< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

93/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه علت عرفی شهرت كلام مشهور مبنی بر اينكه جسم 6 جهت دارد/ بيان جهات اجسام/ فصل 13/ مقاله 3/ فن 1/ طبیعیات شفا.
«جعلوا طوله من راسه الی قدمه و عرضه من يمينه الی يساره و عمقه من قدامه الی خلفه»[1]
بحث در اين بود كه گروهی گفته بودند جهات جسم، 6 تا است خواستيم بيان كنيم سبب اين قول چيست؟ بيان شد كه دو امر باعث شد كه جهات جسم، 6 تا به حساب آيد:
1 ـ امر عامی.
2 ـ اعتبار خاصی.
بيان سبب عامی در 6 جهت بودن جسم: عامه مردم به حيوان از جمله انسان توجه كردند و ديدند كه 6 امر در آن هست و از آن 6 امر، 6 جهت در جسم انسان يا حيوان درست كردند و همين را در ساير اجسام سرايت دادند و گفتند انسان، يمين و يسار و فوق و سفل و قدام و خلف دارد. گفتند پس اجسام هم همين 6 تا را دارد در خود انسان اينچنين گفتند كه از سر تا پا طول باشد و از يمين تا يسار عرض باشد و از جلو تا پشت سر را عمق قرار دهند در واقع در بدن انسان يا حيوان 6 نهايت فرض كردند و برای هر نهايتی بُعدی ساختند كه اين بُعدها دارای نهايت بودند و از نهايتِ بُعدها، جهت گرفتند يعنی بين سر تا پا، بُعدی تصور كردند و بين دست راست و چپ بُعدی تصور كردند و بين جلو و عقب هم بُعدی تصور كردند و براي هر بُعدی دو طرف قرار دادند كه مجموعا 6 نهايت پيدا كردند و اين 6 نهايت را 6 جهت ناميدند. همين وضع در جسم هم وجود دارد زيرا همين امتدادها و بُعدها را دارد و هر بُعدی دو نهايت دارد پس 6 نهايت می شود و اين 6 نهايت منشا پيدايش 6 جهت می شود.
توضيح عبارت
«جعلوا طوله من راسه الی قدمه و عرضه من يمينه الی يساره و عمقه من قدامه الی خلفه»
همه ضمائر به انسان يا حيوان بر می گردد.
«جعلوا» جواب «لما سبق» در صفحه 247 سطر 13 است.
نكته: خصوصيتی وجود نداشته كه راس الی قدام را طول و يمين الی يسار را عرض قرار دادند اگر از خود شما سوال شود بدون اينكه توجه كنيد همين كار را می كنيد. زيرا اين گروه به بدن انسان نگاه كردند و اين جهات را مشخص كردند و حكم بدن خودشان را در باقی اجسام هم ديدند. لذا اگر كسی بخواهد از سر تا پای انسان را عمق بگيرد و دست راست و چپ را طول بگيرد مورد قبول واقع نمی شود و می گوييد از سر تا پا، طول است و بين دست راست و چپ را عرض قرار می دهيد. بله مصنف در يمين و يسار، قوت را مطرح كرد كه در هنگام حركت كردن با پاي راست شروع می كنيم نه چپ، پس معلوم می شود در ابتدای حركت كردن، پای راست قويتر است.
ترجمه: قرار دادند طول انسان را از سر تا قدمش و عرضش را از يمين به يسار و عمق انسان را از قدام تا خلف.
«فكانه لما افترضت ههنا هذه النهايات اولا افترض بعدها بحسبها هذه الابعاد اذ الابعاد بالحقيقيه لا تفترض الا بافتراض النهايات التی عنها و اليها تمتد»
«ههنا»: درانسان و حيوان.
«النهايات»: مراد راس و قدم و يمين و يسار و قدام و خلف است.
«ابعاد»: مراد طول و عرض و عمق است. ضمير «اليها» و «عنها» به نهايات بر می گردد و ضمير «تمتد» ‌به «ابعاد» بر می گردد.
چون در انسان و حيوان، اين نهايات فرض شد به حسب اين نهايات، ابعاد فرض شد و به حسب ابعاد هم تناهی ها و جهت ها فرض شدند.
«اولا»: كلمه «بعدها» كه در عبارت «افترض بعدها» آمده نشان می دهد كه لفظ «اولا» در مقابل «بعدها» است. يعنی اولاً نهايات را فرض كردند بعدا به كمك نهايات، ابعاد را فرض كردند و بعداً هم به جهات رسيدند اما «اولا» را با قطع نظر از اين قرينه ای كه در عبارت هست می توان به صورت ديگر معنا كرد و آن اين است كه گفته شود برای بدن حيوان نهايات ديگری غير از آن6 تا فرض می شود مثلا خط مورب در بدن انسان فرض كنيد اين خط مورب، بُعد است و دارای نهايت است اما نهاياتی كه اولا فرض می شود همان نهاياتی است كه توضيح داده شد كه راس قدم و يمين و يسار و عمق و قدام و خلف است و نهايات بَعدی، اولاً‌ نيستند بلكه ثانيا هستند.
چون قرينه وجود دارد لذا معنای اول بهتر است.
ترجمه: چون كه فرض شد در باب حيوان اين نهايات اولا، فرض شد بعد از اين نهايات، ابعاد «يعنی وقتی راس و قدم فرض شد به تبع آن، طول هم فرض شد و يمين و يسار فرض شد به تبع آن عرض هم فرض شد و قدام و خلف فرض شد به تبع آن عمق هم فرض شد» زيرا ابعاد فرض نمی شوند مگر با فرض نهايات كه ابعاد، از نهايتی به نهايت ديگر امتداد پيدا می كند «يعنی اگر آن نهايت ها نبودند امتداد بين نهايت ها كه همان ابعاد می باشد نبودند».
«فلما كان هكذا وقع في الاوهام ان الجهات ست و لم يُشعَر بغيرها»
اين عبارت، خوب نبود سر خط نوشته شود.
ترجمه: چون وضع اينگونه بود «كه نهاياتی داشتيم و از آن نهايات، ابعادی گرفتيم و از آن ابعاد هم جهات بدست آورديم» در اذهان عامه مردم اينچنين واقع شد كه جهات 6 تا است و شعور به غير از اين جهات پيدا نشد «و الا همانطور كه در جلسه قبل بيان شد اينچنين نيست كه جسم فقط 6 جهت داشته باشد گاهی از اوقات خيلی بيشتر از اين 6 تا دارد».
«اذ لم تکن الاسماء الا لهذه فوقفت الاوهام علی مبلغ هذا العدد»
چرا به این 6 جهت رسیدند؟ چون اسماء برای همین 6 تا بود.شخصی ممکن است بگوید که برای این 6 جهت اسم اختراع شده چرا منحصر در این 6 تا کردید؟ برای بقیه هم اسم قرار می دادید؟ مصنف نمی گوید اسماء این 6 تا هستند «که عبارت از فوق و سفل و یمین ویسار و قدام و خلف است» این اسماء اگر در بیرون از بدن حیوان ملاحظه می شد بیش ا این هم اسم گذاشته می شد ولی وقتی وارد بدن حیوان می شویم می بینیم اسم دیگر ندارد. مثلا فرض کنید که یک خط اُریب در بدن انسان بکشید که مثلا از بازوی راست به پهلوی چپ بکشید اسم آن قسمتی که این خط از آنجا شروع شده و به جایی که تمام شده چه قرار می دهید؟ باز هم باید به طور عام اسم آن را یمین و یسار قرار دهید. پس از ابتدا منشا این کار، وجود اسمائی بود که در بدن موجود بودند و چون 6 اسم وجود داشت سه بُعد درست شد و برای هر بُعدی، دو نهایت قرار داده شد که 6 نهایت شد و از 6 نهایت به 6 جهت منتقل شدیم.
ترجمه: چون اسماء برای این 6 تا بود «لذا 6 جهت درست شد» اوهام بر آن مقداری که این عدد رسید، توقف کرد «عدد به 6 رسید لذا اوهام هم بر 6 توقف کرد و الا بیش از 6جهت در جسم وجود دارد».
«و اعان علی ذلک نوع من الاعتبار خاصی»
«هذا» :کاری که اوهام انجام دادند و جهات را 6 تا دانستند.
بر این مطلب که اوهام انجام دادند و جهات را 6 تا کردند اعانت کرد نوعی از اعتبار که از جانب خواص و دانشمندان بود.
مصنف با این عبارت بیانِ اعتبار خاصی می کند ولی به این صورت بیان می کند که این اعتبار خاصی، امر عام را به این صورت تایید کرد.
بیان سبب خاص در 6 جهت بودن جسم: در اجسام سه خطِ عمود بر یکدیگر وجود دارد یا فرض می شود. در بعض اجسام مثل مکعب، سه خط عمود بر یکدیگر وجود دارد مثلا این اتاق به صورت مکعب یا مکعب مستطیل است. کُنج آن را ملاحظه کنید یک خط از این طرف سقف آمده و یک خط از آن طرفِ سقف آمده و به یکدیگر برخورد کردند و بر یکدیگر عمود شدند. یک خط هم از کف به سمت سقف رفته است این سه خط بر یکدیگر عمودند. در کره این سه خط وجود ندارد اما می توان آن سه خط را فرض کرد مثلا در کره به این صورت فرض کنید که اگر بخواهیم بر روی زمین سه خط را بر یکدیگر عمود کنیم می گوییم دو خط بر روی زمین بکشید که بر یکدیگر عمود باشند. محلِ تقاطع این دو خط بر روی زمین است سپس از بالا یک قلم بر محل تقاطعِ این دو خط عمود کنید که آن قلم در فضا باشد.
چون می توان سه خط عمود در جسم داشت یا رسم کرد پس سه بُعد وجود دارد اما الان به بُعد توجه نداریم آنچه مهم است نهایت می باشد. مصنف می فرماید از محل تقاطع، هر سه خط را به هر دو طرف ادامه بده و خط را قطع نکن. در این صورت از محل تقاطع گویا 6 خط بیرون آمده که یکی به سمت بالا و یکی به سمت پایین آمده و یکی به سمت راست و یکی به سمت چپ رفته و یکی به سمت جلو و یکی به سمت عقب رفته است.
حال اگر در درون جسم مثلا در این اتاق، گوشه اش را لحاظ کردید که سه خط عمود بر هم دارد سپس به گوشه دیگر منتقل شدید این گوشه دوم با گوشه اول موازی است یعنی خطی که در گوشه اول از کف به سمت سقف آمده با خطی که در گوشه دوم از کف به سمت سقف آمده موازی است. آن خطِ طولی که در سقف ملاحظه شد، با خط طولی که در آن طرف سقف است موازی است و خطِ عرضی که در سقف دیده شده با خط عرضی که در طرف دیگر دیده شده موازی است. این خطوط با هم موازی اند اگر بخواهید تکرار کنید تکرار نمی شود یعنی نمی توان گفت سه خطِ عمود بر هم در این طرف اتاق موجود است. و سه خطِ عمود بر هم در آن طرف اتاق موجود است و چون 4 گوشه برای اتاق است پس 4 تا سه خطِ عمود بر هم داریم پس 4 تا 6 جهت در می شود که 24 جهت شود. ایشان می فرماید نمی توان چنین کاری کرد چون خط ها موازی اند و همان قبلی ها هستند.
بله می توان کار دیگر کرد یعنی خطی را که موازی نیست عمود کرد مثلا فرض کنید خطی به صورت مورب در داخل اتاق رسم کنید و خطِ مورب دیگر بر آن خطِ مورب اولی عمود کنید. سپس خط سومی بر این دو خط عمود کنید در این صورت 6 جهتِ دیگر پیدا می شود که بشخصه با آن 6 جهتِ اولی فرق می کنند اما بنوعه فرق نمی کنند.



[1] الشفا،ابن سینا،ج4،س248،س1،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo