< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان و رد نظریه ای که فشار هوا را عامل انحصاری زلزله می داند. بیان منافع و ضررهای زلزله ها.

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و أما انكساغورس فإنه ينسب العلة إلى الهواء، و ذلك لأن عنده أن الأرض محمولة على الهواء يدعمها انبساطا عليها، و أن الجنبة السافلة متخلخلة، و التي نحن عليها متكاثفة للأمطار التي تعرّى‌ وجهها. فإذا نفذ الهواء فى التخلخل الذي بتلك الجنبة، ثم لم يجد طريقا إلى الانفصال و الصعود الطبيعى الذي له، و ذلك من‌ الجهة التي نحن عليها، زلزل الأرض و بطلان هذا المذهب يتحقق أولا بالخطإ الواقع فى هيئة الأرض، و سبب‌ وقوفها.و ثانيا، فما بال الزلازل إنما تكون فى أوقات بعينها من الفصول، و هذه العلة موجودة فى سائر الأوقات؟ و اقتصاره، فى تعليل كثافة وجه الأرض على الأمطار، عجز و قد تعرض مع الزلازل أحوال، فربما كانت نافعة، و ربما كانت ضارة. أما النافعة، فإن اتفق أن تشتمل تلك الرياح على مواد بخارية توجهها و تسوقها إلى جهة من‌ الأرض، أو تجذبها إليها مستتبعة، فتعينها على التفجير للأرض، فتتفجر عيونا. و أما الضارة، فما يعرض من أن لا تكون‌ المادة الريحية بهذه الصفة، بل تكون يابسة مائلة إلى طبيعة النارية، فتشتعل نارا عند الحركة القوية، فإن من شأن الحركة القوية أن تحيل الدخان و البخار و الهواء نارا، فكثيرا ما تشتعل المنافخ و الكيران إذا ألحّ‌ عليها بالنفخ نارا. فإذا كان‌ سبب الزلزلة قويا جدا، خسف الأرض باندفاعه و خروجه. بحثمان در سبب زلزله بود. چرا در زمین زلزله اتفاق می افتد؟ اسبابی را ذکر کردیم. یکی از یونانی ها که می خواهیم نظر او را بیان کنیم می گوید عامل زلزله منحصرا فشار هوا است. همین هوایی که دور زمین را احاطه کرده به زمین فشار می آورد و زلزله تولید می کند. بیان مطلب این است که ایشان دو مطلب و نظریه را ابراز می کند. با این دو نظریه سبب زلزله را توضیح می دهد. نظریه ی اول این است که زمین شکل خاص دارد و آن شکل این است که زیر آن که ما ساکن نیستیم، متخلخل است، یعنی منافذ فراوان دارد به گونه ای که هوا می تواند داخل آن شود. اما روی زمین که ما ساکن هستیم، سفت و بدون منافذ است. در ابتدا منافذ داشته اما به دلیل بارش زیاد باران و پا خوردن این قسمت ها، این قسمت سفت شده و خلل و فرجی که وجود داشته بسته شده. این طرف زمین کاملا مسدود است اما آن قسمت دیگردارای منافذ است. این نظریه ی اول که شکل زمین را به این صورت توضیح می دهد که کرده است که در زیر سوراخ سوراخ است و در رو یک جسم بسته است. یک جسم پر است. هیچ منفذی در آن نیست. نظریه ی دوم ایشان این است که می فرماید زمین را هوایی که محیط به زمین است نگه می دارد و حمل می کند. ما معتقد هستیم که زمین چون در جایگاه طبیعی خودش قرار گرفته همان جا ساکن است چون جایش آنجاست. بنابراین نه بالا می رود نه پایین. نظر ما این است که علت بقای زمین در جایی که است این است که این مکان جای طبیعی زمین است و هر چیزی اگر در جای طبیعی خودش باشد در همان جا آرام می گیرد و حرکت نمی کند. اما ایشان می گوید که هوا روی زمین و زیر زمین پهن می شود و همین هوای پهن شده ستونی برای زمین به حساب می آید و آن را حمل می کند و زمین را از بالا رفتن و سقوط کردن حفظ می کند. زمین بالا نمی رود زیرا همان هوایی که بالای آن پهن شده مانع می شود همین طور زمین پایین نمی افتد چرا که هوای زیرین آن را حفظ می کند. پس هوا بر اثر انبساطی که زیر و روی زمین پیدا کرده، زمین را حفظ می کند. از تمام اطراف زمین را نگه داشته و حفظ کرده. پس عامل حفظ زمین و سکون زمین این هواست که پهن شده زیر و روی زمین و زمین را درون خودش نگه داشته است. طبق این دو نظریه زلزله را توجیه می کند. می گوید هوا از زیر زمین داخل آن منافذی می شود که در زمین موجود است و چون هوا به دلیل سبکی قابل سقوط نیست و رو به بالا است، وقتی وارد زمین شد دیگر تنزل ندارد تا از سوراخ ها بریزد بلکه می خواهد به سمت بالا برود و فشار می آورد. گفتیم بالای زمین متکاثف و بسته است و به هوا اجازه ی خروج نمی دهد. به زمین فشار می آورد و زلزله تولید می شود. اولا شکل خاصی برای زمین در نظر گرفت، ثانیا ستون زمین را عبارت از هوا گرفت، ثالثا گفت این هوا داخل فرج و خلل زمین می شود و دیگر پایین نمی افتد و می خواهد بالا بیاید و بالا هم بسته است لذا ناچار است فشار بیاورد و زمین را بلرزاند. به این ترتیب زلزله حاصل می شود. ایشان اینگونه فرض کرده که زمین یک رویی دارد و یک زیری درحالی که ما میگوییم همه جای زمین روی زمین است و برای آن زیر و رو قائل نیستیم. همان طور که همه جای آسمان را رو قرار می دهیم، همه جای زمین را هم زیر آسمان قرار می دهیم و روی زمین در نظر می گیریم. ولی ایشان می گوید که این بالای زمین که مسکونی است ما سکونت داریم این روی زمین است، آن زیر که هوا است آن قسمت زیر زمین محسوب می شود. البته ما نظرمان این است که زیر زمین آب است. یعنی دورتا دور زمین غیر از ربع مسکون آب فرا گرفته. ایشان قائل به آب نیست، بلکه هوا را زیر زمین قرار می دهد.

سوال: هوا چرا همانگونه که داخل منافذ می شود همانگونه نیز خارج نمی شود؟

جواب: هوا چون سبک است از زیر زمین که وارد منافذ می شود اگر جایی برای خروج پیدا کند خارج می شود، اما دیگر نمی تواند پایین بیاید چون خلاف طبیعتش است. این هوا چاره ای ندارد که خارج شود چون بالا بسته است. آن هوایی که بالای زمین است که داخل زمین نمی شوند، همه ی جای زمین دورتادور آن پر از هوا است. قسمت های بالای زمین هوا در آنها فرو نمی رود، چون هوا نمی تواند تنزل کند.

سوال: بیان نکرده که چگونه ممکن است که در یک قسمتی از زمین بالاخره این هوا با آب برخورد دارد همان طور که در یک بخشی هوا با ما برخورد دارد، آنجا چرا آب جای هوا را نگرفته با اینکه آب سنگین تر از هوا است؟ این را واقعا متوجه نبوده؟ یا اصلا زمین را کروی نمی دانسته؟ زمین را مکعبی می دانسته که یک بخش آن هوا قرار گرفته به گونه ای که آباصلا نمی توانسته نفوذ کند؟ چون اگر زمین را کروی در نظر بگیریم که در یک بخش آن هوا است و در بخش دیگر آن آب و آب سنگین تر از هوا است باید قبول کرد که آب می تواند جای هوا را بگیرد.

جواب: بله، در صورتی که آب در موضع طبیعی خودش نباشد. اگر آب در موضع طبیعی اش باید دیگر نمی رود جای هوا را بگیرد.

سوال: همین سبک بودن و ثقیل بودن اجسام موضع آنها مشخص می کند.

جواب: این آقا توضیح نداده که آب به زیر می رود. اما اگر ما باشیم اینگونه توجیه می کنیم که اگر آب روی زمین است و زیر زمین نرفته به خاطر اینکه جایگاه طبیعی آن روی زمین است. در مورد توجیه او چیزی در اختیار نداریم. او می گوید زیر زمین هوا است. پیداست که قبول ندارد زیر زمین آب باشد. یعنی بخش های زیرین زمین تو هواست و هوا چون سبک است داخل خلل و فرج این بخش زمین نفوذ می کند و نمی تواند بیرون بیاید لذا زمین را می لرزاند.

متن خوانی:و أما انكساغورس فإنه ينسب العلة إلى الهواء، و ذلك لأن عنده أن الأرض محمولة على الهواء يدعمها انبساطا عليها، و أن الجنبة السافلة متخلخلة، و التي نحن عليها متكاثفة للأمطار التي تعرّى‌ وجهها."علة" یعنی علت زلزله را به هوا نسبت می دهد. عمل زلزله هوا است. آن ریح محبوس در زمین را قبول ندارد. آن ریختن قسمتی از زمین را قبول ندارد. حتی آن عامل بیرونی زلزله را که گفتیم قله یا دماغه ی زمین میریزد، این را هم قبول ندارد. ایشان منحصرا می گوید که علت زلزله هوا است با آن توجیهی که بیان شد. نسبت زلزله به هوا به این جهت است که در نزد او زمین این چنین قرار می گرفته. زمین محمول بر هوا است. هم از پایین و هم از بالا و هم از دست راست و هم از دست چپ. همه جای زمین را هوا گرفته و این زمین روی هوا یا زیر هوا قرار گرفته. علی ای حال این هوا ستون زمین شده. هم از بالا و هم از پایین و بر اثر پهن شدن بر روی زمین آن را نگه داشته. ضمیر فاعلی"یدعمها" به هوا برمی گردد که مستتر است و ضمیر مفعولی آن که ظاهر است به زمین برمی گردد. "انبساطا علیها" مفعول له است. هوا درحالی که انبساط پیدا کرده بر زمین، ستون زمین شده است. چه از پایین و چه از بالا. زمین را در مکانی که هست حفظ می کند. اکساغورس شکل زمین را توضیح می دهد. می گوید جنبه ی ، جنبه یعنی طرف، طرف سافله ی زمین یعنی آنی که زیر متخلخل است و جنبه ای که ما روی آن هستیم متکاثف است. فشرده است و منفذی ندارد. چرا متکاثف شده؟ از اول اینگونه نبوده. مثل قسمت زیرین زمین متخلخل بوده، اما به خاطر باران هایی که روی زمین وارد می شوند و همین باران ها باعث می شوند که زمین خلل و فرجش از بین برود و متکاثف بشود. تا اینجا ایشان دوتانظریه اش را بیان کرد. یکی محمول بودن زمین روی هوا و دیگری خلل و فرج داشتن ناحیه زیرین زمین و بسته بودن ناحیه فوقانی زمین.فإذا نفذ الهواء فى التخلخل الذي بتلك الجنبة، ثم لم يجد طريقا إلى الانفصال و الصعود الطبيعى الذي له، و ذلك من‌ الجهة التي نحن عليها، زلزل الأرض و بطلان هذا المذهب يتحقق أولا بالخطإ الواقع فى هيئة الأرض، و سبب‌ وقوفها.وقتی هوا وارد تخلخلی شد که در طرف زیرین زمین قرار گرفته، راهی برای جدا شدن از زمین پیدا نکرد. یک راه این است که پایین بیاید، این خلاف طبیعتش است. اگر بخواهد پایین بیاید باید حرکت الی الاسفل کند و این خلاف طبیعت هوا است. پس نمی تواند به این صورت منفصل شود. نمی تواند از زمین جدا شود و پایین بیاید از طرف دیگر طبیعتش این است که صعود کند. صعود طبیعی اش هم بسته شده چون قسمت رویین زمین بسته است. نه طریق الی الانفصال دارد تا از زمین جدا شود و پایین بریزد، نه طریق الی الصعود دارد چون قسمت بالایی بسته است. صعود از طرفی است که ما بر آن طرف هستیم. یعنی اگر هوا بخواهد صعود کند باید از همان طرفی که ما روی زمین هستیم از همان طرف صعود کند و فرض این است که این طرف بسته است. حال که هر دو طرف بسته است ناچار زمین را تکان می دهد و زلزله حاصل می شود. ابن سینا یه اشکال وارد می کند. اشکال اول این است که دو نظر را هیچ کدام را قبول نداریم. نه اینکه ستون زمین را هوا گرفتی درست است، نه اینکه زمین را اینگونه قرار دادی که بالای آن سفت است و پایین آن خلل و فرج دارد. هم هیئت زمین را که تصریح کردی نمی پذیریم. زمین همه جایش مثل هم است. هم سبب وقوف زمین را قبول نداریم که هوا باشد. سبب وقوف زمین را معتقدیم که این است که زمین در جایگاه طبیعی خودش قرار گرفته به همین دلیل ساکن و واقف است. این اشکال اول بود و بیان کرد که نظریه خلاف چیزی بود که ما اثبات کردیم. و ثانيا، فما بال الزلازل إنما تكون فى أوقات بعينها من الفصول، و هذه العلة موجودة فى سائر الأوقات؟ و اقتصاره، فى تعليل كثافة وجه الأرض على الأمطار، عجز.

اشکال دوم این است که همیشه این هوا داخل در آن خلل و فرج زمین هست و همیشه هم در حال فشار آوردن است که بیرون بیاید. پس باید همیشه ما زلزله داشته باشیم. درحالی که ما در یک فصول خاصی زلزله داریم. همیشه اینگونه نیست. این اوقات خاص دلالت می کند که عامل دیگری در کار است. نه این عامل شما که دائمی فرض شده است. عامل دائمی اقتضا می کند که زلزله دائمی باشد و در تمام اوقات باشد. درحالی که ما میبینیم در اوقات خاصی زلزله حاصل می شود. گاهی از اوقات در شب و گاهی در صبح و گاهی هم در وسط روز اگر انجام شود علتش را بیان می کنیم. "تکون" تامه است. در یک اوقات معینی از فصول واقع می شوند درحالی که این علتی که شما گفتید، "سائر" یعنی بقیه ی وقت هایی که زلزله حاصل نمی شود، این علت موجود است پس چرا زلزله حاصل نمی شود؟ "واقتصاره" اشکال سوم است. چرا شما گفتید آن طرفی که ما سکونت داریم زمین متکاثف است و علت تکاثف آن باران است؟ اینکه علت را فقط باران دانستیم عجز شما بوده. یعنی ذهن شما ناتوان بوده که علت های دیگر را هم که وجود دارد ملاحظه کند. فقط یک علت را ملاحظه کرده. بله باران آمدن و پاخوردن زمین باعث بسته شدن منافذ می شود. ولی بسته شدن منافذ عاملش فقط باران نیست. سرما هم می تواند باشد. شما سرما را لحاظ نکردید. پس عاجز شدید از اینکه تمام اسباب تکاثف این طرف زمین را ذکر کنید. فقط به یک سبب اشاره کردید و این عجز شما یعنی نارسایی ذهن شماست که نتوانسته تمام علل را لحاظ کند.

و قد تعرض مع الزلازل أحوال، فربما كانت نافعة، و ربما كانت ضارة.این عبارت ربطی به بحث قبلی ندارد. بحث قبل در مورد عامل زلزله بود و این عبارت در مورد احوال زلزله است. زلزله گاهی ضررهایی را وارد می کند گاهی هم منافع را به همراه دارد. در این قسمت از عبارت که می خواهیم بخوانیم، می خواهیم به ضررها و منافع زلزله اشاره کنیم و بیان کنیم که چه نوع زلزله ای منفعت و چه نوعی ضرر دارد و ضررها را هم بنا داریم ذکر کنیم. زلزله را یاشان به دو قسم تقسیم می کند. یک زلزله ای که عاملش ریاح است اما ریاح همراه با بخار. دوم زلزله ای که عاملش ریاح است اما ریاح خشک که همراه با بخار نیست. ایشان بعدا هم اشاره می کندکه اکثر زلزله ها عاملشان آن باد حبس شده در جوف زمین است. لذا در اینجا که می خواهد زلزله را به دو قسم تقسیم کند اصلا به عوامب دیگر اشاره نمی کند جز ریاح. بادهای محبوس در زمین دو قسم هستند. بادهای خشک و بادهای تر. بادهای تر یعنی انهایی که همراه با بخار هستند. ایشان می گوید که اگر زلزله عاملش باد همراه با بخار باشد، این بادها بخارها را متوجه ظاهر و بیرون زمین می کنند و این باد زمین را می لرزاند و میشکافد و بخارها را بیرون می فرستد. و بخارها به صورت آب چشمه ها پی در پی روی زمین جاری می شوند. بخارهای کثیری در زیر زمین است. باد هم زیر زمین محبوس شده. باد فشار می آورد، زمین به لرزه درمی آید و قسمتی از زمین می شکافد. وقتی شکافته شد این بخارات برای بیرون آمدن منفذ پیدا می کنند. با بیرون آمدن آنها چشمه جاری می شود که این چشمه ها منفع دارند. این در صورتی است که ریاحی که عامل زلزله شده همراه با بخار باشد. چنین زلزله ای دارای منفعت پسینی است. درحالی که خود زلزله به تنهایی منفت ندارد. اما بعضی از زلزله ها ضرر دارند. فرض کنید اگر زلزله می خواست در بیابان اتفاق بیفتد و نمی خواست هیچ خانه ای را ویران کند و انسانی را بکشد، مورد بحث ما اینجاست که این زلزله گاهی منفعت دارد و گاهی ندارد. اما اینکه این زلزله بالعرض باعث خسارت برای انسان ها می شود آن یک بحث دیگری است. زیرا اگر این را در همه ی زلزله ها لحاظ کنیم همگی دارای ضرر هستند. زلزله ای که عاملش باد خشک است دارای ضرر است. باد خشک وقتی سرعت بگیرد، این بخار خشک را که همراه آن است تبدیل به آتش می کند. زیرا اگر دخان در یک جریان شدید بیفتد تبدیل به آتش می شود. لذامی گوید در کوره شما هوای داغ را به جریان می اندازید، چون هوا داغ است تبدیل به آتش می شود. یعنی دخان داغ بر اثر حرکت شدید تبدیل به آتش می شود. الآن یک دخان و یک هوای خشکی در جوف زمین هست. بادها این هوای خشک و دخان را حرکت شدید می دهند و آن را تبدیل به آتش می کنند. سه تا ضرر حاصل می شود. گاهی هم ممکن است این سه ضرر با هم حاصل شوند گاهی هم جداگانه. یکی خسف زمین است. زمین وقتی ریاح و دخان داخلش از جوفش بیرون می آید آن قسمتی که الآن خارج شده، خالی می شود. خالی که شد زمین فرو می ریزد. سقف آن قسمت فرو میریزد و زمین خسف یعنی تو رفتگی پیدا می کند. پس خسف زمین یکی از ضررهایی است که زلزله های اینچنینی دارند. در آنجایی که ریاح همراه بخار باشد خسف اتفاق نمی افتد چون این بخارات هستند و به تدریج بیرون می آیند و جایگزین می شوند. اگر جایگزین نشوند چشمه ها خشک می شوند. اما این چشمه سالیان سال است که جریان دارند پس معلوم می شود بخاراتی که بیرون می آیند به صورت آب جایگزین پیدا می کنند. بنابراین آن منفذی که این بخارات در آن هستند همیشه پر است. وقتی پر است دیگر خسف زمین اتفاق نمی افتد. ضرر دوم این است که گاهی از اوقات اصلا آتش بیرون یم آید. یعنی همین بادها که بخارها را سریعا حرکت دادند، این بخارها را تبدیل به آتش می کنند و از منافذی که تولید شده به صورت آتفشان یا به صورت دیگر آتش بیرون می آید. ضرر سوم حدوث صداهای حول انگیز است. این هوا و بادی که منفذی در زمین ایجاد کرده با شدت می خواهد از این منفذ ریز بیرون بیاید. بادها زیادند و منفذ باریک است. وقتی باد می خواهد از این منفذ بیرون بیاید صدا می دهد. اگر منفذ وسیع باشد، باد صدا می دهد اما زمین را دیگر نمی لرزاند. اما اگر منفذ ضیق باشد، این باد هم صدا می دهد هم زمین را می لرزاند. پس صوت خروج این بادها از جوف زمین همه جا هست. منتها گاهی این صوت همراه با زمین لرزه است و گاهی هم همراه نیست. این سه تا ضرر برای زلزله هایی است که عاملشان باد خشک است. یکی خسف بود، دیگری خروج آتش از زمین و سومین مورد هم حدوث صوت های هول انگیز بود.

سوال: امکان ندارد در یک زلزله هر دوحالت یعنی هم منفعا هم ضرر اتفاق بیفتد؟

جواب: چرا، گاهی از اوقات ممکن است دوتا زلزله حاصل شود. یکی از باد خشک و یکی از بادِ همراه با بخار. یکی منفعت داشته باشد و دیگری نه. مهم این است که شما به چه چیزی از زلزله نگاه کنید. بلایی که بر سر انسان ها می آید؟ مسلما همه ی زلزله ها این ضرر را دارند. اما آنچه که بعد از زلزله اتفاق می افتد، این دو قسم است، با هم انجام نمی شود. باد یا تر است یا خشک. تر باشد منفعت دارد، خشک باشد ضرر. هر دو باهم باشد، دوتا زلزله رخ می دهد. یعنی دو قسمت از زمین هر دو قسمت در آنها زلزله اتفاق می افتد، یکی بوسیله ی باد خشک و دیگری تر، یکی دارای منفعت است و دیگری ضرر.

أما النافعة، فإن اتفق أن تشتمل تلك الرياح على مواد بخارية توجهها و تسوقها إلى جهة من‌ الأرض، أو تجذبها إليها مستتبعة، فتعينها على التفجير للأرض، فتتفجر عيونا.جواب "إن" را یا "توجهها" می گیریم یا "فتعینها" می گیریم. هر دو درست است. ضمیر مستتر "توجهها" به ریاح بر می گردد و ضمیر ظاهر آن به "مواد بخاریة". حالت نافعه به این صورت است. اگر اتفاق بیفتد که ریاحی که عامل زلزله است و در جوف زمین حبس می شوند مشتمل بر مواد بخاری باشند. این بادها مواد بخاریه را به یک سمتی از سمت های زمین سوق می دهند. ضمیر فاعلی "تجذبها" به ریاح به می گردد و ضمیر ظاهری آن به "مواد بخاریه" بر می گردد. بادها مواد بخاری را به سمتی از سمت های زمین جذب می کنند. یعنی این باد یا بخار را به بیرون از زمین سوق می دهد یا خودش به سمت بیرون می رود و بخار را با خود می کشد و بیرون می برد. اما در هر دو حالت مستتبعة است. یعنی وقتی باد مواد بخاریه را به طرفی از اطراف زمین سوق می دهد این کار را متعاقبة و پشت سر هم انجام می دهد. اینگونه نیست که در یک زمانی این کار را بکند و چشمه را ایجاد کند و دیگر بخاری نفرستد تا چشمه خشک شود. متوالیا این کار را می کند. ضمیر مستتر "تعینها" به ریاح و ضمیر ظاهری آن به "مواد" بر میگردد. مواد بخاریه می خواهند زمین را بشکافند و بیرون بیایند، ریاح به آنها کمک می کند و زمین را به کمک مواد بخاریه می شکافد تا آنها راحت بیرون بیایند. ضمیر "تتفجر" به ارض بر می گردد. زمین می شکافد و از شکاف آن چشمه ها جاری می شوند. این حالت نافعه ی زلزله است.و أما الضارة، فما يعرض من أن لا تكون‌ المادة الريحية بهذه الصفة، بل تكون يابسة مائلة إلى طبيعة النارية، فتشتعل نارا عند الحركة القوية، فإن من شأن الحركة القوية أن تحيل الدخان و البخار و الهواء نارا، فكثيرا ما تشتعل المنافخ و الكيران إذا ألحّ‌ عليها بالنفخ نارا.اما حالت ضاره که در بعضی از زلزله ها است آن چیزی است که عارض می شود. آن ماده ای که منشاء باد می شود اگر مشتمل بر مواد بخاریه نباشد بلکه همان طور که گفته شد از باد خشک باشد که میل به طبیعت ناری دارد، یعنی اگر سرعت بگیرد تبدیل به نار می شود. مثل دود، یا هوایی که در کوره است و با سرعت تبدیل به نار می شود. اگر باد جریانش شدید شود خود این باد یا دخان همراه آن تبدیل به نار می شوند. اگر هوای داغ یا دخان حرکت کند و حرکت آن شدید باشد این قانون است که باید تبدیل به آتش شود. پس در این بادهای محبوس در زمین هم که عامل زلزله هستند اگر سرعت باد را داشته باشیم، تبدیل به نار هم داریم. "فکثیرا ما تشتعل" با مثال می خواهد مدعایش را اثبات کند. منافخ جمع منفخ است یعنی محلی که نفخ می شود. در کوره ما دمه داریم که دسته ی آن را وقتی تکان می دهیم، نفخی مثل فوت یک قوی وارد کوره می شود. دهنه ی دمه که از چرم درست شده به سمت کوره است، وقتی دسته ی دمه را حرکت می دهید هوا وارد چرم می شود و بعد به صورت فوت، خالی می شود. هوای داغ درون کوره به حرکت شدید می افتد. در این حالت تبدیل به نار می شود. کوره ای که فقط زیرش مقداری ذغال مشتعل بود، تمامش پر از آتش می شود. هوا تبدیل به آتش می شود. وقتی که اصرار شود بر این منافخ و کوره ها به فوت کردن، بیشتر اوقات تبدیل به آتش می شود. فإذا كان‌ سبب الزلزلة قويا جدا، خسف الأرض باندفاعه و خروجه.از اینجا به اون سه تا ضرری که همراه همچین زلزله هایی است اشاره می کند.

    1. خسف زمین

    2. خروج نار از زمین

    3. حدوث اصوات حائله

پس این طور شد که بعضی از زلزله ها نافع هستند، یعنی بعد از اینکه انجام گرفتند نفع می رسانند، بعضی ها هم مضر هستند یعنی بعد از انجام گرفتن زلزله ضررهایشان حاصل می شود. موارد نفع و ضرر را گفتیم. می خواهیم تعیین کنیم که ضررها چه چیزهایی هستند. سه ضرر ذکر شده که در جلسه ی بعدی تطبیق می کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo