< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان دیگر از اشکال سوم بر مذهب متکلمین/ رد مذهب متکلیمن/ بررسی رای حق درحالت اجسام درحال انقسامشان.
«فمعلوم انه لیس یسع بین هذه الاجزاء فی السطح جزء آخرالبته» [1]
بحث در رد قول متکلمین داشتیم.
قول متکلمین: جسم مرکب از اجزائی است که اولا: اجسام نیستند و ثانیا: لا یتجزی هستند و ثالثا: متناهی اند.
اشکال سوم: اگر جزء لا یتجزی داشته باشیم لازم می آید. بعضی از اَشکال «مثل دایره و مثلث قائم الزاویه» را نداشته باشیم.
متکلمین ملتزم به این کلام شوند و لذا مصنف شکلی را مطرح می کند که متکلمین قبول دارند و آن، شکل مربع بود. مربعی را در نظر بگیرید که به این صورت ساخته شده که 4 جزء کنار هم قرار بگیرند و خطی را تشکیل دهند و آن را خط «اب» بنامید. سپس 4 جزء دیگر را کنار هم قرار بدهید و خطی را تشکیل دهید و آن را خط «ج د» بنامید و آن خط دوم را به طوری زیر خط «اب» قرار بدهید که متصل به آن باشد. سپس 4 جزء دیگر را کنار هم قرار بدهید و خطی تشکیل دهید و آن را «ه ز» بنامید و آن را طوری در زیر خط «ج د» قرار دهید که متصل به آن باشد. دوباره 4 جزء دیگر را کنار هم قرار بدهید و خطی تشکیل دهید و آن را «ح ط» بنامید و آن را طوری در زیر «ه ر» قرار دهید که متصل به آن شود در اینصورت مربعی که دارای 16 جزء است ساخته می شود آن سطحی که بر اثر احاطه این خطوط به وجود می آید را مربع می نامند همانطور که در دایره گفتیم سطحی را که یک خط منحنی آن را احاطه کند دایره می نامند.
توضیح عبارت
«فمعلوم انه لیس یسع بین هذه الاجزاء فی السطح جزء آخر البته»
معلوم است که گنجایش بین این اجزاء در آن سطحی که ساختند نیست حتی گنجایش یک جزء دیگر هم نیست. این سطح، پُر است و 16 جزء این مربع را ساختند که گنجایش هیچ جزء دیگر را ندارد.
تا اینجا مصنف، تصویر بحث کرد که چگونه این مربع ساخته می شود.
در سطر 13 از صفحه 190 عبارت «علی هذه الصفه» بود که گفتیم باید شکل در کتاب باشد که شکل هم هست ولی الان می گوییم لازم نیست شکل باشد چون با عبارت «لیرکب من اربعه اجزاء... » توضیح «هذه الصفه» را می دهد یعنی مربعی باشد به این صفتی که الان می گوییم یابه این صفتی که رسم کردیم. هر دو صحیح است یعنی به این صفتی که می بینی یا به این صفتی که میخوانی.
صفحه 190 سطر 16 قوله «فالاجزاء الاربعه»
بیان اشکال: تا اینجا مربع را تصویر کردیم از اینجا مصنف می فرماید ملاحظه کنید که 16 جزء داریم به همان نحوی که در جلسه قبل گفتیم روی همدیگر قرار گرفتند از خط اول، جزء اول را انتخاب کنید. از خط دوم، جزء دوم را ا نتخاب کنید از خط سوم جزء سوم را انتخاب کنید و از خط چهارم جزء چهارم را انتخاب کنید. حال این 4 جزء را به هم وصل کنید قطر مربع بدست می آید. این قطر دارای 4 جزء است هر یک از اضلاع مربع هم 4 جزء دارد پس لازم می آید ضلع مربع با قطرش مساوی باشد و این غلط است زیرا قطر مربع با ضلع مربع مساوی نیست چون قطر مربع همانطور که جلسه قبل ترسیم کردیم وترِ مثلث قائم الزاویه متساوی الساقین است و وتر هر مثلث قائم الزاویه از هر یک از دو ضلعش بزرگتر است. این مطلب را از شکل عروس که شکل 47 مقاله اول کتاب تحریر اقلیدس است استفاده می کنیم که در آن بیان شده مربع وتر برابر با مجموع مربع دو ضلع است پس مربع وتر بزرگتر از مربعِ هر یک از دو ضلع است پس جذر مربع وتر، بزرگتر از جذر مربع هر یک از دو ضلع است پس وتر از هر یک از دو ضلع بزرگتر است. بنابراین لازم می آید قطر مربع با ضلع مربع برابر باشد در حالی که قطر مربع، وتر مثلث قائم الزاویه است و ضلع مربع یکی از ساق های این مثلث قائم الزاویه است و قطر مربع اگر با ضلع مربع مساوی باشد به معنای این است که وتر مثلث قائم الزاویه با ضلعی از اضلاع مربع مساوی باشد و شکل عروس این مطلب را باطل می کند پس سطح مربع ازاجزاء لا یتجزی تشکیل نشده اگر تشکیل مربع از اجزاء لا یتجزی باطل است پس ترکیب مربع از اجزاء، لا یتجزی هم باطل است. «فرض این است که بین اجزاء هیچ شکافی نیست و اجزاء به هم چسبیدند هم اجزائی که ضلع مربع را درست کردند به هم چسبیدند هم اجزائی که قطر را درست کردند به هم چسبیدند»
این اشکال اول است که بر متکلمین وارد کردیم و این اشکال، اشکال عمده بود بعداً اشکالهای بعدی را در فرضی مطرح می کنیم که بین اجزاء فاصله قائل شویم.
نکته 1: متکلمین برای این اجزاء شکل قائل نیستند چون اگر بگویند شکل دارد اضلاع و زوایا پیدا می کنند و اگر ضلع و زاویه داشته باشند تقسیم می شوند»
نکته 2: اگر این اجزاء که مربع را می سازند به صورت مربع فرض کنیم یعنی آن 16 جزء که مربع را می سازند خودشان هم به شکل مربع باشند. یعنی 4 مربع خط اول را می سازند و هکذا 4 مربع دیگر خط دوم و سوم و چهارم را می سازند. در اینصورت قطر مربع بزرگ برابر با مجموع قطر 4 مربع کوچک می شود. جوابی که می دهیم این است که ما به خود این مربع ها نقل کلام می کنیم و آن مربع های کوچک را که کنار هم گذاشتیم و یک مربع بزرگ درست کردیم دارای قطر و ضلع هستند سوال می کنیم که قطر آنها با ضلع خودشان چه وضعی دارد. علاوه بر اینکه متکلمین اصلا اجزاء را مربع نمی دانند چون اگر مربع بدانند تقسیم می شود.
توضیح عبارت
«فالاجزاء الاربعه التی هی الاول من خط اب و الثانی من خط ج د و الثالث من خط ه ز و الرابع من خط ح ط و هوالقطر»
«الاجزاء الاربعه»: مراد کدام یک از اجزاء اربعه است؟ چون این ربع را از هر طرف که نگاه کنیم دارای اجزاء اربعه است. لذا مصنف با عبارت «التی هی ...» این اجزاء اربعه را تعیین می کند و می فرماید آن اجزاء اربعه ای که جزء اول از خط «ا ب» است که خط اول بود جزء دوم از خط «ج د» است که خط دوم بود و جزء سوم از خط «ه ز» است که خط سوم بود و جزء چهارم از خط «ح ط» است که خط چهارم بود.
«و هو القطر»: این اجزاء اربعه که به این صورت بیان کردیم قطر می باشند. ضمیر «هو» به اجزاء اربعه بر می گردد ولی چون خبر، مذکر است به صورت مذکر آمده است. میتوان واو در «و هو القطر» را حالیه گرفت.
«فالاجزاء الاربعه»، مبتدی است و خبر آن «لا یخلو» می باشد.
«لا یخلو اما ان تکون هذه الاجزاء یماس بعضها بعضا علی سمت بین جزء ا و جزء ط»
این اجزاء اربعه خالی نیستند از دو فرض:
1 ـ تمام اجزاء با هم مماس باشند و بین آنها فاصله نباشد که فرض ما هم همین بود.
2 ـ این اجزاء متباین باشند و از یکدیگر جدا باشند که فرض ما این صورت نبود ولی مصنف به خاطر تکمیل بحث، آن را رسیدگی می کند تا متکلمین از این طریق وارد نشوند و بگویند ما اجزاء را متباین و جدای از هم می دانیم.
«اما ان تکون» عِدل اول است و عِدل دوم آن در سطر 3 با عبارت «و اما ان تکون هذه الاجزاء متباینه» می آید.
ترجمه: یا این اجزاء بعضی از آنها با بعض دیگر مماس اند و به هم چسبیدند به طوری که بین آنها فاصله و شکاف نیست.
«علی سمت بین جزء ا و جزء ط»: چسبیدن اجزاء با یکدیگر به چند صورت است:
1 ـ افقی حساب شود یعنی 4 جزء که در خط «اب» قرار دارند به یکدیگر چسبیدند.
2 ـ عمودی حساب شود یعنی 4 جزء که در خط «اح» قرار دارند به یکدیگر چسبیدند.
3 ـ اُریب حساب شود یعنی 4 جزء که در خط «اط» قرار دارند به یکدیگر چسبیدند.
مصنف بیان می کند که به صورت اُریب محاسبه کن یعنی تماس اجزا به یکدیگر به آن سمتی است که بین جزء ا و جزء ط قرار گرفته. مراد ما سمت افقی و عمودی نیست اگر چه آنها هم چسبیدند. پس باید ملاحظه کرد که اجزاء خط افقی مثل «اب» و اجزاء خط عمودی مثل «ا ح» و اجزاء خط اریب مثل خط «ا ط» به یکدیگر چسبیدند و الا ممکن است اجزاء خط افقی به همدیگر نچسبند و با اجزاء «ا ح» که به یکدیگر چسبیدند مساوی باشد.
ترجمه: تماس بعض اجزاء با بعض دیگر بر سمتی واقع اند که آن سمت بین جزء «ا» و جزء «ط» است نه سمت افقی و عمودی بلکه به صورت عمودی باشد.
«فیکون خطا مستقیما مولفا منها و هو القطر»
آن اجزایی که بین جزء «ا» و جزء «ط» واقع اند خط مستقیمی می شوند که مولَّفِ از آن اجزاءند و آن خط مستقیم، قطر است.
«و یکون مساویا للضلعین المتساویین»
تا اینجا مصنف، تصویر کردن قطر را بیان کرد اما از اینجا می خواهد اشکال را بیان کند.
«للضلعین»: مراد از آن، «احد الضلعین» است. تمام محشین متذکر این مطلب هستند.
ترجمه: لازم می آید که قطر مساوی با احد اضلعین باشد «نه اینکه مساوی با هر دو باشد چون یک ضلع 4 جزء دارد و قطر مساوی با یکی از دو ضلع شود یعنی قطر 4 جزء دارد و احد الضلعین هم 4 جزء دارد»
«و هذا بعید عن الجواز»
«هذا»: اینکه قطر مساوی با احد الضلعین باشد.
این مطلب بعید از جواز است. در حاشیه بعضی از محشین آمده «و هذا بعید عن الجواز و یبطله شکل العروس». این قطر مربع را به دو مثلث قائم الزاویه تبدیل می کند و شکل عروس در مثلث قائم الزاویه جاری می شود.
ترجمه: این، از جواز دور است و چیزی که از محدوده جواز دور باشد باطل است چرا مصنف اینگونه عبارت آورده است؟ اگر در «هذا بعید عن الجواز» رائحه شک در آن باشد «چون نگفت ـ هذا باطل ـ بلکه گفت ـ هذا بعید عن الجواز ـ و در این عبارت که آورده رائحه شک در آن است اما به این جهت است که این مساله در علم ریاضی مطرح است و ما الان علم طبیعی می خوانیم لذا این مساله، مساله حواله ای می شود، یعنی مساله ای نیست که در این علم آن را اثبات کرده باشیم و با توجه به اثباتش آن را ادعا کنیم. مصنف این مطالبی که حواله ای است را با شک بیان می کند مگر وقتی که مصنف مطمئن باشد شنونده آن قسمتی که مربوط به این بحث است را در ریاضی خوانده باشد سپس می گوید «هذا باطل»
استدلالی که برای استحاله این مطلب باید بیاید استحاله ریاضی است و ما الان در بحث طبیعی هستیم پس باید این مطلب را به آن علم حواله بدهیم. اگر شنونده این مطلب را در علم ریاضی خوانده باشد به او می گوییم مطلب همان است که خواندی و یقیناً همین است. اما اگر نمی دانیم که هنوز خوانده یا نخوانده، جا دارد بگوییم بعید از جواز است.
«فمعلوم بالمشاهدات ان القطر فی مثل هذا اطول من الضلع»
نسخه صحیح «و معلوم» است
مصنف تعبیر به «مشاهده» نکرد بلکه تعبیر به «مشاهدات» کرد یعنی با چشم می بینی قطر بزرگتر از ضلع است. علاوه براینکه بعید از جواب است با مشاهده هم سازگار نیست. بلکه با مشاهدات سازگار نیست یعنی هر مربعی را ملاحظه کنید قطرش بزرگتر از احدالضلعین است.
پس مصنف می خواهد بیان کند با مشاهده معلوم می شود که قطر بزرگتر از ضلع است اما تعبیر به «مشاهدات» کرد تا آن مشاهده را تاکید کند.
ترجمه: معلوم است به مشاهدات که قطر اطول از ضلع است «یعنی در این مربع معلوم شد که قطر اطول از ضلع است در مثل این مربع هم که ساخته شده باید اطول باشد.




[1] الشفا، ابن سینا، ج4، ص190، س15،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo