< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان بطلان این فرض که یک جسم دارای دو قوه باشد و این دو قوه مجموعاً صورتی را تشکیل دهند که مقوم ماده است/ بیان اقسام جسم بسیطی که دارای دو قوه باشد/ بیان تقسیم اجسام از جهت قوی/ فصل 1/ فن 2/ طبیعیات شفا.

و انما ننکر ان یکون کل واحد منهما یتقدم بالاخره فیکون اقدم منه و اشد تاخرا عنه[1]

بحث در این بود که آیا ممکن است یک جسم بسیط دارای دو قوه باشد یا نه؟ فرض های مختلفی مطرح شد و بنا شد در یکی از این فرض ها بحث شود. آن فرض این بود که این دو قوه « یا دو امری » که برای جسم بسیط حاصل اند با هم جمع بشوند و مجموعشان صورتِ واحده شود به طوری که هر کدام جزء صورت شوند. در این مورد هم که دو فرض وجود داشت یک فرضش تعیین شد و آن این بود که هر یک از دو امر متمیز از دیگری باشد.

پس بحث در جایی است که دو جزء با هم جمع شوند و مجموعشان صورت واحد شود ولی این دو جزء اگر چه با هم جمع می شوند ولی مانند جنس و فصل نباشند بلکه مانند دو جزء مرکب خارجی باشند که آنها منفصل اند ولی با هم ترکیب می شوند و ترکیب انضمامی پیدا می کنند نه ترکیب اتحادی.

بیان شد که در این فرض احتمالاتی است « یعنی دو راه است اما در ادامه، مصنف راه سوم و احتمال سوم هم بیان می کند ».

احتمال اول: یکی از این دو جزء، مقومِ جزء دیگر شود و جزء دیگر مقوم ماده شود. آن جزئی که تابع بود عرض می شود و آن جزئی که مقوم ماده است صورت می شود در اینجا ماده و صورت و عارض داریم.

بیان حکم: این احتمال، انکار نمی شود و وجود دارد.

احتمال دوم: این دو جزء، هر یک متقومِ دیگری و مقوم دیگری باشد.

بیان حکم: این احتمال انکار می شود چون لازمه اش دور است زیرا لازم می آید که هر یک اقدام بر دیگری باشد و اشد تاخراً از دیگری باشد.

توجه کنید که از ماده « تقدم » می توان افعل تفضیل آورد لذا تعبیر به « اقدم منه » کرد ولی از ماده « تاخر » نمی توان افعل تفضیل آورد لذا تعبیر به « اشد تاخرا » کرد.

مثلا اینطور گفته شود که ما « الف » و « ب » داریم. « الف » مقوم « ب » است. پس مقدم بر « ب » است « چون مقوم باید مقدم باشد » بعداً « ب » مقوم « الف » می شود. پس مقدم بر « الف » می شود یعنی « ب » مقدم بر مقدمِ خودش می شود و در نتیجه « الف » موخر از « ب » می شود که این « ب » موخر از خود « الف » بود. پس « الف » موخر می شود از موخر خودش که « ب » است و « ب » مقدم می شود بر مقدم خودش که « الف » است در اینصورت لازم می آید که هر یک از « الف » و « ب »، اقدم و اشد تاخراً باشد. این، همان محذور است که باطل می باشد.

توجه کنید اینطور نیست که « الف » موخر از « ب » شود بلکه « الف » از موخر خودش، موخر شد پس کانه دو واسطه دارد تا تاخیر پیدا کرد همچنین در تقدم هم « ب » مقدم بر مقدمِ خودش شد پس اشد تقدماً می شود یعنی به دو مرتبه مقدم شد. به این نکته هم توجه کنید که برای هماهنگی عبارت « فیکون اقدم منه و اشد تاخرا عنه » می توان اینگونه گفت « اشد تقدما و اشد تاخرا ».

در اینجا احتمال سومی هم وجود دارد که مصنف آن را باطل می کند سپس بیان می کند که این قسم باطل شد. مراد از این قسم، جایی است که آن دو امر برای جسم بسیط حاصل اند و هر کدام جزء الصوره باشند و هر دو با هم، صورتِ کامل بشوند. در این قسم، سه احتمال مطرح شد که دو احتمال از آن سه احتمال مردود است و یک احتمال صحیح است که آن یک احتمال را ملحق به اقسام قبلی کرد. پس این فرضی که شد و احتمال صحیحش جزء اقسام قبلی رفت باطل می شود.

توضیح عبارت

و انما ننکر ان یکون کل واحد منهما یتقوم بالآخر فیکون اقدم منه و اشد تاخرا عنه

ما انکار می کنیم که هر یک از این دو امر، متقوم به دیگری باشد و به عبارت دیگر هر یک مقوم دیگری باشد. در اینصورت اشکالش این است که هر کدام اقوم از دیگری می شود و اشد تاخراً از دیگری می شود. و این دور است.

فبقی لا محاله ان الواحد منهما لا یتقوم الا بالماده

احتمال سوم: یک جسم بسیط داریم که در آن دو امر است « که دو قوه می باشند و مجموعشان می خواهد صورت شود و این دو امر مثل جنس و فصل نیستند » یکی از این دو امر را ملاحظه می کنیم « البته قبلا بیان شد که این مباحث در آن امر دیگر هم اتفاق می افتد ولی ما هر دو را با هم مورد بحث قرار نمی دهیم بلکه یکی را مورد بحث قرار می دهیم و می گوییم آن دیگری هم مثل این است » و می گوییم این امرِ واحد متقوم به ماده است اولا و مقوم ماده نیست ثانیا « دو حکم درباره ی این امر واحد بیان می شود » اما اینکه این امر واحد متقوم به ماده هست طبق فرض می باشد زیرا فرض بحث جایی است که این امر واحد در ماده حلول می کند « هر دو امر در ماده حلول می کنند پس هر دو امر متقوم به ماده اند » اما اینکه این امر واحد مقوم به ماده نیست به این خاطر است که جزء فرض می باشد زیرا فرض این بود که مجموع این دو امر، صورت می شود و مقوم ماده می شود.

الان یک شیئی داریم که متقوم به ماده هست ولی مقوم به ماده نیست چنین شیئی مسلما باید موخر از ماده باشد چون متقوم به ماده است. اگر به یک حیث مقوم و به حیث دیگر متقوم بود گفته می شد که این، به یک حیث مقدم است و به یک حیث موخر است اما دیدیم که اصلا مقوم نیست بلکه متقوم است پس گفته می شود که فقط موخر است و مقدم نیست.

سپس این امر واحد با امر دیگر جمع می شود و مجموع حاصل می شود. این مجموع، مقوم ماده است الان می گوییم این امر اول که « الف » نامیده می شود در آن مجموع چه حالتی دارد؟ جواب این است که جزء مجموع می باشد و جزء بر کل مقدم است بنابراین « الف » بر مجموع مقدم است از باب اینکه جزء می باشد. تا اینجا معلوم شد که « الف » موخر از ماده و مقدم بر مجموع است. الان مجموع را با ماده می سنجیم می بینیم مجموع، مقومِ ماده است پس مقدم بر ماده است.

توجه کنید که در اینجا سه بحث وجود دارد:

1ـ ماده، مقدم بر « الف » شد.

2ـ « الف » مقدم بر مجموع شد.

3ـ مجموع مقدم بر ماده شد.

الان ملاحظه کنید که ابتدا بحث دوم و سوم را به صورت صغری و کبری کنار یکدیگر قرار می دهیم و یک نتیجه ای می گیریم.

صغری: « الف » مقدم بر مجموع است.

کبری: مجموع مقدم بر ماده است.

نتیجه: « الف » مقدم بر ماده است.

پس « الف » که مقدم بر مجموع است مقدم می باشد بر مجموعی که مقدم از ماده است پس « الف » به دو مرتبه از ماده مقدم است در حالی که در بحث اول گفته شد « الف » موخر از ماده است و ماده مقدم بر « الف » است. یعنی همان چیزی که به دو مرتبه موخر از « الف » بود مقدم بر « الف » شد و این باطل است.

ترجمه: « بعد از اینکه یک فرضی را انکار نکردیم و داخل در قسم دیگر شد و فرض دیگری را که انکار کردیم بیان شد » باقی می ماند احتمال سوم که یکی از آن دو جزء « و دو امر » متقوم به ماده است و مقوم ماده نیست.

توجه کنید که مصنف برای واحد منهما، دو حکم بیان کند یکی را با عبارت « لا یتقوم الا بالماده » و دیگری را با عبارت « هو ایضا غیر مقوم له » بیان می کند.

اذ فرضنا انها لا توجد الا فیها

ضمیر « فیها » به « ماده » برمی گردد و ضمیر « انها » به « واحد منهما » برمی گردد.

ترجمه: « چرا تقوم آن جزء به ماده است؟ » چون فرض ما بر این بود که یکی از این دو امر، یافت نمی شود مگر در ماده « پس متقوم به ماده است ».

و هو علی ما فرضناه ایضا غیر مقوم له

ضمیر « هو » به « واحد منهما » برمی گردد.

« ایضا »: یعنی همانطور که این امر واحد متقوم به ماده است.

ضمیر « له » به « ماده » برمی گردد و مذکر آمدنش شاید به اعتبار جسم است.

عبارت « علی ما فرضناه » را داخل دو خط تیره قرار دهید تا لفظ « ایضا » مربوط به « هو » شود نه به « ما فرضناه ».

ترجمه: آنطور که ما فرض کردیم « که این دو امر با هم مقوم ماده اند و تک تک، مقوم ماده نیستند » این واحد « که همان الف فرض شد » همچنین غیر مقوم برای ماده است.

فالماده اقدم منه

مصنف تا اینجا دو مطلب بیان کرد یکی اینکه « واحد منهما متقوم به ماده است » دیگر اینکه « واحد منهما مقوم ماده نیست ». الان کبرای کلی اضافه می شود و گفته می شود آنچه متقوم است موخر است و آنچه که مقوم است مقدم است پس ماده که مقوم است مقدم می باشد و آن امر واحد « یعنی الف » که متقوم است متاخر می باشد سپس مصنف می فرماید « فالماده اقدم منه » یعنی ماده اقدم از این واحد « یعنی الف » است.

لکنه اقدم من المرکب منهما اعنی من مجموع الهیئتین

تا اینجا ثابت شد که ماده اقدم بر « الف » است الان می خواهد ثابت کند که « الف » هم مقدم بر مجموع است لذا گفته می شود لکن این واحد « یعنی الف » اقدم است از آنچه که مرکب از امرین شده است یعنی اقدم از مجموع دو هیئت است که اسم هر کدام از آن دو هیئت را جزء صورت گذاشتیم.

و هذا المجموع هو المقوم للماده بالفعل کما فرض

از اینجا می خواهد ثابت کند که مجموع بر ماده مقدم است تا نتیجه گرفته شود آنکه بر مجموع مقدم بود « یعنی الف » بر ماده هم مقدم است.

ترجمه: این مجموع مقوم ماده بود بالفعل.

« بالفعل »: هر یک از این دو امر، بالقوه مقوم ماده بودند ولی وقتی جمع شدند بالفعل مقوم ماده شدند. پس « بالفعل » قید « مقوم » است. می توان آن را طور دیگر معنا کرد و اینطور گفت: این مجموع، مقوم ماده است به دادن فعلیت به ماده « به عبارت دیگر مقوم ماده است اما نه بالوجود بلکه مقوم ماده، بالفعل است » البته ظاهرا مصنف معنای اول را اراده کرده است.

فیکون، بالحقیقه اقدم من شیء هو مقوم للماده فیکون اقدم من الماده و کانت الماده اقدم منه هذا خلف

ویرگول بعد از « فیکون » باید پاک شود. ضمیر آن به « واحد منهما » یعنی « الف » برمی گردد.

ترجمه: پس آن واحد منهما در حقیقت اقدم از یک شیئی « یعنی مجموعی » می شود که آن شی « یعنی مجموع »، مقوم ماده است « یعنی الف مقدم بر این مجموع است و مجموع، مقوم ماده و مقدم بر ماده است بنابراین الف، از مقدمِ ماده، مقدم است » پس این واحد منهما « که همان الف است » اقدم از ماده می شود « بلکه به دو واسطه اقدم می شود چون اقدم از مجموع می شود و مجموع هم اقدم از ماده است » در حالی که ماده را فرض کردیم اقدم از واحد منهما « یعنی الف » است « پس الف، هم اقدم بر ماده شد هم غیر اقدم بر ماده شد و این جایز نیست » و این خلف است.

فقد ظهر استحاله هذا القسم

مصنف یک قسم را به سه فرض بیان کرد. آن قسم این بود که جسم بسیط دارای دو امر باشد و هر کدام از دو امر، جزء صورت باشند و مجموعاً صورت را تشکیل بدهند. برای این قسم سه احتمال بیان شد که یک احتمال به صورتهای قبلی برگردانده شد. آن دو احتمال دیگر هم باطل شد. پس این قسم اخیر محال است.

فلا یجوز ان یکون صورتان لیست احداهما اقدم من الاخری یقیمان الماده بالشرکه

وقتی این قسم باطل شد جایز نیست که در جسم بسیط دو صورت محقق شود که یکی اقدم از دیگری باشد « یعنی آنچه در اول بحث بیان شد: انما ننکر ان یکون کل واحد منهما یتقوم بالاخر فیکون اقدم منه و اشد تاخرا عنه » و اینطور هم نیست که هر دو مقوم ماده باشند.

« لیست احداهما اقدم من الاخری »: این عبارت، بیان می کند که این دو امر، یکی مقدم بر دیگری نیست بلکه هر دو در عرض هم هستند. با این عبارت دو فرض رد می شود یک فرض در جلسه قبل صفحه 3 سطر 4 « و اما الوجه الاول... » خوانده شد که یکی از دو امر، مقوم ماده می شود و امر دوم تابع امر اول می شود. در اینصورت این دو امر، یکی اقدم بر دیگری می شود. صورت دیگر که خارج می شود صورت دوم است که هر یک مقدم بر دیگری است.

« یقیمان الماده بالشرکه »: این عبارت، خصوصیت دوم برای صورت بیان می کند خصوصیت اولی با عبارت « لیست احداهما اقدم من الاخری » بیان شد.

فان کان قد یجوز

در نسخه خطی « و ان کان » آمده که ترجیح دارد.

تا الان امر باطل را بیان کرد از اینجا می خواهد موارد جایز را بیان کند. یعنی در چه جایی جایز است که جسم بسیط دو نیرو داشته باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo