< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

صفحه 173 سطر 3 قوله (و من هذه الالفاظ)
موضوع: بيان اصطلاحاتي در مورد زمان مانند «دفعه» و «هوذا» و «قبيل» و «بعيد» و «متقدم» و «متاخر» و «قديم».
بحث در توضيح الفاظي بود که در مورد زمان هستند. لفظ «آن» و «بغته» را توضيح داديم گفتيم «بغته» بر هر اتفاقي و حادثي صادق نيست بلکه بر حادثي صادق است که غير منتظر باشد و زمانش کوتاه باشد. آن حادث را «بغته» نمي گوييم آن زمان را هم «بغته» نمي گوييم بلکه حادث را به آن زمان نسبت مي دهيم و حادثِ منسوبِ به آن زمان را «بغته» مي گوييم يا در حقيقت، نسبت بينهما را «بغته» مي گوييم. پس ما سه امر داريم 1 ـ حادث 2 ـ زماني که ظرف آن حادث است 3 ـ نسبت آن حادث به آن زمان. و ما «بغته» را بر آن نسبت اطلاق مي کنيم نه بر حادث و زمان. در اين اطلاق، دو شرط لازم داشتيم 1 ـ آن حادث، غير منتظر باشد 2 ـ زمانش کوتاه باشد.
توضيح لفظ «دفعه»:
اطلاق اول: معناي «دفعه» روشن است يعني حصول يک حادث در «آن» را «دفعه» مي گوييم. يعني اين «دفعه»، وصف حصول است. يعني اگر حادثي در «آن» حادث شود حصول و حدوثش را متصف به «دفعه» مي کنيم پس «دفعه» عبارت از حصول نيست بلکه عبارت از وصف حصول است و به تعبير مصنف دلالت بر حصول في «الآن» مي کند نه خود حصول في «الآن».
اطلاق دوم: اين اطلاق اعم از اطلاق اول است يعني شامل اطلاق اول و شامل معناي ديگر هم هست. قبلا گفتيم «دفعه» در مقابل «تدريجا» است يا در مقابل «قليلا قليلا» است (تدريجا با قليلا قليلا فرقي ندارد) و گفتيم مقابلِ منحصر نيست بلکه مقابلي است که داراي دو فرد است يک فردش همين است که در «آن» حاصل مي شود فرد ديگرش اين است که در تمام آنات معدوم است و در انتهاي آن زمان موجود مي شود. عبارتي که در صفحه 161 سطر 16 داشتيم «و هذا يصدق علي ما يقع عليه دفعه ... او يعدمان قليلا قليلا» يعني اين «دفعه» که مقابل «تدريجا» و «قليلا قليلا» است.
توضيح عبارت
(و من هذه الفاظ قولهم دفعه)
از اين الفاظي که مربوط به زمان است قول عرب مي باشد که مي گويد «دفعه».
(و هو يدل علي حصول شيء في آن)
«دفعه» دلالت مي کند بر حصول شي در «آن» نه اينکه عبارت باشد از حصول شي در «آن» بلکه وصف اين حصول و نحوه اين حصول را نشان مي دهد نه اينکه خود حصول باشد.
(و قد يدل علي مقابل قولنا قليلا قليلا و قد شرحنا ذلک)
گاهي «دفعه» به اين معني مخصوص نيست بلکه اعم از اين معني است.
گاهي «دفعه» در مقابل تدريج اطلاق مي شود که دو تا مصداق دارد يک مصداق همان است که گفتيم، مصداق ديگرش را هم قبلا شرح داديم لذا تعبير به «و قد شرحنا ذلک» مي کند که در صفحه 161 سطر 16 در اوائل فصل 12 همين مقاله بود.
توضيح لفظ «هوذا»: از جمله الفاظي که مربوط به زمان هستند لفظ «هوذا» است که در فارسي به معناي «اينک» و «اکنون» است. البته «اکنون» به معناي «آنِ» حاضر است ولي «اينک، «آنِ» مستقبل است اما اينقدر به «آنِ» حاضر نزديک است که بمنزله، «آنِ» حاضر به حساب مي آيد پس «هوذا» به معناي «مقدار کمي بعد» است به طوري که شايد ما اشتباهي آن را «آنِ» حاضر قرار بدهيم.
(و من هذا الالفاظ قولهم هوذا و هو يدل علي آن قريب في المستقبل من الآن الحاضر)
«من الآن الحاضر» متعلق به «قريب» است. «في المستقبل» متعلق به «حاصل» مقدر است عبارت اينگونه مي شود «هو يدل علي آن حاصل في المستقبل قريب من الآن الحاضر».
(لا يشعر بمقدار البعد بينهما قصرا شعورا يعتدبه)
اينقدر به «آنِ» حاضر نزديک است که فاصله بين «آن»ي که «هوذا» گفته مي شود و «آنِ» حاضر، مورد توجه قرار نمي گيرد.
ضمير در «بينهما» به «آنِ» قريب که هوذا ناميده مي شود و «آنِ» حاضر برمي گردد.
«قصراً» مفعول له براي «لا يشعر» است. يعني به خاطر کوتاه بودنش مورد توجه قرار نمي گيرد اما «شعورا يعتد به» مفعول مطلق براي «لايشعر» است يعني ممکن است مورد توجه قرار بگيرد و مورد توجه قابل اعتنائي نشود يعني شعور معتدٌبه به آن تعلق نمي گيرد و الا به آن توجه مي شود.
توضيح لفظ قبيل و بعيد:
قبيل اطلاق مي شود بر نسبت شي و حادث به «آن»، ولي «آنِ» ماضي.
بعيد اطلاق مي شود بر نسبت شي و حادث به «آن»، ولي «آنِ» مستقبل اما اين «آن» که در ماضي يا در مستقبل است با «آنِ» حاضر، فاصله مشعورٌ بها دارد برخلاف «هوذا» که در آن، فاصله با «آنِ» حاضر خيلي کم است به طوري که به اين فاصله تقريبا توجهي نمي شود. اما در «قبيل» و «بعد» فاصله بيشتر است.
(و من ذلک قولهم: قبيل و هو يدل علي نسبه الي آن في الماضي قريب من الآن الحاضر)
قبيل به معناي مقداري قبل است.
قبيل دلالت مي کند بر نسبت حادث به «آن» ي که آن «آن» در ماضي حاصل شده و نزديک به «آن» حاضر است.
(الا ان المده بينهما مشعور بها)
فرق آن با «هوذا» اين است که مدتي که بين «آنِ» ماضي و «آنِ» حاضر موجود است مشعور بها است.
(و بعيد في المستقبل نظير قبيل في الماضي)
بعيد در مستقبل نظير قبيل در ماضي است يعني نسبتِ به «آنِ» مستقبل است که قريب به ماضي است.
توضيح لفظ متقدم و متأخر:
يکبار ما متقدم و متاخر را مقيد به ماضي يا مستقبل مي کنيم و مي گوييم متقدم في الماضي و متاخر في الماضي يا مي گوييم متاخر في الماضي و متاخر في المستقبل. يکبار هم مطلق مي آوريم و فقط تعبير به متقدم و متاخر مي کنيم.
اگر مطلق گذاشتم متقدم، حمل بر ماضي مي شود و متاخر حمل بر مستقبل مي شود چون متقدم و متاخري که در اين فصل مطرح مي شود بحث زمان است (گاهي بر زماني متقدم و متاخري اطلاق مي کنيم که الان مورد بحث ما نيست زيرا ما الفاظي را بحث مي کنيم که مربوط به زمان است) اما اگر متقدم و متاخر را مقيد کرديم مي گوييم متقدم في الماضي عبارتست از زماني که فاصله اش با زماني حاضر زياد است و متاخر في الماضي عبارتست از زماني که فاصله اش با زمان حاضر کم است و اما متقدم في المستقبل، برعکس مي شود يعني متقدم في المستقبل زماني که فاصله اش با زمان حاضر کم است و متاخر في المستقبل آن است که فاصله اش با زمان حاضر زياد است.
(و المتقدم اما في الماضي فيدل علي ما هو ابعد من الآن الحاضر و المتاخر علي مقابله)
متقدم در ماضي دلالت مي کند بر بخشي از زمان که نسبت به «آنِ» حاضر دورتر است و متاخر در ماضي دلالت مي کند بر مقابل آن بخش يعني بر بخشي که به «آن» حاضر نزديکتر است.
(و اما في المستقبل فيدل علي ما هو اقرب من الحاضر و المتاخر علي مقابله)
اگر متقدم را مقيد به «في المستقبل» کنيم اين متقدم دلالت مي کند بر زماني که نزديکتر به «آن» حاضر است و متاخر في المستقبل دلالت بر مقابل اين زمان مي کند يعني بر زماني که دورتر از «آن» حاضر است دلالت مي کند.
(و اذا اخذ مطلقا فالمتقدم هو الماضي و المتاخر هو المستقبل)
ضمير «اخذ» به «کل واحد من المتقدم و المتاخر» بر مي گردد.
اگر هر يک از متقدم و متاخر مطلق باشد و قيد ماضي و مستقبل نداشته باشد متقدم همان ماضي است و متاخر همان مستقبل است.
توضيح لفظ قديم:
اين لفظ دو اطلاق دارد: 1 ـ اطلاق نسبي 2 ـ اطلاق مطلق.
توضيح اطلاق نسبي: در اطلاق نسبي ما زمان گذشته را به قطعاتي تقسيم مي کنيم و به قول مصنف به حدودي تقسيم مي کنيم و مي گوييم آن حدودي که فاصله آنها با «آنِ» حاضر بيشتر است به آن ها قديم مي گوييم ولي قديم نسبي است يعني نسبت به حدودي که فاصله آنها با «آنِ» حاضر کم است قديم به حساب مي آيد. والا باز هم قديم نيستند. مثلا مي گوييم زماني را به حدودي تقسيم مي کنيم و مي بينيم يک شي در 10 حدّ قبل واقع شد و يک شي در 15 حد قبل واقع شد آن که در 15 حد قبل واقع شده مي گوييم نسبت به آن شي که در 10 حد قبل واقع شد قديم است مثلا مي گوييم پدر قديمي تر از پسر است چون زمان گذشته اي که بر پدر گذشته است بيش از زمان گذشته اي است که بر پسر گذشته است.
توضيح اطلاق مطلق: اما قديم مطلق قديمي است که «لا اول له» يا «ليس لزمانه ابتداء».
قديم گاهي ذاتي است و گاهي زماني است. قديم ذاتي آن است که «ليس لوجوده الابتدا» است و ذات و وجودش مسبوق به چيزي (عدم) نيست. اين قديم مورد بحث ما نيست چون ما الفاظي را داريم بحث مي کنيم که مربوط به زمان هستند ولي آن قديم ذاتي مربوط به ذات شي است يعني اين ذات شي قديم است يا وجود اين شي قديم است. پس بحث ما در قديم ذاتي نيست بلکه در قديم زماني است لذا آن را تفسير نمي کنيم به «ليس لوجوده اولا» بلکه تفسير مي کنيم به آنچه که براي زمانش ابتدا و اول نيست مثل حرکت فلک که در مقاله سوم مطرح مي کنيم اوّل ندارد و ازلي و ابدي است.
[فرق قديم با متقدم اين است که در متقدم ما نسبت گيري و قياسي نداريم مي گوييم اين زمان، زمان متقدم است ولي در قديم مقايسه مي کنيم و متقدمها را اندازه گيري مي کنيم آن که اندازه اش طولاني تر است قديم مي گوييم.
نکته: در قديم نسبي مي گوييم مراد زمان قديم است نه زماني قديم. اما در قديم مطلق مي گوييم مراد قديم زماني است نه مراد قديم ذاتي باشد البته اگر خود زمان را هم بخواهيد قديم بگيريد اشکال ندارد.
(و القديم زمان يستطال ما بينه و بين الآن بالقياس الي الحدود المتعامله للزمان)
«الحدود المتعامله للزمان» يعني حدودي که براي زمان ساخته مي شوند و فرض مي شوند. «متعامله» از «عمل» مي آيد يعني با عملِ ذهنِ ما که همان فرض است درست مي شوند و الا زمان، حدود ندارد. زمان يک امر مستمر پيوسته است و حدود و قطعاتي ندارد بلکه اين حدود و قطعات با ذهن ما عمل مي شوند و ساخته مي شوند و با فرض ما درست مي شوند.
اين حدودي که با فرض ما ساخته مي شوند اگر زياد باشند به طوري که طولاني تر از حدود ديگر شمرده شوند به آن طولاني، قديم گفته مي شود. مثلا اين حدود را ملاحظه مي کنيم که يک حدودِ 15 تايي داريم و آن را نسبت به حدود ديگر مي دهيم که 10 تا است و آن که فاصله اش با «آن» حاضر طولاني تر است را قديم مي گوييم.
ترجمه: قديم زمان است (يعني بر زمان اطلاق مي شود) که طولاني ديده مي شود فاصله بين آن زمان و بين «آنِ» حاضر، اما نه مطلقا بلکه قياس به حدودي که براي زمان ساخته شده است.
(و ايضا القديم في الزمان مطلقا و بالحقيقه هو الذي ليس لزمانه ابتداء)
اطلاق بعدي قديم را مي گويد که قديم عبارتست از چيزي که در زمان باشد قديم مطلق يعني بدون قيد نسبيت و بدون اينکه با چيزي سنيجده شود.
ترجمه: قديم در زمان مطلقا و قديم بالحقيقه، امري است که زمانش ابتدا ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo