< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

93/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنای اینکه گفته می شود زمان به واسطه حرکت تقسیم می شود چیست؟/ فصل 9/ مقاله 3/ فن 1/ طبیعیات شفا.
«و حیث یقال ان الزمان یعرض له ذلک بسبب الحرکه فنعنی العارض الذی یوقع بالفعل شیئا بعد شیء بلا نهایه»[1]
گفتیم نامتناهی در خارج موجود است ولی به نحو خاص موجود است سپس وارد صغریات نامتناهی شدیم که در خارج موجودند.
عدد و مقدار و حرکت بیان شدند سپس به زمان رسیدیم که زمان هم امری نامتناهی است. درباره زمان گفته شد یک بار با قسمت فرضی ملاحظه می شود و یکبار با قسمت بالفعل ملاحظه می شود.
در صورتی که با قسمت فرضی ملاحظه شود گفته شد که ذاتا امتداد دارد و چیزی که امتداد دارد انقسام فرضی را می پذیرد پس قسمت فرضی برای زمان یک امر ذاتی است و بدون وساطت هر شیئی می تواند این انقسام فرضی را بپذیرد اما انقسام بالفعل را به سبب حرکت می پذیرد. اگر حرکت نبود، انقسام هم نبود.
معنای انقسام بالفعل این است که بخشی از زمان درست می شود دوباره بخش دوم درست می شود و همچنین تا آخر است. چیزی که این بخش ها را می سازد حرکت است. قطعه ی اول از حرکت که و اقع می شود قطعه اول از زمان را می سازد مثلا دور اوّلی که فلک می زند یک شبانه روز حاصل می شود. سپس دور بعدی و حرکت بعدی، قطعه ی بعدی را درست می کند. همین طور که ملاحظه می کنید وقتی انقسام بالفعل بر حرکت واقع شد همین انقسام بالفعل به توسط حرکت بر روی زمان واقع می شود پس زمان اگر بخواهید انقسام بالفعل پیدا کند به وساطت حرکت است اما استعدادِ انقسام داشتن یا به تعبیر دیگر، قسمت فرضی را پذیرفتن ذاتیِ زمان است و هیچ واسطه نمی خواهد. این مطلبی بود که در آخر جلسه قبل بیان شد.
نکته: حرکت قطعیه در خارج موجود است ولی اتصالش ذهنی است.
بحثی که می خواهیم شروع کنیم این است که حرکت چه چیزی به زمان می دهد آیا استعداد انقسام به زمان می دهد یا فعلیت انقسام می دهد؟
حرکت به زمان، فعلیت انقسام می دهد یعنی بعد از اینکه خودش منقسمِ بالفعل شد زمان را هم به تبع خودش منقسم بالفعل می کند اما استعداد انقسام، ذاتی زمان است و حرکت، این استعداد را به او نمی دهد. بلکه حرکت زمان را ایجاد می کند و به تعبیر دیگر به زمان، وجود می دهد و نحوه وجود زمان وجودی است که قابلیت قسمت را دارد چون وجود ممتد است و هر وجود ممتدی قابلیت قسمت را دارد پس زمان هم قابلیت قسمت را دارد و این قابلیت را حرکت به او نمی دهد مثل همان مثالی که خود مصنف زده که خداوند ـ تبارک ـ زرد آلو را زردآلو نمی کند بلکه او را ایجاد می کند و وقتی که ایجاد شد باید زردآلو باشد چون ماهیتش این است. زمان را هم حرکت ایجاد می کند نه اینکه ایجاد کند و بعداً استمرار و اتصال یا استعداد و قابلیت تقسیم را به او بدهد.
قابلیت تقسیم و استعداد تقسیم، ذاتیِ همین وجود است اگر موجودی به زمان وجود داد لازم نیست مجدّداً استعداد انقسام را به آن بدهد بلکه این وجود به نحوی است که استعداد انقسام را می آورد. مصنف برای اینکه مطلب روشن تر شود به این صورت می گوید که اگر کسی خواست عددی را جعل کند مثلا عدد عشره را جعل کند حال جعل کردنش چه با شمردن باشد چه با انقسام باشد. مثلا از عدد یک می شمارد و دو و سه و ... تا به ده می رسد. یا اینکه شی را 10 مرتبه تقسیم می کند و 10 حاصل می شود. وقتی 10 ایجاد شد آن عادّ «یعنی سازنده عدد» به این 10 زوجیت نمی دهد. این وجود 10 طوری است که زوجیت مقتضای آن است. در ما نحن فیه هم همین طور است که وقتی حرکت، زمان را ساخت به آن استعداد نمی دهد بلکه وجود زمان طوری است که این استعداد همراه آن و ذاتی است. ذاتیِ شی را نمی توان به شیء داد بلکه اگر وجود شیء داده شود خودش ذاتی اش را هم خواهد داشت این حرکت هم که به زمان وجود می دهد احتیاج نیست ذاتی زمان را که استعداد است بدهد پس فعلیت انقسام از ناحیه حرکت می آید اما استعداد انقسام از ناحیه حرکت نمی آید وجود آن مستعد از ناحیه حرکت می آید و وقتی وجود از ناحیه حرکت آمد استعداد، خود بخود هست.
توضیح عبارت
« و حیث یقال: ان الزمان یعرض له ذلک بسبب الحرکه»
«ذلک»: یعنی «انقسام معین بالفعل»
وقتی گفته می شود «ان الزمان یعرض له ذلک بسبب الحرکه» این مطلب را در صفحه 221 سطر 11 آمده «اما المعین بالفعل فیعرض له بسبب الحرکه»
یعنی مصنف می خواهد با این عبارت، عبارت «اما المعین بالفعل فیعرض له بسبب الحرکه» را توضیح دهد.
ترجمه: وقتی گفته می شود برای زمان، انقسام بالفعل به سبب حرکت عارض می شود قصد می کنیم از حرکت، عارضی را که واقع می سازد بالفعل، زمانی را بعد از زمانی بلانهایه»
«فنعنی العارض الذی یوقع بالفعل شیئا بعد شیء بلانهایه»
مراد از «العارض»، حرکت است و مراد از «شیئا بعد شیء»، زماناً بعد زمان است.
قصد می کنیم از حرکت، حرکتی را که واقع می سازد بالفعل، زمانی را بعد از زمان بلانهایه «بیان کردیم که وقتی قطعه اول حرکت می آید قطعه اول زمان می آید و وقتی قطعه دوم حرکت می آید قطعه دوم زمان می آید همینطور قطعات حرکت پی در پی می آیند قطعات زمان هم پی در پی می آیند پس این حرکت است که زمان را ایجاد می کند. اگر حرکت را مستمر بگیرید می گویید زمانِ مستمر ایجاد می کند و اگر حرکت را قطعه قطعه کنید می گویید هر قطعه اش زمانی ایجاد می کند و زمان هم قطعات پیدا می کند توجه کنید مصنف از حرکت، تعبیر به عارض کرد. عبارت خط قبل را نگاه کنید که فرمود «حیث یقال ان الزمان یعرض له ذلک بسبب الحرکه» که عارض در این عبارت، انقسام است. در این عبارت، انقسام معین بالفعل را عارض حساب می کند اما در عبارت «فنعنی العارض» حرکت را عارض حساب می کند این، چگونه می شود؟ با مطالبی که بیان کردیم روشن می شود.
زمان را ملاحظه کنید که حرکت بر آن عارض می شود و این عارض، زمان را تقسیم می کند. این تقسیم، عارض بر حرکت می شود و حرکت هم عارض بر زمان می شود و وقتی تقسیم که عارض العارض است بر زمان به توسط حرکت عارض می شود معنای توسط این است که دو عارض در طول هم وجود دارد. عارض اولی واسطه می شود که عارض دومی را واقع شود. الان بر زمان، دو عارض وجود دارد:
1 ـ حرکت
2 ـ انقسام.
حرکت، عارض اول است و انقسام، عارض بعدی است. همیشه عارضِ بعدی به توسط عارض قبلی عارض می شود پس اشکال ندارد که حرکت را عارض بگیریم و در عین حال سبب گرفته شود.
«و اما طبیعه الاستعداد فهو الزمان من حیث هو مقدار»
نسخه صحیح «للزمان» است.
این طبیعتِ استعداد برای زمان ثابت است نه از باب اینکه زمان، عارضی به نام حرکت دارد بلکه از باب اینکه زمان، مقدار است و مقدار، ذاتی آن است پس این استعداد هم ذاتیش است و از ناحیه حرکت نمی آید.
«و الحرکه لا تفیده ذلک»
ضمیر فاعلی «لا تفیده» به «حرکت» بر می گردد و ضمیر مفعولی «لا تفیده» به «زمان» برمی گردد و «ذلک» اشاره به استعداد است.
ترجمه: و حرکت افاده نمی کند زمان را این استعداد «یعنی این استعداد را به زمان نمی دهد. حرکت، زمان را ایجاد می کند نه اینکه استعدادی به زمان بدهد».
«بل یوجد الزمان»
حرکت، زمان را ایجاد می کند نه اینکه به زمانِ ایجاد شده، استعداد بدهد.
«و هو علی نحو من الوجود یلزمه ذلک الاستعداد»
این زمان، نحوه وجودش اینگونه است که این استعداد، لازمه اش است همانطور که وجود عدد 10 به نحوی است که زوجیت لازمه آن است. زوجیت را عاد «یعنی سازند عدد» به آن نمی دهد.
«و کما ان العاد مثلا اذا اوجد بالتعدید او بعمل آخر عشره»
«عادّ» یعنی آن که ایجاد عدد می کند.
ترجمه: آن که ایجاد عدد می کند وقتی عدد را ایجاد کند یا با تعدید «به اینکه بشمارد» تا به 10 برسد یا به عمل دیگری «مثل قسمت کردن» به 10 برسد.
«فلیس هو الذی یجعله زوجا بل یوجده»
آن عاد، کسی نیست که عدد عشره را زوج قرار دهد او فقط عشره را ایجاد کرده .
«و یلزم وجوده ان یکون هو زوجا»
لازم وجود عشره این است که زوج باشد و این لازم، دادنی نیست. فاعل فقط وجود را عطا می کند نه اینکه لازمه وجود را هم عطا کند. لازمه ی وجود بعد از عطاء وجود، خودش می آید لذا اگر عشره را جعل کرد زوجیت هم خودش می آید در ما نحن فیه هم اگر حرکت، زمان را جعل کرد خود این استعداد می آید لازم نیست این استعداد را به او بدهد.



[1] الشفا، ابن سینا، ج4، ص221،س.13، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo