< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه دلیل پنجم بر بطلان مذهب متکلمین/ رد مذهب متکلمین/ بررسی رای حق در حالت اجسام در انقسامشان.
«و لیس ذلک مما یتبع تفککا او یفرق الاتصال البته»[1]
بحث در رد قول متکلمین بود که به جزء لایتجزی معتقد بودند. چندین بیان بر علیه آنها اقامه شد و به دلیل پنجم رسیدیم که توضیح آن را به صورت مفصل در جلسه قبل بیان شد اما امروز به بیان دیگری گفته می شود تا مطلب امروز آسانتر فهمیده شود. چون در جلسه قبل از این مطلب استفاده شد که جز لایتجزی، تجزی پیدا می کند. اما در جلسه امروز از این مطلب استفاده نمی شود بلکه می خواهیم بیان کنیم به چه علت وتر بزرگ شد.
دلیل پنجم: خطی را مثل وتر بر زاویه قائمه ای قرار بدهید مثلا تنه درختی را به دیواری تکیه می دهید که این دیوار به صورت قائمه بر روی زمین قرار گرفته است تنه درخت، وتر مثلث قائم الزاویه می شود. سپس تنه درخت را به سمت پایین بکشید و بر روی زمین حرکت دهید فرض کنید که به اندازه یک جزء بر روی زمین حرکت می کند آیا بر روی دیوار هم به اندازه یک جزء حرکت می کند؟ توضیح داده شد که حرکت آن بر روی دیوار بیشتر از حرکتی است که بر روی زمین واقع شده است. البته اندازه دیوار کمتر از اندازه سطح زمین است.
با توجه به شکل عروس (قضیه فیثاغورس) نظریه متکلمین رد می شود زیرا گفته می شود جسم مرکب از اجزا لایتجزی نیست نه اینکه گفته شود جزء لایتجزی، یتجزی شد. این، حرف صحیحی است ولی دلیل را بر این «که بگویم جز لایتجزی، یتجزی شد» مبتنی نمی کنیم بلکه گفته می شود ترکیب جسم از اجزاء لایتجزی باطل است زیرا اگر جسم از اجزا لایتجزی ترکیب شود در این مثالی که بیان شد همانطور که در جلسه گذشته بیان شد وتری که مقدارش مشخص است بعد از اینکه کشیده شد باید مقدارش همان مقدار مشخص باشد و زیادتر از آن نشود در حالی که همانطور که بیان شد زیادتر می شود. این مشکل از اینجا پیدا می شود که گفته شد درخت به اندازه یک جزء کشیده شد. باید جزء تعیین نشود و نباید انتظاری باشد که اگر این درخت بر روی سطح زمین یک جزء حرکت کرد و پیش رفت در دیوار هم یک جزء حرکت کند و به سمت پایین بیاید و الا مشکل بزرگتر شدن وتر پیش می آید بدون اینکه هیچ اتفاقی افتاده باشد.
مثال را مختصرا تکرار می کنیم: فاصله سطح زمین 6 جزء فرض شد و فاصله دیوار 4 جزء فرض شد مربع 6 و مربع 4 را جمع کردیم عدد 52 بدست آمد و گفتیم وترِ مجذور 52 است و بعدا وقتی چوب کشیده شد یک جز بر سطح زمین اضافه می کند و آن را 7 جزء می کند و یک جز از دیوار کم می کند و 3 جزء می شود که 7 و 3 را مربع کردیم و مجموع آن دو 58 شد پس وترِ مثلث، مجذور 58 شد. هیچ اتفاقی نیفتاد و وتر از مجذور 52 تبدیل به مجذور 58 شد با کشیدنِ چوب، چوب بلندتر نمی شود در حالی که می بینیم چوب بلندتر شد. معلوم می شود که از همان ابتدا محاسبه، غلط انجام شد زیرا اجزاء نباید محاسبه می شدند.
دفاع متکلمین از اشکال پنجم: وقتی چوب را به سمت پایین می کشید اجزاء فشرده چوب از یکدیگر جدا می شوند و قهرا چوب بلند می شود اگر اندازه تنه درخت، مجذور 52 بود می تواند مجذور 58 شود.
استاد طوری بیان کردند که تمام اعتراض به متکلمین این می شود که چرا وترِ کوتاه، بلند شد اما در جلسه قبل اینگونه بیان شد که جزء لایتجزی، یتجزی می شود. با این بیان که امروز کردیم دفاع متکلمین به خوبی روشن می شود.
مصنف دو جواب می دهد
جواب اول از دفاع متکلمین از اشکال پنجم: لازم می آید که فرق باشد بین اینکه وتر مثلث از جنس چوب باشد یا از جنس آهن باشد چون اگر چوب باشد به قول متکلمین اجزاء آن به آسانی از یکدیگر جدا می شوند. اما اجزا آهن به آسانی از یکدیگر جدا نمی شوند. حال اگر وتر مثلث از جنس آهن باشد وقتی آن را بکشید باید بلند نشود. یا اگر وتری که از جنس آهن است بلند شود کمتر از وتری که از جنس چوب است بلند می شود.
خلاصه اشکال اول: اگر وتر مثلث بر اثر کشش بلندتر شود لازم می آید که فرق باشد بین اینکه وتر از جنس چوب باشد یا از جنس آهن باشد. لکن فرقی حاصل نیست «چه چوب باشد چه آهن باشد همین نتیجه را می دهد یعنی اگر اندازه آهن مجذور 52 بود بر اثر کشیدن مجذور 58 می شود»
توضیح عبارت
«و لیس ذلک مما یتبع تفککا»
«ذلک» بلندتر شدن وتری که روی زمین کشیده شده.
این بلندتر شدن وتر به دنبال تفکک اجزاء نیست «این محذوری که پیش آمده با قول به تفکیک حل نمی شود».
ترجمه: این بلندتر شدن وتر از چیزهایی نیست که بدنبال تفکک اجزاء حاصل شده باشد.
«او یفرق الاتصال البته»
اگر نسخه به این صورت باشد معطوفِ «یفرق» به آسانی پیدا نمی شود اما در نسخه خطی «تفرق» آمده که عطف به «تفکک» می شود و این نسخه خطی ترجیح داده می شود.
سوال که می شود این است که چه فرق بین تفکک و تفرق اتصال است که مصنف به وسیله «او» عطف می کند اگر واو آمد بود عطف تفسیری قرار می دادیم ولی چون «او» آمده با یکدیگر فرق دارند. و فرق این است که وقتی چوب کشیده می شود گاهی یک قسمت از قسمت دیگر به طور کامل جدا می شود به طوری که اگر یک سطح کاغذ مثلا داشته باشیم می توان از آن شکاف عبور داد این را تفکک می گویند. اما اگر اجزاء از یکدیگر جدا شوند و سوراخی بین آنها پیدا شود در حالی که اطراف آن بسته است یعنی خلل و فرج پیدا شود تفرق اتصال می گویند.
«البته» قید برای «لیس» است
«و الا لاختلف فی المعمول من الحدید و الالماس و المعمول من الخشب»
با این عبارت اشکال اول را بیان می کند. «ال» در «المعمول» موصوله است و کنایه از وتر است.
اگر تفکک باعث طولانی شدن وتر بود اندازه وتر اختلاف پیدا می کرد در وتری که از آهن و الماس و چوب ساخته شده است که اگر از چوب ساخته شده بود باید تفکک اجزایش بیشتر باشد و اگر از آهن ساخته شده بود باید تفکک اجزایش کمتر باشد.
«بل یسوی التقدیر فی الجمیع»
مصنف با این عبارت بیان می کند که تالی باطل است و در نتیجه مقدم که می گوید طولانی تر شدن وتر به خاطر تفکک اجزا است باطل می باشد.
ترجمه: بلکه اندازه وتر در هر سه «وتر چه حدید چه الماس چه خشب باشد» مساوی است.
«و الا لو استانفنا وضع خط مستقیم علی الطرف الذی نزل الیه المجرور بقدر طول المجرور»
مراد از «الطرف»، انتها است.
جواب دوم از دفاع متکلمین از اشکال پنجم: چوبی که وتر قرار داده شده بود به اندازه یک جز کشیده می شود. متکلمین می گویند این چوب بر اثر کِشش، تفکک اجزا پیدا کرد و بلندتر شد. ما یک چوب دیگر به اندازه چوب اول می آوریم و آن را در مکان اولِ چوبِ اول قرار می دهیم. و می بینیم مقدار آن، مجذور 52 است می بینیم جای قبلی وترِ کشیده شده را پُر کرده و اصلا اضافه ای نیامد. حال آن چوب دوم در جای بعدی وتر قرار می گیرد و چیزی از آن خالی نمی ماند معلوم می شود که اندازه چوب اول مجذور 58 نشده بلکه همان مجذور 52 بوده است.
ترجمه: اگر تمام این سه «حدید و الماس و خشب» مساوی نباشند و دوباره از ابتدا یک خط مستقیم بسازیم «استانفنا به معنای این است که وتر دیگری بیاوریم نه اینکه وتر موجود کشیده شود» و به جای «مکان دوم» این مجرور پر کرده قرار داد «نه اینکه در جایی ـ مکان اول ـ که این مجرور پُر می کرده قرار دهد».
«بقدر طول المجرور»: چوب دوم به چه مقدار باشد؟ مصنف بیان می کند به قدر همان طولی که مجرور داشته چون مجرور، جذر 52 بود حال چوب دوم به اندازه جذر 52 باشد.
«کان لایقع الا حیث وقع علیه المجرور»
«کان» جواب برای «لو» است.
اگر خط جدیدی که اندازه خط جدید اول است در مکان دوم خط جدید قرار بدهید آن خط جدید واقع نمی شود مگر همان جایی که مجرور الان بر آن واقع شده بدون زیادت.
بعضی در محشین اینگونه نوشتند: «وقع علیه المجرور بلازیاده» یعنی بدون اینکه چوب قبلی چیزی اضافه بر چوب بعدی داشته باشد.
صفحه 194 سطر 9 قوله «کذلک الاجزا»
این عبارت باید سرخط نوشته شود چون اعتراض جدید است یعنی مثال دوم را بیان می کند.
مثال دوم: این مثال در صفحه 187 مطرح شده بود الان دوباره آن را تکرار می کند. سنگ آسیابی را فرض کنید که آن را حرکت دورانی می دهیم یک دایره بر طرف و محیط سنگ آسیاب فرض کنید و یک دایره نزدیک مرکز سنگ آسیاب فرض کنید. دایره ای که در محیط قرار دارد با یک چرخشِ کامل، مسافتی را طی می کند و دایره ای که نزدیک مرکز قرار دارد مسافتی را طی می کند. این سنگ یک چرخش کرد ولی مسافتی که دایره طرف مرکز طی کرده خیلی بیشتر از مسافتی است که دایره نزیک مرکز طی کرده.
به عبارت بهتر می گوییم: جزئی که در دایره محیط است مسافت بیشتری را طی کرده از جزئی که در دایره مرکز است.
ما می گوییم علت آن این است که اگر جزئی که در محیط قرار دارد به اندازه یک جز حرکت کرده جزئی که در نزدیک مرکز حرکت کرده کمتر از یک جز حرکت کرده پس کمتر از یک جزء وجود دارد اما متکلمین می گویند اگر جزئی که در محیط قرار دارد به اندازه یک جزء حرکت کرده جزئی که در نزدیک مرکز حرکت کرده هم باید کمتر از یک جز حرکت کند در نتیجه جزء تجزیه می شود.
متکلمین به دو نحوه دفاع می کردند:
دفاع اول: اجزاء متفکک می شوند یعنی در وقتی که این سنگ حرکت می کند جزء بالای سنگ از جزء پایین سنگ جدا می شود. جزء بالای سنگ حرکت می کند و جزء پایین حرکت نمی کند. مدتی که گذشت جزء پایین هم حرکت می کند. حرکتهای بالایی و پایینی مستمر است ولی جز بالایی برای خودش حرکت می کند جزء پایینی هم برای خودش حرکت می کند چون این دو جزء از یکدیگر جدا شدند به واسطه شکافی که بین آنها قرار دارد یعنی قائل به تفکیک اجزا بود.
دفاع دوم: اجزاء از یکدیگر متفکک نمی شوند بکله جزئی که در بالا قرار گرفته حرکت می کند و سکونش کمتر است و جزئی که در پایین قرار گرفته حرکت می کند و سکونش بیشتر است. اما چون باعث ما در تفکک اجزا است لذا تفکک اجزاء را مطرح می کنیم و رد می کنیم
توضیح عبارت
«و کذلک الاجزاء التی فی طرف الطاحونه»
این عبارت، استدلال مصنف بر علیه متکلمین است که فقط همین عبارت، استدلال است.
اجزائی که در طرف سنگ آسیاب است «مراد از طرف، یا ابتدا است یا انتها است زیرا اگر از سمت مرکز به سمت محیط سنگ آسیاب بروید محیط سنگ آسیاب انتها می شود و اگر از طرف محیط به سمت مرکز بروید محیط سنگ آسیاب ابتداء می شود. پس در هر صورت محیط سنگ آسیاب، طرف است اجزائی که در طرف سنگ آسیاب قرار گرفتند با اجزائی که در مرکز قرار گرفتند اگر ملاحظه شود همان اشکالی که گفته شد لازم می آید.
«و یلزمهم ما حکیناه عن قوم احوجوا هولاء الی القول بالتفکک»
از اینجا متکلمین دفاع می کنند. یعنی اگر متکلمین بخواهند از این اشکال فرار کنند لازمه اش این است که قائل به تفکک یا تخلخل سکنات بین حرکات شوند که هر دو قبلا رد شد.
ترجمه: لازم می آید این گروه متکلمین را همان محذوری که ما آن را از قومی نقل کردیم قومی که ناچار کردند متکلمین را به اینکه متکلمین قائل به تفکک شوند «اشکالی که کردیم این بود که حرکتِ جزئی که در محیط است با حرکت جزئی که در نزدیک مرکز است باید فرق کند این فرق از کجا حاصل می شود؟
آن آن


[1] الشفا، ابن سینا، ج4، ص194،س6، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo