< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

صفحه 172 سطر 12 قوله (و الزمان)
موضوع: توضيح اصطلاحاتي درباره زمان مثل «آن»
مي خواهيم وارد بيان سومين عنوان فصل شويم. در اين فصل مطالبي مطرح مي شود آخرين مطلبي که بيان مي شود اصطلاحاتي در مورد زمان است. اين اصطلاحات اسم عوارضي هستند که بر زمان عارض شدند و ما براي بيان معاني اين الفاظ بايد آن عوارض را ذکر کنيم. بعضي از اين عوارض، عوارض فرضي هستند و با فرض ما درست مي شوند بعضي هم اگر چه مربوط به ما هستند ولي اينچنين نيست که فرضِ ما آن را درست کند بلکه واقعيتي است که اتفاق مي افتد و آن واقعيت با زمان مقايسه مي شود و اسمي براي آن گذاشته مي شود مثلا يکي از اسمهايي که مي خواهيم بحث کنيم «آن» است «آن» عبارت نيست از عَرَضي که بر زمان، واقعا وارد مي شود بلکه عبارتست از عرضي که ما بر زمان با فرض خودمان وارد مي کنيم و آن فرضَ ما تقسيمِ زمان است ما وقتي زمان را تقسيم مي کنيم «آن» بر آن عارض مي شود حال اسم اين عارض را «آن» مي گذاريم و مي خواهيم بحث کنيم که «آن» چيست؟
هکذا لفظ «دفعه» که اسم است براي امري که بر زمان عارض مي شود ولي در اينجا فرض ما دخالت نمي کند. امري در زمان کوتاهي اتفاق افتاده ما آن امر را با اين زمان کوتاه مقايسه مي کنيم مي گوييم «دفعه». يا مثلا لفظ «قُبِيل» و «بُعِيد» که به معناي «مقداري قبل» و «مقداري بعد» است در اينجا فرض ما دخالت مي کند ولي باز هم ممکن است اتفاق بيفتد که ما هم در آن اتفاق، زمان کوتاهي از ماضي را ملاحظه کنيم مي گوييم «قبيل»، يا زمان کوتاهي از مضارع را ملاحظه کنيم مي گوييم «بعيد». پس توجه کنيد که عارضي براي زمان اتفاق مي افتد که اين عارض يا به صرف فرض ما است که اگر تقسيم کنيم «آن» درست مي شود يا اينکه از طريق ديگر اين عارض درست شود اسمهايي دارد که اين اسمها را مي خواهيم توضيح بدهيم.
توضيح «آن»: البته «آن» قبلا بيان شد و اثبات گرديد که دو تا «آن» درست کرديم 1ـ «آنِ» فاصل 2ـ «آنِ» سيال. «آن» فاصل را گفتيم که وجود خارجي ندارد و زمان ساز هم نيست اما «آن» سيال را گفتيم که هم وجود خارجي دارد و هم زمان ساز است. بحث اينها قبلا در فصل قبلي گذشت الان از طريق ديگري مي خواهيم بحث کنيم.
4 نوع «آن» در اينجا توضيح داده مي شود:
1ـ «آن»ي که حد مشترک بين ماضي و مستقبل است که از آن تعبير به زمان حال و حاضر مي شود
2ـ «آن»ي که حد مشترک بين اجزاء زمان است (قيد ماضي و مستقبل را نمي آوريم چون ممکن است حد مشترک بين اجزاء ماضي باشد يا بين اجزاء مستقبل باشد.
3ـ «آن»ي که نهايت زمان است. حد فاصل است اما حد واصل نيست. کلمه «حد مشترک» که در نوع اول و دوم گفتيم هم فاصل است هم واصل است ولي اين نوع سوم فقط فاصل است و واصل نيست چون آخر و ابتدا يا انتهاي زمان است و واصل نيست زيرا زماني را به زمان ديگر وصل نمي کند.
4ـ آنچه که در فارسي به آن «الان» مي گوييم مثلا شخصي سوال مي کند که فلاني در منزل است؟ جواب مي دهد که «همين الان بيرون رفت» اگر همين الان اين شخص بيرون رفته باشد اين شخصِ سوال کننده او را مي بينند منظور ما از «الان» يعني يک مقدارِ کمي از قبل. به آن زمان کوتاه که مقداري قبل است «آن» مي گوييم. (اگر چه در مورد آينده هم بکار مي بريم و مي گوييم همين الان مي آيد) پس نوع چهارم به اين زمان قصير و کوتاهي که مقداري قبل از زمان حال است گفته مي شود. حال بايد اين 4 نوع را توضيح بدهيم.
توضيح نوع اول و نوع دوم («آن» حد مشترک بين ماضي و مستقل باشد در نوع اول و حد مشترک بين اجزا زمان باشد در نوع دوم): حد مشترک را قبلا توضيح داده بوديم. حد مشترک بين دو شي چيزي است که دو خصوصيت را داشته باشد:
1ـ بدايت يک شي و نهايت شي ديگر باشد يا بدايت هر دو باشد يا نهايت هر دو باشد مثلا خط پيوسته اي را ملاحظه کنيد که در وسط اين خط (دقت شود که مراد از وسط، وسط اصطلاحي نيست که هر دو طرف مساوي باشند بلکه مي توانند مختلف باشند) نقطه اي را فرض کنيد و در آن نقطه خط را قطع کنيد. در اينصورت دو قطعه خط پيدا مي شود که يکي سمت راست است و يکي سمت چپ است و وسط اين دو خط نقطه اي وجود دارد که حد مشترک است. اين نقطه انتهاي خط سمت راست و ابتداي خط سمت چپ است يا بگو اين نقطه ابتداي هر دو خط است يا بگو اين نقطه انتهاي هر دو خط است پس حد مشترک مي تواند انتهاي هر دو قطعه يا ابتداي هر دو قطعه يا انتهاي يک قطعه و ابتداي قطعه ديگر باشد
2ـ حد مشترک از سنخ و جنس هيچ يک از دو طرف خودش نيست. الان حد مشترک اين دو خط، نقطه است و نقطه از سنخ خط نيست يعني نه از سنخ خط سمت راست است و نه از سنخ خط سمت چپ است و همچنين حد مشترک بين دو سطح، خط است که اين خط هر دو خصوصيت را دارد همچنين حد مشترک بين دو جسم، سطح است که اين سطح هر دو خصوصيت را دارد. مراد ما از سطح اين نيست که سطحِ دو جسم را به هم بچسبانيم زيرا اين، دو سطحِ مماس است و حد مشترک نيست. يک جسم را فرض کنيد که در وسط آن، سطحي قرار بدهيد که ابتداي يکي و انتهاي ديگري باشد نه اينکه دو سطح را به هم بچسباني چون اين را حد مشترک نمي گويند.
«آن»ي که حد مشترک بين ماضي و مستقبل است را نگاه کنيد که اولا انتهاي ماضي و ابتداي مستقبل است و ثانيا از سنخ هيچکدام از ماضي از مستقبل نيست زيرا ماضي و مستقبل زمان است و «آن» زمان نيست اما يکبار اين کار را انجام نمي دهيد بلکه در زمان ماضي، زمان ماضي را قطعه قطعه مي کنيد و به زمان مستقبل کاري نداريد. در اينصورت زمانِ ماضي، قطعه قطعه مي شود باز بين هر دو قطعه، «آن» فاصله مي شود و آن «آن»، حد مشترک بين قطعات ماضي است گاهي هم در زمانِ مستقبل مي رويد و آن زمان را قطعه قطعه قرار مي دهيد و حد مشترک را در قطعات آنجا قرار مي دهيد.
توضيح نوع سوم («آن»ي که نهايت زمان باشد): اگر زمان قطع شود و بعد از آن، زمانِ ديگر تصور نکرديم «چون زمان را با فرض قطع مي کنيم نمي توانيم زمان را قطع شده ي خارجي بدانيم و نمي توانيم زمان را در خارج معدوم بدانيم بلکه زمان در خارج هست ولي ما آن را لحاظ نمي کنيم. اين آخرِ زمان، «آن» مي شود گرچه اين «آن» در واقع واصل بين زمانين است ولي ما زمان بعدي را ملاحظه نکرديم و اين «آن» را آخر زمان گرفتيم. مثلا زماني را مطرح کرديم که با فلان ساعت پايان پيدا کند آن انتهاي زمان که ما الان ملاحظه کرديم «آن» مي شود. اين «آنِ» بين زمانين، واصل نيست چون زمان بعد را ملاحظه نمي کنيم بلکه فقط فاصل است يعني اين زمانِ مطلوبِ ما را از زمان بعد جدا مي کند گاهي هم زمانِ مطلوبمان را از زمان قبل جدا مي کند يعني گاهي ابتداي زمان مي شود و گاهي انتهاي زمان مي شود.
فرق نوع سوم با نوع اول و دوم در اين است که در دو «نوعِ» قبل زمانهاي بعدي و قبلي را ملاحظه مي کرديد و اين «آن» را هم فاصل و هم واصل مي گرفتيد اما در نوع سوم، زمانِ قبل يا زمانِ بعد ملاحظه نمي شد و اين «آن» فقط فاصل مي شد و واصل نمي شد اين فرق، اعتباري نيست بلکه زمان را اعتبار نمي کنيم. وقتي زمان را اعتبار نکرديم «آن»ي درست مي شود که فرق واقعي دارد با آن «آن»ي که زمان را در آن اعتبار مي کنيم. اعتبار روي «آن» نمي آيد بلکه روي زمان بعدي مي آيد. پس اگر زمان بعدي را اعتبار نکنيم اين «آن»، «آنِ» فاصل مي شود و آن زمان بعدي را اگر اعتبار کنيم اين «آن»، هم «آنِ» فاصل مي شود و هم «آنِ» واصل مي شود.
توضيح عبارت
(و الزمان له عوارض و امور تدل عليها الفاظ)
زمان برايش عواض و اموري است که الفاظ بر آنها دلالت کند
(فحري بنا ان نذکرها و نعدها)
سزاوار است به ما که ذکر کنيم آن عوارض (يا آن الفاظ) را و بشماريم آنها را (و ببينيم هر کدام از اين الفاظ اشاره به کدام عارض از عوارض دارد)
(فمن ذلک الان)
«الان» مبتداي موخر است.
ترجمه: از جمله اين الفاظي که اسم براي آن عوارض هستند «آن» مي باشد
(و قد يفهم منه الحد المشترک بين الماضي و المستقبل الذي فيه الحديث لاغيره)
از اينجا 4 معني براي «آن» مي آورد.
معناي اول اين است که «آن» حد مشترک بين ماضي و مستقبل است.
«الذي في الحديث»: صفت براي «ماضي و مستقبل» نيست بلکه صفت براي خود «آن» يا «حد مشترک» (که همان «آن» مي باشد) است. مراد از «الحديث» يعني سخن و بحث است.
ترجمه آن «آن»ي که در آن، بحث ما هست. بحث ما در همين «آن» است. يعني «آن»ي که در اين مقاله مطرح کرده بوديم همان حد مشترک بين ماضي و مستقبل بود.
«لا غيره»: مربوط به «الذي فيه الحديث» نيست بلکه مربوط به «الحد المشترک بين الماضي و المستقبل» است يعني در مقابل معناي دوم براي «آن» است چون در معناي دوم مي گويد: مي تواند حد مشترک باشد هم بين ماضي و مستقل و هم بين غير از آن (يعني حد مشترک بين اجزاء ماضي فقط يا حد مشترک بين اجزاء مستقبل فقط باشد) لذا با «لاغيره» بيان مي کند که فقط حد مشترک بين ماضي و مستقل را ملاحظه کن نه حد مشترک بين اجزاء ديگر پس معناي دوم عام است و معناي اول خاص است.
توضيح بيشتر: «الذي فيه الحديث» را دو گونه مي توان معني کرد.
معناي اول: همين است که گفتيم يعني بحث ما در حد مشترک است يعني «آن»ي که حد مشترک است مورد بحث ما است.
معناي دوم: آن «آن»ي که الان درباره اش حرف مي زنيم چون هر وقت که داريم حرف مي زنيم در «آنِ» بين الماضي و المستقبل است. هر وقت درباره «آن» بحث کنيم و بگوييم «الان»، مرادمان اين است که «آن»ي را که بين ماضي و مستقبل است بيان مي کنيم. يعني وقتي حرف مي زنيد مقداري از حرف شما در اين «آن»ي واقع مي شود که فاصل بين ماضي و مستقبل است. پس اين «آن» است که در آن حديث و سخن مي باشد چون «آنِ» ماضي گذاشته است و «آنِ» مستقبل هم هنوز نيامده است. «لاغير» را به «حديث» مربوط نکنيد چون «لاغير» فارق بين اطلاق اول و اطلاق دوم است اگر به «حديث» مربوط کنيد فارقي نخواهد بود.
(و قد يفهمم منه لکل فصل مشترک و لو في اقسام الماضي و المستقبل)
اين، اصطلاح دوم در مورد «آن» است.
گاهي از «آن» فهميده مي شود هر فصل مشترکي ولو اين فصل مشترک در اقسام ماضي باشد يا در اقسام مستقبل باشد نه اينکه بين الماضي و المستقبل باشد (يعني اگر بين الماضي المستقبل هم باشد اشکال ندارد ولي اگر آن هم نباشد صحيح است پس «آن» حد مشترک است اما نه حد مشترک بين الماضي و المستقبل فقط)
گاهي تعبير به «حد مشترک» و گاهي تعبير به «فصل مشترک» مي کند که با هم فرقي ندارند.
(و قد يفهم منه طرف الزمان)
گاهي از «آن» طرف زمان فهميده شود حال چه طرف ابتدايي زمان يا طرف انتهايي زمان باشد فرقي نمي کند.
(وان لم يدل علي اشتراک)
ولو اين «آن» دلالت بر اشتراک نمي کند.
در دو «آنِ» قبلي، دلالت بر اشتراک وجود داشت که از آن تعبير به حد مشترک يا فصل مشترک کرديم يعني در واقع اگر چه فاصل بود ولي واصل هم بود. همين که مي گوييم واصل بود يعني دلالت بر اشتراک مي کرد و قبلي را با بعدي وصل مي کرد. پس مشترک بين قبلي و بعدي بود اما اين معناي سوم دلالت بر اشتراک ندارد چون يا ابتداي زمان است يا انتهاي زمان است پس قبل و بعدِ آن، بريده شده است. اگر در ابتداي زمان است پس قبلِ آن را برديم و زمانِ قبل را نگاه نمي کنيم اگر در انتهاي زمان است پس بعد آن را بريديم و به انتها نگاه نمي کنيم. اين واصل نيست فقط فاصل است. اشتراک در آن اخذ شده است.
البته گاهي دلالت بر اشتراک هم مي کند مثلا اين «آن»ي را که واصل است به عنوان فاصل بودن مي گيريد در اينصورت انتهاي آن قطعه ي زمان خواهد بود و ابتداي قطعه ديگر خواهد بود بازهم طرف است ولي اشتراکش لحاظ شده. اما در اين معناي سوم مي توان اشتراک را لحاظ نکرد يعني فقط آخر زمان باشد و زمان بعدي را نگاه نکنيد يا اول زمان باشد وزمان قبلي را نگاه نکنيد پس در اين قسم سوم حتما نبايد اشتراک نفي شود بلکه مي تواند نفي شود اين عبارت «و ان لم يدل علي اشتراک» نشان مي دهد که هم اشتراک جايز است و هم غير اشتراک جايز است يعني هم مي توانيد اين را واصل بدانيد در عين واصل بودن مي توانيد انتهاي قبل و ابتداي بعدي لحاظ کنيد باز هم طرف حساب شده و مي توان فقط و اصل حساب کرد و فاصل لحاظ نکرد که فقط ابتدا يا انتها باشد.
(بل کان صالحا لان يجعل طرفا فاصل في الوهم غير واصل)
اين «آن» صلاحيت دارد که طرف قرار داده شود يعني مي تواند مشترک باشد و مي تواند مشترک نباشد که اگر مشترک نبود شما آن را طرف قرار داديد. فاصل قرار داديد ولي واصل قرار نداديد ولو واقعا واصل هم باشد.
«في الوهم» متعلق به «يجعل» اگر بگيريم بهتر است اگر چه مي تواند متعلق به «فاصلا» هم باشد يعني در وهم آن را فاصلِ غير واصل بگير ولو در خارج (بعد از اينکه فرض کرديد و «آن» درست کرديد) اين «آن» هم واصل است هم فاصل است ولي شما مي توانيد در و هم خودتان فاصل قرار بدهيد و واصل قرار ندهيد.
(و ان کان يعلم من خارج المفهوم اَنه لابد من ان يکون مشترکا و لايمکن ان يکون فصلا)
در اين اطلاق سوم، گفتيم «آن» طرف زمان است و فاصل است و واصل نيست اما اين در وهم ما اينگونه است اما اگر با قطع نظر از مفهومِ «آن»، اگر فکر کنيم مي بينيم که باز هم اين «آن» ي که طرف زمان است واصل و مشترک است دليل بر اين مطلب داريم و آن دليل اين است که زمان امر واحد مستمر است اگر به اين دليل توجه کنيم نمي توانيم «آن» را فاصل بگيريم و واصل نگيريم. نمي توانيم طرف بگيريم و حد مشترک نگيريم اگر طرف بگيريم حد مشترک هم بايد بگيريم پس در مفهومِ «آن» اشتراک نيست ولي آن دليلي که مي گويد زمان، امر واحد مستمر است مي فهماند که اشتراک است. ما اشتراک را از خارجِ مفهومِ «آن» مي آوريم اما در خود مفهوم «آن» اشتراک نخوابيده است «آن» به معناي فاصل و قطعه لايتجزاست اما بقيه امور را اگر مي خواهيد وصف «آن» قرار بدهيد بايد از بيرونِ مفهوم آورد، خود مفهوم بر آن دلالت نمي کند. يکي از اوصاف، واصل بودن است که از مفهوم «آن» استفاده نمي شود. اين را ما از بيرون مفهوم «آن» مي آوريم چون دليل به ما مي گويد زمان، امر واحد مستمر است و مي دانيم اين «آن»ي که در زمان فرض کرديم مشترک بين قبل و بعد است چون قبل و بعد وجود دارد ولو ما در وهم خودمان مي توانيم قبل يا بعد را نديده بگيريم و اين «آن» را در ابتدا يا انتهاي زمان قرار بدهيم به طوري که اشتراک در آن نباشد و فقط فاصل باشد و واصل نباشد.
ترجمه: ولو از خارجِ مفهومِ «آن» دانسته مي شود که اين «آن» ي که فاصل است بايد واصل هم باشد. (اين «آن»ي که طرف است بايد حد مشترک هم باشد. اين را از خارجِ مفهومِ «آن» مي فهميم) و از خارج مفهوم مي فهميم که («لا يمکن» عطف بر «لابد من ان يکون مشترکا» است و همان مفاد را مي رساند) ممکن نيست اين «آن» فقط فصل باشد (يعني خارج مفهوم به ما مي فهماند که اين «آن» فقط نمي تواند فاصل باشد بلکه در عين فاصل بودن واصل هم هست)
(و ذلک بنوع من النظر غير تصور معني لفظه)
«ذلک»: اين علمي که خارج از مفهوم بدست مي آيد.
ترجمه: اين علمي که خارج از مفهوم بدست مي آيد با نوعي از برهان (هر نوع قياس و استدلالي باشد) بدست مي آيد (برهان ثابت مي کند که زمان، امر واحد مستمر است ما از اين مفاد برهان استفاده مي کنيم که «آن» مشترک است و علاوه بر فاصل بودن، واصل است) نه از تصور معناي لفظ «آن» (يعني از مفهوم «آن»)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo