< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

صفحه 181 سطر 2 قوله (اما اذا کانت)
موضوع: فرق بین تداخل و تماس (به تعبیر دیگر فرق بین متداخلان و متماسان/ بیان لوازم تداخل/ فصل 2/ مقاله 3/ فن 1/ طبیعیات شفا.
بعد از اینکه بحث ما در تماس و مداخله تمام شد مصنف می خواهد این دو را با هم مقایسه کند. در جلسه گذشته وارد بیان فرق شدیم ولی نتوانستیم مطلب را به آخر برسانیم لذا مختصرا تکرار می کنیم.
این نکته را توجه کنید که مصنف در این مساله سه مطلب را بیان می کند 1ـ تماس 2ـ ملاقات 3ـ مداخله
تماس، وضعش روشن است تماس عبارت از این است که دو جسم یا دو شیء، دو طرفشان به هم بچسبد از لفظ تماس همانطور که برمی آید یعنی طوری باشد که فاصله بین آنها نباشد، لازم نیست چسبیدن باشد آنکه می چسبد را ملتصق می گوییم و بحث ما در تماس است نه چسبیدن.
مداخله هم وضعش روشن است (اما اینکه آیا محال است یا محال نیست کاری نداریم) مداخله این است که جسمی در جسم دیگر چنان داخل شود که تمام جسمی قبلی به وسیله بعدی پُر شود و نه آن جسم جای خالی داشته باشد نه این جسم جایی داشته باشد که در آن اولی وارد نکرده باشد.
اما ملاقات سه قسم است یعنی می توان گفت که ملاقات، امر عام است و شامل مداخله بالتمام و تماس و مداخله ناقص هم می شود یعنی ملاقات گاهی بالاسر است و گاهی بالاسر نیست در جایی که ملاقات، بالاسر باشد با مداخله فرق ندارد چون مداخله همان ملاقات بالاسر است و اگر اسم آنها متفاوت باشد حکمشان یکی است.
و گاهی ملاقاتِ ناقص است یعنی یک مقدار از این جسم در آن جسم دیگر نفوذ کرده ولی جسم قبل را کامل پُر نکرده و گاهی ملاقات، بالتماس است
این سه اصطلاح (ملاقات بالتمام ـ ملاقات ناقص ـ تماس) که روشن شد وارد بحث می شود. مصنف بیان می کند که ملاقات، مانع از مماسه نیست اما مماسه با چه چیز است؟ مصنف می گوید ملاقات بالاسر، مانع از مماسه نیست و در ادامه ملاقات را دو قسم می کند 1ـ ملاقات، بالاسر باشد 2ـ ملاقات، بالاسر نباشد، ابتدا بحث از ملاقاتی که بالاسر نباشد را بیان می کند و می گوید اگر ملاقات بالاسر نبود یعنی دو جسم داریم که یکی مشغول و یکی شاغل است ولی شاغل کاملا مشغول را پر نکرده در این حالت، مماسه برای جسم سوم اتفاق می افتد ولی مماسه با شاغل است و لازم نیست با مشغول مماسه پیدا کند مثلا مثال زدند که جسمی را در وسط بگذاریم و جسم دیگر آن را احاطه کند چه این محیط مماس با محاط باشد چه مقداری در محاط نفوذ کند تا شُغل درست شود ولی شُغل تام نباشد در هر دو صورت جسم سوم نمی تواند با مشغول ملاقات کند و تماس برقرار کند. جسم سوم با شاغل، مماس می شود و با مشغول مماس نمی شود مگر شما دو جسم را کنار هم قرار بدهی و یکی را محیط و یکی را محاط قرار ندهید در اینصورت جسم سوم را بیاورید و اگر با جسم دوم ملاقات بدهید با شاغل ملاقات کرده با جسم اول هم ملاقاتش بدهی باز هم با شاغل ملاقات کرده چون جسم اول نسبت به جسم دوم مقداری شاغل است و جسم دوم نسبت جسم اول مقداری شاغل است هر کدام شاغل و مشغول هستند. مشغول مماسه نمی پذیرد.یعنی آن دو قسمتی که از جسم اول و جسم دوم در یکدیگر نفوذ کردند قسمتِ مشغول است که مماس نمی پذیرد. همان بخشی که این دو در یکدیگر نفوذ کردند مشغول است و مماس نمی پذیرد اما بقیه جاهای این دو جسم که خالی اند شاغل حساب می شود. نه اینکه خودش شاغل باشد بلکه وابسته به شاغل حساب می شود. در اینصورت جسم سوم می تواند با جاهای خالی تماس پیدا کند پس جسم سوم با شاغل تماس پیدا می کند و با مشغول تماس پیدا نمی کند.
اینها مطالبی است که در جلسه گذشته گفته بودیم ولی الان آنها را مرتب می کنیم و بیان می کنیم. اگر شغل، شغل بالاسر باشد یا به عبارت دیگر ملاقات، ملاقات بالاسر باشد این دو شی چنان در یکدیگر فرو رفتند که سطح دومی با سطح اولی یکی شده است لذا ملاقی و مُلاقا (مشغول و شاغل) سطح مشترک دارند. جسم سومی که وارد می شود می تواند با هردو تماس پیدا کند (با مشغول و با شاغل تماس پیدا کند) چون شاغل و مشغول یکی شدند و دو تا نیستند پس ملاقات اگر ملاقات بالاسر باشد مانع از مماسه ی هیچ جسم دیگری نیست. ملاقاتِ ناقص نمی گذارد که جسم سوم با مشغول ملاقات کند و فقط باید با شاغل ملاقات کند و تماس برقرار کند اما اگر ملاقات، بالاسر باشد مانع تماس نمی شود. این جسم سومی نمی تواند وارد شود و تداخل دیگر یا ملاقات بالاسرِ دیگر درست کند.اما جسم سومی می تواند با تمام جوانب جسم اول و جسم دوم تماس برقرار کند چون جسم اولی و جسم دومی یک چیز شدند.
مداخله هم حکم ملاقات بالاسر دارد یعنی اگر مداخله یا ملاقات بالاسر حاصل شود دو جسم، یکی می شوند لذا جسم ثالت که وارد می شود با هر دو تماس پیدا می کند اما نمی تواند مداخله کند چون جسم دومی، جسم اولی را پُر نکرد و اگر پُر شد دیگر فراغ ندارد تا جسم سوم وارد شود و آن فراغ را پُر کند و گفتیم شغل و فراغ امر نسبی نبودند. مباحث اینها قبلا گذشت.
پس بین مماسه و ملاقات و مداخله فرق شد در مماسه فقط بخشی که مشغول تماس است تماس جدید را اجازه نمی دهد مداخله و ملاقات بالاسر تماس جدید را اجازه می دهند. ملاقاتِ لابالاسر هم تماس با شاغل را اجازه می دهد و تماس با مشغول را اجازه نمی دهد. پس درمماسه تماس جدید اتفاق نمی افتد اما در ملاقات و مداخله، تماس جدید اتفاق می افتد ولی این تماس ها فرق می کنند چون اگر مداخله با ملاقات بالتمام باشد تماس از همه جا جایز است و هیچ قیدی ندارد اما اگر ملاقات، ملاقات ناقص باشد تماس با شاغل ممکن است و تماس با مشغول ممکن نیست.
با این بیان فرق بین تماس و مداخله روشن شد و وضع ملاقات هم روشن شد.
(نکته: تماس، ملاقات طرفین است نه ملاقات جسمین. ملاقات جسمین به این صورت است که دو جسم در یکدیگر نفوذ کنند اگر نفوذ نکنند ملاقات هست ولی ملاقات جسمین نیست بلکه ملاقات طرفین است. کلمه ملاقات عام است بعضی از حالاتش ملحق به مداخله می شود بعضی از حالاتش ملحق به تماس می شود بعضی از حالاتش ملحق به هیچکدام از این دو نمی شود.)
توضیح عبارت
ما از «و بالحری ان تکون الملاقات» در صفحه 180 سطر 15 دوباره می خوانیم
(و بالحری ان تکون الملاقات بالاسر لا تشغل البته عن المماسه)
ملاقات بالاسر مانع از مماسه نیست. ملاقات بالاسر همان مداخله است وقتی مداخله حاصل شد دو جسم، یکی می شوند و تماسِ امر سوم با هر یک از این دو ممکن است
(فان الوارد المماس اذا شغله المتقدم السابق الی المماسه امتنع عن المشغول و لم یمتنع عن مماسه الشاغل)
ضمیر «شغله» به «وارد» بر می گردد و «شغل» به معنای «منع» است ضمیر «امتنع» به «وارد» برمی گردد.
آن جسم سوم که می خواهد وارد شود اگر جسم دوم این واردِ مماس را منع کند از جسم اول، (به جای «جسم دوم»، مصنف تعبیر به «المتقدم» کرده یعنی آن که قبل از وارد سوم آمد یعنی آنچه که زودتر به سمت مماسه رفت یعنی جسم دوم مراد است) منع کند از تماس و ملاقات با جسم اول، امتناع می کند این وارد (یا ممنوع می شود) از مشغول ولی می تواند با شاغل تماس برقرار کند (جسم سومی می تواند با شاغل (جسم دومی) مماس شود ولی با مشغول (جسم اول) مماس نشود این در صورتی است که ملاقات، بالتمام نباشد.
(فاصاب ذات الشاغل بالمماسه دون ذات المشغول)
این عبارت متفرع بر عبارت قبلی است. ضمیر «فاصاب» به «وارد» برمی گردد و «بالمماسه» متعلق به «اصاب» است و نحوه اصابت را بیان می کند ترجمه: آن جسم سومی به خود شاغل اصابت می کند ولی اصابتش از طریق مماسه است ولی به مشغول کاری ندارد. (این، در صورتی است که ملاقات، تام نباشد یعنی «و کان ذات المشغول غیر ملاق بجمیع ذات الشاغل»)
(و کان ذات المشغول غیر ملاق بجمیع ذات الشاغل)
این در صورتی است که ذات مشغول با تمام شاغل ملاقات نکرده باشد یعنی ملاقات، ملاقات ناقص باشد. در اینجا واردِ سوم با شاغل مماس می شود ولی با مشغول مماس نمی شود
(فما کانت بینهما ملاقاه بالاسر)
بین مشغول و شاغل ملاقات بالاسر نبوده بلکه ملاقات ناقص بوده و واردِ سوم توانسته با شاغل که قسمت خالی این جسم است تماس برقرار کند و با مشغول که قسمت پُر است نتوانسته تماس برقرار کند.
(اما اذا کانت الملاقاه ملاقاه بالاسر کانت متداخله بالحقیقه)
«کانت متداخله» یک مقدمه است و «المتداخلان...» مقدمه دیگر است.
اما اگر ملاقات تام بود مثل تداخل که دو جسم بعد از تداخل، یک جسم می شوند و واردِ سوم با هر یک از این دو جسم می تواند تماس برقرار کند.
در صورتی که ملاقات جسم دوم و اول، ملاقات بالتمام باشد این چنین ملاقاتِ بالاسر، در واقع مداخله است.
(و المتداخلان لایشغل احد هما الآخر عن مس ماس فالملاقاه بالاسر کذلک حکمها)
حکم متداخلان این است که یکی دیگری را از تماس با سومی منع نمی کند. هر دو، تماس سوم را اجازه می دهند زیرا هر دو بمنزله یک جسم خالی شدند (چون در یکدیگر فرو رفتند) در اینصورت تماس به وسیله امر سوم اتفاق می افتد. پس در مداخله حکم این شد که «لا یشغل احدهما... ماس» حال می فرماید «فالملاقاه بالاسر کذلک حکمها» یعنی ملاقات بالاسر حکمش مثل متداخلین است یعنی آن هم مانع تماسِ فی ماسٍ نمی شود. پس اگر تداخل حاصل شد تماسِ امر سوم جایز است و اگر ملاقات بالاسر هم حاصل شد همینطور است.
ترجمه: حال که معلوم شد مداخله این است و ملاقات بالاسر اینگونه است. حکم ملاقات بالاسر مثل تداخل است همانطور که تداخل مانع از مس ماس نیست ملاقات بالاسر هم مانع نیست.
(و اذا کانت المماسه غیر المداخله)
تا اینجا یکبار به سراغ ملاقاتی رفت که تداخل نباشد. و یکبار به سراغ ملاقاتی رفت که تداخل باشد حال دوباره به سراغ ملاقاتی می رود که تداخل نیست و اینطور بیان می کند که:
ترجمه: اگر مماسه غیر از مداخله باشد بیان می کند که در کجا مماسه، غیر مداخله است در وقتی که جسم اولی، ذات خودش را داشته باشد و جسم دومی ذات خودش را داشته باشد و در یکدیگر فرو نرفته باشند و یک ذات شده باشند در اینجا مماسه است و مداخله نیست
(و کان لکل واحد من المتماسین منفردا بوضع مخصوص هناک ذاته دون ذات الاخر)
«و کان...» را می توان عطف تفسیر گرفت که همان غیریت را توضیح می دهد و به این صورت بیان می کند که هر یک از دو تماس، منفرد و جدای از دیگر می باشد وجدایی به وضع مخصوص باشد. این جسم، وضع مخصوص خودش را دارد و آن جسم، وضع مخصوص به خودش را دارد. این جسم در سمت راست است و آن جسم در سمت چپ است.
«هناک ذاته»: اینجا می بینی ذاتِ این یکی وجود دارد و ذات دیگری نیست یعنی دو ذات در یکدیگر فرو نرفتند. این ذات در یک مکان قرار گرفته و آن ذات در مکان دیگر قرار گرفته. ابتدا گفت «منفردا» سپس با عبارت «بوضع مخصوص» از ناحیه وضعشان جدا کرد و با عبارت «هناک ذاته دون ذات الاخر» از لحاظ مکان جدا کرد. یعنی این دو متماس هم وضعشان با یکدیگر فرق می کند هم دو مکان را اشغال می کند (یعنی مکانشان هم با یکدیگر فرق می کند.
(فتکون المماسه ملاقاه باطراف الذاتین)
مماسه این است که این دو جسم به اطراف تماس پیدا کنند (مراد از ذاتین دو جسم است) وقتی این دو جسم به اطراف خودشان ملاقات کردند و در یکدیگر نفوذ نکردند. ملاقات در اجزاءِ داخلی نبود بلکه فقط در اطراف حاصل شد که آن را تماس می گوییم.
ترجمه: مماسه این است که اطراف ذاتین، ملاقات کنند و خود ذاتها با یکدیگر ملاقات نداشته باشد.
(و هو ان لایکون بین طرفهما بُعدٌ اصلا)
نسخه صحیح «طرفیهما» است که به «ذاتین» بر می گردد ضمیر «هو» به «اطراف ذاتین» یا «مماسه» بر می گردد ولی به اعتبار خبرش مذکر آمده.
ترجمه: مماس (یا تماس) این است که بین دو طرف آن ذات، بُعدی نباشد اصلا (مراد از بُعد را در اینجا فاصله می گیریم البته بُعد در اینجا به معنای فاصله نیست بلکه به همان معنای معروف خودش است مثلا اگر یک ابعاد باشد تعبیر به جسم می کنیم. بین آنها فاصله نباشد اصلا.
«اصلا» یعنی نه فاصله به هم جنس باشد نه فاصله به غیر هم جنس باشد مثلا بیتی و بیتی را لحاظ می کنیم که بین آنها درخت باشد بیت را تالی بیت می گوییم ولو درخت فاصله است. در تتالی شرط می شد که فاصله ی هم جنس نباشد اما فاصله غیر هم جنس اشکال ندارد ولی در ما نحن فیه که بحث تماس است شرط می شود که اصلا فاصله نباشد نه فاصله به هم جنس باشد نه فاصله به غیر هم جنس باشد.
(و تکون المداخله ملاقاه بالاسر)
عبارت «و هو ان لایکون بین طرفیهما بعد اصلا» که تفسیر مماسه و ملاقات به اطراف ذاتین است را بردارید و اینطور بخوانید «فتکون المماسه ملاقاه و تکون المداخله ملاقاه» یعنی در مماسه می گوید ملاقاه باطراف الذاتین باشد اما در مداخله می گوید ملاقاه بالاسر باشد.
(فیلزم ذلک ان یصیر و ضعهما و مکانهما واحدا)
«ذلک» یعنی مداخله
تماس اگر به سمت مداخله رفت و تبدیل به مداخله شد دو وضع داشتنِ متماسین تبدیل به یک وضع می شود و دو مکان داشتن متماسین تبدیل به یک مکان می شود. مصنف می خواهد تفاوتها را بیان کند اصل تفاوت بین مماسه و مداخله را در اینجا بیان می کند.
ترجمه: لازم می باشد مداخله را (لازمه مداخله این است که) وضع این دو که تا الان مماس بودند و متفاوت بود یک وضع می شود و مکان این دو که تا الان مماس بودند و متفاوت بود یک مکان می شود
(و انت اذا تاملت ادنی تامل)
درباره این مطلب را توضیح می دهد چون شاید از عبارتش آنچه که می خواهد، خوب استفاده نشود لذا تصریح به آن مطلب می کند و می گوید اگر دو شیء با هم مماس بودند و ما اینها را در یکدیگر نفوذ دادیم اینها به سمت مداخله می روند و اجزا کم کم با یکدیگر تداخل می کنند تا وقتی که ملاقات فراگیر و هموار شود که تمام اجزا با یکدیگر ملاقات کردند آن وقت، مماسه تبدیل به مداخله می شود. پس دو جسم را به هم تماس می دهیم این مماسه است سپس این دو جسم را در یکدیگر نفوذ می دهیم اجزاء داخلی، یکی یکی با هم تداخل می کنند تا ملاقات، کامل شود وقتی ملاقاتِ کامل شد تداخل حاصل می شود و دو وضع، یک وضع می شود و دو مکان، یک مکان می شود.
(علمت ان الشی اذا کان مماسا)
دو شی با هم مماس هستند. شی دوم با شی اول مماس است
(فلو توهمه صار مداخلا)
اگر به ذهن اینطور خطور بدهی که این دو، مداخل بشوند. (کلمه «توهمته» آورده چون تداخل را مصنف اجازه نمی دهد دیگران هم اجازه نمی دهند. لذا اگر تداخل بخواهد اتفاق بیفتد در توهم ما اتفاق می افتد
ترجمه: اگر توهم کردی این شی را که دارد مداخِل می شود (مماس بودنش را از دست می دهد و مداخله بودن را کسب می کند)
(احتاج ان یتحرک الی ملاقاه امر من ذات المداخل ینفذ فیه)
این شی احتیاج دارد که حرکت کند به سمت ملاقات امری (مثلا ملاقات جزئی) از ذات مداخِل (یا ذات مداخَل. مراد از مداخَل، ذات جسم اول است که مداخل فیه است)
«ینفذ فیه»: چگونه مداخله کند؟ می گوید این مماسه در آن امر یا مداخَل نفوذ می کند یعنی به سمت نفوذ کردن می رود و جزء جزءِ این، در جزء جزءِ آن نفوذ می کند.
(لم یکن لاقاه)
صنعت برای «امر» است یعنی این جسمِ مماس، می رود که ملاقات کند با امری که تا الان ملاقات نکرده بود. (چون وقتی که به سمت جلو می رود با اجزائی ملاقات می کند که قبلا ملاقات نکرده بود یعنی با این جز ملاقات کرد حال با امر بعدی که ملاقات نکرده بود ملاقات می کند و نفوذ می کند).
(حتی اذا استوت الملاقاه صار مداخلا)
ضمیر «صار» به «الشیء» در «علمت ان الشی» بر می گردد.
تا وقتی که ملاقات هموار شد (در بعضی نسخ آمده «حتی اذا استوفت» یعنی ملاقات، فراگیر شد (همه اجزا اولی با اجزا دومی ملاقات کرد تا ملاقات، بالاسر شود) آن مماس، مداخله می شود.
(و لیس کلامنا الان فی المداخله علی انها موجوده او معدومه)
از اینجا مصنف بیانی دارد که ما از روز اول که وارد این بیان شدیم آن را گفتیم. آیا مداخله جایز است یا جایز نیست؟ مصنف می فرماید جایز نیست ولی بحث ما در اینجا در جواز مداخله نیست بحث ما در این است که اگر مداخله جایز بود و تصور شد حکمش چیست؟ اما کاری نداریم آیا موضوعی برای مداخله داریم یا نداریم. ما موضوع را فرض می کنیم و حکم آن را بیان می کنیم که حکم آن، حکم واقعی است.
ترجمه: الان بحث ما در مداخله نیست به این نحوه که آیا موجود است یا معدوم است؟
(بل علی قصور معنی لفظها)
«بل» عطف بر «علی انها موجوده او معدومه» است.
بحث ما در مداخله است اما نه بر اینکه موجود یا معدوم است بلکه بحث ما در این است که معنای لفظ مداخله را تصور کنیم یعنی مداخله را تعریف می کنیم و اگر معنای مداخله حاصل شود چه حکمی دارد اما بیان نمی کنیم که حاصل است یا نیست.
(و ان المتصوَّر منها کیف یخالف المتصور من المماسه)
بحث اول ما در معنای این لفظ است و بحث دوم ما این است که اگر در ذهن، مداخله را تصور کردی چه حکمی می توانی بر آن بار کنی. بحث سوم این است که اگر در خارج، مداخله پیدا شد چه حکمی در خارج می گیرد.
بحث اول را با عبارت «علی تصور معنی لفظها» بیان می کند. بحث دوم را با عبارت «ان المتصور ... من المماسه» بیان می کند. بحث سوم را با عبارت «و انها لو کانت موجوده... تفارق المماسه» بیان می کند.
«ان المتصور منها» یعنی وجود ذهنی از این مداخله با وجود ذهنی مماسه چه فرقی می کند یعنی وقتی تعریف مداخله و مماسه را شنیدید این دو تعریف را در ذهن احضار می کنید و با هم مقایسه می کنید حکم مماسه این است که غیر از مداخله است یا حکم مداخله این است که غیر از مماسه است.
(و انها لو کانت موجوده کیف کانت تفارق المماسه)
مداخله اگر در خارج، موجود باشد با مماسه چه فرقی داشت.
بین بحث دوم و بحث سوم فرق است چون بحث دوم مربوط به وجود ذهنی است اما بحث سوم مربوط به وجود خارجی است لذا تکراری درعبارت مصنف نیست.
ترجمه: مداخله اگر موجود باشد با مماسه چه فرقی دارد.
(و اما التشافع)
این عبارت باید سرخط نوشته شود و اصطلاح بعدی است که در این فصل مطرح می کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo