< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ اشکال بر وحدت و کثرتِ حرکت فلک/ حل شکوک وارده بر اینکه حرکت، واحد است/ فصل 4. 2 ـ مقایسه پذیری حرکات و مقایسه ناپذیری حرکات/ فصل 5/ مقاله 4/ فن 1/ طبیعیات شفا.
و بعد هذا فقد تشکک فی امر الحرکه السماویه بتشکک یناسب الشکوک التی ذکرناها[1]
شکوکی در مورد وحدت حرکت بیان شد و همه آنها جواب داده شد. درباره حرکت سماوی که حرکت دورانی است شکی وارده شده چون هم بر وحدت آن و هم بر کثرت آن اشکال شده است. مصنف می فرماید شکی که درباره حرکت سماوی کردند نظیر شکوکی است که قبلا گفته شده است. اگر چه تفاوتی هم دارند. شکوک قبلی، وحدت حرکت را از بین می برد این شک هم می خواهد وحدت حرکت را از بین ببرد. شکوک قبلی، کثرت حرکت را قبول می کردند اما این شک، کثرت حرکت را هم قبول نمی کند. پس تفاوتی که با شکوک قبل دارد این است که آن شکوک، کثرت حرکت را قبول می کردند اما این شک، کثرت حرکت را قبول نمی کند.
بیان اشکال: یا حرکت فلک، واحد گرفته می شود یا متعدد گرفته می شود. اگر واحد گرفته شود حرکت، تام نیست ولی هر واحدی، تام است و به عبارت بهتر هر واحدی، تام است و این حرکت، تام نیست پس واحد نیست. اما به چه علت تام نیست؟ چون هر چقدر که حرکت می کند از حرکت کردن نمی ایستد بلکه دوباره ادامه می دهد. از اینجا معلوم می شود که حرکتِ آن تمام نشده است. اگر تمام می شد ساکن می شد. این اشکال که در مورد فلک شد نظیر همان اشکالی هست که در سائر حرکات شده بود. تا اینجا اشتراکِ این اشکال با اشکالات قبل معلوم شد. اما از اینجا افتراق بیان می شود. در اشکالات قبلی گفته می شد که اگر حرکت، واحد نیست پس کثیر است. اما در اینجا بیان می شود که حرکات افلاک کثیر هم نیستند زیرا اگر گفته شود که کثیرند سوال می شود که چگونه شمرده می شوند و تعدادش چه مقدار است « چون هر کثیری اولا قابل شمردن است و ثانیا یک عدد معیَّن دارد »؟ این سوال جواب داده نمی شود و وقتی جواب داده نمی شود باید گفته شود که این حرکت، کثیر هم نیست چون خصوصیتِ کثیر « که شمرده شدن و معین بودن آحاد است » را ندارد.
توضیح عبارت
و بعد هذا فقد تشکک فی امر الحرکه السماویه بتشکک یناسب الشکوک التی ذکرناها و ان کان متغیرا عنها یسیرا
« بعد هذا »: بعد از اینکه شبهه های مربوط به وحدت حرکت ها را حل کردیم.
ترجمه: بعد از اینکه شبهه های مربوط به وحدت حرکت ها را حل کردیم بیان می کنیم که شک شده درباره حرکت سماویه به شک هایی که مناسبت دارند با شکوکی که ذکر کردیم ولو از اشکالاتِ قبل جدا می شود و تغییر کمی دارد.
فقیل انها لا تخلو اما ان تکون واحده او تکون کثیره
آن تشککی که شده عبارت از این است که حرکت فلک، یا واحد است یا کثیر است.
فان کانت واحده فکیف تکون واحده و لیست بتامه
اگر حرکت، واحد است چگونه حرکت با اینکه تام نیست واحد است.
فانا نجد منها شیئا خارجا منها لم یحصل بعد و کل واحد تام
این عبارت دلیل برای « لیست بتامه » است.
ترجمه: ما می یابیم از حرکت فلک شیئی « یعنی قسمتی از حرکت فلک » را که خارج از حرکت فلک است و هنوز حاصل نشده است « زیرا قسمت های قبلی حاصل شدند و این حرکت های بعدی، خارج از قسمت های قبلی است و هنوزحاصل نشده اند. اگر هنوز حاصل نشدند معلوم می شود که تام نیستند » در حالی که هر واحدی تام است.
نکته: عبارتِ « کل واحد تام » مقدمه دوم است و عبارت « و لیست بتامه » مقدمه اول است. مقدمه اول می گوید حرکت فلک تام نیست. مقدمه دوم می گوید هر چیزی که واحد است باید تام باشد. نتیجه این می شود که حرکت فلک، واحد نیست چون تام نیست.
و ان کانت کثیره فکیف نقول عددها و ما آحادها
اگر حرکت فلک، کثیر باشد اشکالش این است که چگونه عدد حرکت را می گوییم. اشکال بعدی این است که تعداد آن عدد چه مقدار است.
صفحه 275 سطر 12 قوله « فنقول »
تا اینجا ایرادی که معترض کرده بود گفته شد. از اینجا می خواهد وارد جواب شود.
جواب اشکال: مصنف حکم می کند به اینکه این حرکت، واحد است و کثیر نیست اما یکبار حرکت را توسطیه لحاظ می کند و می گوید واحد است و یکبار حرکت را قطعیه لحاظ می کند و می گوید واحد است. واحد بودن حرکت، در حرکت توسطیه روشن است چون از ابتدایی که فلک ساخته شد و حرکت کرد تا وقتی که بساطِ فلک جمع می شود فلک، بین المبدأ و المنتهی است و این « بین المبدأ و المنتهی » برای فلک ثابت است و تغییر نمی کند و در نتیجه کثیر نمی شود بلکه واحد است. در حرکت قطعیه هم این حرکت، واحد است. هر دوری از فلک را یک حرکت حساب کنید و در اینصورت تام هم هست. دور بعدی را هم یک حرکت دیگر حساب کنید هکذا دور سوم و چهارم. بله فقط باید این را قبول کرد که دورهایی که واحد و تام اند با فرض تعیین می شوند ولی بعد از اینکه تعیین شد تمامیت آن و وحدتش باقی است.
توضیح عبارت
فنقول: اما الحرکه بالمعنی الذی نقوله فهی واحده باقیه فیه ابدا ما تحرک
« ما تحرک »: یعنی مادامی که فلک حرکت می کند.
ضمیر « فیه » به « فلک » بر می گردد.
می گوییم حرکت به آن معنایی که ما به آن اعتماد داریم و به آن قائل هستیم « که مراد، حرکت توسطیه است » واحد است و در فلک باقی است ابداً مادامی که فلک، حرکت دارد.
و اما الذی بمعنی القطع فیشبه ان تکون کل دوره حرکه واحده الا ان الدورات لا تتحدد الا بالوضع
اما حرکتی که به معنای قطع است ممکن است هر دوری را یک حرکت حساب کنید و بگویید تمام است پس واحد است. ولی باید توجه داشته باشید که این دوره ها « که هر کدام یک حرکت جدایی از حرکت دیگری هستند » واقعاً از یکدیگر جدا نیستند بلکه با فرض و وضعِ ما جدا می شوند. و اگر فرض نکنید، واحدِ متصل است.
و اذ قد فرغنا من الکلام فی وحده الحرکه فبالحری ان نتکلم فی التقایس الذی یکون بین الحرکات فی سرعتها و بطؤها و هو المعنی الذی یسمی مضام الحرکات
بحث درباره شبهه ها وجواب آنها تمام شد. اما باید مقایسه بین حرکات در سرعت و بطؤِ آنها شود. چه حرکتی سریع است و چه حرکتی بطی است و چه حرکتی اسرع است و چه حرکتی ابطا است؟ البته این مقایسه در جایی رخ می دهد که حرکت ها مقایسه پذیر باشند. اگر در بعضی جاها نمی توان حرکت ها را با یکدیگر مقایسه کرد مثل اینکه از سنخ های مختلف هستند مثلا حرکت بر روی خط مستقیم با حرکت بر روی خط مستدیر را نمی توان مقایسه کرد اما آنهایی را که می توان مقایسه کرد مقایسه می کنیم. البته حرکت بر روی خط مستقیم و مستدیر را به لحاظ زمان می توان تقسیم کرد اما شاید به بعضی لحاظ نتوان مقایسه کرد. در هر صورت هر جا که حرکت ها مقایسه پذیر باشند آنها مقایسه می شوند. فصل بعد بحث درباره مقایسه پذیری و عدم مقایسه پذیری حرکات است.
ترجمه: حال که از سخن در وحدتِ حرکت فارغ شدیم مناسب است که تکلم کنیم در مقایسه ای که قرار است بین حرکات انجام شود و این مقایسه در سرعت و بطو است و این است معنایی که اسم آن را مضامّ الحرکات می نامیم « مضامّ به معنای مقایسه پذیری است. در فصل بعدی همین مضامّ مطرح می شود که در چه جاهایی مقایسه واقع می شود ودر کجا واقع نمی شود ».
صفحه 276 سطر اول قوله « فصل »
فصل پنجم درباره مقایسه پذیری حرکات و مقایسه ناپذیری حرکات است.
مصنف می فرماید مردم به طور عادی «نه با ذهن فلسفی » وقتی می خواهند دو حرکترا با یکدیگر مقایسه کنند و ببینند که کدام یک سریعتر است زمان های آنها را نگاه می کنند. آن که زمانش کوتاهتر است می گویند سریعتر است و آن که زمانش طولانی تر است می گویند بطیء تر است. پس باید اسرع به این صورت معنا شود « اسرع، حرکتی است که در زمانِ کوتاهتر به هدفش نائل شود ». ولی به این حرف و گمانشان پایبند نیستند زیرا می بینیم لاک پشت در رُبعِ ساعت حرکت کردن به مقصدی که خودش در نظر گرفته و آن، چند متر است. اسب هم برای طی کردن مسافتی که چندین کیلومتر است یکساعت وقت دارد در اینجا زمان حرکت لاک پشت کوتاهتر از زمان حرکت اسب است لذا باید حرکت لاک پشت اسرع قرار داده شود در حالی که مردم اینگونه نمی کنند. از اینجا معلوم می شود که در نزد مردم، فقط زمان برای مقایسه دو حرکت کافی نیست و نباید گفته شود آن که زمان کمتر دارد سرعت بیشتر دارد. بلکه مسافت هم باید دخالت داده شود. وقتی مسافت دخالت داده شود سرعت، دقیق تر ملاحظه می شود. یعنی گفته شود در یک مسافت معین، هر کدام که زمان کوتاهتری حرکت کردند سریعتر حرکت می کنند. یا زمان را واحد قرار دهیم و مسافت را مختلف قرار دهیم یعنی متحرکی که مسافت بیشتری را در این زمان طی کرده است سریعتر است.
توضیح عبارت
فصل فی مضامه الحرکات و لا مضاتها
نسخه صحیح « مضامتها » است. مراد از « مضامه »، مقایسه کردن است.
من عاده الناس ان یقولوا مره فی کل حرکه تتم فی زمان اقصر انها اسرع
« انها اسرع » مفعول « یقولوا » است. « مره » به معنای یک بیان است.
از عادت مردم این است که در یک بیان، در هر حرکتی که در زمان اقصر تمام می شود بگویند این حرکت، اسرع است.
فیقولون ان هذه الاستحاله کانت اسرع من هذه النقله
« استحاله » حرکت کیفی است.
ترجمه: می گویند این استحاله، اسرع از این نقله است.
مثلا پارچه ای که رنگ می شود در مدت زمانی واقع می شود که سریعتر تحقق پیدا می کند از شخصی که در حال رفتن از یک مسافتی است در اینجا گفته می شود آن حرکت استحاله ای اسرع است چون زودتر تمام شده است.
البته این مقایسه بین حرکت استحاله ای و حرکت تقله ای مربوط به قدیم است که اگر افراد می خواستند مسافتی را طی کنند چندین ماه در راه بود. در این بیان، استحاله حاصل می شد و میوه ها می رسیدند. استحاله زودتر واقع می شد از اینکه آن شخص به مقصد برسد. مثلا گاهی 6 ماه سفر کردن طول می کشید و در این 6 ماه، میوه ها رسیده می شدند و فروش می رفتند و تمام می شدند لذا حرکت استحاله ای گاهی زودتر از حرکت نقله ای تمام می شد اما امروزه اینطور نیست زیرا چندین مرتبه مسافرت می کنند و برمی گردند ولی هنوز میوه همانطور که بوده، باقی می ماند و حرکت استحاله ای آن تمام نشده است.
فیکون معنی الاسرع فی هذا الموضع هو الذی ینتقل الی الغایه فی زمان اقصر
مراد از « الذی »، متحرک است.
با این بیانی که از مردم نقل کردیم نتیجه گرفته می شود که معنای اسرع در این موضع « که موضع حرکت است »، متحرکی است که منتقل به غایت می شود در زمان اقصر.
و ان یمتنعوا مره اخری عن ان یقولوا: ان حرکه السلحفاه من مبدأِ شبرٍ الی منتهاه فی ربع ساعه، هی اسرع من حرکه الفرس فرسخا فی ساعه
« ان یمتنعوا » عطف بر « ان یقولوا » است. « مبدا » اضافه به « شبر » شده.
عادت مردم این است که امتناع می کنند از اینکه بار دیگر بگویند حرکت لاک پشت از ابتدای یک وجب تا انتهای یک وجب که در یک ربعِ ساعت انجام گرفته، اسرع از حرکتی که اسب در یک ساعت به اندازه یک فرسخ انجام داده است.
بل یعدون حرکه السلحفاه بطیئه و ان کانت تبلغ المقصد او تنتهی الی السکون فی زمانه اقصر
حرکت لاک پشت را بطیء حساب می کنند ولو به مقصد رسید یا منتهی به سکون شد در زمان کوتاهتر.
و یعدون حرکه الفرس سریعه و ان کانت طویله الزمان الی المنتهی
و حرکت فرس را سریع می شمارند ولو اینکه زمانش تا منتها، طویلتر است. پس معلوم می شود که حرکتِ اسرع را نمی توان به طول زمان و قِصَرِ زمان تعیین کرد.
فیجب ان یکون لهذه السرعه و هذا البطء معنی آخر غیر الاول
باید این سرعت و بطوء « که سرعت و بطوءِ در حرکت است » معنای دیگری غیر از معنای اول داشته باشد. معنای اول یعنی قبل از حرکت سلحفاه و اسب، معنایی بیان شد که آن معنا اعتبار ندارد.
و هو ان السریع هو الذی یقطع من المسافه او مما یجری مجری المسافه ما هو اطول فی زمان مثل او الذی یقطع المثل فی زمان اقصر
« ما هو اطول » مفعول « یقطع » است.
لفظِ « من المسافه » در صورتی است که حرکت، نقله ای باشد. لفظِ « او مما یجری مجری المسافه » در صورتی است که حرکت، نقله ای نباشد مثلا در حرکت استحاله طیِ بخشی از مسافت نیست بلکه طی بخشی از چیزهایی است که جاری مجرای مسافت است. در این بحث چون فرقی نمی کرده که طی مسافت باشد یا طی جاری مجرای مسافت باشد « و به تعبیر دیگر فرق نمی کرده که حرکت، نقله ای باشد یا غیر نقله ای » لذا هر دو را مطرح کرده است.
« زمان مثل » متعلق به « یقطع » است یعنی مثل زمانی که متحرکِ کُند « یعنی لاک پشت »، حرکت کرده است. توجه کنید که زمان حرکت سریع با زمان حرکت بطیء، مثل هم گرفته شده و گفته شده حرکتی سریعتر است که مسافتش اطول باشد.
مراد از « المثل »، مسافت است. « فی زمان اقصر » متعلق به « یقطع » است.
« هو » به « اول » بر نمی گردد بلکه به « غیر الاول » بر می گردد. یعنی نمی خواهد سرعت و بطو به معنای اول را بیان کند بلکه سرعت و بطو به معنای دوم را می گوید.
ترجمه: آن معنای غیر اول این است که سریع، حرکتِ متحرکی است که طی کند از مسافت یا جاری مجرای مسافت، مسافتی را که اطول باشد، در زمانی که مثل حرکت بطیء است یا متحرکی که طی می کند مثل همان مسافتی را که متحرک به حرکتِ بطیء طی کرده در زمان اقصر.
فیجب اذا اردنا ان نقایس بین حرکتین فی السرعه و البطء ان یکون ما فیه الحرکه مراعی
از اینجا مصنف وارد مقایسه می شود و می فرماید در وقت مقایسه باید « ما فیه الحرکه » مراعات شود و نگاه کرد که اگر « ما فیه الحرکه » در هر دو حرکت، یکسان است مقایسه صورت بگیرد و الا نباید مقایسه کرد. وقتی که مقایسه صورت می گیرد اگر یکی بر دیگری اضافه داشت و دیگر نقصان داشت گفته می شود آن که اضافه دارد سریعتر است و اگر هر دو مساوی باشند مساوی خواهند بود.
ترجمه: اگر خواستیم بین دو حرکت، در سرعت و بطو مقایسه کنیم واجب است که « ما فیه الحرکه » که همان مسافت است مراعات شود.
فان امکن بین الشیئین اللذین فیهما الحرکه مقایسةٌ بالزیاده و النقصان و الاشتداد و الضعف امکنت المقایسه بین الحرکتین فی السرعه و البطء،
« مقایسه » فاعل « امکن » است.
اگر در دو مسافت، زیاده و نقیصه دیدیم در حرکت هم سرعت و بطو دیده می شود. در جایی که زیاده در مسافت دیده می شود در حرکت، سرعت دیده می شود و در جایی که نقیصه در مسافت دیده می شود در حرکت، بطوء دیده می شود.
ترجمه: اگر بین دو شیئی که در آن دو شیء، حرکت است « یعنی بین دو مقوله که همان ما فیه الحرکة ها هستند که مسافت می شود » امکان مقایسه بود ممکن است مقایسه بین دو حرکت در سرعت و بطو واقع شود.
و المقایسه بین الشیئین فی الزیاده و النقصان و المساواه فی الکمیه هی علی وجهین احدهما بالفعل و الآخر بالقوه
بعد از لفظ « النقصان » نقطه گذاشته شده و « المساواه » را مبتدی و « علی وجهین » را خبر گرفته ولی به نظر می رسد که عبارت « هی علی وجهین » خبر برای « المساواه » و « المقایسه » هر دو است یعنی مقایسه بین دو شی در زیاده و نقصان و مساوات در کمیت، بر دو قسم است. لفظ « فی الکمیه »، هم متعلق به « مساواه » گرفته می شود هم متعلق به « زیاده و نقصان » گرفته می شود. اگر خواستید « مساواه » را ابتدای کلام قرار دهید باید بگویید « المقایسه بین الشیئین » مبتدی است و « فی الزیاده و النقصان » خبر آن است. در حالی که این، تمام نیست زیرا مقایسه منحصراً اینگونه نیست بلکه انواع مختلف دارد پس بهتر است که نقطه را ندیده بگیرید و « المساواه » عطف بر « الزیاده و النقصان » گرفته شود و عبارت به این صورت شود « المقایسه بین الشیئین هی علی وجهین » اما مقایسه در زیاده و نقصان و مساوات است. شاید به این مناسبت نقطه گذاشته شده که زیاده و نقصان در یک مورد اتفاق می افتد و مساوات در مورد دیگر اتفاق می افتد. البته نباید نقطه بگذارد بلکه باید ویرگول بگذارد.
در یکی از نسخ خطی آمده « و المساواه الکمی هو علی وجهین احدها بالفعل و الآخر بالقوه » مقایسه بالفعل، یعنی مقایسه ای است که بالفعل انجام می شود و مقایسه بالقوه یعنی مقدار ها طوری نیستند که بین آن بتوان زیاده و نقیصه یا مساوات پیدا کرد بلکه بالقوه اینگونه هستند مثلا خط منحنی و خط مستقیم را لحاظ کنید که اگر یک حرکت در خط منحنی و یک حرکت در خط مستقیم باشد مقایسه این دو بالقوه است نه بالفعل. اما اگر دو متحرک بر روی دو خط مستقیم حرکت می کردند مقایسه، بالفعل می شود نه بالقوه.
اما الذی بالفعل فأن یکون انطباق احدهما ممکنا بالآخر حتی ینطبق کلمه علی کله
در جایی که مقایسه، بالفعل است به اینصورت انجام می شود که اگر مثلا دو خط یا دو مسافت را بر روی همدیگر قرار دادید به طوری که ابتدای یکی بر ابتدای دیگری منطبق شد و انتهای یکی بر انتهای دیگری منطبق شد معلوم می شود که این دو، مساواتِ در کمیت دارند. اما اگر یکی از این دو اضافه بر دیگری آمد معلوم می شود این دو شیء که با هم مقایسه می شوند زیاده و نقیصه دارند.
ترجمه: در جایی که مقایسه، بالفعل است در جایی است که انطباق یکی بر دیگری ممکن باشد « اگر ممکن نباشد، بالقوه می شود » تا « یکی از این دو حالت اتفاق بیفتد یکی این است که » کل بر کل منطبق شود « دوم اینکه یکی اضافه بر دیگری بیاید ».
نکته: اگر عبارت به این صورت بود بهتر بود « فان یکون انطباق احدهما بالاخر ممکنا ».
و ینطبق الطرفان ان کان لها طرفان علی الطرفین بالفعل
عبارت « ان کان لها طرفان » جمله معترضه است. این جمله عطف تفسیر بر جمله قبل است.
چگونه کل بر کل منطبق می شود؟ بیان می کند که ابتدای این مسافت به ابتدای آن مسافت منطبق می شود و انتهای این مسافت به انتهای مسافت منطبق می شود و گفته می شود کل بر کل منطبق شد.
ترجمه: دو طرف منطبق شوند اگر برای مسافت دو طرف باشد « یعنی مسافت، نامتناهی نیست ».
او یفضل احدهما علی مطابَق الآخر
« یفضل » عطف بر « ینطبق » است.
ترجمه: یا یکی از این دو مسافت بر مطابَقِ مسافت دیگر اضافه بیاید.
فیکون فی الاول مساواه و فی الثانی تفاوت بزیاده و نقصان
در اولی که انطباقِ کل بر کل بود مساواتِ دو مسافت است و در دومی زیاده ی یکی بر دیگری بود یعنی دو مسافت، تفاوتِ به زیاده و نقصان دارند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo