< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/10/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل سوم و دلیل چهارم بر قول کسانی که قائلند ترکیب جسم از اجزاء لا یتجزایی که جسم نیستند، می باشد.
«و قالوا: انه لو جاز ان ینقسم الجسم الی غیر نهایه لوجب من ذلک»[1]
نسبت دلیل اول با دلیل دوم:
گفتیم گروهی معتقدند که جسم، قابل انقسام است ولی این قسمت باید متناهی شود یعنی به جایی برسیم که آن قِسمِ حاصل، تقسیم نشود و به عبارت دیگر آن قسمِ حاصل، جسم نباشد چون اگر جسم باشد باید تقسیم شود پس به جزئی می رسیم که لا یتجزی است و ا گر لا یتجزی است تقسیم نمی شود و اگر تقسیم نشود جسم نیست. اینها برای مدعای خودنشان ادله ای دارند.
در دلیل اول خودشان ثابت کردند حاصلِ تقسیم، جسم نیست.
در دلیل دوم خودشان ثابت کردند حاصل تقسیم، جزء لا یتجزی است. جسم بودن را نفی نکردند یا جسم نبودن را اثبات نکردند فقط لا یتجزی بودن را اثبات کردند یعنی نتیجه ای که در دلیل اول گرفتند به ظاهر با نتیجه ای که در دلیل دوم گرفتند تفاوت داشت.
الان می خواهیم بیان کنیم که این دو نتیجه تفاوتی ندارند چون اگر ثابت شد که این جزء، لا یتجزی است با توجه به اینکه تجزیه، خاصیت جسم است اگر ثابت شود که این خاصیت را ندارد ثابت می شود که جسم نیست پس اگر ثابت کنیم که این جزء، لا یتجزی است قهراً ثابت می شود که جسم هم نیست. بنابراین چه نتیجه دلیل آنها این باشد که آن جزء، جسم نیست و چه نتیجه دلیل آنها این باشد که آن جزء، لا یتجزی است فرقی نمی کند پس مفاد دلیل اول و دلیل دوم یکی می شود در دلایل بعد هم همینطور است یعنی اگر جسم بودن را نفی کردیم مدعا اثبات شده و اگر تجزیه را هم نفی کردیم باز مدعا اثبات شده است.
دلیل سوم: دراین دلیل، خردله ای را که از اشیاء بسیار ریز و تخم گیاه می باشد را ملاحظه می کنند و می گویند اگر بتوانیم این خردله را به تقسیمِِ بی نهایت تقسیم کنیم. از هر تقسیمی، یک جزء بدست می آید و قهراً از تقسیمِ بی نهایت، اجزاء بی نهایت بدست می آید سپس اگر این اجزاء بی نهایت را کنار هم بگذاریم تمام سطح زمین را پُر می کند و اضافه هم می آورد چون سطح زمین، بی نهایت نیست بلکه متناهی است اما اجزاء خردله بنابر نظر شما نامتناهی می شود حال این نامتناهی می خواهد متناهی را بپوشاند. در این حالت از این نامتناهی چیزهایی هم اضافه می آید بنابراین اگر تقسیم جسم تا بی نهایت برود چون خردله هم جسم می باشد باید تقسیم آن تا بی نهایت برود و لذا اجزاء بی نهایت پیدا می کند و اجزاء بی نهایت اگر جسم نباشند و کنار هم قرار بدهی مشکلی ندارد اما اگر جسم باشند و اینها را کنار هم قرار بدهی و تماس بین آنها بر قرار کنی و چون بی نهایتند می توانند کل سطح زمین را بپوشانند. و این، بالوجدان و بالبداهه محال است.
توجه کنید که این مستدل، بین اجزاء بالقوه و بالفعل خلط کرده است. حکما نمی گویند خردله اجزاء بالفعل دارد بلکه می گویند اجزاء بالقوه دارد یعنی می توانید آن را تا بی نهایت تقسیم کنید ولی این تقسیم را ادامه نخواهید داد و در یک جا تقسیم قطع می شود و لذا اجزاء بالفعل پیدا نمی شود. مگر اینکه با وهم و عقل تقسیم کنید و تا بی نهایت ادامه بدهید که این کار انجام نمی شود در اینصورت اجزاء بی نهایت ولو فرضا پیدا می شود ولی هیچ وقت این اتفاق نمی افتد که اجزاء بی نهایت درست شود.
توضیح عبارت
«و قالوا انه لو جاز ان ینقسم الجسم الی غیر نهایه لوجب من ذلک ان تکون تقسم اقساما تبلغ الی ان تغشی ادیم الارض کله»
«انه لوجاز ... غیر نهایه» مقدم است و «لوجب ....» تالی است.
ترجمه: از انقسام جسم لا الی نهایه لازم می آید که خردله، قسمت شود به اجزائی که این اجزاء بپوشانند سطح زمین، کل آن را «بیان کردیم که حتی اضافه هم می آورد و با آن اضافه هم می توان افلاک دیگر را هم پوشاند».
و تالی بالواجب باطل است پس مقدم هم که انقسام جسم الی غیر نهایه باشد باطل است یعنی به جزئی می رسیم که قابل قسمت نیست.
این دلیل، ثابت کرد که جزء لا یتجزی داریم و وقتی جزء لا یتجزی ثابت شد با توجه به اینکه تجزیه خاصیتِ جسم است وقتی این خاصیت را نفی می کنیم خود جسمیت باید نفی شود نتیجه می گیریم که پس اقسامی که حاصل می شود جسم نیستند.
صفحه 186 سطر 4 قوله «و قالوا لو کان»
دلیل چهارم: مستدل می گوید شمایی که حکیم هستید می گویید هر جسمی تا بی نهایت تقسیم می شود و اقسامِ بی نهایت پیدا می کند چه خردله باشد و چه کوه عظیم و جه کره زمین باشد. ما خردله را به اجزاء بی نهایت تقسیم می کنیم همینطور کوه عظیم را به اجزاء بی نهایت تقسم می کنیم. هر دو بی نهایت می شوندو در بی نهایت، کم و زیاد نداریم نمی توان گفت این، از آن بی نهایت تر است. بنابراین لازم می آید اقسامی که برای خردله داشته باشیم مساوی باشد با اقسامی که برای کوه عظیم داریم و این هم بالوجدان محال و باطل است.
البته اینکه در بی نهایت، کم و زیاد نداریم مورد اختلاف است بعضی معتقدند که ما در بی نهایت، کم و زیاد داریم مثال به مقدورات الهی و معلومات الهی می زنند و می گویند مقدورات و معلومات خداوند ـ تبارک ـ بی نهایت اند ولی محالات، مقدور نیستند ولی معلوم هستند پس در بی نهایت، معلومات بیشتر از مقدورات هستند.
حال با فرض اینکه در بی نهایت، کم و زیاد نداشته باشیم این شخص استدلال می کند و میگوید لازم می آید اجزاء خردله با اجزاء کوه عظیم مساوی باشد و این بالواجدان باطل است پس اینکه ما بتوانیم جسم را تا بی نهایت تقسیم کنیم باطل است.
منظور این گروه این است که تعداد اجزاء خردله و کوه مساوی است و اگر از اجزاء مساوی تشکیل شوند کل آنها هم مساوی می شوند و باید خردله با کوه یکی باشد در حالی که یکی نمی شود.
توضیح عبارت
«و قالوا لو کان الجسم ینقسم الی غیر نهایه لکانت الخردله فی اقسامها مساویه لاقسام الجبل العظیم»
«لو کان ... غیر نهایه» مقدم است «لکانت...» تالی است.
اگر جسم تا بی نهایت تقسیم شود خردله در اقسامش مساوی با اقسام جبل عظیم می شود.
خود خردله با جبل مساوی نمی شود بلکه خردله در اقسامش مساوی با اقسام جبل عظیم می شود.
«و هذا محال»
یعنی تالی باطل است نتیجه می گیریم که انقسام جسم تابی نهایت باطل است بلکه جسم را باید محدود، تقسیم کرد و وقتی شروع به تقسیمِ محدود کنیم تقسیم خردله زودتر از تقسیم کوه تمام می شود و اقسام خردله خیلی کمتر از اجسام کوه خواهد شد.



[1] الشفاء، ابن سینا، بخش طبیعیات، ج 1، ص 186، س 2.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo