهر نمک و آمونیاک اما شب را می گوید ترکیبش از سولفات مضاعف آلومینیوم با یکی از فلزات قلیایی که اجزای ترکیبی آنها را متفاوت می کند در این هنگام این دو متفادت می شوند پس بنابراین تفسیری که از فرهنگ معین خواندم زاج و شب باهم فرق دارد و عطف تفسیر قرارشان نمی دهیم.

و جميع المنطرقات ذائبة و لو بالجبلة، و أكثر ما لا ينطرق‌ و لا يذوب بالإذابة الرسمية و إنما يلين بعسر.کبریت هم که گوگرد است و گوگرد زرد و سرخ داریم. زرنیخ هم یک ماده ایست که به صورت زرد و سرخ یافت می شود. آن هم مورد استفاده صنعتی دارد. متطرقات را ذائبه می گوید. در تقسیم اول هم که استقرایی بود گفت الاحجار و الذائبات. حالا می گوید تمام متطرقات ذائب هستند ولو بالجبلة. در هر دو نسخه ای که در دست من است دارد ولو بالحیلة. جبلة خوب نیست. ولو بالحیلة یعنی اگر نتوانستی به صورت ظاهری ذوبش کنید بالحیلة آزمایشگاهی ذوبش می کنید. پس تمام متطرقات قابل ذوب اند ولو اینکه در حیله آزمایشگاهی در آن اقدامات آزمایشگاهی ذوبش کنید به صورت عادی نتوانید ذوبش کنید. در دو نسخه اکثر ما لایتطرق لا یذوب دارد یعنی واو نیامده. بیشتر آنهایی که چکش خوار نیستند با اذابه ی رسمیه ذوب نمی شوند. اذابه رسمیه یعنی همین ذوب کرن های متداول نه ذوب کردن های آزمایشگاهی. ممکن است شما اکثر غیرمتطرقات را در آزمایشگاه ذوب کنید ولی آن ذوب کردن رسمی و متداول نیست با ذوب کردن متدوال که از حرارت های معمولی استفاده می کند نمی شود بیشتر غیرمتطرقات را ذوب کرد. بلکه اکثر غیرمتطرقات اگر بخواهید با آن آتش معمولی ذوبش کنید نتیجه ای که می گیرید ذوب شدن نیست بلکه تنها نرم می شوند. آن هم با سختی نرم می شوند اما ذوب نمی شوند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo