< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان مثال برای متحرک بالعرضی که نمی تواند حرکت بالذات کند/ بیان مثال برای حرکت وضعی بالعرض/ بیان حرکت بالعرض/ فصل 13/ مقاله 4/ فن 1/ طبیعیات شفا.
فتصیر له بسبب الجسم جهه تختص بها الاشاره الواقعه الی ذاته[1]
بحث در حرکت بالعرض متحرکی بود که قابلیت حرکت بالذات را نداشت مثل عرضی که در جسم حلول می کرد و صورتی که در ماده ی جسم حالّ می شد.
ابتدا تبعیتِ متحرکِ بالعرض برای آن جسمی که بالاصاله حرکت می کند بیان می گردد تا بعداً معلوم شود که این متحرکِ بالعرض، متحرک بالعرض می باشد.
در تبیین تبعیتِ متحرک بالعرض برای جسمی که متحرک بالاصاله است دو مورد ذکر شد که در این دو مورد آن متحرک بالعرض تابع است. یک مورد، جهت بود و مورد دیگر اجزاء بود.
بیان شد عرضی که در جسم حلول کرده یا صورتی که در ماده ی جسم حلول کرده است تابع آن جسم در جهت است یعنی اگر جسم در جهتی قرار بگیرد این عرض هم در همان جهت قرار می گیرد. پس اگر جسم در جهت علو برده شود این عرض یا این صورت هم در جهت علو می رود به طوری که وقتی به آن جسم در جهت علو اشاره شود به این عرض یا صورتی که حلول در آن جسم کرده، در جهت علو اشاره می شود. اشاره به خود جهت و صورت می شود زیرا اگر چه جهت، تابع است ولی اشاره، تابع نیست. جهتی که این عرض پیدا می کند تابع جهتی است که جسم پیدا کرده است همان طور که به خود جسم اشاره می شود به خود عرض هم اشاره می شود. البته بیان شد که چون جهت، تبعی است به یک نحوه اشاره ی تبعی می شود ولی ما اشاره به خود عرض می کنیم. این مورد اول بود. در مورد دوم برای این عرض اجزائی قائل می شویم به تبع اجزائی که برای جسم قائل هستیم. این عرض وقتی حلول در جسم کرده است به وسیله تجزیه جسم، تجزیه می شود و مثل جسم، اجزاء پیدا می کند به طوری که اگر مثلا جزئی، در شرق باشد همان جزء، جزءِ شرقیِ عرضِ حالِّ در جسم هم می شود. در نتیجه وقتی آن جسم که محل برای این عرض است مقارن با اجسام اطراف خودش می شود و نسبت به آن اجسام، وضعی پیدا می کند آن عرضِ حالِّ در جسم هم به تبع جسمی که محل است مقارن می شود با اجسام دیگر و نسبت به اجسام دیگر دارای وضع خاصی می شود.
در مورد اول که جهتِ عرض « یعنی حالّ » با جهت جسم « یعنی محل » یکی است اگر جسم، حرکت أینی کند عرض هم بالعرض، حرکت أینی می کند و در مورد دوم که اجزاءِ عرض به تبع اجزاء جسم وضع خاصی نسبت به اجسام اطراف پیدا می کند وقتی جسم که محل است تبدل وضع پیدا کند « یعنی حرکت در وضع کند » بالاصاله عرضِ حالِّ در آن هم حرکت در وضع می کند بالعرض.
توجه کردید که هم حرکتِ بالعرضِ در أین، بالعرض گرفته شد هم در وضع، بالعرض گرفته شد. از اینجا روشن شد که چرا مصنف برای عرضی که حالِّ در محل است دو مورد تبعیت ذکر کرد که یکی تبعیت در جهت بود که برای توجیه حرکت بالعرضی بود که در أین واقع می شود و یکی تبعیت در اجزاء بود که برای توجیه حرکت بالعرضی بود که در وضع واقع می شود. چون می خواست برای هر دو مثال بیاورد لذا عرضِ حالِّ در جسم را از دو جهت تابع جسم کرد.
مصنف از حیث جهت خواست بیان کند که اگر جسم حرکت کرد و جهت را عوض کرد این عرضِ حالِّ در جسم هم حرکت می کند و جهت را عوض می کند و عوض کردن جهت با حرکت مستقیم یعنی حرکت أینی است. همچنین اجزاء را مطرح کرد تا بفهماند که اگر آن جسم به حرکت مستدیر « و وضعی » حرکت کند عرضِ حالِّ در آن هم بالعرض، به حرکت مستدیر « و وضعی » حرکت می کند.
مصنف اینگونه وارد بحث می شود که جهتِ عرضِ حالّ را تابعِ جهت جسم می کند اولا و اجزاءِ عرضِ حالِّ در جسم را تابع جسم می کند ثانیا این طور بحث می کند و می گوید پس برای عرضِ حالّ، أینی هست مانند أینی که برای محل است. و می گوید برای عرضِ حالّ، وضعی هست مانند وضعی که برای محل است. بنابراین اگر محل، تبدلِ أین پیدا کند حالّ هم بالعرض تبدل أین پیدا می کند همچنین اگر محل، تبدل وضع پیدا کند حالّ هم بالعرض تبدل وضع پیدا می کند. وقتی مثال را اینجا می رساند بحث تمام می شود.
توضیح عبارت
فتصیر له بسبب الجسم جهه
ضمیر « له » به « متحرک بالعرض » بر می گردد که در دو خط قبل آمده بود.
ترجمه: برای متحرک بالعرض « که در این مثال، عرضِ حالِّ در جسم یا صورتِ حالّه در ماده جسم بود » به سبب جسمی که محل برای متحرک بالعرض شده، جهتی حاصل می شود به تبع جهتی که برای محلش است.
تختص بها الاشاره الواقعه الی ذاته
به خاطر این جهت، اشاره ی خاص به ذاتِ متحرکِ بالعرض می شود. به ذات متحرک اشاره می شود ولی چون محل آن، دارای جهت بود به تبع، این عوض یا صورتی که حالّ در آن محل است همان جهت را پیدا کرده و به خود همین صورت یا عرض اشاره می شود.
توجه کنید که مصنف می خواهد تبعیت در اشاره را بیان کند و به عبارت دیگر تبعیت در جهت را بیان کند تا بعداً بگوید اگر آن جسم که محل است تبدل جهت پیدا کرد عرضِ حالّ هم تبدل جهت پیدا می کند و تبدلِ جهت با حرکت مستقیم أینی است پس اگر جسمی که محل است حرکت مستقیم أینی پیدا کند عرضِ حالِّ در آن هم حرکت مستقیم أینی پیدا می کند ولی حرکت عرض، بالعرض می شود و حرکت جسم، بالذات می شود.
نکته: حرکت عرض، به عرضِ حرکت جسمش است ولی مشارٌ الیه واقع شدن این عرض، به عرضِ مشارٌ الیه واقع شدن جسمش نیست بلکه به تبع مشارٌ الیه واقع شدن جسمش است. این اشاره مجازی نیست زیرا این گونه نیست که به واسطه جسم، به این عرض اشاره شود به عبارت دیگر این گونه نیست که اشاره به جسم شود و اشاره به جسم، سرایت به اشاره به عرض کند. بلکه به خود عرض اشاره می شود مثل حرکت گاری که به تبع اسب هست ولی واقعاً و حقیقتاً انتقال است نه اینکه مجازاً انتقال باشد.
توجه کنید « اشاره » غیر از « حرکت » است حرکت، نیاز به انتقال مکانی دارد و عرض، انتقال مکانی پیدا نمی کند فقط مکانش منتقل می شود نه اینکه خود عرض منتقل شود. بنابراین حرکتِ عرض، حرکت بالعرض می شود ولی اشاره ای که می شود اشاره ی مجازی نیست. مجازی غیر از تبعی است. ما قبول داریم اشاره به عرض حالّ، تبعی است ولی بالعرض و المجاز قرار داده نمی شود.
و تصیر له اجزاء کأجزاء الجسم
ضمیر «له » به « متحرک بالعرض » بر می گردد که در مثالی که بیان شد عرض یا صورت بود.
ترجمه: برای متحرک بالعرض « که همان عرضِ حالّ یا صورتِ حالّه است » اجزائی مانند اجزاء جسم پیدا می شود.
تختص بان تلی ما یلیه الجسم من الاجسام المقارنه له
ضمیر « تختص » و « تلی » به « اجزاء عرض حالّ » برمی گردد.
« من » در « من الاجسام » بیان برای « ما » در « ما یلیه » است. ضمیر « له » به « جسم » برمی گردد.
مصنف با این عبارت بیان می کند که وقتی جسم نسبت به اجسامِ مقارنِ خودش وضعی پیدا کرد آن عرضِ حالِّ در جسم هم همان وضع را پیدا می کند به عبارت دیگر اجزاء عرضِ حالّ تالی اجسامی می شوند که اجزاء آن جسمِ محل، تالی آن اجزاء بودند یعنی اگر اجزاء آن جسمی که محل است محاذات و موازات با اجسام و نقاط اطراف خودش داشت اجزاء این عرض حالّ هم با همان اجسام و نقاط اطراف، همان محاذات و موازات را دارد.
ترجمه: این اجزاء متحرک بالعرض « یا اجزاءِ عرضِ حالّ » اختصاص دارد به اینکه تالی شود آن چه را که جسم، تالی آن چیز است.
جسم تالی اجسامی است که مقارن با خود این جسم است. آن اجزاء متحرکِ بالعرض هم تالی اجسامی می شود که مقارن با جسم هستند یعنی همان وضعی را که این جسم نسبت به اجسام اطراف خودش دارد همان وضع را اجسام متحرک نسبت به اجسام پیدا می کنند و این وضع، حقیقی است اما تبدلِ وضع، مجازی است.
توجه کنید همان طور که در فرض قبل اشاره کردن، حقیقی بود و تبدلِ جهت برای عرض و صورت، بالعرض بود اینجا هم این وضع برای صورت و عرض، حقیقی است اما تبدلِ وضع، مجازی و بالعرض است.
فتصیر له کالأین لأین الجسم و کالوضع لوضع الجسم
ضمیر « له » به « متحرک بالعرض » برمی گردد که در ما نحن فیه عرضِ حالّ یا صورتِ حالّه بود.
تا اینجا مصنف جهت و وضعی برای حالّ درست کرد که تابع بود چون تابع بود نتیجه می گیرد که برای حالّ، أینی مانند أینِ محل است و وضعی است که تابع وضع محل است. بنابراین اگر محل، تبدل جهت یا وضع پیدا کرد بالعرض و المجاز این حالّ هم تبدل أین یا وضع پیدا می کند یعنی حرکت أینی یا حرکت وضعی بالعرض پیدا می شود.
ترجمه: اجسام مقارنه برای متحرک بالعرض، مانند أین می باشد به تبعِ أینِ جسمی که محل است. و آن اجسام مقارنه برای متحرک بالعرض،کالوضع است.
« کالاین »: مصنف تعبیر به « کالاین » می کند زیرا أین اصلی اش همان محلش است و محل جسم کالأین برای عرض حالّ است. توجه کنید که أین هر شیئی سطحِ حاوی آن شیء است الان ملاحظه کنید سطح حاوی عرض چیست؟ هوایی که اطراف جسم را گرفته سطح حاوی عرض نیست. مثل این است که گفته شود مکان دوم عرض است. مکانِ اول عرض، خود آن جسم است. بیرون جسم که مکانِ جسم است کالمکان برای عرضِ حالّ است. البته در وضع فرق می کند. در وضع اگر محاذات و موازات سنجیده شود برای عرض، کالوضع نخواهد بود بلکه خود وضع برای عرض است اما وضع اگر با نقطه های تماس سنجیده شود برای عرض، کالوضع وجود دارد. یعنی وضعی که برای جسم و محل از طریق تماس حاصل است مثل این است که برای عرض و حالّ حاصل است. اما وضعی که از طریق محاذات درست می شود حقیقتاً برای این عرض و حالّ است.
مصنف تعبیر به «یلیه » کرده و موازات و محاذات را به تنهایی نگفته به خاطر این است که تعبیر به «یلیه » هم شامل محاذات و هم شامل موازات می شود.
فاذا حصل للجسم مکان آخر، تبدّلَتِ الجهةُ المصابةُ بالاشاره
مصنف تا اینجا حالّ را در جهت، تابع محل کرد. همچنین آن حالّ را در وضع، تابع محل کرد. الان می خواهد بحث از حرکت کند یعنی بگوید محل، تبدل جهت پیدا می کند یعنی حرکت أینی پیدا می کند یا محل، تبدل وضع پیدا می کند یعنی حرکت وضعی می کند. اما برای حالّ چه اتفاقی می افتد؟
مصنف می فرماید برای حالّ، حرکت أینی بالعرض یا حرکت وضعی بالعرض اتفاق می افتد و تبدل و حرکت آن حالّ، بالذات است.
ترجمه: جسمی که محل است اگر مکان دیگر پیدا کند جهتی که به توسط اشاره به آن جهت اصابت می شد تبدیل پیدا می کند « برای جسم واقعاً تبدل پیدا می کند و برای حالِّ در جسم، بالعرض و المجاز تبدل پیدا می کند ».
و اذا حصل له وضع آخر تبدلت حال جزء مّا
« تبدلت » جواب « اذا حصل » است.
مراد از « حال » وضع است یعنی اگر وضعِ محل عوض شود وضع آن جزء هم عوض می شود منظور از « جزء مّا »، جزئی از عرضِ حالّ است.
ترجمه: اگر برای جسم که محل است، وضع دیگر حاصل شود، حالِ آن جزئی که در حالّ بود هم تبدل پیدا می کند.
اذ صار لذلک الامر کالاجزاء
متحرک بالعرض به خاطر آن امر « یعنی جسم » مانند اجزاء است. در این صورت اگر جسم که محل است عوض می شد اجزاء عوض می شد از جمله اجزاء، حالّ قرار داده شد پس حالّ هم عوض می شود. همان طور که اجزاء بالعرض وضعشان عوض می شوند این حالّ که در اجزاء قرار داده شده است بالعرض، وضعش عوض می شود البته در مورد اجزاء ممکن است گفته نشود که بالعرض عوض شد ولی در مورد این که کالاجزاء است حتما گفته می شود که بالعرض عوض شده است.
نکته: مصنف فرمود « تبدلت حال جزء ما » یعنی تبدلِ حالِ جزء پیدا می شود اما چه ربطی به متحرک بالعرض دارد؟ مصنف می فرماید متحرک بالعرض هم به منزله جزء حساب می شود. پس حالِ آن هم عوض می شود.
فقیل انه قد انتقل الأین او فی الوضع
عبارت « فقیل » چون دنباله « اذا حصل » است لذا اگر چه ماضی است ولی به صورت مستقبل معنا می شود.
ترجمه: « وقتی برای جسم این چنین وضعی حاصل شود و در نتیجه آن تبدلاتی که گفته شد اتفاق بیفتد » پس گفته می شود که متحرک بالعرض در أین و وضع مستقل شده ولی انتقال بالعرض.
صفحه 322 سطر 4 قوله « و ان کانت »
این عبارت خوب بود که سر سطر نوشته شود.
مصنف از اینجا می خواهد بیان کرد که حرکت نفس به عرضِ حرکت بدن است یا خیر؟
توجه کنید که بحث در جایی است که متحرک بالعرض، حرکت ذاتی ندارد مثل عرض یا صورتی که حلول می کرد این ها حرکت بالذات ندارند و می خواهیم حرکت بالعرض برای آنها درست کنیم. نفس هم در ما نحن فیه حرکت بالذات ندارد اما آیا به عرضِ بدن می تواند حرکت کند یا نه؟ مصنف مثال برای عرضِ حالّ و صورتِ حالّیه پیدا کرد اما آیا نفس می تواند مثال سوم باشد برای چیزی که متحرک بالعرض است و خودش قابلیت متحرک بالذات ندارد؟
مصنف نفس را دو قسمت می کند:
1ـ نفس منطبعه که حلول در بدن می کند. این مثل صورتِ حالّه است.
2ـ نفس منطبعه که حلول در بدن ندارد.
نفس منطبعه که حلول در بدن کرده است مانند صورت می باشد یعنی همان طور که اگر محل یعنی بدن حرکت می کرد صورتِ حالِّ در او و عوارضِ حالِّ در او حرکت بالعرض می کردند نفسِ حالِّ در او هم حرکت بالعرض می کند نه اینکه فقط حرکت بالعرض به تبع حرکت بدن حرکت کند بلکه تغییر در عرض پیدا می کند به تبع تغییر بدن، یعنی تنها در حرکت، به عرضِ بدن نیست بلکه در تمام تغییرات به عرض بدن است لذا اگر بدن ضعیف شود آن هم ضعیف می شود. این را حرکت در أین و وضع نمی گویند. می توان گفت حرکت در کیف است. الان بحث در حرکت أینی و وضعی است هر چه که غیر از حرکت أینی و وضعی باشد و لو حرکت باشد جزء تغیّراتِ دیگری که تا الان درباره آنها بحث نشده قرار داده می شود یعنی نفس حرکت أینی به عرض بدن می کند و تغییرات دیگر هم به عرض بدن می کند. اگر بدن، تغییر در کیف پیدا کرد و ضعیف شد نفس هم ضعیف می شود.
توجه کنید که مصنف این گونه فرض می کند که اگر بدن، حرکت بالعرض کند نفس هم حرکت بالعرض می کند اگر بدن تغیّر بالعرض پیدا کند نفس هم تغیّر بالعرض پیدا می کند. مثلا بدن در سفینه نشسته است و سفینه حرکت بالعرض می کند نفس هم حرکت بالعرض می کند. بدن در یک جا تغیّر بالعرض پیدا می کند نفس هم تغیّر بالعرض پیدا می کند. مراد از نفس، نفس منطبعه است ولی اگر نفسِ مجرد لحاظ شود، نه حرکت بالذات پیدا می کند نه حرکت بالعرض لذا اگر تغییری در بدن پیش آید این تغییر به نفس مجرد سرایت نمی کند.
تا اینجا وضع نفس روشن شد. نفس به عنوان مثال سوم قرار داده شد به شرطی که نفس را حالِّ در بدن بگیرید اما اگر نفس را مجرد بگیرید نمی توان مثال سوم برای مورد بحث قرار داد.
نکته: توجه کنید که بنده ـ استاد ـ ابتدا این مثال را اینگونه بیان کردم: اگر بدن تغییر کند بالذات، نفس هم بالذات و بالتبع تغییر می کند و بالعرض تغییر در ضعف نمی کند. اگر نفس، منطبع باشد و بدن، تغییر کند یعنی حرکت أینی کند نفس هم بالعرض حرکت أینی می کند ولی اگر بدن، ضعف پیدا کند نفس، بالعرض ضعف پیدا نمی کند بلکه واقعا ضعف پیدا می کند ولی به تبعِ بدن ضعف پیدا می کند. سپس اشکال مطرح شد و با این اشکال از این مثال دست کشیدیم و این گونه بیان کردیم: مصنف می گوید اگر بدن، حرکت بالعرض پیدا کرد یا بدن، تغیّرِ بالعرض پیدا کرد نفس منطبعه هم تغیّر یا حرکت بالعرض پیدا می کند. پس توجه می کنید که ابن سینا در بدن فرض می کند که حرکت یا تغیّر بالعرض باشد. اما در مثالی که بنده ـ استاد ـ بیان کردم تغیر یا حرکت در بدن را بالعرض نگرفتم لذا وقتی به تغییر در ضعف برگشتیم اشکال شد. بنده ـ استاد ـ حرکت و تغیر در بدن را بالذات گرفتم در این صورت وقتی داخلِ تغیر به لحاظ ضعف رفتیم این اشکال وارد می شد اما مصنف این کار را نکرد بلکه حرکت و تغیر بدن را بالعرض گرفت در این صورت گفته است که نفس هم تغیر بالعرض و حرکت بالعرض می کند. مثلا فرض کنید انسان در سفینه نشسته است بدن، حرکت بالعرض می کند نفس هم حرکت بالعرض می کند. فرض کنید بدن، سواد بالعرض پیدا کرده است. مثلا یک جایی تاریک است و سیاهی برای هوا است شما می گویید این بدن هم سیاه است اما بدن در واقع سیاه نیست ولی سیاهی هوا بالعرض به بدن نسبت داده می شود و گفته می شود « بدن تاریک است و لذا دیده نمی شود » اما در واقع هوا تاریک است. این سیاهی که به بدن نسبت داده می شود سیاهی بالعرض و المجاز است اما آیا در نفس هم بالعرض و المجاز می توان گفت سیاه شد؟
مصنف می فرماید بله می توان گفت سیاه است ولی بعداً بر این مطلب اشکال می کند. اگر این مثال را قبول ندارید آن را عوض کنید و بگویید هر تغیر بالعرضی که بر بدن وارد شود آن تغیر بالعرض هم بر نفس وارد می شود چه آن تغیّر، حرکت باشد چه سایر تغیرات باشد.
این مطالب در صورتی است که نفس، منطبع باشد اما اگر نفس، مجرد باشد بدن، چه حرکت بالذات کند چه حرکت بالعرض کند فرقی نمی کند و نفس اصلا حرکتی نمی کند.
نکته: این عبارت را نمی توان ادامه بحث قبل گرفت که درباره صورت بود زیرا صورت یک اطلاق دارد نفس هم اطلاق دیگر دارد. صورت به موجوداتی گفته می شود که یک فعل انجام می دهد ولی نفس به موجودی گفته می شود که چندین فعل انجام می دهد مثلا صورتی که در سنگ حلول می کند چون حفظِ مرکب از تفرق می کند به آن صورت گفته می شود ولی همین صورت وقتی در بدنه نبات حلول می کند تغذیه و تنمیه و تولید مثل می کند لذا به آن نفس گفته می شود.
پس بین صورت و نفس فرق است لذا صورت، جدا مطرح شد نفس هم جدا مطرح شد و لو در واقع صورت، حکم نفس منطبعه را دارد و نفس منطبعه حکم صورت را دارد ولی از جهت اینکه اسم گذاری آنها به خاطر افعالشان است فرق می کند. آن صورت یک فعل انجام می دهد اما نفس، چند فعل انجام می دهد. لذا مثال به صورت جدا مطرح شد و الا حکم نفس منطبعه با صورت یکی است و حکم صورت با نفس منطبعه یکی است اما چون دو شیء بودند که یکی یک فعل انجام می داد و دیگری چند فعل انجام می داد لذا جداگانه مطرح شدند.
نکته: حرکت بالعرض بدن، حرکت بالعرض نفس است. حرکت بالذات بدن، حرکت بالعرض نفس است یعنی وقتی بدن حرکت می کند « چه بالذات چه بالعرض » نفس در هر دو صورت حرکتش بالعرض است فقط در بعض تغییرات اگر بدن تغییر کند نفس هم تغییر می کند و اگر نفس، تغییر بالذات کند در بعضی موارد نفس، تغییر بالذات می کند و تغییر بالعرض نمی کند.
توضیح عبارت
و ان کانت النفس صورةً قائمةً فی ماده البدن
توجه کنید که در اینجا از نفس تعبیر به صورت می کند.
ترجمه: اگر نفس، صورتی باشد که قائم در ماده بدن باشد یعنی حلول کند و نفسِ منطبعه باشد.
فاذا عرض للبدن الحرکةُ بالعرض لَحِقَت النفسَ بالعرض
ضمیر « لحقت » به « الحرکه بالعرض » برمی گردد.
وقتی بدن حرکت بالعرض کند همان حرکت بالعرض ملحق به نفس می شود بالعرض یعنی کانّه دو حرکت بالعرض وجود دارد.
و کذلک سائر التغیرات التی تعرض لذلک الجزء الذی تقوم فیه النفس وحده
« کذلک »: ملحق به نفس می شود بالعرض.
« وحده » قید جزء است یعنی تنها در همان جزء.
و همچنین سایر تغیراتی که عارض می شود برای آن جزئی که نفس در آن جزء حلول کرده است. فرقی نمی کند چه جزئی باشد مثل انگشت « نفس در ناخن حلول نکرده بلکه در انگشت حلول کرده » که اگر تغییرِ بالعرضی بر روی انگشت حاصل شد آن نفسی که در انگشت است اگر تغییر بالعرض می کند و لو نفسی که در بقیه بدن است تغییر بالعرض نکند.
توجه کنید که نفس به تجزّی بدن، متجزّی می شود.
ترجمه: و همچنین ملحق به نفس می شود بالعرض، سایر تغییراتی که عارض می شوند برای آن جزئی که نفس در آن جزء وحده « یعنی تنها در همان جزء » حاصل است « اگر تغییری تنها در آن جزء حاصل شد این تغییر، بالعرض در نفسِ مربوط به آن جزء هم حاصل می شود.
و ان کان من النفس ما لیس مقارنته بان یکون منطبعا فی البدن الذی فیه فانه لایتحرک و لا بالعرض
ضمیر « مقارنته » به « نفس » برمی گردد و به اعتبار « ما » مذکر آمده است.
« من » در « من النفس » تبعیضیه است.
مصنف بیان می کند که اگر بعضی از نفس ها نفسی بود که مقارنتش با بدن مقارنتِ حلولی و انطباعی نبود بلکه مقارنتش مقارنت تدبیری بود « یعنی مجرد بود و منطبع نبود » چنین نفسی حرکت نمی کند.
« لا بالعرض »: این عبارت عطف بر « لا بالذات » است که در این گونه عبارت وجود دارد یعنی عبارت این گونه است « فانه لایتحرک لا بالذات و لا بالعرض » یعنی نه بالذات حرکت می کند نه بالعرض زیرا این چنین نفسی شأن حرکت ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo