< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ اختلاف در قسر و طبیعت، تضاد درست نمی کند/ تضاد حرکت به واسطه تضاد متحرک نیست 2 ـ تضاد حرکت به واسطه تضاد محرّک و تضاد زمان و تضاد ما فیه الحرکه نیست/ آیا انواع حرکات مکانی با هم تضاد دارند؟/ آیا بین انواع حرکات، تضاد هست؟/ تضاد حرکات و تقابل آنها/ فصل 6/ مقاله 4/ فن 1/ طبيعيات شفا.
و القسر و الطبع لا یجعل الشیء مختلفا[1]
بحث در تضاد حرکات بود. بیان شد که بین اجناس تضاد نیست اما بین انواع حرکات، گاهی تضاد هست. انواع کیفی را ملاحظه کردیم و گفتیم تضاد دارند. انواع حرکات وضعی را ملاحظه کردیم و گفتیم تضاد ندارند. به حرکات مکانی رسیدیم و در آنها بیان شد که مستدیر با مستقیم تضاد ندارد به هیچ وجه من الوجوه. سپس مصنف خواست این مدعا را بیان کند وارد این بحث شد که دو حرکت چگونه می توانند تضاد داشته باشند؟ آیا با تضاد متحرک، می توان دو حرکت را متضاد به حساب آورد یا نه؟
در ابتدای جواب از این سوال، مصنف فرض کرد که متحرک ها متضاد باشند. در اینصورت آیا با تضاد متحرک ها می توان حکم کرد که حرکت ها هم متضادند یا نه؟ بیان شد که با تضاد متحرک ها نمی توان حرکت ها را متضاد کرد ممکن است دو متحرک، متضاد باشند در عین حال دو حرکتِ متفق از آنها صادر شود. لزومی نداردکه اگر آنها متضاد بودند حتما حرکتشان هم متضاد باشد.
مثال به نار و سنگ زده شد که دو متحرکِ متضادند زیرا یکی طالب علو است و یکی طالب سفل است و علو و سفل با هم تضاد دارند پس طالب سفل و طالب علو هم با یکدیگر تضاد پیدا می کنند در عین اینکه این دو، متضاد بودند گفته شد که ممکن است هر دو به اینصورت ملاحظه شوند که یک نوع حرکت انجام می دهند یعنی هر دو به سمت پایین می آیند اما سنگ به صورت طبیعی به سمت پایین می آید ولی آتش با قاسر به سمت پایین می آید. در اینجا حرکت ها، توافق نوعی دارند یعنی اگر چه یک شخص نیستند ولی یک نوع هستند و اگر یک نوع هستند تضاد بین آنها نیست با اینکه متحرک ها تضاد دارند. پس تضاد متحرک ها باعث تضاد حرکت نمی شود. سپس این بحث مطرح شد که تفاوت بین حرکت نار و حرکت حجر به این است که یکی قسری و یکی طبعی است « و الا تفاوت نوعی بین آنها نیست »‌. در ادامه باید این مطلب رسیدگی شود که اختلاف به طبع و قسر می تواند باعث تضاد باشد یا نه؟ مصنف می فرماید نمی تواند باعث تضاد باشد اگر چه اختلاف درست می شود. مصنف دو مثال می زند که در این دو مثال، حرکت مطرح نیست فقط تفاوت بالقسر و بالطبع مطرح است اما هر دو، یکسان هستند پس قسر و طبع، به وجود آورنده ی ضد نیستند.
مثال اول: حرارت در بعضی از امور بالطبع هست و در بعضی از امور، بالقسر حرارت درست می شود. حرارتی که بالقسر درست می شود با حرارتی که بالطبع درست می شود تفاوتی در اثر ندارند و فعل هر دو یکسان است از اینجا کشف می شود که نوعشان هم یکسان است یعنی ذاتشان هم یک نوع دارد و الا فعل و اثر فرق می کرد چون اثر برای صورت نوعی است. این حرارت با آن حرارت، یک اثر دارد پس صورت نوعی آنها یکی است. اگر صورت نوعی یکی است پس نوع واحدند با اینکه یکی قسری و یکی طبعی است.
مثال دوم: یک سوادی به طور طبیعی حاصل است و سواد دیگر به طور قسری حاصل است. اثر این سواد با اثر آن سواد فرق نمی کند. اگر اثر فرق نمی کند معلوم می شود که صورت نوعیه هم یکی است. اگر صورت نوعیه یکی است پس نوعشان هم یکی است. اگر چه دو شخص هستند ولی دوشخص از یک نوع اند پس تضادی با هم ندارند با اینکه یک قسری و یکی طبیعی بود. از اینجا معلوم می شود که طبیعی و قسری باعث پیدایش تضاد نمی شوند.
در مورد بحث خودمان هم به همین صورت است که یک حرکت که حرکت آتش به سمت سفل است قسری می باشد و حرکت دیگر که حرکت سنگ به سمت سفل است طبیعی می باشد و این دو حرکت، ضد هم نیستند. نمی توان گفت چون یکی قسری و یکی طبعی است پس ضد هم هستند. لذا ضد هم نیستند با اینکه متحرک ها ضد هم هستند. پس ضدیتِ متحرک ها سرایت به حرکت نمی کند و حرکت ها را ضد نمی کند.
توضیح عبارت
و القسر و الطبع لا یجعل الشیء مختلفا
این عبارت، مقدمه دوم است. مقدمه اول در جلسه قبل خوانده شده بود.
مقدمه اول این بود: در ناری که اینچنین حرکت داده شده و سنگی که اینچنین حرکت می کند اختلاف به قسر و طبع است.
مقدمه دوم این است: قسر و طبع، شی را مختلف به تضاد یا مختلف در اثر یا مختلف در ذات قرار نمی دهد « یعنی اگر در متحرک ها تضاد دارند در اثرشان که حرکت است تضاد نیست چون قسر و طبع، شی را مختلف در اثر نمی کند ».
فان الحراره التی تحدث فی جسم بالقسر و التی تثور بالطبع متفقه الفعل
« تثور » از ماده « ثور » به معنای هیجان و برانگیخته شدن است زیرا حرارتی که در یک جسم، بالقسر حادث می شود « مثلا بر اثر مالیدن این جسم بر زمین یا بر اثر دویدن این جسم حاصل می شود » و حرارتی که بالطبع برانگیخته می شود فعل این دو حرارت یکی است « پس معلوم می شود که خود این دو هم با همدیگر اختلاف نوعی ندارند و صورت نوعی آنها یکی است ».
نکته: مصنف می خواهد بیان کند که متفق در اثر هستند اما اینکه این اتفاقِ در اثر باعث می شود که خودشان هم متفق در ذات باشند یا نباشند به این مطلب کاری ندارد بلکه فقط می خواهد بگوید اینها متفق در اثرند تا بتواند نتیجه بگیرد که اگر دو متحرک، تضاد داشتند اثرشان ممکن است متفق باشد لذا در این مثال تعبیر به « متفقه الفعل » می کند و در مثال بعدی تعبیر به « یوثر تاثیرا واحدا » می کند.
والسواد الذی یحدث بالقسر و الذی یحدث بالطبع سواد یوثر تاثیرا واحدا
« و الذی »: یعنی « و السواد الذی ».
سوادی که با قسر حادث می شود و سوادی که با طبع حادث می شود هر دو سوادند که تاثیرشان یکی است. از اینجا معلوم می شود که طبیعی و قسری نتوانست اختلاف اثر و تضاد در اثر درست کند.
انما یختلف بان هذا عرضی و هذا طبیعی
این دو حرارت یا این دو سواد مختلف می شوند به اینکه یک حرارت، عرضی است و یک حرارت طبیعی است و یک سواد، عرضی است ویک سواد، طبیعی است.
و کذلک الاشکال الطبیعیه و القسریه و غیر ذلک
اَشکال طبیعی و قسری هم همینطور است یعنی اگر یک شکلی به صورت طبیعی، دایره شود و شکل دیگری به صورت قسری دایره شود هر دو دایره اند و اثرشان هم یکی است و تمام احکامشان هم یکی است، قسریت و طبیعت، اختلافی ایجاد نمی کند نه در ذات و نه در اثر.
« غیر ذلک »: یعنی غیر اَشکال.
مصنف تا اینجا نتیجه گرفت که اگر در ما نحن فیه متحرک ها متضاد شدند لازم نیست اثر آنها یعنی حرکت ها هم متضاد شوند بلکه ممکن است حرکت ها از ناحیه دیگر متضاد شوند مصنف در ادامه بحث، بیان دیگری می آورد شاید هم بتوان گفت دنباله ی همان بیان است.
و لو کان تضاد الحرکات ایضا انما هو للقسر و للطبع لما کانت حرکتان قسریتان متضادتین و لاطبیعیتان متضادتین
مصنف می فرماید اگر عاملِ تضاد حرکات، قسری بودن یکی و طبعی بودن دیگری باشد لازمه اش این است که دو حرکت قسری با هم تضاد نداشته باشند و همچنین لازمه اش این است که دو حرکت طبعی با هم تضاد نداشته باشند چون عامل تضاد، اختلاف در قسر و طبع است و در اینجا اختلاف در قسر و طبع نیست در حالی که دو حرکت قسری می توانند تضاد داشته باشند و همچنین دو حرکت طبیعی هم می توانند تضاد داشته باشند پس معلوم می شود که عامل تضاد، اختلاف در قسر و طبع نیست.
توجه کنید که موضع بحث مصنف کجاست؟ مصنف فرمود اگر عامل تضاد، اختلاف به قسر و طبع باشد لازم می آید که دو حرکت قسری تضاد نداشته باشند و لازم می آید که دو حرکت طبیعی تضاد نداشته باشند. ما به مصنف می گوییم چنین چیزی لازم نمی آید زیرا ممکن است دو حرکت قسری از ناحیه عامل دیگر تضاد داشته باشند یا دو حرکت طبیعی از ناحیه عامل دیگر تضاد داشته باشند. چرا اگر اختلاف به قسر و طبع شد می گویید تضاد نیست؟ زیرا ممکن است این عامل تضاد وجود نداشته باشد ولی عامل دیگر تضاد وجود داشته باشد. به عبارت دیگر ملازمه بین تالی و مقدم را چگونه برقرار می کنید؟
قیاس به این صورت است: « اگر عامل تضاد، اختلاف در قسر و طبع باشد لازم می آید دو حرکت قسری یا دو حرکت طبیعی تضاد نداشته باشند ». این تلازم صحیح نیست زیرا ممکن است دو حرکت قسری یا دو حرکت طبیعی از ناحیه دیگر تضاد پیدا کنند. جواب این است که باید به موضع بحث مصنف توجه کرد که این است: اگر عامل تضاد، تنها اختلاف به قسر و طبع باشد یعنی عامل تضاد را منحصر در اختلاف به قسر و طبع می کند و عامل دیگری نباشد.
اما در اینصورت یک سوال دیگر پیش می آید و آن این است که چرا مصنف، عامل را منحصر می کند؟ جواب این است که مصنف به مورد بحث نظر دارد. مورد بحث این است که این دو متحرک « که یکی نار است و به سمت سفل می آید و یکی حجر است و به سمت سفل می آید » هیچ اختلافی بین آنها نیست « اختلافی که بتواند تاثیر بگذارد » جز اختلاف به قسر و طبع. و اگر تضاد در چنین جایی بخواهد بیاید منحصراً از ناحیه قسر و طبع است. تمام این مباحث از لفظ « انما » در سطر اول صفحه 282 بدست می آید.
ترجمه: اگر تضاد حرکات همچنین « یعنی همانطور که از ناحیه دیگر می تواند درست شود » در ما نحن فیه منحصراً از طریق قسر و طبع درست شود هیچ دو حرکت قسری، متضاد نخواهند بود و هیچ دو حرکت طبیعی متضاد نخواهند بود « و حال آنکه دو حرکت قسری هم متضاد می شوند و دو حرکت طبیعی هم متضاد می شوند. یعنی تالی باطل است پس مقدم هم که می گوید منحصراً عامل تضاد، قسر و طبع باشد باطل است ».
نکته: فخر رازی در کتاب مباحث مشرقیه اینگونه گفته « و ایضا » یعنی این لفظ نشان می دهد که عبارت « و لو کان تضاد الحرکات ... » در عبارت ابن سینا، دلیل دیگری است. بنده « استاد » بارها این مطلب را گفتم که کتاب مباحث مشرقیه در حکم شرح شفا است چون به وِزان شفا نوشته شده است. خیلی از مبهمات کتاب شفا به وسیله کتاب مباحث مشرقیه حل می شود « فلو کان الاختلاف لیس الّا » توجه کنید که فخر رازی به جای لفظ « انما » که در عبارت ابن سینا آمده لفظ « لیس الا » آورده است. « بالطبع و القسر لما کانت حرکتان قسریتان و لا طبیعیتان مختلفتین و حیث وجد » یعنی چون اختلاف در دو حرکت قسری یا دو حرکت طبیعی یافت شد « فلذلک الاختلاف عله اخری » [2]یعنی اختلاف، علت دیگری دارد که علتش قسر و طبع است.
فَبَیِّنٌ انه لیس تصیر الحرکه مضاده للحرکه لنفس ان الحاملین للحرکه متضادان
لفظ « فبین » را می توان به صورت « فَبَیِّنٌ » یا به صورت « فَبُیِّن » خوان.د « حاملین للحرکه » به معنای « موضوعین للحرکه » است.
ترجمه: حرکت، مضاد حرکت نمی شود صرفاً به خاطر اینکه حاملین حرکت ها متضادان هستند « بله از ناحیه ممکن است متضاد شوند ».
و بمثل ذلک یعلم ایضا ان الحرکه لیست تصیر مضاده للحرکه لاجل ان المحرکین متضادان
بحث بعدی این است که اگر محرّک ها اختلاف داشتند یا حتی تضاد داشتند می توان گفت که حرکت ها هم تضاد دارند. به مثل همین بیان ثابت می شود که اگر محرّک ها تضاد داشتند باعث تضاد حرکت ها نمی شوند.
مثال: حرارت، شیء را سیاه می کند. اگر به ظرفی حرارت داده شود کم کم سیاه می شود. برودت هم، بعض اشیاء را سیاه می کند. این شیء می خواهد از سفید بودن به سمت سیاه بودن برود. در ابتدا به آن حرارت داده می شود و تا مرزی از سیاه بودن می رود سپس بدون اینکه تدریجِ در سیاه شدن قطع شود حرارت را برداریم و به جای آن برودت می بگذاریم. از این به بعد با برودت، شیء را سیاه تر می کنیم. در اینجا محرّک، دو تا شد زیرا ابتدا حرارت بود و بعداً برودت جانشین آن شد. دو محرّک، این متحرک را از سفیدی به سمت سیاهی حرکت دادند این حرکتی که این جسم از سفیدی به سیاهی کرد آیا دو حرکت متضاد بود یا یک حرکت مستمر بود؟ گفته می شود که یک حرکت مستمر بود که از بیاض به سمت سواد رفت با اینکه محرک متضاد بودند. در اینجا دو محرک، متضاد بود ولی حرکت، متضاد نشد حتی این حرکت، از وحدت نیفتاده و بلکه وحدتِ شخصی خودش را هم حفظ کرد « اگر وحدت نوعی خودش را هم حفظ می کرد برای ما کافی بود ».
« بمثل ذلک »: مصنف می فرماید مثل همان بیانی که درباره متحرک بود درباره محرّک هم می آید. همانطور که در آنجا گفته شد تضاد متحرک ها منشاء تضاد حرکات نمی شود. اینجا هم می گوید تضاد محرک ها منشاء تضاد حرکات نمی شود. عبارتی که در متحرک ها آمده بود در صفحه 281 سطر 16 آمده بود « فان الاضداد قد یعرض لها ان تتحرک حرکةً متفقةً فی النوع » بیان شد که مراد از « اضداد »، متحرکاتِ متضاده است. یعنی متحرکات متضاده، حرکت می دهند ولی حرکتشان متفق فی النوع است و تضاد ندارند. حال همان عبارت در محرّک ها آورده می شود و مراد از « اضداد » محرّک های متضاده است و لفظ « تَتَحرَّکَ » را به صورت « تُحَرِّک »‌ می خوانیم.
ترجمه: به مثل همین بیانی که در مورد نفی سرایتِ تضاد از متحرک به حرکت گفتیم، می گوییم حرکتی ضد حرکت دیگر نمی شود به این جهت که محرّک آنها متضاد است.
و لا ایضا لاجل الزمان لان الزمان لا تتضاد طباعه و لو کانت تتضاد لکان یکون التضاد فی امر یعرض للحرکه لا لطبیعه الحرکه فان الزمان عارض للحرکه
ضمیر « کانت » به « ذات زمان و طبیعت زمان » بر می گردد البته در چندین نسخه « کان » آمده که به « زمان » بر می گردد.
تا اینجا دو عامل از 6 عامل رسیدگی شد که تضاد آنها باعث تضاد حرکت نشدند الان عامل سوم که زمان است را ملاحظه می کند و می گوید آیا تضاد زمان باعث تضاد حرکات می شود یا نه؟ مصنف دو بیان درباره زمان می کند اولا زمان، تضاد ندارد زیرا زمانی با زمان دیگر تضاد ندارد چون زمان از اول تا آخر یک شیء است بله ممکن است وجوداتی که در زمان اتفاق می افتند با هم تضاد داشته باشند ثانیا: بر فرض زمان هم به واسطه اموری که تضاد دارند تضاد داشته باشد ولی می گوییم زمان دو حرکت، تضاد دارند و زمان دو حرکت، عارض بر دو حرکت هستند و این عارض ها تضاد دارند و تضادِ عارض ها باعث تضاد معروض ها نمی شود مثلا دو دیوار که با هم تضاد دارند « چون یکی ابیض و یکی اسود است » باعث نمی شود که خود دیوارها هم با هم تضاد پیدا کنند. پس تضادِ عارض باعث تضاد معروض نمی شود.
در ما نحن فیه بر فرض زمان ها تضاد داشته باشند باعث می شود که بگوییم عارضِ این دو حرکت تضاد دارد نه خود دو حرکت.
ترجمه: و تضاد دو حرکت به خاطر زمان نیست « دلیل اول این است: » به خاطر اینکه طبع زمان تضاد ندارد « یعنی نمی توان زمان را که از ابتدا تا آخر یک شخص است متضاد کنید » و « دلیل دوم این است که » اگر طبیعت زمان و ذات زمان، تضاد داشته باشد این تضاد در امرِ عارض بر حرکت حاصل است نه در طبیعت حرکت « طبیعت حرکت، تضاد ندارد » چون زمان، عارض حرکت است « و تضاد در عارض است و از عارض به معروض سرایت نمی کند ».
صفحه 282 سطر 5 قوله « و لا ایضا »
تا اینجا سه عامل بررسی شد الان مصنف می خواهد « ما فیه الحرکه » را ملاحظه کند. آیا تضاد در « ما فیه الحرکه » حرکت را متضاد می کند یا نمی کند؟
مصنف مطلب را با مثال تبیین می کند. می فرماید تضاد ما فیه الحرکه نمی تواند باعث تضاد حرکت شود عکس آن هم صحیح نیست یعنی تضاد حرکت هم منشاء تضاد ما فیه الحرکه نمی شود مصنف دو مثال می زند:
مثال اول در حرکت کیفی است: شیئی از سواد به سمت بیاض برود و شیء دیگری از بیاض به سمت سواد برود. این دو حرکت ها متضادند اما ما فیه الحرکه که همان مسافت بین مبدء و منتها است یکی می باشد.
البته فرض را اینگونه کنید که این سفید ابتدا زرد شود و بعداً سرخ شود سپس سیاه شود و آن سیاه ابتدا سرخ شود بعداً زرد شود و سپس سفید شود که مسیر یکی است. در اینجا دو متحرک، حرکت خلاف می کنند اما مسیر، یکی است.
مثال دوم در حرکت کمّی است: شیئی از نقصان به سمت زیاده می رود و دیگری از زیاده به سمت نقیصه می رود و مسافت بین نقصان و زیاده هم یکی است این دو متحرک، حرکتِ متضاد و بر خلاف هم می کنند ولی مسیرشان متضاد نیست بلکه واحد است.
مثال دیگر این است که یک شیئ به سمت بالا می رود و حرکت صعودی دارد اما شیء دیگر به سمت پایین می رود و حرکت هبوطی دارد. این دو حرکت ها تضاد دارند ولی مسیر آنها یکی است. در این مثال ها تضاد در حرکات هست اما تضاد در « ما فیه الحرکه » نیست.
توجه کنید در اینجا یک سوال است و آن اینکه شما می خواستید ببینید تضادِ در « ما فیه الحرکه » به حرکت سرایت می کند و حرکت را متضاد می کند یا نمی کند؟ در حالی که شما عکس این را ملاحظه کردید و گفتید تضادِ در حرکت به « ما فیه الحرکه » سرایت نمی کند و « ما فیه الحرکه » را متضاد نمی کند. جوابی که داده می شود این است که مصنف در پایان نتیجه می گیرد که متوسطات « یعنی بین مبدء و منتها » تضاد ندارند پس چگونه تضادی را که ندارند به حرکت بدهند. پس توجه کردید که ابتدا مصنف تضاد حرکات را آورد و گفت تضاد حرکات باعث تضاد « ما فیه الحرکه » نمی شود وقتی « ما فیه الحرکه » متضاد نشد چگونه می خواهد تضاد خودش را به حرکت بدهد؟ بله تضاد در مبدأ و منتها است. مبدأ و منتها دو تا از 6 عاملی هستند که بحث آنها در ادامه می آید و هنوز مطرح نشده است الان بحث ما منحصراً در « ما فیه الحرکه » است و به مبدأ و منتها کاری ندارد. اگر خود « ما فیه الحرکه » یعنی « متوسط بین مبدأ و منتهی » را نگاه کنید تضادی نیست.
توضیح عبارت
و لا ایضا تکون الحرکات متضاده لاجل ان الذی فیه الحرکه مضاد للذی فیه حرکه اخری
و حرکات، متضاد نیستند به خاطر اینکه « الذی فیه الحرکه » در یکی با « الذی فیه الحرکه » در دیگری مضاد است.
فان الذی فیه الحرکه یکون متفقا و الحرکات تتضاد
چون « الذی فیه الحرکه » متفق می باشد در حالی که حرکات، متضاد می شوند یعنی از تضادِ حرکات نمی توان تضادِ « ما فیه الحرکه » را نتیجه گرفته.
فان الطریق من البیاض الی السواد و من الزیاده الی النقصان هو بعینه الطریق من السواد الی البیاض و من النقصان الی الزیاده
ترجمه: زیرا طریق از بیاض به سمت سواد « در حرکت کیفی » و از زیاده به سمت « در حرکت کمّی » بعینه طریق از سواد به سمت بیاض « در حرکت کیفی » و از نقصان به سمت زیاده « در حرکت کمّی است. یعنی طریقِ این دو حرکتِ متعاکس یکی است اما شروعشان از مبدأ و وصولشان به منتها تفاوت دارد ولی طریق آنها تفاوت ندارد ».
و بالجمله بین المتوسطات بأعیانها
« باعیانها »: یعنی بدون نظر به مبدأ و منتها و بدون نظر به چیزهای دیگر لحاظ شود. یعنی مبدأ و منتها را ملاحظه نکنید چون اگر ملاحظه کنید تضاد پیدا می شود.
در عبارت قبلی مصنف فرمود آن طریق بعینه همین طریق است یا آن « ما فیه الحرکه » عین این « ما فیه الحرکه » است پس بین طریق و طریق، تضاد نیست. این، نتیجه ای بود که از عبارت قبل گرفته شد. الان مصنف با این عبارت بیان می کند بین متوسطات « یعنی همان طریقی که بین مبدأ و منتها در این حرکت است و طریقی که بین مبدأ و منتها در آن حرکت است » تضاد نیست « یعنی این دو طریق ها با هم تضاد ندارند و وقتی خودشان تضاد ندارند نمی توانند تضادی را که ندارند به حرکت، سرایت بدهند ».
کما ان المسافه فی النزول هی المسافه فی الصعود
ترجمه: کما اینکه مسافت در نزول همان مسافت در صعود است « در حرکت مکانی، مسافت ها یکی است اما شروع حرکت و انتهای حرکت، تفاوت دارد ».
و بالجمله فان هذه المتوسطات لا اضداد لها لانها متوسطات فکیف یکون هی التی لتضادها تصیر الحرکات متضاده
متوسطات، با توجه به متوسط بودن ضد نیستند « بله ممکن است از طریق دیگر متضاد شوند ولی از این طریق که وسطِ مبدأ و منتها هستند تضاد ندارند ممکن است یکبار بین مبدأ و منتها، زردی و سرخی قرار بگیرد و یکبار بین مبدأ و منتها سبزی و نیلی قرار بگیرد یعنی طریق ها متضاد شدند ولی از ناحیه دیگر متضاد شدند. پس صرفِ طریق ها متضاد نیستند ».
ترجمه: متوسطات به اعتبار اینکه متوسطات هستند ضد هم نیستند « اگر ما فیه الحرکه ها تضاد ندارد » پس چگونه این متوسطات به خاطر تضادشان، حرکات را هم متضاد کنند.


[2] المباحث المشرقیه، محمد بن عمر رازی، ج1، ص726، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo