< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی سه عامل اصلی زلزله

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

فهذه هى الوجوه التي يمكن أن تعرض معها الزلزلة، إما بخار ريحى أو نارى قوى‌ يتحرك فيحرك الأرض. و هذا هو الوجه الأكثر. فإنه لا شى‌ء أقوى‌ على تحريك الأرض الحركة السريعة القوية التي للزلزلة من الريح، و إما مياه‌ تسيل دفعة، و هذا رأى ديمقراطيس، و إما انهدام بعض أركان القرار.و ربما كانت للزلازل أسباب فوق الأرض، كجبال يعرض لها أن تسقط قللها أو أجزاء كبيرة منها سقوطا قويا فتتزلزل‌ الأرض، على ما كان يراه‌ رجل يقال له أراكيماس،يرى، وحده‌ سبب الزلزلة؛ و إن‌ لم تكن من قوة حركة الأرض عن‌ سبب قوة، قوة ما تستحق‌ أن تسمى زلزلة. و كان هذا الرجل يقول: إن الزلازل تعرض من‌ ذلك فى وقتى كثرة الأمطار و قلتها. أما كثرة الأمطار فإنها توجب انتقاع القلل و الرعون‌ و ترطبها، و ذلك يؤدى إلى انفصالها و سقوطها؛ و أما قلة الأمطار فلأنها توجب اليبس المفتت، و التفتت مما يسهّل تفرّق الاتصال. و ليس هذا المذهب بذلك السديد كله، فكثيرا ما تعرض زلازل فى بلاد لم تندك فى قربها قلل جبال‌ و لا رعونها؛ و لو كان كل زلزلة لذلك، لكان كل زلزلة تصير فى آخرها أضعف، و لمّا كانت زلزلة فى بلد ليس به‌ جبل أقوى كثيرا منها فى بعض الأوقات منها فى البلاد الجبلية التي تصاقبه، و ربما لم يشاهد فى البلاد الجبلية المطيفة بتلك البقعة، و شوهدت بتلك‌ البقعة.بعد از اینکه ایشان عوامل زلزله را ذکر کردند، عوامل را در سه مورد جمع می کنند. یکی بخار ریحی، یعنی بخاری که تبدیل به باد شده و قوی هم هست. حرکت می کند در زیر زمین و زمین را حرکت می دهد. ایشان می فرماید که این مورد بیشترین عامل زلزله است. دومین عامل برای زلزله آب هایی هستند که دفعتا سیلان پیدا می کنند نه تدریجا. اگر تدریجا سیلان پیدا کند درست است که خاک را در خودش حل می کند و گودال درست می کند، زلزله بوجود نمی آورد. چون حرکتش سست است و باعث حرکت زمین نمی شود. اما اگر دفعتا جریان پیدا کنند اگر آبها زیاد باشند دفعتا هم سیلان پیدا کند حرکت سریع و شدید است، زمین را به حرکت در می آورد. سومین عامل انهدام بعضی از قسمت های زمین است که در جوف زمین منهدم می شوند و روی کف می ریزند و باعث می شوند که زمین حرکت کند. این سه تا عامل را ایشان ذکر می کند و هر سه هم مربوط به جوف هستند نه روی زمین. بعد عامل چهارمی را اضافه می کند که در صفحه ی قبل بیان نکرده بود و این عامل مربوط به روی زمین است نه جوف زمین. این دوتا عامل است ولی در واقع یک عامل محسوب می شود. قله های کوه یا دماغه های کوه ممکن است فرو بریزند. هر دو فرو ریختن کوه است حالا یا قله یا دماغه و چون سنگین و زیاد هستند هنگام ریختن زمین را به لرزه درمی آورند اما این دیگه عاملی در درون زمین نیست بلکه بیرونی است. یکی از یونانی ها که اسمش را ذکر می کنند ایشان معتقد است که زلزله منحصرا از همین طریق حاصل می شود و عواملی که در جوف هستند را قبول نمی کند. حرف ایشان را نقل می کند و به سه یا چهار دلیل هم آن را رد می کند.متن خوانی:فهذه هى الوجوه التي يمكن أن تعرض معها الزلزلة، إما بخار ريحى أو نارى قوى‌ يتحرك فيحرك الأرض. و هذا هو الوجه الأكثر.اینها عواملی هستند که با وجود اینها ممکن است زلزله عارض بشود. این عوامل را پراکنده ذکر کرده بود و بعضی را هم از عامل بودن انداخته بود. حالا می خواهد سه عامل اصلی را جمع کند. بخاری که تبدیل به ریح شده یا بخار ناری که این دیگه دخان می شود. بخاری که همراه اجزاء نار است یا به تعبیر خودشان بخارِ دخانی است. هر دو هم به صورت ریح هستند. چه بخار خالی باشد، چه بخار ناری باشد. هر دو به صورت باد هستند یعنی جریان پیدا می کنند به همین جهت هم زمین را حرکت می دهند. "قوی" صفت هر دو است. هم بخار هم ناری. در هر دو نسخه داریم و "هذا هو الوجه الاکثری". بیشتر زلزله هایی که عاملشان در جوف زمین است، زلزله های ریحی هستند. فإنه لا شى‌ء أقوى‌ على تحريك الأرض الحركة السريعة القوية التي للزلزلة من الريح، و إما مياه‌ تسيل دفعة، و هذا رأى ديمقراطيس، و إما انهدام بعض أركان القرار.دلیل ایشان بر اینکه چنین عاملی اکثرا موثر است این است که ما عاملی قوی تر از ریح نداریم. عوامل دیگر به این قوت نیستند. بنابراین می توانیم بگوییم بیشتر زلزله ها مستند به این عامل است."اقوی" افعل تفضیل است و متمم آن "من الریح" است که آخر همین جمله می آید. از باد چیزی قوی تر نداریم که زمین را حرکت بدهد. کدام حرکت؟ ممکن است حرکت های دیگری هم انجام بشود، اما حرکت سریع قوی که برای زلزله است یعنی برای احداث زلزله است برای چنین تحریکی قوی تر از ریح نداریم. پس باید ریح را عامل اکثری قرار بدهیم برای زلزله. این یک عامل بود. عامل دوم برای زلزله آبهایی است که این آبها یکباره جریان پیدا می کنند. تدریجا جاری نمی شوند بلکه دفعتا جاری می شوند و به همین دلیل فشار شدید دارند. بر اثر این فشار جدید زمین را به لرزه درمی آورند. ذی مقراطیس معتقد است زلزله عاملش همین آبی است که دفعتا سیلان پیدا می کند. سومین عامل انهدام است. "قرار" همان قسمت زمینی است که روی آن انسان ها زندگی می کنند و خود همین زمین هم قرار دارد. یعنی کف زمین. زیر زمین مثلا گودالی است که دیواره های آن می ریزد کف آن گودال. یا اینکه گودالی است و این گودال سقف دارد و ظاهر زمین روی سقف آن است. سقف ممکن است نریزد. ممکن است دیواره ها بریزند. این دیواره ها وقتی میریزند ریزششان شدید و زیاد است که باعث لرزاندن زمین می شوند. زمین دو قرار دارد. یکی قرار همین پوسته ی روی آن است. یک قرار هم کف گودال هایی است که داخل زمین هستند. عامل چهارمی هم ذکر می کنند که تا به حال نگفته بودند. عوامل قبلی همگی در جوف زمین بودند این عامل در بیرون اتفاق می افتد. دماغه ی کوهی یا قله کوهی فرو می ریزد و بر اثر ریزش زلزله در زمین حاصل می شود و این عامل بیرونی است. کوه های بیرون از زمین. و ربما كانت للزلازل أسباب فوق الأرض، كجبال يعرض لها أن تسقط قللها أو أجزاء كبيرة منها سقوطا قويا فتتزلزل‌ الأرض، على ما كان يراه‌ رجل يقال له أراكيماس،يرى، وحده‌ سبب الزلزلةگاهی عامل زلزله اسبابی هستند که فوق ارض هستند نه جوف ارض. مثل جبالی که قلل آنها بریزد یا نه قله نریزد بلکه دماغه ی آنها بریزد. اما سقوط باید یک سقوط قوی باشد. نتیجه ی این سقوط قوی این می شود که زمین بلرزد و زلزله حاصل شود. این چنین عاملی، عاملی است که از بین یونانی ها مردی که آن را اراکیماس می نامند به آن اعتقاد دارد. یعنی رای ایشان این بود که عامل زلزله ریزش کوه است. هر دو نسخه ای که نزد من است "یراه وحده" دارد. این سبب تنها را، سبب زلزله حساب می کرد.و إن‌ لم تكن من قوة حركة الأرض عن‌ سبب قوة، قوة ما تستحق‌ أن تسمى زلزلة.این عبارت ظاهرا عبارت درستی نیست. دو نسخه ای که در اختیار ما است طبق آنها معنا می کند. "و ان لم تکن من حق حرکة الارض عن سبب فوقه، من ما تستحق ان تسمی زلزلة" حق حرکت زمین از سبب فوق زمین نه از سبب جوف زمین حقش این است که زلزله نامیده نشود. زلزله آنی است که سبب آن در جوف زمین باشد. آنی که سببش فوق ارض باشد یعنی ریزش کوه، مستحق این نیست که زلزله نامیده بشود. ولی آن فرد یونانی معتقد شده است که عامل زلزله منحصرا همین است.و كان هذا الرجل يقول: إن الزلازل تعرض من‌ ذلك فى وقتى كثرة الأمطار و قلتها.توجه کنید این شخص نظرش این بود. زمانی که بارندگی زیاد می شود، زلزله زیاد می شود. علتش هم این است که نوک کوه خیس می شود، یا آن دماغه های کوه خیس می شود و قمست های سنگین آماده ی افتادن می شوند. در زمانی هم که خشکسالی باشد آن وقت هم زلزله زیاد است. چون کوه خشک می شود و آماده ی متلاشی شدن می شود. فقط در زمان های معمولی که بارندگی معمولی است و خیلی خشکسالی هم نیست در آن زمان ها کوه ها بر قرار خودشان باقی هستند و ریزش آنچنان ندارند و زلزله زیاد اتفاق نمی افتد. "من ذلک" یعنی از ناحیه ی ریزش کوه یا از ناحیه سبب خارجی. به قول خودشان سبب فوق.أما كثرة الأمطار فإنها توجب انتقاع القلل و الرعون‌ و ترطبها، و ذلك يؤدى إلى انفصالها و سقوطها؛ و أما قلة الأمطار فلأنها توجب اليبس المفتت، و التفتت مما يسهّل تفرّق الاتصال."انتقاع" به معنای خیس خوردن است. "رعون" به معنای دماغه ی کوه است که با قله فرق دارد. منظور جلوآمدگی های کوه است. مثل اینکه خاک ها و سنگ ها روی هم هستند اما یک قسمتی از کوه جلو آمده که زیر آن خالی است.این جلوآمدگی دماغه نام دارد. نقطه اتصال این دماغه ها کوچیک است که با یک ذره سنگین شدن می افتند. این خیس خوردن کوه موجب جدا شدن قله و دماغه ها و سقوط آنها می شود. اما زمان هایی که باران کم است، چرا باز هم باعث سقوط می شود؟ علت خشک شدن کوه است. خشک شدنی که باعث متلاشی شدن می شود. "تفتت" یعنی متلاشی شدن. و ليس هذا المذهب بذلك السديد كله، فكثيرا ما تعرض زلازل فى بلاد لم تندك فى قربها قلل جبال‌ و لا رعونها؛ابن سینا چند جواب به این نظریه می دهد. جواب اول این است. ما کثیرا بلادی را دیده ایم که مبتلا به زلزله شده اند و کوه های آنها را هم رسیدگی کردیم، هیچ کدامشان ریزش نداشته اند. اگر عامل منحصرا ریزش کوه است، این زلزله که الآن در این شهر آمده چه عاملی داشته؟ حتما باید عامل درونی و زیرزمینی داشته باشد. "بذلک السدید" یعنی اینچنین محکم هم نیست که این آقا می گوید. در تمام موارد اینگونه نیست. بله گاهی این اتفاق می افتد و همین سبب فوق عامل زلزله می شود اما اینکه در این سبب منحصر باشد این را قبول نداریم. "فکثیرا" شروع اشکال است. "لم تندک" یعنی ویران نشده. در نزدیکی این شهرها قله ی کوهی یا دماغه ی کوهی فرو نریخته و ویران نشده است در حالی که زلزله حاصل شده است.و لو كان كل زلزلة لذلك، لكان كل زلزلة تصير فى آخرها أضعف.

 

زلزله ها ابتدا ضعیف اند و بعد قوی می شوند. علت این است که حرکت از جوف زمین شروع می شود و بالا می آید. آن جوف اولی که می لرزد با شدت می لرزد ولی لرزش بالا ضعیف است. چون هنوز حرکت در همان جوف دارد اتفاق می افتد. بعد این عامل حرکت مدام بالا می آید و خودش را به پوسته ی زمین نزدیک می کند و وقتی که نزدیک شد چون عامل حرکت است و مستقیم دارد وارد می شود، پوسته ی زمین را بیشتر می لرزاند. در حالی که اگر زلزله از ریزش کوه بوجود بیاید، اولی که این سنگ های کوه میریزند فشارشان زیاد است، زمین را با شدت می لرزانند و ریزش تمام می شود. وقتی ریزش تمام شد لرزه های حاصل از آن لرزه ی اولی باقی می ماند. اگر زلزله همینی باشد که شما می گوید همیشه باید ابتدای زلزله لرزش شدید باشد و به تدریج کم بشود و در انتهای زلزله لرزش کم بشود. در حالی که اینگونه نیست. زلزله ها در آخر شدیدتر می شوند. این اشکال دوم بود. و لمّا كانت زلزلة فى بلد ليس به‌ جبل أقوى كثيرا منها فى بعض الأوقات منها فى البلاد الجبلية التي تصاقبه، و ربما لم يشاهد فى البلاد الجبلية المطيفة بتلك البقعة، و شوهدت بتلك‌ البقعة.اگر زلزله بر اثر ریزش کوه است، شهرهایی که در اطراف آنها کوهی نیست مثل شهرهای جنوب عراق، اینها نباید اصلا زلزله داشته باشند. درحالی که در آنجا هم احیانا زلزله رخ می دهد. این اشکال چهارم است. اشکال سوم این است که در جاهایی که جبل است باید زلزله قوی تر باشد. جایی که دورتر از کوه است باید لرزشش کم تر باشد. درحالی که جایی هم که کوه ها وجود ندارند زلزله های قوی هستند. قوی ترین زلزله ای که ثبت شده در صحرای مغولستان بوده که دوازده ریشتر بوده و دشت را داغون کرده. اطراف صحرا که کوهی وجود ندارد. پس معلوم می شود عامل زلزله منحصرا ریزش کوه نیست. "تصاقبه" یعنی تقاربه و ضمیرش به بلاد بر می گردد. ضمیر "لم یشاهد" به زلزله بر می گردد. "المطیفة" یعنی محیطة. احاطه کرده اند. گاهی در قطعه ای از زمین که کوه نداشته زلزله رخ داده در حالی که در قسمتی که کوه ها شهر را احاطه کرده اند زلزله ای رخ نداده است. پس نمی توانیم قولی که می گوید زلزله تنها از طریق ریزش کوه است را قبول کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo