< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تکون ارتفاع و تکون جبال

فن الخامس: المعادن و الآثار علویة

و أما الارتفاع فقد يقع لذلك سبب بالذات، و قد يقع له سبب بالعرض. أما السبب بالذات، فكما يتفق عند كثير من الزلازل القوية أن ترفع الريح الفاعلة للزلزلة طائفة من الأرض، و تحدث رابية من الروابى دفعة. و أما الذي‌ بالعرض، فأن يعرض لبعض الأجزاء من الأرض انحفار دون بعض، بأن تكون رياح نسافة أو مياه حفارة تتفق لها حركة على جزء من الأرض دون جزء، فيتحفر ما تسيل عليه و يبقى ما لا تسيل عليه رابيا. ثم لا تزال السيول تغوص فى الحفر الأول‌ إلى أن تغور غورا شديدا، و يبقى ما انحرف عنه شاهقا. و هذا كالمتحقق من أمور الجبال و ما بينها من الحفور و المسالك.

و ربما كان الماء أو الريح‌ متفق الفيضان، إلا أن أجزاء الأرض تكون مختلفة، فيكون بعضها لينة و بعضها حجرية، فينحفر الترابى اللين، و يبقى الحجرى مرتفعا. ثم لا يزال ذلك المسيل ينحفر و ينحفر على الأيام‌ ، و يتسع، و يبقى النتوء، و كلما انحفر عنه الأرض كان شهوقه‌ أكثر. فهذه هى الأسباب الأكثرية لهذه الأحوال الثلاثة. فالجبال تكونها من أحد أسباب تكون الحجارة، و الغالب أن تكونها من طين لزج جف على طول الزمان، تحجر فى مدد لا تضبط، فيشبه أن تكون هذه المعمورة قد كانت فى سالف الأيام غير معمورة؛ بل مغمورة فى البحار، فتحجرت، إما بعد الانكشاف قليلا قليلا فى مدد لا تفى التأريخات بحفظ أطرافها، و إما تحت المياه لشدة الحرارة المحتقنة تحت البحر. و الأولى‌ أن يكون بعد الانكشاف، و أن تكون طينتها تعينها على التحجر، إذ تكون طينتها لزجة. و لهذا ما يوجد فى كثير من الأحجار، إذا كسرت أجزاء[1] الحيوانات المائية كالأصداف و غيرها.

فن پنجم: معادن و آثار علویه

گفتیم اگر بخواهیم تکون کوه را توضیح دهیم باید قبل از آن سه چیز را توضیح دهیم:

    1. تکون سنگ

    2. تکون سنگ بزرگ و کوچک

    3. تکون ارتفاع

به این دلیل که کوه از سنگ بزرگ تشکیل می شود و ارتفاع هم دارد بنابراین باید نحوه ی تکون هر کدام قبل از بیان تکون کوه توضیح داده شود. توضیح دادیم که حجر چگونه متکون می شود. همچنین نحوه ی حصول حجر کبیر را نیز بیان کردیم. حال درصدد بیان نحوه ی حصول ارتفاع هستیم. شیخ می فرماید که ارتفاع سبب دارد. گاهی سبب آن بالذات هست و گاهی بالعرض. یعنی گاهی ارتفاع به خودی خود حاصل می شود، گاهی هم چیزی غیر از ارتفاع حاصل می شود و ارتفاع از آن پدید می آید. مثلا این زمین صاف است و ما اطراف قسمتی از آن را گود می کنیم، آن قسمتی که گود نشده است مرتفع باقی می ماند. در اینجا ابتدا گودی پدید می آید و گودی آن قسمت باقیمانده را مرتفع نشان می دهد. این می شود سبب بالعرض برای ارتفاع. اما گاهی هم سبب ارتفاع بالذات بوده و خود ارتفاع را پدید می آورد.

این دو نوع سبب را ابن سینا بیان می کند. می فرماید گاهی زلزله می شود. زلزله عبارت است از خروج بخارات حبس شده درزمین. بخاراتی در زمین حبس می شوند، جای خروج پیدا نمی کنند، به زمین فشار می آورند و قسمتی از آن را می شکافند تا از آن خارج شوند. این یک توجیه برای زلزله است. خروج جبری بخارات محبوس در زمین. این خروج جبری باعث شکافته شدن زمین می شود. بخار هنگام خارج شدن این چنین عمل می کند که به سمت بالا می آید و در اثر بالا آمدن زمین را می شکافد. گاهی در حین اینکه به سمت بالا می آید نمی تواند زمین صاف را بشکافد، زمین را هم با خود به سمت بالا هول می دهد، بعد از اینکه بالا آمد آن را می شکافد و خارج می شود. پس بخاری که به سمت بالا می آید گاهی ممکن است همان ابتدا زمین را بشکافد و خارج شود که در این صورت دیگر تولید ارتفاع نمی کند. اما گاهی از اوقات همین که فشار می آورد از زمین خارج شود، آن قسمتی از زمین را که زیر آن محبوس شده است هم بلند می کند، بعد از اینکه بلندش کرد و مرتفعش کرد آن را می شکافد و خارج می شود. ارتفاع دراین حالت حاصل می شود. اما این ارتفاع بر اثر عاملی بلاواسطه حاصل شده است. عامل همان بخارات محبوس در زمین هستند که بدون واسطه زمین را بلند می کنند تا بعدا آن را بشکافد و خارج شود. ایشان می فرماید ربابی[2] از این طریق گاهی حاصل می شوند. بالعرض هم همان بود که بیان کردیم. اطراف زمین حفره هایی حاصل می شود که گود هستند، آن قطعه زمینی که تا به حال در نبود این حفره ها مسطح بود، با آمدن این حفره ها مسطح دیده می شود. در اینجا انخفاذ مستقیم حاصل شده است نه ارتفاع، و ارتفاع به دنبال آن حاصل می شود. در نحوه ی حصول این انخفاذ اختلاف هست. گاهی باد خیلی شدیدی بر یک قسمت از زمین می وزد و خاک های آن را جا به جا می کند و گودی ایجاد می کند، وسط آن قسمت باقی می ماند و مرتفع می شود. گاهی آبی بر قسمتی از زمین جریان پیدا می کند و بر قسمت دیگر جریان پیدا نمی کند. آن قسمتی که جریان پیدا نکرده همچنان باقی می ماند، بر خلاف آن قسمت دیگر که به تدریج حل می شود در آب و گود می شود، در این حالت قسمت دیگر که باقی مانده مرتفع دیده می شود. فرضی که الان متصور شدیم این بود که آب یا باد بر قسمتی از زمین مسلط شوند و قسمت دیگر را رها کنند، آن قسمت رها شده مرتفع می ماند و قسمت دیگر گود می شود. گاهی هم ممکن است آب یا باد بر تمام زمین مسلط شود منتها قسمتی از زمین شل هست و تسلیم باد یا آب می شود، قسمت دیگر که سفت هست تسلیم نمی شود و همچنان باقی می ماند. در چنین حالتی هم آن قسمت هایی که تسلیم شده اند جا به جا می شوند و گودال حاصل می شود و قسمت های باقی مانده را مرتفع نشان می دهد.

پس برای حصول ارتفاع هم سبب بالذات داریم که مستقیم ارتفاع را بسازد هم سبب بالعرض داریم که این سبب ابتدا انخفاذ را حاصل می کند و به دنبال آن ارتفاع بوجود می آید.

تا اینجا روشن شد که اولا سنگ چگونه متکون می شود، ثانیا سنگ کبیر چگونه تکون پیدا می کند، ثالثا ارتفاع با چه اسبابی محقق می شود. با توضیح تکون این سه امر، نحوه ی تکون جبال هم روشن می شود. سنگ با همان روشی که بیان آن گذشت حاصل می شود، این سنگ مرتفع می شود و کوه را پدید می آورد.

متن خوانی:و أما الارتفاع فقد يقع لذلك سبب بالذات، و قد يقع له سبب بالعرض.این سومین امری است که در ابتدای بحث گفتیم باید درباره ی آن ها بحث کنیم. بحث اول درباره تکون حجر بود که تمام شد. در خط قبل تکون حجر کبیر را که بحث دوم بود شروع کردیم، البته بیشتر توضیحات آن در بحث حجر گذشته بود به همین کوتاه مطرح شد، حال بحث سوم را ادامه می دهیم."لذلک" اشاره به خود ارتفاع است. ارتفاع دو نوع سبب می تواند داشته باشد. یک سبب بالذات که مستقیم ارتفاع را تولید می کند، یک سبب بالعرض که چیزی دیگر را ایجاد می کند منتها ارتفاع از ایجاد آن چیز به وجود می آید.

أما السبب بالذات، فكما يتفق عند كثير من الزلازل القوية أن ترفع الريح[3] الفاعلة للزلزلة طائفة[4] من الأرض، و تحدث رابية من الروابى دفعة.

در بسیاری از زلزله های قوی ارتفاع حاصل می شود. بخارات محبوسه در زمین اول به بخشی از زمین فشار می آورند و قسمتی از آن را مرتفع می کنند، بعد بخار آن قسمت را می شکافد و از آن بیرون می آید. تپه ای از تپه ها دفعتا حاصل می شود. بعضی از تپه ها دریجا حاصل می شوند. خاک بادهایی را جمع می کند یا از طریق دیگری خاک ها بر روی هم انبان می شوند به تدریج و تپه درست می شود. اما گاهی از اوقات بادی که می خواهد زلزله را درست کند از زیر زمین فشار می آورد و تپه دفعتا درست می شود نه تدریجا. تا اینجا سبب بالذات ارتفاع بیان شد. و أما الذي‌ بالعرض، فأن يعرض لبعض الأجزاء من الأرض انحفار دون بعضسببی که برای حصول ارتفاع با واسطه هست به این است که برای بعضی از اجزاء زمین به غیر از اجزاء دیگر گودی ایجاد شود. آن قسمت باقی مانده مرتفع نامیده می شود. این ارتفاع را چیزی درست نکرد. بلکه انخفاذ درست شد که ارتفاع پدید آمد. پس سبب ارتفاع بالعرض یعنی باواسطه است. اول انخفاذ درست می شود و بعدا ارتفاع محقق می شود.بأن تكون رياح نسافة أو مياه حفارة تتفق لها حركة على جزء من الأرض دون جزء، فيتحفر ما تسيل عليه و يبقى ما لا تسيل عليه رابيا.در اینجا بیان می کند که گودی و فرورفتگی چگونه پدید می آید. چطور می شود که قسمتی از زمین گود می شود یا فرو می رود تا آن قسمت باقی مانده مرتفع به حساب بیاید.ریاح جمع ریح به معنای بادهاست و نسافة به معنای درهم کوبنده، ویران کننده و پراکنده کننده که همین معنای آخر مورد نظر ماست. بادهایی که خاک های زمین را پراکنده می کنند و گودی ایجاد می کنند.در بعضی از نسخه ها به جای نسافة، نشافة آمده، نشافة یعنی مکنده. ممکن است بادی باشد که نشافة باشد یعنی بمکد یا کِشنده باشد. یعنی خاک را می کشد و با خودش می برد. باد وقتی که می آید خاک را از زمین می کشد و در خودش جذب می کند و با عبور خود خاک را هم می برد. به این ترتیب خاک آن قسمت از زمین کم می شود. آبها گاهی از اوقات همین طور عبور می کنند و می روند. اما گاهی از اوقات به دلیل سستی زمین یا تلاطم زیادی که دارد زمین را حفر می کنند."تتفق لها" را می توان هم به ریاح برگرداند هم به میاه. برای این باد پراکنده کننده یا آب حفر کننده اتفاق می افتد که بر روی قسمتی از زمین غیر از قسمت دیگر حرکت کنند. یعنی بر قسمتی از زمین مسلط شوند و قسمت دیگر را رها کنند. در این هنگام آن قسمت از زمینی که را که بر روی آن وارد می شوند را گود می کنند. آن قسمتی که این آب و باد بر آن مسلط نشده اند درحالی که برآمده و مرتفع هست باقی می ماند.یک بار این اتفاق می افتد وزمین کمی گود می شود. دفعات بعدی نیز اتفاق می افتد و زمین گودتر می شود. تاجایی که گودی زمین به چشم می آید و می توان به آن گفت دره یا کوه. این باد و آب هستند که دره ها و کوه ها را ساخته اند چرا که از ابتدا این ها وجود نداشتند. دره را مستقیم و بالذات و کوه را هم بالعرض ساخته اند.ثم لا تزال السيول تغوص فى الحفر الأول‌ إلى أن تغور غورا شديدا، و يبقى ما انحرف عنه شاهقا.ایشان بیشتر مثال به آب می زنند. چون باد کم تر این اتفاق برایش می افتد برخلاف آب که بیشتر برایش این اتفاق می افتد که قسمتی از زمین را جدا می کند و قسمت دیگر را دست نمی زند. سیل هایی که از تراکم آب ها بوجود می آیند، در آن حفر اول که انجام شد فرو می روند. این ادامه پیدا می کند تا جایی که آن قسمت از زمین شدیدا فرو می رود و گود می شود." مانحرف عنه" را دوجور معنا می کنیم. مانحرف سیل عنه یا مانحرف عن السیل. اونی که سیل از آن منحرف شده یا آنی که از سیل منحرف شده و نذاشته بر روی آن بیاید. "شاهق" هم به معنای مرتفع است.و هذا كالمتحقق من أمور الجبال و ما بينها من الحفور و المسالك.تا اینجا سه چیز را بیان کرد. یکی اینکه کوه چگونه ساخته می شود. یکی اینکه دره چگونه پدید می آید و دیگری مسالکی که مسلک عبور آب هستند چگونه بوجود می آیند. در اینجا می گوید این اموری است که واقعیت دارد و حاصل می شود. اما "کاف" آورده چرا که ممکن است کسی این ها را ندیده باشد. "کاف" برای مثال هست. منتها چون تمام کوه ها اینگونه حاصل نمی شوند بلکه بعضی ها همان طور که بیان شد سبب بالذات دارند یا سبب های دیگری، به همین جهت "کاف" آورده به این معنا که مثلا یکی از مواردی که کوه ها و حفره ها و مسالک بین آنها درست می شوند، همین است که بیان کردیم و توضیح دادیم.و ربما كان الماء أو الريح‌ متفق الفيضان، إلا أن أجزاء الأرض تكون مختلفة، فيكون بعضها لينة و بعضها حجرية، فينحفر الترابى اللين، و يبقى الحجرى مرتفعا.ما در چند خط قبل اینگونه فرض کردیم که آب فیضان و روان شدنش یکنواخت نباشد، بلکه بر بخشی از زمین روان باشد و حفره درست کند و بر بخش دیگر روان نشود و ارتفاع حاصل شود. حال می فرماید که ممکن هم است که آب یا باد بر همه ی زمین به صورت یکنواخت سیلان پیدا کنند. منتها خود زمین دوجور است. بخشی از آن سست است و تسلیم باد یا آب می شود. اما بخش دیگر تسلیم نمی شود که قهرا این بخش باقی می ماند اما بخشی که تسلیم شده گود می شود. بر اثر گودی این بخش، بخش تسلیم نشده مرتفع می شود. اینجا هم ارتفاع بالعرض حاصل می شود.ثم لا يزال ذلك المسيل ينحفر و ينحفر على الأيام‌ ، و يتسع، و يبقى النتوء

بر این مسیری که سیل بار اول در آن روان شده و یک مقدار گود شده، به تدریج روز به روز گودتر می شود تا جایی که دره ای وسیع پدید می آورد به گونه ای که بین آن کوهی موجود شده است. درحالی که قبلا کوه نبود بلکه یک قطعه زمین صاف بود. "النتوء" به معنای برآمدگی است. این توضیح به وجود آمدن ارتفاع بود منتها از سبب بالعرض.

در دو نسخه دیگر این متن اینگونه آمده: ثم لایزال ذلک المسیل ینحفر و یبقی علی الایام. "علی الایام" قید ینحفر و یبقی هر دو هست. یعنی هر روز حفر می شود و حفر شده باقی می ماند. اینگونه نیست که گودال ایجاد شده پر شود. و یتسع النتوء. "یبقی" ای که قبل از "نتوء" آمده در این دو نسخه نیست. در نسخه ی سوم که تازه بدست رسیده این طور دارد. ثم لا يزال ذلك المسيل ينحفر علی الایام و یتسع و یبقی النتوء و "ینحفر" دوم را ندارد.

و كلما انحفر عنه الأرض كان شهوقه‌ أكثر.

ضمیر "عنه" برمی گردد به مسیل. ضمیر "شهوقه" برمی گردد به نتوء. هرچه قدر که زمین از جانب این مسیل حفر شود، بلند شدن برآمدگی بیشتر خواهد بود. هرچه گودال عمیقتر، برآمدگی بلندتر. برآمدگی نسبت مستقیم با گودی دارد.

فهذه هى الأسباب الأكثرية لهذه الأحوال الثلاثة.آنچه تا اینجا از اول فصل گفتیم، اسباب غالب برای این سه حالت (تکون حجر، تکون حجر کبیر، تکون ارتفاع) است. هر سه را هم با کلمه "حال" آورده است برای همین در اینجا می گوید احوال.فالجبال تكونها من أحد أسباب تكون الحجارةحالا که معلوم شد که این سه چگونه متکون می شوند باید دید کوه چگونه متکون می شود. تکون جبال یکی از اسباب تکون حجاره را دارد. ما جهار سبب برای تکون حجاره بیان کردیم:

    1. گل لزج

    2. آب هایی که در آن ها محلول وجود دراد

    3. قسمتی از زمین قوه معدنیه محجره داشته باشد. مثلا حیوان یا درختی که در آن می افتد را تبدیل به سنگ کند

    4. آتشی که خاموش می شود و باقی مانده ی آن تبدیل به سنگ یا آهن می شود.

کوه هم از همین سنگ تشکیل می شود، پس همه ی این چهار نحوه در تکون کوه هم دخالت دارد. منتها اینکه کدوم یکی از این چهار نحوه در کوه رایج تره این را می توان تعیین کرد. اما اینکه کوه از هر چهارتا تشکیل می شود حرفی مورد قبول است حتی اگر نتوان تعیین کرد که کدام یک رایج تر است.و الغالب أن تكونها من طين لزج جف على طول الزمان، تحجر فى مدد لا تضبطکوه ها غالبا از گل لزجی که در طول زمان خشک شده است، پدید می آیند. یعنی سبب اول از همه رایج تر است. سوال می شود که این گل لزج از چه چیزی درست می شوند؟ رسوبات ته دریا که فرو می روند و ته نشین می شوند، آن گاه ل لزج درست می شود. تا وقتی که آب بروی گل لزج است آن گل خشک نشده و تبدیل به سنگ و کوه نمی شود. زمانی که آب از روی گل کنار می رود، گل لزج به تدریج خشک می شود تا اینکه تبدیل می شود به سنگ در مدت هایی که آنقدر زیاد هستند که نمی شود آن ها را ضبط کرد. البته "لاتضبط" دوجور معنا می شود، علاوه بر معنای قبلی این را هم می توان گفت که چون در آن دوران تاریخ نبوده و چیزی ضبط نمی شده این هام هم ضبط نشده اند. البته معنای اول بهتر است، یعنی مدت ها آنقدر زیاد هستند که به حساب نمی آیند، یا اگر به حساب هم بیایند یک نسل فرصت ضبط همه ی آن ها را ندارد. غالبا کوه ها اینچنین پدید می آیند. فيشبه أن تكون هذه المعمورة قد كانت فى سالف الأيام غير معمورة، بل مغمورة فى البحار، فتحجرت، إما بعد الانكشاف قليلا قليلا فى مدد لا تفى التأريخات بحفظ أطرافها، و إما تحت المياه لشدة الحرارة المحتقنة تحت البحر.بعید نیست که این قسمت آباد زمین قبلا غیرآباد بوده. درقدیم گفته می شود که ما هفت اقلیم داریم که از آب بیرون هستند و محل سکونت موجودات هستند. این هفت اقلیم را در اصطلاح می گویند معموره که بشر توانسته آن را آباد کنه. ایشان می فرماید بعید نیست این قسمت هایی که الان معموره هستند، قبلا مغموره و غیرآباد بوده باشند. یعنی قبلا در زیر آب بوده اند، بعدا آب کنار رفته و اینها ظاهر شده اند و توسط حرارت خورشید به مرور خشک شده اند و تبدیل به احجار کبیره شده اند که بعد تبدیل شده اند به کوه.

خشک شدن به دو نحو است. نحوه ی دوم این است که زیر همان دریا بر اثر حرارت های موجود و حبس شده زیر کف دریا که خیلی شدید هستند، خشک بشوند و تبدیل به سنگ بشوند. منتها وقتی تبدیل به سنگ می شوند سطح روی آن تر است، ولی دیگر داخل آن آب نیست و تبدیل به سنگ شده است.

" لا تفى التأريخات بحفظ أطرافها" نسلی که می آید یک شروعی دارد و یک پایانی، نسل بعدی نیز همین طور. هیچ کدام از این نسل های توان این را نداردکه ابتدای خشک شدن این گل ها را مشاهده کنند و تا انتها را نیز بتوانند مشاهده کنند. حتی حضرت نوح هم که دوهزار و اندی سال عمر کرده نمی تواند ابتدا تا انتهای این مراحل خشک شدن را مشاهده کند. تاریخ وفا نمی کند و نمی تواند اول و آخر این خشک شدن را معین کند.

و الأولى‌ أن يكون بعد الانكشاف، و أن تكون طينتها تعينها على التحجر، إذ تكون طينتها لزجة.کدام یک از این دو بیشتر اتفاق می افتد؟ انکشاف بیشتر رخ می دهد که آب کنار برود و گل لزج با حرارت خورشید خشک و هوا شود یا اینکه گل لزج توسط حرارت کف دریا خشک شود؟ اولی این است که از طرق انکشاف این امر حاصل شود. باز اولی این است که گل این معموره کمک کرده است این معموره را بر سنگ شدن. چون گل آن لزج بوده و اگر لزج نبود به این زودی خشک نمی شد. این گل ها بعد از انکشاف خشک شده اند اما گل خشک نبوده اند بلکه لزج بودند و این لزوجت به شک شدن آن ها کمک کرده تا زودتر خشک شده و تبدیل به سنگ شوند.

و لهذا ما يوجد فى كثير من الأحجار، إذا كسرت أجزاء[5] الحيوانات المائية كالأصداف و غيرها.

چون این سنگ ها بیشترشان در کف دریا متکون می شوند و توی گل لزج هم درست می شوند، به همین دلیل است که وقتی آن ها را بشکافی غالبا موجودات حیوانات مرده ی دریایی را داخل آنها می بینی. مثل اصداف و امثال آن. آب وقتی ته نشین میشده این گل و لای این موجودات را داخل خود دفن کرده اند، بعد که آب کنار رفته و خورشید تابیده و خشک کرده، این گل ها همراه با همان حیوانات محبوس شده تبدیل به سنگ شده اند. این حیوانات محبوس داخل این سنگ ها نشان می دهند که این کوه ها قبلا زیر دریا بوده اند و به صورت گل لزج بوده اند.

 


[1] - نائب فاعل یوجد.
[2] - رابیه، زمین های بلند، تپه، پشته.
[3] - فاعل ترفع.
[4] - مفعول ترفع.
[5] - نائب فاعل یوجد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo